سه نگرش آمریکایی به سازمان همکاری شانگهای؛ رویکرد دولت ترامپ چیست؟
در شرایط کنونی به نظر میرسد نگرش دولت دونالد ترامپ به این سازمان به روشنی گویای وجود نگرش دوم یعنی «عدم تهدید و تقابل جدی سازمان همکاری شانگهای برای ایالات متحده آمریکا» است که «عضویت کامل هند در سازمان همکاری شانگهای در سال 2017 که با توجه به روابط راهبردی هند و آمریکا، تقابل این سازمان با واشنگتن را کاهش میدهد»، «عدم پذیرش ایران به عنوان عضو اصلی در شرایط فشارهای تحریمی پس از 13 سال عضویت ناظر که کاملاً در راستای رویکرد ترامپ در انزوای منطقهای و بینالمللی ایران است» و «باقی ماندن سازمان همکاری شانگهای در سطح انتقادهای لفظی از رویکردهای یک جانبهگرایانه آمریکا و رویکرد منفعلانه این سازمان در قبال بحرانهای بینالمللی به ویژه بحرانهای گرجستان، سوریه و اوکراین که فدراسیون روسیه به عنوان عضو اصلی و بنیانگذار سازمان اقدام به مداخله نظامی مستقیم کرده است» را میتوان سه دلیل اصلی شکلگیری این نگرش در دولت دونالد ترامپ در قبال سازمان همکاری شانگهای دانست.
ایران شرقی/
ولی کوزهگر کالجی- پژوهشگر ارشد موسسه مطالعات ایران شرقی
با شکلگیری «گروه شانگهای پنج» در سال 1996 و «سازمان همکاری شانگهای» در سال 2001، آمریکاییها توجه و حساسیت خاصی به این سازمان نوپای منطقهای نشان ندادند و آن را یک مجموعه درونگرا و محدود برای حل و فصل اختلافهای مرزی و منطقهای ارزیابی میکردند. توجه آمریکاییها از سال 2005 به سازمان همکاری شانگهای به سه دلیل جلب شد: وقوع انقلاب لالهای در قرقیزستان (مارس و آوریل 2005)، سرکوب شورش اندیجان در ازبکستان، تنش در روابط تاشکند با غرب و تخلیه پایگاه نظامی خانآباد (می 2005) و عضویت ناظر ایران به همراه هند و پاکستان در این سازمان (جولای 2005). متعاقب این تحولات بود که آمریکاییها حتی تقاضای عضویت در سازمان همکاری شانگهای را مطرح کردند که البته با پاسخ منفی سازمان مواجه شد. از آن مقطع، سه نگرش در رابطه با این سازمان منطقهای در آمریکا شکل گرفت:
_ نخست، نگرش مبتنی بر تهدید و چالش این سازمان برای آمریکا (با تعابیری مانند پیمان ورشوی جدید، ناتوی شرق، نیروی موازنهگر و اتحاد ضد آمریکایی)
_ دوم، نگرش مبتنی بر عدم تهدید و تقابل جدی بین سازمان همکاری شانگهای با آمریکا (به دلیل روابط تجاری و اقتصادی چین و آمریکا)
_ و سوم، نگرش مبتنی بر همکاری و تعامل آمریکا با این سازمان (به دلیل وجود تهدیدات مشترکی چون مسائل افغانستان، بنیادگرایی دینی، تروریسم و مواد مخدر).
