بعد از گذشت 19 سال از تشکیل دولت ملی افغانستان و تلاش برای توسعه سیاسی، این روزها پایههای دموکراسی در این کشور بیش از هر زمان دیگری لرزان و بیثبات شده است. برخی اقدامات و کارشکنیهای طالبان را مهمترین عامل بروز این مشکل میدانند اما با کمی دقت میتوان دریافت که تاختوتاز طالبان خود نتیجه عوامل دیگری چون فرهنگ سیاسی غیر دموکراتیک، شکافهای اجتماعی متراکم و فعال، ساختار قومی و وابسته قدرت سیاسی و آسیبپذیری افغانستان در برابر برخی کشورها شرایطی را فراهم آورده که راه رسیدن به توسعه به خصوص توسعه سیاسی در افغانستان را ناهموار و کرده است.
مطالعات شرق/
آرین پورقدیری*
نزدیک به 19 سال از حمله نظامی آمریکا و نیروهای ائتلاف برای سرنگونی رژیم طالبان میگذرد. در طی این مدت، افغانستان در راستای توسعه سیاسی گامهای مثبتی برداشت. با برچیده شدن امارت طالبانی، نظام جمهوری برقرار و قانون اساسی جدیدی با تأکید بر دموکراسی، حقوق برابر، انتخابات و آزادی تدوین شد؛ اما با وجود تمام این تغییرات هنوز روند توسعه سیاسی در این کشور بسیار شکننده و با موانعی جدی روبرو است؛ به نحوی که این روزها بیم این وجود دارد که دستاوردهای سیاسی سالهای گذشته ملت افغانستان به طور کلی در آینده نزدیک رو به نابودی رود. آنچه در اینجا ذهن را به خود مشغول میکند پرسش از چرایی ناپایداری و عدم نهادینه شدن توسعه سیاسی در این کشور در طی بازه نهچندان کوتاه 2001 تاکنون است. اغلب تحلیلگران در بررسی موانع توسعه سیاسی در افغانستان، مسئله را در ارتباط با طالبان و اقدامات این گروه مورد واکاوی قرار دادهاند اما به نظر میرسد که برای بررسی چالشها و موانع پیش روی توسعه سیاسی در افغانستان نباید با دید تقلیل گرایانه و تک عاملی به مسئله نگریست، چرا که مجموعهای از عوامل مرتبط با جامعه، دولت و بازیگران خارجی در کندی و بیثباتی توسعه سیاسی در این کشور دخیل بوده اند و وجود طالبان و کارشکنیهای این گروه، خود زاده این عوامل است.
عوامل داخلی
الف- فرهنگ سیاسی
فرهنگ یکی از مهمترین عناصر زندگی سیاسی و اجتماعی ملتهای گوناگون است. همانطور که ماکس وبر پیش از این اشاره کرده فرهنگ نقش بسزایی در توسعه یا عدم توسعهیافتگی جوامع مختلف دارد. برخی از عناصر فرهنگی مسیر حرکت توسعه را هموار می کنند و برخی همچون سدی مانع جریان یافتن آن میشوند. ساختار فرهنگی مردم افغانستان مانند سایر ملتهای دیگر دارای نقاط ضعف و قوت توأمان است. ویژگیهای سازنده فرهنگ مردم این خطه در جای خود قابلتحسین است ، اما عناصر مخرب آن یکی از مهمترین موانع توسعه سیاسی در این کشور محسوب میشوند. از مهمترین ویژگیهای فرهنگ سیاسی مردم افغانستان که همچون دیواری بلند راه توسعه سیاسی را مسدود کرده میتوان به بیاعتمادی سیاسی، خشونتگرایی، انفعال و ضدیت با توسعه اشاره کرد.
