چهار عامل به نقش بریتانیا در افغانستان کمک کرده و زمینهساز حضور این کشور در افغانستان شد. نخست سابقه دیرینه ارتباط بریتانیا با افغانستان است. هر چند که بریتانیا سه جنگ با خاطرات تلخ را در افغانستان داشته، با این حال رابطه دیرینه خود با افغانستان را حفظ کرده است. عامل دوم زبان انگلیسی است که در افغانستان علاقمندان به فراگیری آن رو به رشد هستند. این ابزار در نگاه بریتانیا به افغانستان زمانی اهمیت پیدا میکند که لندن معتقد است بخشی از ریشه جنگ افغانستان ناشی از ضعف فرهنگی است؛ لذا تلاش داشته در حوزه آموزش و فرهنگ هزینههای زیادی را انجام دهد و در این مسیر از زبان انگلیسی بهره زیادی میبرد. عامل سوم نفوذ در نخبگان افغانستان است. تعداد قابل توجهی از نخبگان افغانستان در دانشگاههای بریتانیا تحصیل کردهاند که این عامل هم در پیوند بریتانیا و افغانستان نقش مهمی را ایفا میکند. عامل چهارم تمایل لندن برای مطرح شدن به عنوان قدرت بزرگ در تحولات بینالمللی و منطقهای است. بریتانیا این تمایل را در چارچوب ابتکار عملهای مختلف سیاسی و نظامی و گاه در همراهی با آمریکا عملی میکند.
مطالعات شرق/
نوذر شفیعی*
بریتانیا با آن که نقش مهمی در تحولات افغانستان دارد اما کمتر درباره نقش این کشور سخن به میان آمده است. علت این مهم آن است که معمولا نقش بریتانیا و سایر کشورها در ذیل سایه حضور آمریکا و ناتو دیده میشود.
در نگاه اول، از دید بریتانیا تحولات افعانستان این گونه قابل توصیف است: کشور جنگ زدهای که چهار دهه جنگ داخلی را تجربه کرده و هنوز هم آینده روشنی برای آن متصور نیست. این جنگ سبب کشته و زخمی شدن، بیخانمانی و مهاجرت میلیونها انسان شده است. این جنگ همچنین افغانستان را به یکی از فقیرترین کشورهای جهان تبدیل کرده، زیرساختهای آن (کشاورزی، صنعت، بهداشت، آموزش و ...) را از بین برده و باعث ترویج تولید و قاچاق مواد مخدر و تروریسم شده است. همچنین در پرتوی این جنگ بنیانهای اجتماعی افغانستان فرو پاشیده، فرهنگ از بین رفته و نقص حقوق بشر به نحو فاحشی افزایش یافته است. سئوال این است که واکنش بریتانیا به این رخدادها چه بوده است؟
نقش بریتانیا در تحولات افغانستان
بریتانیا در قالب چهار نقش در تحولات افغانستان ایفای نقش کرده است:
1- واحد ملی مستقل، 2- همکار و شریک آمریکا، 3- حضور در ناتو، 4- عضوی از اتحادیه اروپا.
در نقش اول، بریتانیا با تصویب قانون مبارزه با تروریسم و جنایت، اولین گام را برای مشروعیت بخشیدن به حضور نظامی خود در افغانستان برداشت. عملیات "هریک" و "وریتاس" دو عملیات ویژه، مهم و انفرادی بریتانیا در افغانستان محسوب میشود. علاوه بر مداخله نظامی، بریتانیا تقریبا بیش از یک میلیارد دلار به افعانستان کمکهای توسعهای داشته است. از این منظر بعد از آمریکا و اتحادیه اروپا سومین منبع کمک کننده به افغانستان بوده است. این کمکها عمدتا در حوزه آموزش، بهداشت، زنان و تقویت جامعه مدنی هزینه شده است. در کل، مجموعه هزینههای مالی بریتانیا در افغانستان به ۷ میلیارد پوند میرسد و در آخرین اقدام نیز قول داده است پس از خروج نیروهای خود از افغانستان حدود 70 میلیون پوند به ارتش افغانستان کمک کند.
در نقش دوم اساسا بریتانیا "روابط ویژه" با آمریکا دارد و در ادبیات راهبردی دو کشور این اصطلاح فقط در توصیف روابط لندن و واشنگتن بکار میرود. بریتانیا سعی دارد در پرتوی قدرت ایالات متحده و البته همراهی با آن کماکان نقش موثر خود را در نظم جهانی ایفا کند. به همین دلیل است که بریتانیا در اغلب مداخلات ایالات متحده در گوشه و کنار حهان، در کنار واشنگتن حضور دارد. افغانستان نیز یکی از جلوههای این همراهی است. پس از حادثه یازده سپتامبر 2001 نیروهای انگلیسی اولین گروهی بودند که در همراهی با آمریکا وارد افغانستان شدند.