در شرایط کنونی به نظر میرسد نگرش دولت دونالد ترامپ به این سازمان به روشنی گویای وجود نگرش دوم یعنی «عدم تهدید و تقابل جدی سازمان همکاری شانگهای برای ایالات متحده آمریکا» است که «عضویت کامل هند در سازمان همکاری شانگهای در سال 2017 که با توجه به روابط راهبردی هند و آمریکا، تقابل این سازمان با واشنگتن را کاهش میدهد»، «عدم پذیرش ایران به عنوان عضو اصلی در شرایط فشارهای تحریمی پس از 13 سال عضویت ناظر که کاملاً در راستای رویکرد ترامپ در انزوای منطقهای و بینالمللی ایران است» و «باقی ماندن سازمان همکاری شانگهای در سطح انتقادهای لفظی از رویکردهای یک جانبهگرایانه آمریکا و رویکرد منفعلانه این سازمان در قبال بحرانهای بین المللی به ویژه بحرانهای گرجستان، سوریه و اوکراین که فدراسیون روسیه به عنوان عضو اصلی و بنیانگذار سازمان اقدام به مداخله نظامی مستقیم کرده است» را میتوان سه دلیل اصلی شکلگیری این نگرش در دولت دونالد ترامپ در قبال سازمان همکاری شانگهای دانست که در این نوشتار کوشش میشود درک و شناخت بهتری از ملاحظات یاد شده حاصل شود.
زمانی که «گروه شانگهای پنج» با مشارکت پنج کشور روسیه، چین، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان در سال 1996 میلادی شکل گرفت، حساسیت خاصی از جانب ایالات متحده آمریکا مشاهده نشد؛ چرا که این جمع منطقه ای نوپا عمده هدف خود را معطوف به حل و فصل اختلافهای مرزی در سطح منطقه آسیای مرکزی کرده بود. زمانی که با الحاق ازبکستان به گروه شانگهای پنج، سازمان منطقهای جدیدی با عنوان «سازمان همکاری شانگهای» در سال 2001 ایجاد شد، باز هم حساسیت و توجه خاصی از سوی دولت آمریکا برانگیخته نشد. از یک سو تصور عمومی از این سازمان، یک مکانیسم منطقهای برای مقابله با تهدیداتی چون جداییطلبی، تروریسم و افراطگرایی (سه نیروی اهریمنی[1] در منشور سازمان) بود و از سویی دیگر در این سال یعنی 2001 حادثه تروریستی یازده سپتامبر به وقوع پیوست و روسیه و کشورهای آسیای مرکزی همکاری و همسویی قابل توجهی را با دولت جرج بوش در «ائتلاف جهانی علیه تروریسم» به ویژه در جریان جنگ افغانستان نشان دادند. دو عضو سازمان همکاری شانگهای یعنی قرقیزستان و ازبکستان نیز با در اختیار قراردادن دو پایگاه نظامی «ماناس» و «خانآباد» در لجستیک و پشتیبانی از عملیات نظامی آمریکا و نیروهای ناتو در افغانستان نقش بسیار موثری ایفا کردند. بنابراین در چنین فضایی از تعامل و همکاری، سازمان همکاری شانگهای موضوعی حساسیت برانگیز برای آمریکاییها نبود.
اما از ابتدای سال 2005 به تدریج حساسیتهایی در داخل آمریکا نسبت به سازمان همکاری شانگهای پدید آمد. سه عامل در شکلگیری این حساسیت موثر بود.
نخستین عامل، وقوع انقلاب رنگی موسوم به «انقلاب لاله ای» در قرقیزستان در فاصله 22 مارس تا 11 آوریل 2005 بود که منجر به سرنگونی دولت «عسگر آقایف» و به قدرت رسیدن غرب گرایان به رهبری «قربانبیک باقیاف» شد. از نگاه بسیاری از کارشناسان و مقامات کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای، جهان غرب به ویژه نهادهای دولتی و غیر دولتی آمریکا در پشت پرده و محرک انقلاب لاله ای قرقیزستان قرار داشتند و همین امر نگرانی زیادی را از تکرار سناریوی قرقیزستان، اوکراین و گرجستان در سایر کشورهای آسیای مرکزی ایجاد کرد.
