تیم بایدن با معمای پیچیدهای در افغانستان مواجه است و به نظر میرسد تاکنون به جمع بندی نهایی نرسیده است. آمریکا بین دو واقعیت متضاد در افغانستان گرفتار شده است؛ از یک طرف با توافقنامه صلح دوحه مواجه است که به موجب آن باید تا اول ماه مه 2021 از این کشور خارج شوند و از سوی دیگر نگران از بین رفتن ارزشهای دمکراتیک در افغانستان و پر شدن خلا پسا خروج توسط چین است.
از بین سه سناریویی که فراروی آمریکا در افغانستان قرار دارد، محتملترین سناریو این است که دولت آمریکا به سمت خرید وقت حرکت کرده و از طریق مذاکره با طالبان، حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان را تمدید کند و حتی ممکن است تعداد نیروها را افزایش دهد. در این صورت لازم است آمریکا با پاکستان و ایران وارد رایزنی جدی شود و هم زمان امتیازات وسوسه انگیز به طالبان پیشنهاد دهد؛ در غیر این صورت بعید است طالبان به این خواسته آمریکا تن دهد.
مطالعات شرق/
نوذر شفیعی*
با توجه به اطلاعاتی که از درون کاخ سفید خارج شده، هنوز سیاست خارجی تیم بایدن در مورد افغانستان به جمع بندی نهایی نرسیده است و این نکته هم حائز اهمیت است که افغانستان جزء ده اولویت اصلی سیاست خارجی آمریکا هم قرار ندارد. این موضوع نه به دلیل بیاهمیت بودن مسئله افغانستان است بلکه علت آن پیچیده بودن شرایط داخلی و منطقهای این کشور است. شاید در آینده نزدیک دست اندرکاران سیاست خارجی دولت بایدن ناچار باشند افغانستان را جزء یکی از اولویتهای اصلی قرار دهند.
تیم سیاست خارجی بایدن بین دو واقعیت متضاد گرفتار شده است؛ از یک طرف با توافقنامه صلح دوحه مواجه است که به موجب آن باید تا اول ماه مه 2021 از افغانستان خارج شوند و از سوی دیگر نگران از بین رفتن ارزشهای دمکراتیک در افغانستان و پر شدن خلآ خروج آمریکا در این کشور توسط چین است. به عبارت دیگر تیم سیاست خارجی بایدن از دو منظر به مسئله افغانستان نگاه میکند.
تاثیر ارزشهای لیبرال بر سیاستگذاری تیم بایدن
نخستین نگرش از منظر داخلی است. رویکرد حزب دموکرات مبتنی بر ارزشهای لیبرال دموکراسی میباشد. این ارزشها در 3 عنصر دموکراسی، حقوق بشر و اقتصاد بازار خلاصه میشود. برای دولت بایدن بحث دموکراسی و حقوق بشر در افغانستان اهمیت دارد. به همین دلیل سعی دارد از دولت غنی به عنوان دولت منتخب مردم و از حقوق سیاسی مردم افغانستان خصوصا جامعه مدنی این کشور، به عنوان وجهی از حقوق بشر حمایت کند. شاید به این علت باشد که بایدن در سیاست اعلامی خود از حاکمیت کنونی در افغانستان دفاع کرده است.
این رویکرد بر خلاف سیاست ترامپ در مورد افغانستان است. برای ترامپ این مهم بود که هر کشور و یا هر نیرویی چه کارکردی در راستای تامین منافع و امنیت ملی آمریکا دارد. ترامپ به دموکراتیک بودن و حفظ حقوق بشر در کشورها و توسط نیروها اهمیت زیادی قائل نبود. در این دو رویکرد، تفاوت دو رئیس جمهور آمریکا دیده میشود که ریشه در بنیادهای فکری حزب جمهوریخواه و دموکرات دارد. در رویکرد دموکراتها، اگر طالبان به عنوان بخشی از نیروهای سیاسی، وارد پروسه دموکراسی در افغانستان شود، بایدن از این رویکرد حمایت خواهد کرد اما تیم بایدن نسبت به طالبان بر اساس ۴مولفه خوشبین نیست.