در نقش سوم، ماده ۵ پیمان آتلانتیک شمالی مبنای اصلی ورود نظامی بریتانیا به جنگ افغانستان است. طبق این ماده حمله به یکی؛ حمله به سایر اعضا قلمداد میشود. در این چارچوب، بریتانیا حدود 6900 نیرو به افغانستان اعزام کرد که پس از نیروهای آمریکا بیشترین تعداد بشمار میرود. به علاوه بیش از 500 نفر تلفات انسانی (نظامی و غیر نظامی) داشته است. بر اساس تقسیم کاری که در چهارچوب PRT یعنی تیمهای بازسازی ولایتی شده بود، بریتانیا عمدتا در ولایات هلمند و قندهار مستقر بود و ضمن کمکهای مختلفی که در حوزه بازسازی به این ولایات داشت، ماموریت اصلی خود را که مبارزه با قاچاق و تولید مواد مخدر بود، به عهده گرفت. علاوه بر این بریتانیا در آموزش نیروهای پلیس ملی، نیروهای قضائی و همین طور ارتش افغانستان نقش ایفا کرد و اکنون نیز یکی از کشورهای پیشتاز در پیشبرد روند صلح در افغانستان به شمار میآید.
در نقش چهارم نیز بریتانیا به همراه کشورهای عضو اتحادیه اروپا همکاری اقتصادی و سیاسی با دولت کابل داشته است. اقدام اتحادیه اروپا در افغانستان در چارچوب نظریه صلح لیبرالی قابل توصیف است. بدین معنی که اساسا صلح سازی در قالب سه الگو اتفاق میافتد که شامل صلح سازی محافظه کارانه یا صلح از طریق اقدام نظامی، صلح سازی ارتدوکس که صلح از طریق سازمان ملل است و صلح لیبرالی که استقرار صلح از طریق تحکیم نهادهای حکمرانی خوب است. در این راستا اتحادیه اروپا بر الگوی سوم تکیه کرده و بریتانیا به همراه اتحادیه اروپا گامهایی را در این زمینه برداشته است. اقدامات ژنرال نیکولاس کارتر رئیس ستاد نیروهای مسلح افغانستان برای میانجیگری بین کابل و اسلام آباد در همین راستا قابل ارزیابی است.
چهار عامل به نقش بریتانیا در افغانستان کمک کرده و زمینهساز حضور بریتانیا در افغانستان شده است: یکی سابقه دیرینه ارتباط بریتانیا با افغانستان است. هر چند که بریتانیا سه جنگ با خاطرات تلخ را در افغانستان داشته، با این حال رابطه دیرینه خود با افغانستان را حفظ کرده است. عامل دوم زبان انگلیسی است که در افغانستان علاقمندان به فراگیری آن زیاد هستند. این ابزار در نگاه بریتانیا به افغانستان زمانی اهمیت پیدا میکند که لندن معتقد است بخشی از علت جنگ در افغانستان ناشی از ضعف فرهنگی در این کشور است؛ لذا تلاش داشته در حوزه آموزش و فرهنگ هزینههای زیادی را انجام دهد و در این مسیر از زبان انگلیسی بهره زیادی میبرد. به باور بریتانیا اگر جامعه افغانستان به لحاظ فرهنگی رشد یابد، سطح خشونتها کاهش پیدا میکند. عامل سوم نفوذ در نخبگان افغانستان است. تعداد قابل توجهی از نخبگان افغانستان در دانشگاههای بریتانیا تحصیل کردهاند که این عامل هم در پیوند بریتانیا و افغانستان نقش مهمی را ایفا میکند. عامل چهارم تمایل بریتانیا در مطرح شدن به عنوان قدرت بزرگ در تحولات بینالمللی و منطقهای است. لندن این تمایل را در چارچوب ابتکار عملهای مختلف سیاسی و نظامی و گاه در همراهی با آمریکا عملی میکند.
جمع بندی و نتیجهگیری
در جمعبندی نهائی به نظر میآید از دید بریتانیا قدرت نرم افزاری این کشور به دلیل قدمت طولانی ارتباط با افغانستان میتواند جامعه این کشور را به سمت تحولات مثبت سوق دهد. به هر حال بریتانیا نگران این است که تداوم ناامنی در افغانستان نه تنها پیامدهای منفی در داخل جامعه افغانستان داشته باشد بلکه پیامدهای منطقهای و بینالمللی گستردهای به بار آورد. بنابراین به رغم این که کمتر از نقش بریتانیا در افغانستان صحبت شده ولی در عمل یکی از کشورهای موثر در روند تحولات افغانستان بوده و هنوز هم اراده آن کشور بر این است که به فرآیند صلح و امنیت در افغانستان کمک کند.
با تمام این اوصاف به نظر میرسد بریتانیا نتوانسته است اعتماد مردم و نیروهای سیاسی افغانستان را به خود جلب کند. درست مثل روسیه که به دلیل مداخله نظامی در افغانستان نوعی بدبینی را در میان مردم افغانستان بوجود آورده و تمام تلاشهای مثبت آن در افغانستان تحت الشعاع تجاوزگری او قرار گرفته، بریتانیا نیز نتوانسته است خاطرات تلخ استعماری خود را از ذهن مردم افغانستان بزداید. آنچه میتواند این نگرش منفی را تشدید کند ناکامی ائتلاف آمریکایی- بریتانیایی در به نتیجه رساندن عملیات ضد تروریستی در افغانستان است. در حالی که این ائتلاف هزینه سنگینی را در افغانستان پرداخت کرده است ناتوانی آنها در غلبه بر یک گروه شورشی شک و تردیدهای زیادی را در میان مردم نسبت به این ائتلاف بوجود آورده است؛ از دید بخشی از مردم افغانستان، ماموریت آمریکایی- بریتانیایی در افغانستان نه حل بحران بلکه مدیریت بحران در افغانستان در راستای منافع کلان خود بوده است.
انتهای مطلب/