دومین عامل، شورش اندیجان ازبکستان در 13 ماه می 2005 بود که به تحریم گسترده دولت «اسلام کریماف» از سوی جهان غرب انجامید که پیامد مهم آن صدور «بیانیه آستانه سازمان همکاری شانگهای»[2] در مورد خروج آمریکا از پایگاههای نظامی منطقه آسیای مرکزی در اجلاس سران سازمان در 5 جولای 2005 بود که منجر به خروج نیروهای آمریکایی از پایگاه خان آباد ازبکستان و تعطیلی این پایگاه مهم لجستیکی در آسیای مرکزی بود.
سومین عامل نیز، پیوستن سه کشور ایران، پاکستان و هند به عنوان اعضای ناظر در سازمان همکاری شانگهای در اجلاس سران سازمان در 5 جولای 2005 بود که منجر به افزایش توجه آمریکایی ها به روند گسترش و اهداف این سازمان منطقهای شد. به ویژه آن که درخواست عضویت ایران در آخرین ماه عمر دولت اصلاحات در ایران (تیر 1384) و آغاز به کار دولت اصولگرا (مرداد 1384) بود که به صورت آشکار رویکرد «نگاه به شرق» را در دستور کار خود قرار داده بود. مجموع این عوامل موجب شد از سال 2005 میلادی توجه و حساسیت آمریکایی ها به سازمان همکاری شانگهای بیشتر از گذشته شود و حتی آمریکایی ها تقاضای عضویت در سازمان همکاری شانگهای را مطرح کنند که البته با پاسخ منفی سازمان مواجه شد. چنانچه «الیزابت ویشنیگ» از پژوهشگران دانشگاه کلمبیا در نیویورک نیز با تایید این موضوع معتقد است: «مقامهای آمریکایی در ابتدا این سازمان را کم اهمیت جلوه دادند، اما بعد از اینکه در سال 2005 این سازمان از نیروهای آمریکایی درخواست کرد که پایگاه خود را در خان آباد ترک کنند، توجه بیشتری به تاثیر سازمان بر منافع آمریکا در آسیای مرکزی کردند و به ویژه از پیوستن کامل ایران به سازمان همکاری شانگهای نگران شدند». [3]
از این مقطع، در سطح محافل سیاسی، دفاعی و به ویژه مراکز مطالعاتی آمریکا، توجه جدیتری به سازمان همکاری شانگهای صورت گرفت و بخش مهمی از آثار تحقیقاتی این دوره را مباحثی چون شناخت ماهیت و اهداف این سازمان و پیامدهای آن برای منافع ملی آمریکا تشکیل داد. در نتیجه این مباحثات، سه مکتب فکری یا دیدگاه درباره آینده سازمان همکاری شانگهای در داخل آمریکا به وجود آمد.
نخست، دیدگاهی بدبینانه درباره آینده سازمان همکاری شانگهای و اینکه این سازمان به دنبال درگیری و دستیابی به منافع آمریکا است. در واقع این دیدگاه عقیده دارد که اعضای شانگهای از برنامههای مختلف در مورد مسائل خاص استفاده میکنند.[4] تعابیری چون «پیمان ورشوی جدید»[5]، «ناتوی شرق»[6]، «نیروی موازنهگر»[7] و «اتحاد ضد آمریکایی»[8] از جمله واژگان رایج در ادبیات معتقدان به این دیدگاه است. به عنوان مثال، «استفان بلانک» از پژوهشگران صاحبنام حوزه مطالعات اوراسیا در کالج جنگ ارتش آمریکا معتقد است که مسکو و پکن در پی تبادل نظر برای متحدکردن کشورهای آسیای مرکزی در یک سازمان منطقهای ضدآمریکایی هستند.[9] «گنه گرمانوویچ» از کارشناسان دفاعی در واشنگتن نیز در مقالهای با عنوان «سازمان همکاری شانگهای: تهدیدی برای منافع آمریکا در آسیای مرکزی؟» با اشاره به تحولات این سازمان پس از سال 2005 میلادی به ویژه برگزاری مانور بزرگ «ماموریت صلح 2007»[10] معتقد است: «تحولات سازمان همکاری شانگهای که با رهبری چین و حمایت روسیه در حال شکلگیری است، این پرسش را پیش آورده است که آیا این سازمان، چالشی برای منافع ملی آمریکا در منطقه آسیای مرکزی خواهد بود؟ برداشتی که از نظرات مقامات دولتی، پژوهشگران و روزنامهنگاران میتوان داشت این است که سازمان همکاری شانگهای یک رقیب کوتاه مدت[11] و یک تهدید بلند مدت[12] است». [13]