سوءظن و بدبینی مردم نسبت به مسئولان از یک طرف پیوسته مانعی بر سر راه مشارکت سیاسی و همچنین حمایت جامعه از برنامهها و تصمیمات دولتی است و از طرف دیگر چون سمی مهلک باعث نابودی انگیزه و ابتکار مسئولان سیاسی میشود. بر اساس نظرسنجی سال 2019 آسیا فوندیشن، تنها 44 درصد مردم افغانستان به وزرای دولت اعتماد دارند. همچنین 47 درصد مردم به نمایندگان مجلس این کشور هیچ اعتمادی ندارند. البته این بیاعتمادی به مسئولان میتواند دلایلی داشته باشد که خود بحث مفصلی است.
یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگ مردم افغانستان خشونتگرایی است. این خصلت فرهنگی که زندگی سیاسی -اجتماعی مردم این کشور را تحت تأثیر قرار داده است، ریشه در ناملایمات تاریخی و جغرافیایی، ضعف قانون و عدم وجود مجاری مدنی برای طرح مسالمتآمیز درخواستها و مطالبات دارد. بر اساس بررسی سال 97 مجتمع جامعه مدنی افغانستان نزدیک به ۷۶ درصد مردان افغانستان با زنان خود رفتار خشونتآمیز دارند. همچنین بر اساس آمار دفتر حمایتکنندگان رسانههای آزاد افغانستان (نی) در سال 2019، 115 مورد خشونت علیه خبرنگاران در دفتر نی ثبت شده است. از مظاهر خشونتگرایی در عرصه سیاسی در افغانستان میتوان به رفتارهای خشونتآمیز طالبان و سایر گروههای سیاسی اشاره کرد. رواج خشونتگرایی در جوامع باعث میشود زبان گفتگوی مردم به جای تعامل، مذاکره و چانهزنی به جنگ و ترور و کشتار تبدیل شود.
از دیگر عناصر فرهنگ سیاسی مردم افغانستان در سالهای پیش و پس از 2001 ضدیت با توسعه علیالخصوص وجه سیاسی آن و برابر دانستن آن با غربزدگی است. غربستیزی مردم افغانستان از دو عامل سرچشمه میگیرد.
1- برخی با اعتقاد به بنیادگرایی اسلامی و برداشتی که از این مفهوم دارند بر این باور هستند که شیوه زندگی و اداره جامعه (حتی به لحاظ شکلی ) باید مطابق با صدر اسلام باشد و از این جهت با مظاهر تمدن و فناوری مخالف بوده و همچنین نظام سیاسی برحق را امارت میدانند و با دموکراسی سر ستیز دارند.
2- انزجار برخی نیز ریشه در خاطرات تلخ تاریخی این ملت در مواجهه با غرب دارد. نفرتی که با حمله آمریکا به این کشور تشدید شد. غربستیزی در افغانستان شمشیر دو لبهای شده که یک لبه آن ضامن استقلال این کشور و لبه دیگر عامل عقبماندگی و توسعهنیافتگی این کشور شده است. این دو عامل به اضافه چاشنی پائین بودن سطح سواد، باعث بدبینی بسیاری از مردم افغانستان بخصوص قشر سنتی نسبت به دستاوردهای علمی و تمدنی غرب از جمله دموکراسی و کلیه متعلقات آن شده است.
قانون گریزی یکی دیگر از فاکتورهای فرهنگ سیاسی مردم افغانستان است. این فرهنگ که از یک طرف در بیاعتمادی سیاسی مردم به دولت و نظام سیاسی و از طرف دیگر در ضعف حاکمیت قانون ریشه دارد با تشویق جامعه به طرح مطالبات و همچنین حل مشکلات در خارج از چهارچوب قانون باعث رواج فرهنگ خشونتگرایی در جامعه و همچنین موجب گسترش خودمحوری، منفعتطلبی و همچنین فساد در دستگاه دولتی میشود. از سال 2018 تا 2019 بیش از 30 مورد فساد گسترده توسط مرکز قضایی مبارزه با فساد در افغانستان تحت پیگرد قرار گرفته است.