اول اینکه طالبان بر خلاف توافق آمریکا – طالبان بنا بود سطح خشونتها را کاهش دهند، ولی به حملات خود علیه نیروهای نظامی افغانستان ادامه میدهد. دوم اینکه از دید آمریکا اطلاعاتی در دست است که طالبان بر خلاف وعده خود با القاعده ارتباط دارد. سوم اینکه در نهایت طالبان از طریق پاکستان با چین ارتباط نزدیکی دارد. چهارم اینکه دولت بایدن نگران است که طالبان در پرتو صلحی که با آمریکاییها منعقد کرده، به تدریج وارد قدرت در افغانستان شده و به این ترتیب امریکا را فریب داده، از کنترل آمریکا خارج شود.
تاثیر موقعیت ژئوپلیتیکی افغانستان بر سیاست تیم بایدن
دومین عامل تاثیرگذار بر سیاست خارجی آمریکا نسبت به افغانستان، بحث ژئوپلتیک این کشور است. این علت، عامل خارجی تاثیرگذار بر سیاست خارجی آمریکا در افغانستان قلمداد میشود. آمریکا در عرصه بینالمللی، چین را مهمترین رقیب خود میبیند. ترامپ با علم به این موضوع، فشارهای شدیدی را عیله چین اعمال کرد. با توجه به اظهار نظرهای بایدن در خصوص چین، چنین به نظر میآید که بایدن فشارهای بیشتری را بر چین وارد خواهد کرد.
یکی از شیوههایی که بایدن میتواند چین را تحت فشار قرار دهد که البته سیاست کلی آمریکا هم بر این موضوع استوار میباشد، دکترین سد مهار است. بر این اساس آمریکا میتواند با ائتلافی که از متحدین خود در اطراف چین به وجود میآورد، عملا چین را در تنگنای استراتژیک قرار داده و مانع از این شود که این کشور بتواند به محیط بیرون از خود فکر کند. این ائتلاف از ژاپن، کره جنوبی، تایوان، استرالیا، نیوزلند، کشورهای آسیای جنوب شرقی و هند تشکیل شده است. آمریکاییها تصمیم دارند که پاکستان و افغانستان را به این حلقه ملحق کنند. در این جا است که افغانستان برای آمریکاییها اهمیت راهبردی پیدا میکند. این مهم یادآور نقش تاریخی افغانستان در بازی بزرگ قدرتها است. منتهی در گذشته افغانستان نقش حائل را در روابط قدرتهای بزرگ ایفا میکرد ولی امروزه نقش کشور عایق را ایفا میکند. کشور عایق کشوری است که نقش مهمی را در معادلات قدرت ایفا میکند و به همین دلیل قدرتهای بزرگ بر سر نفوذ در آن رقابت میکنند. حال سئوال این است که اگر قرار باشد بر اساس سیاست آمریکاییها، افغانستان بخشی از حلقه محاصره چین شود، چه کارکردی خواهد داشت؟
ترامپ امیدوار بود که از طریق مصالحه با طالبان و کشاندن پاکستان به سمت آمریکا، در واقع طالبان را به نیرویی علیه چین تبدیل کند. به این عبارت که از طریق طالبان و یا اگر امکانپذیر باشد از طریق القاعده و داعش به تجزیه طلبی در سین کیانگ چین کمک کند تا از این طریق هم افغانستان را از کنترل چین خارج کند و هم این کشور را به پایگاهی برای آسیب رساندن به چین تبدیل کند. منتهی بر خلاف دیدگاه ترامپ، همان طور که گفته شد دولت بایدن نسبت به ایفای نقش توسط طالبان، تردید دارد و بیشتر امیدوار است که افغانستان را با حفظ حاکمیت فعلی از دست چین خارج کند؛ در این صورت تاکید تیم بایدن در افغانستان، حفظ دولت موجود در قدرت خواهد بود. به همین دلیل آن چیزی که برای بایدن دغدغه آفرین شده است توافق آمریکا – طالبان میباشد. سخنانی از تجدیدنظر در این توافقنامه از سوی آنتونی بلینکن وزیر خارجه بایدن بیان شده که مهمترین معنی آن این است که 2500 سرباز آمریکایی و در عین حال 6346 نیروی پیمانکار نظامی آمریکایی که هم اکنون در افغانستان حضور دارند، حفظ خواهند شد. این رقم در مقایسه با سال 2011 که صد هزار نیرو در افغانستان داشتند، رقم بسیار ناچیزی است. به همین دلیل محافل امنیتی آمریکا می گویند ممکن است دولت بایدن تصمیم بگیرد حدود 4 هزار نیروی دیگر هم به نیروهای موجود در افغانستان اضافه کند.