اما دیدگاه دومی که در ایالات متحده دربارۀ سازمان همکاری شانگهای شکل گرفت معتقد به کم اهمیت بودن این سازمان برای منافع آمریکا است. در این دیدگاه بر تضاد منافع میان اعضای سازمان و نیز واگراییهای درازمدت چین و روسیه تاکید میشود.[14] « مارتا بریل الکات»[15] از پژوهشگران ارشد «برنامه اروپا و اوراسیای بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی»[16] در دفاع از این دیدگاه، معتقد است: «در کنگره آمریکا در سال 2006 میلادی این نکته به اثبات رسید که سازمان همکاری شانگهای هیچ تهدید مستقیمی برای منافع آمریکا در آسیای مرکزی و به صورت کلی در بیشتر مناطق قلمداد نمیشود». [17]
«ایوان فایگن بوم»، معاون وقت دستیار وزارت امور خارجه آمریکا در امور آسیای مرکزی و جنوبی در دولت جرج بوش نیز در سخنرانی خود در «بنیاد نیکسون» در سپتامبر سال 2007 میلادی، نظری مشابه الکات را مطرح میکند و قائل به تهدید بودن سازمان همکاری شانگهای برای ایالات متحده نیست. فایگن بوم، در تشریح دیدگاه خود میگوید: «سازمان همکاری شانگهای یک اتحاد ضد آمریکایی نیست. این سازمان ورشوی جدیدی نیست و در واقع یک وزنه تعادل در برابر ناتو محسوب نمیشود. بنابراین کوچکترین دلیلی وجود ندارد که شرکت اعضای آسیای مرکزی در سازمان همکاری شانگهای مانع همکاری آنها در ناتو شود». [18]
مشابه همین دیدگاه را «دونالد رامسفلد»، وزیر دفاع وقت آمریکا نیز مطرح میکند. رامسفلد پس از تحولات سازمان همکاری شانگهای در سال 2005 میلادی با رد تهدیدآمیز بودن این سازمان برای آمریکا ظهار داشت: «سازمان همکاری شانگهای تمرینی برای گسیل صلح در آینده است و هیچ دلیلی برای هشدار وجود ندارد و هیچ چیزی در تهدید بودن این سازمان مشاهده نمیکنم».[19]
«محمد کاظم سجادپور»، نیز با بررسی دیدگاههای مختلف در داخل آمریکا در این مقطع، مدافع چنین دیدگاهی است. سجادپور عدم تهدید و تقابل جدی سازمان همکاری شانگهای برای ایالات متحده را به دلیل ماهیت مناسبات دو جانبه میان آمریکا و چین میداند و با اشاره به شکلگیری سه گفتمان از سوی «اخطارگرایان»،[20] «ادغامگرایان»[21] و ترکیبی از گفتمان «ادغامگرایی و اخطارگرایی» - به عنوان گفتمان مسلط و حاکم بر مناسبات چین و آمریکا - در مورد سازمان همکاری شانگهای معتقد است: «میزان تعاملات و درجه ادغام اقتصادی چین و آمریکا به گونهای است که چین درصدد برخورد با آمریکا نیست. کلیت استراتژیک چینیها به طور سنتی، پرهیز از برخورد را توصیه کرده است. چین در پی تکرار الگوهای جنگ سرد با آمریکا در قالب سازمان همکاری شانگهای نیست و برخلاف برخی از اغراقهایی که بعضاً در خصوص این سازمان به عنوان ناتوی شرق میشود، چینیها تمایلی به برخورد و تقابل، آن هم از نوع نظامی، با آمریکا ندارند». [22]