در صورت عدم حاکمیت قانون، شفافیت نابود می شود و صاحبان قدرت میتوانند دامنه قدرت خود را تا هرکجا که بخواهند بگسترند، مردم نیز شاهد عدم اجرای قانون هستند و هم اعتماد چندانی به مجریان آن ندارند، ممکن است برای وادار کردن حکومت به پاسخگویی، به زور و خشونت متوسل و با ماشین سرکوب حکومت روبرو میشوند و به این ترتیب خشونت در جامعه نهادینه میشود. به این ترتیب توسعه سیاسی بدون حاکمیت قانون امکان تحقق نداشته و توسعه سیاسی و همچنین قوام و دوام جامعه مدنی وابسته به پایبندی به قانون و اجرای آن در جامعه است.
ب- ساخت اجتماعی 1- اختلافات قومی: یکی از موانع عمده پیش روی توسعه سیاسی در افغانستان ساختار و همچنین اختلافات قومی در این کشور است. شکلگیری ناقص دولت - ملت در افغانستان باعث ارجحیت هویت و منافع قومی بر هویت و منافع ملی شده و همین مسئله زمینه را برای واگرایی قومی در این کشور فراهم آورده است. قومیتگرایی در افغانستان از یک طرف باعث عدم همراهی و همدلی اقوام مختلف با هیئت حاکمه شده و آنها را به جای تلاش در جهت توسعه کشور، مترصد سهم بیشتر از قدرت کرده و از طرف دیگر مشوق مسئولان برای قبضه قدرت و پیشبرد امور به نفع قوم خود شده است. این مسئله زمینه را برای تعمیق بیاعتمادی و سوءظن بین مسئولین و مردم یا به عبارت دیگر قوم حاکم و اقوام غیر حاکم فراهم آورده است. درست به دلیل همین سوگیریهای قومی است که طبق آمار موسسه آسیا فوندیشن در سال 2019، تنها 42 درصد مردم افغانستان به کمسیون مستقل انتخابات این کشور اعتماد دارند.
2- اختلافات مذهبی: اختلاف میان شیعیان و اهل سنت در افغانستان اندک است و این کشور یکی از نمادهای وحدت شیعه و سنی بیان میشود اما با این وجود در مقاطعی از تاریخ اختلاف به چشم میخورد . ریشه سیاسی شدن رابطه شیعیان و سنیها در افغانستان به سالهای 1880 تا 1900 بازمیگردد؛ یعنی زمانی که امیر عبدالرحمن خان، اقدام به تشکیل دولت مرکزی نمود و پشتونها را علیه غیر پشتونها و علیالخصوص شیعیان هزاره بسیج کرد و در این میان عده زیادی از هزارهها کشته، غارت و به بردگی فروخته شدند. قتل عام مردم هزاره در شهر مزار شریف به دست طالبان در ماه اوت سال 1998 و همچنین کشتار آنها در فاصله سالهای 1999 تا 2001 در ولایتهای سرپل و بامیان از دیگر نمودهای برخوردهای مذهبی در افغانستان به شمار میرود. اختلافات مذهبی در افغانستان باعث شده پیوسته شیعیان که به قول علیاکبر قاسمی نماینده مجلس افغانستان بیش از سی درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند از دستیابی به مراکز قدرت محروم باشند و همین زمینه نارضایتی آنها را فراهم و دولت را از سرمایه اجتماعی اعتماد و مشارکت آنها محروم کرده و همچنین حاکم بودن دیدگاهها و تعصبات مذهبی بر دستگاه سیاسی افغانستان، ملاک تخصص و کارآمدی در انتخاب مسئولین و مقامات سیاسی را عملاً به حاشیه رانده است.