گزینههای پیش روی بایدن
نخست این که طبق توافق آمریکا – طالبان، نیروهای آمریکایی را از افغانستان خارج کند. نگرانی که در این زمینه وجود دارد احتمال سقوط دولت افغانستان و به مخاطره افتادن دموکراسی و حقوق بشر در این کشور است. همچنین تحت کنترل درآمدن افغانستان توسط چین دیگر نگرانی در این سناریو است. گزارشهای منتشر شده مبنی بر این که چینیها به طالبان کمکهای نظامی و مالی کردهاند تا به نظامیان آمریکا آسیب بزنند، در همین راستا قابل ارزیابی هستند.
دومین سناریوی تیم بایدن این است که به بهانه عدم پایبندی طالبان به توافقنامه دوحه، از این توافقنامه خارج شود و به حضور نامحدود خود بر اساس برنامههای بلند مدتی که برای افغانستان و نسبت به محیط منطقهای این کشور دارد، عمل کند. خطر این سناریو برای آمریکاییها این است که به سرنوشتی مانند اتحاد جماهیر شوروی دچار خواهند شد. بویژه آن که چینیها قصد دارند در صورت خروج آمریکا از افغانستان، بلافاصله خلا ایجاد شده را پر کنند و اگر آمریکاییها در افغانستان باقی ماندند از طریق حمایت از طالبان، آمریکا را دچار مشکلات جدی کنند. برخی از کارشناسان این بحث را مطرح میکنند که آمریکا به رغم آن که طی بیست سال گذشته دو تریلیون دلار در افغانستان هزینه کرده، تغییر محسوسی در افغانستان ایجاد نشده است و آمریکا در همان جایی ایستاده است که بیست سال پیش ایستاده بود. بنابراین این موضوع باعث شده که تیم بایدن نگران این باشد که حتی با وجود حضور در افغانستان و متحمل شدن هزینههای سنگین در این کشور، نتوانند تحول جدی در افغانستان ایجاد کند.
سومین سناریویی که پیشبینی میشود و محتملترین سناریو هم خواهد بود، این است که دولت آمریکا به سمت خرید وقت حرکت کرده و از طریق مذاکره با طالبان، حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان را تمدید کند و حتی تعداد نیروها را افزایش دهد. در این صورت لازم است آمریکا با پاکستان و ایران وارد رایزنی جدی شود و هم زمان امتیازات وسوسه انگیز به طالبان پیشنهاد دهد؛ در غیر این صورت بعید است طالبان به این خواسته آمریکا تن دهد.
جمعبندی
تیم بایدن با معماهای پیچیدهای در افغانستان مواجه است و به نظر میرسد تاکنون به جمع بندی نهایی نرسیده است. در حالی که دولت افغانستان امیدوار است بایدن از آن حمایت کند و بیاحترامیهایی که ترامپ در مورد دولت افغانستان داشت (عدم شرکت دادن دولت در مذاکرات صلح) را جبران کند، طالبان اما امیدوار است که تیم بایدن به توافقنامه آمریکا – طالبان پایبند بوده و ابقای زلمی خلیلزاد را یک نشانه خوب و امیدوار کننده برای وفاداری دولت بایدن به توافقنامه آمریکا – طالبان قلمداد میکند. بنابراین همه چیز در مرحله محاسبه قرار دارد و به نظر میآید تا زمان سفتتر شدن سیاست ژلهای بایدن در مورد افغانستان باید منظر ماند.
انتهای مطلب/
*استاد روابط بینالملل و کارشناس مسائل افغانستان