دیدگاه سومی که دربارۀ سازمان همکاری شانگهای در داخل آمریکا مطرح شد، این نکته را مطرح میکرد که سازمان همکاری شانگهای نه تنها تهدیدی نیست، بلکه حتی در بعد امنیتی ممکن است موجب تحریک آمریکا به همکاری با این سازمان نیز شود.[23] از این دیدگاه، وجود تهدیدات مشترکی چون مسائل افغانستان، بنیادگرایی دینی، تروریسم و مواد مخدر میتواند زمینه همکاری میان ایالات متحده و سازمان همکاری شانگهای شود. شاید همین دیدگاه بود که موجب شد دولت جرج بوش تقاضای عضویت در سازمان همکاری شانگهای را در سال 2005 مطرح کند که با توجه به فضای سرد و پرتنشی که در آن سال بین آمریکا و ازبکستان و تعطیلی پایگاه نظامی خان آباد پیش آمد، این درخواست با پاسخ منفی این سازمان مواجه شد.
از نگاه بدبینانه، تقاضای عضویت آمریکا در این سازمان را میتوان کوششی برای ورود به درون سازمان همکاری شانگهای و ایجاد واگرایی بیشتر در آن دانست. مشابه دیدگاهی که «مارشال دوگل»، رئیس جمهور فرانسه، در خصوص عضویت بریتانیا در «جامعه اقتصادی اروپا»[24] در دهه 1960 میلادی مطرح میکرد و آن را کوششی برای ورود انگلیسیها به درون جامعه با هدف واگرایی و ایجاد سلطه بر این مکانیسم اروپایی میدانست. از این تشابه احتمالی تاریخی که بگذریم، باورمندان به امکان همکاری میان سازمان همکاری شانگهای و ایالات متحده معتقدند، حتی رد درخواست عضویت آمریکا نیز نمیتواند مانع از این امر شود. «آریل کوهن» از پژوهشگران ارشد «بنیاد هریتیج» از جمله مدافعان این دیدگاه است و در تشریح دیدگاه خود میگوید: «با توجه به این که هدف اولیه سازمان همکاری شانگهای ایجاد یک وزنه تعادل ژئوپولیتیکی در مقابل ایالات متحده است، شانس اندکی برای عضویت کامل[25] آمریکا در این سازمان وجود دارد. ضمن اینکه تقاضای عضویت ایالات متحده در این سازمان در سال 2005 میلادی نیز رد شده است. اما برای مقامات آمریکا ضرورتاً نیاز نیست تا با عضویت کامل در سازمان همکاری شانگهای بتوانند به چهارچوب کاری مشخصی برای همکاری نزدیک با کشورهای آسیای مرکزی دست یابند. منافع آمریکا در افغانستان بهترین دلیل برای تعامل نزدیک با این سازمان است. بدین منظور، ایالات متحده میتواند تقاضای عضویت ناظر[26] در سازمان همکاری شانگهای را مطرح کند». [27]
در مجموع، چنانچه مشاهده شد، از سال 2005 میلادی به بعد، مباحث مربوط به سازمان همکاری شانگهای به یکی از مناقشه برانگیزترین مباحث در سطح محافل سیاسی، تحقیقاتی و رسانهای آمریکا تبدیل شد و دیدگاههای مختلفی دربارۀ نوع تعامل و یا تقابل واشنگتن با این سازمان منطقهای نوظهور مطرح گردید. این شرایط در سالهای اخیر پیچیدهتر از گذشته نیز شده است. طرح های کلان سیاسی، ژئوپولیتیکی و اقتصادی آمریکا برای یکپارچگی آسیای مرکزی، افغانستان و آسیای جنوبی که در قالب دو طرح «آسیای مرکزی بزرگ» و «راه ابریشم جدید» دنبال می شود و حذف یا تضعیف نقش و جایگاه ایران در سمت غربی، چین در شرق و روسیه در شمال را دنبال می کند، به موازات تشدید تنش در روابط روسیه و چین با آمریکا در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ، موجب شده است اجلاس های سازمان همکاری شانگهای در سه سال اخیر تبدیل به کانونی برای انتقاد از سیاست های یک جانبه دولت آمریکا در زمینه های مختلف سیاسی، امنیتی، زیست محیطی و به ویژه جنگ های تجاری با