3- ضعف نهادهای مدنی: یکی از موانع توسعه سیاسی در افغانستان ضعف جامعه مدنی و به تبع نهادهای مدنی است. ضعف نهادهای مدنی در این کشور که خود ریشه در فرهنگ سیاسی و ساخت قومی- مذهبی جامعه دارد، مانعی بزرگ در راه مشارکت سیاسی فعال و قانونی شهروندان است. طبق بررسیهای آسیا فاوندیشن در سال 2019 تنها 53 درصد مردم افغانستان به NGO های ملی دید مثبتی دارند. فرهنگ سیاسی واگرایانه در افغانستان مانع از شکلگیری احزاب و سازمانهای پان افغان با اهداف کلان ملی میشود. تشکلها و احزاب قومی در افغانستان نمیتوانند بلندگوی آحاد مردم جامعه باشد و رقابت میان آنها در واقع بازی سیاسی اقوام برای کسب منافع بیشتر است. ضعف احزاب و سازمانهای غیردولتی و بهطورکلی جامعه مدنی مسیر مطالبات و درخواستهای جامعه را از چهارچوب قانون خارج کرده، منجر به افزایش خشونت و یا سرخوردگی و انفعال در سطح جامعه میشود. همچنین عدم وجود مجاری و نهادهای مدنی بهعنوان پوشش دهنده فاصله میان دولت و جامعه باعث ایجاد شکاف میان نظام سیاسی و مردم گشته، دولتمردان و جامعه را با یکدیگر غریب میکند.
ج- ساخت قدرت 1- خصلت قومی قدرت سیاسی: ساخت قدرت در کشور افغانستان پیوسته قومی بوده است. شکلگیری دولت افغانستان توسط احمدشاه درانی پشتون در سال 1747 باعث شد که در این کشور میان قدرت و قوم پشتون پیوندی تاریخی و سخت به وجود آید و از آن زمان این کشور پیوسته به دست پشتونها اداره شده است. بعد از سال 2001 نیز قدرت عملاً در قبضه قوم پشتون است. در طی نوزده سال گذشته دولت افغانستان و نخبگان سیاسی این کشور سعی کردند با اقداماتی چون اشتغال تعدادی از اقوام در نهادهای دولتی، نزاعهای قومی را کاهش دهند؛ غافل از اینکه این تعارضها تا زمانی که قومیتگرایی و تعصبات قومی کمرنگ و محو نشود، کماکان تداوم خواهد داشت و این درصد بندیها نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه اقوام را درگیر رقابت برای افزایش سهم خود در قدرت میکند. به این ترتیب، طی سالهای گذشته، ساخت قومی قدرت سیاسی در افغانستان مانع وحدت ملی، همکاری و وفاق ملی شده که پیششرط توسعه سیاسی است.
2- وابستگی قدرت سیاسی: یکی دیگر از دلایلی که در سالهای گذشته مانع همراهی و حمایت بسیاری از مردم افغانستان از دولت ملی شده و زمینه را برای کارشکنیهای طالبان فراهم کرده، باور به وابستگی تشکیلات سیاسی این کشور به آمریکا است. حمایت آمریکا از دولت افغانستان از سال 2001 تاکنون و وابستگی نظامی و امنیتی این دولت به واشنگتن، با ایجاد شائبه دست نشانده بودن این دولت باعث کاهش مشروعیت سیستم سیاسی موجود نزد سران سنتی برخی از قبایل بخصوص قبایل پشتون شده، دستاوردها و برنامههای توسعهای این دولت یکسره با عنوان غربگرایی و غربزدگی مورد عناد بسیاری از آنان قرار گرفته است. همچنین این وابستگی باعث شده که اینک با برنامهریزی واشنگتن برای خروج نیروها، دولت افغانستان که سالها است متکی بر خود نبوده و نه توان مقابله با طالبان را دارد و نه یارای حفظ حمایت واشنگتن را ، چارهای جز مذاکره با طالبان پیش روی خود نبیند. مذاکره با طالبان باعث مشروعیت زدایی از دولت افغانستان در نزد شهروندان و در نتیجه کاهش مشارکت و حمایت سیاسی آنها میشود.