چین و تحریم ایران و روسیه شود. با این وجود، تبدیل عضویت هند از ناظر به اصلی که همراه با پاکستان در نشست سران سازمان در 2017 در تاشکند ازبکستان صورت گرفت، با توجه به روابط بسیار نزدیک و راهبردی هند و آمریکا موجب کاهش نگرانی آمریکاییها از تبدیل سازمان همکاری شانگهای به یک بلوک و یا نهاد ضد آمریکایی شود. از این نظر می توان گفت هند همان نقشی را ایفا می کند که چین در دوره قبل از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در روابط بین آمریکا و سازمان همکاری شانگهای ایفا می کرد و محمد کاظم سجادپور به درستی در آن مقطع آن را عامل عدم تهدید و تقابل جدی سازمان همکاری شانگهای برای ایالات متحده می دانست.
دومین دلیل کاهش نگرانی دولت ترامپ، عدم موافقت سازمان همکاری شانگهای با تبدیل عضویت ایران از وضعیت ناظر به اصلی پس از گذشت 13 سال است که مانع از حضور موثر ایران در این سازمان های منطقه ای در شرایط تحریمی و فشار حداکثری شده است. در واقع این ملاحظه همواره از سوی کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای وجود داشته است که در صورت ورود و عضویت کامل ایران، ممکن است این سازمان تبدیل به یک بلوک ضد غربی و ضد آمریکایی شود و بدین ترتیب دامنه اختلافها و تنش های ایران و آمریکا به داخل سازمان همکاری شانگهای کشیده شود. به همین دلیل با وجود برداشته شدن تحریم های ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل پس از توافق برجام که از لحاظ آیین نامه ای، موانع تبدیل عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای از ناظر به اصلی را برداشت، این سازمان به دلیل تنش های ایران و آمریکا و شرایط تحریمی ایران، با عضویت کامل و رسمی ایران موافقت نکرده است که این رویکرد، در راستای رویکرد ترامپ در تلاش برای انزوای منطقه ای و بین المللی ایران است و لذا از این منظر نیز دولت آمریکا تهدیدی جدی را از ناحیه سازمان همکاری شانگهای احساس نمی کند.
سومین عامل نیز برون گرایی سازمان همکاری شانگهای در سطح اعلانی و درون گرایی آن در سطح اعمالی است. بدین معنی که با وجود انتقادات گسترده و آشکاری که سازمان همکاری شانگهای از آمریکا، ناتو و رویکردهای یک جانبه دولت ترامپ، استفاده سیاسی و ابزاری از حقوق بشر و مداخله در امور داخلی کشورهای عضو صورت می دهد که نقطه اوج آن برگزاری هم زمان اجلاس سران سازمان همکاری شانگهای در گوانجو چین و اجلاس سران هفت کشور صنعتی (جی- 7) در کبک کانادا در 9 ژوئن 2018 بود، اما در عمل این سازمان منطقه ای یک سازمان درون گرا است و مانند پیمان ناتو در عرصه محیط بین المللی و مناقشات جهانی و منطقه ای حضور فعال و موثری ندارد. نمونه بارز این امر، رویکرد منفعلانه سازمان همکاری شانگهای در قبال سه بحران اوکراین، گرجستان و سوریه است که فدراسیون روسیه به عنوان یکی از اعضای اصلی این سازمان اقدام به مداخله نظامی مستقیم در آن ها کرده است. بنابراین، دولت آمریکا و نیز پیمان ناتو در این سه بحران و نیز سایر بحرانهای خاورمیانه، عملاً روسیه را در مقابل خود می بینند و نه یک سازمان منطقه ای به نام سازمان همکاری شانگهای را که بتواند در قامت یک «ورشوی جدید» یا «ناتوی شرق» در مقابل جهان غرب قرار گیرد. بنابراین، وضعیت کنونی، گویای وجود نگرش دوم آمریکاییها یعنی «عدم تهدید و تقابل جدی سازمان همکاری شانگهای برای ایالات متحده آمریکا» است و به نظر می رسد با وجود انتقادات لفظی گسترده این سازمان از آمریکا در عمل آمریکاییها تهدیدی جدی را از این سازمان منطقه ای احساس نمی کنند. در مجموع با توجه به کلیه نکات و ملاحظات یاد شده، تنها در صورتی سازمان همکاری شانگهای می تواند به یک تهدید و چالش استراتژیک برای ایالات متحده آمریکا تبدیل شود که این سازمان ورود فعالانه ای به مناقشه های منطقه ای و بین المللی به ویژه بحران اوکراین و سوریه پیدا کند و با عضویت رسمی و کامل ایران تحت فشار تحریم موافقت کند.
انتهای مطلب/
پینوشتها:
[1] . Three Evil Forces
[2] . SCO Astana Declaration
[3] . Elizabeth Wishnik, “Russia, China and the United States in Central Asia: Prospects for Great Power Competition and Cooperation in the Shadow of the Georgian Crisis”, Strategic Studies Institute (SSI), February 2009, pp. 19-22.
[4] . نوذر شفیعی و یونس کمائیزاده، «تبیین روابط چین و آمریکا در برابر سازمان همکاری شانگهای؛ بر اساس نظریه موازنه قوای نرم»، مطالعات اوراسیای مرکزی، مرکز مطالعات بینالمللی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، سال سوم، شماره 7، پاییز و زمستان 1389، ص 66.
[5] . Neo-Warsaw Pact
[6] . Eastern Nato
[7] . Balancing Force
[8] . Anti-American Alliance
[9] . Stephen J. Blank, “U.S. Interests in Central Asia and the Challenges to Them”, Strategic Studies Institute (SSI), March 2007, p. 318.
[10] . Peace Mission 2007
[11] . short-term competitor
[12] . long-term threat
[13]. Gene Germanovich, “The Shanghai Cooperation Organization: A. Threat to American Interests in Central. Asia?”, The China and Eurasia Forum Quarterly, Vol 6, No 1. 2008, p. 20.
[14] . شفیعی و کمائیزاده، پیشین، ص 67.
[15] . Martha Brill Olcott
[16] . Russian and Eurasian Program at the Carnegie Endowment for International Peace
[17] . Martha Brill Olcott, “The Shanghai Cooperation Organization: Is It Undermining U.S. Interests In Central Asia?”, United States Commission on Security and Cooperation in Europe, September 26, 2006.
[18] . Evan A. Feigenbaum, “The Shanghai Cooperation Organization and the Future of Central Asia”, Remark by Deputy Assistant Secretary for South and Central Asia, Nixon Center, September 2007.
[19] . Ibid.
[20] . Alarmist
[21] . intogratist
[22] . سید محمد کاظم سجادپور، «سیاست خارجی آمریکا و سازمان همکاری شانگهای: ارزیابی گفتمانها و پیامدها»، فصلنامه سیاست خارجی، سال بیستم، شماره 2و 3، تابستان و پاییز 1385، ص 288.
[23] . شفیعی و کمائیزاده، پیشین، ص 68.
[24] . European Economic Community (EEC)
[25] . full membership
[26] . observer status
[27] . Ariel Cohen, “What to Do About the Shanghai Cooperation Organizations Rising Influence”, EurasiaNet. September 20, 2006.