عوامل خارجی آمریکا: عملیات «آزادی پایدار» اگر چه برای افغانستان منافع و پیامدهای مثبتی از جمله برچیدن نظام طالبانی و برخورداری این کشور از حمایت مالی و نظامی واشنگتن و نیروهای ائتلاف را به همراه داشت اما مولد مشکلات و مصائبی هم بود. وجود نیروهای خارجی در افغانستان با بیدار کردن حس بیگانهستیزی افغانها باعث رادیکال شدن بسیاری از افرادی که غرور آنها از اشغال افغانستان خدشهدار شده بود، گشت و آنها را با طالبان همصدا و همنوا کرد. همانطور که پیش از این هم گفته شد حضور آمریکا در افغانستان باعث شد الگوی کشورداری دولت ملی افغانستان و همچنین دستاوردهای آن با عنوان غربزدگی و غربگرایی و خود این دولت با عنوان ایادی و دستنشانده آمریکا مورد مخالفت و کارشکنی قرار گیرد. البته ناگفته نماند که اشتباه آمریکا در پیگیری پروژه مدرنیزاسیون به شیوه غربی و تلاش برای محو فرهنگ بومی افغانستان از راه پیگیری پروژههای فرهنگی از جمله تأسیس شبکههای تلویزیونی خصوصی در بسیاری از موارد نتیجه عکس داشت و تابوشکنیهای صورت گرفته در این مسیر نه تنها کمکی به توسعه فرهنگی و متعاقب آن توسعه سیاسی افغانستان نکرد بلکه بسیاری از مردم را به این نتیجه رساند که سیاستهای فرهنگی طالبان با بافت سنتی و اعتقادی افغانستان همخوانتر و همسازتر است.
پاکستان: پاکستان در رقابتهای سیاسی خود با هند و همچنین برای تحت فشار قرار دادن کابل، پیوسته از مرزهای خود با افغانستان و حضور قبایل پشتون در دو طرف مرز به عنوان اهرم فشار استفاده کرده است. گرچه پاکستان مانند هر کشور دیگری از بیثباتی و ناامنی در همسایگی خود در هراس است اما درعین حال این کشور از افغانستانی قدرتمند و توسعهیافته که متحد هند و تحت حمایت قدرت بزرگی چون آمریکا باشد، بیم دارد. به همین دلیل اسلامآباد امنیت و ثباتی را برای افغانستان میپسندد که ضامن سبقت این کشور به لحاظ توسعه در زمینههای گوناگون از پاکستان نبوده و سایه قدرتی جهانی را بالای سر خود نداشته باشد. چنین هدفی جز با به قدرت رسیدن طالبان و شکلگیری نظام طالبانی محقق نمیشود. به همین دلیل است که از سال 2001 تاکنون پاکستان گرچه منکر حمایت خود از طالبان بوده اما در عمل به طرق مختلف به تجهیز و تقویت این گروه برای فعالیت در خاک افغانستان کمک کرده است.
جمعبندی
بعد از گذشت 19 سال از تشکیل دولت ملی افغانستان و تلاش برای توسعه سیاسی، این روزها پایههای دموکراسی در این کشور بیش از هر زمان دیگری لرزان و بیثبات شده است. برخی اقدامات و کارشکنیهای طالبان را مهمترین عامل بروز این مشکل میدانند اما با کمی دقت میتوان دریافت که تاختوتاز طالبان خود نتیجه عوامل دیگری چون فرهنگ سیاسی غیر دموکراتیک، شکافهای اجتماعی متراکم و فعال، ساختار قومی و وابسته قدرت سیاسی، آسیبپذیری افغانستان در برابر کشورهایی مانند پاکستان و آمریکا و همچنین تأثیرپذیری این کشور از آنها، شرایطی را در افغانستان فراهم آورده که راه رسیدن به توسعه به خصوص توسعه سیاسی را ناهموار و پرمشغله کرده است.
انتهای مطلب/