پیامدهای الحاق «مناطق قبایلی» به ایالت خیبرپختونخواه پاکستان
پس از الحاق مناطق قبایلی که عمدتا پشتوننشین هستند، این احتمال وجود دارد که ارکان قدرت در پاکستان در یک طرح زمانبر و با شیبی ملایم سعی در تغییر ترکیب جمعیتی این مناطق کنند و با ایجاد اختلاط جمعیتی در مناطق قبایلی، هر گونه انگیزه جدایی طلبی یا گرایش به افغانستان را در بین ساکنان این جغرافیا که افغانستان ادعای مالکیت آن را دارد، کاملا تضعیف کنند.
ایران شرقی/
عباس فیاض*
سرانجام الحاق مناطق قبایلی به ایالت خیبرپختونخواه در پارلمان و سنای پاکستان تصویب شد و به پارلمان ایالتی خیبرپختونخواه سپرده شد و پس از تصویب در پارلمان ایالتی به امضا رئیس جمهور پاکستان رسید تا اجرایی شود.
این در حالی است که دولت افغانستان مرز مشترک بین این کشور و پاکستان را به رسمیت نمیشناسد و مدعی است که معاهدهای که در این مورد در سال ۱۸۹۳ میلادی بین امیر عبدالرحمان خان پادشاه وقت افغانستان و سر مورتیمر دیورند، وزیر خارجه وقت هند بریتانیایی امضا شده، اعتبار ندارد. اما دولت پاکستان و جامعه بینالمللی این مرز را به عنوان مرز بینالمللی بین دو کشور به رسمیت میشناسند.
وزارت سرحدات، اقوام و قبایل افغانستان با انتشار بیانیهای، این اقدام پاکستان را یک جانبه و نامشروع خوانده و آن را رد کرده است. غفور لیوال، معاون وزارت اقوام و قبایل افغانستان با اشاره به پیمان تاریخی راولپندی که میان افغانستان و هند بریتانیایی پس از جنگ سوم افغان - انگلیس امضا شد گفته است که بر اساس این توافقنامه، هر نوع تغییر در وضعیت مردم مناطق قبیلهای مشروط به نظر افغانستان است. کاخ ریاست جمهوری افغانستان نیز در واکنش به این اقدام پاکستان اعلام کرد که این اقدام را از سوی دولت اسلام آباد نمیپذیرد و پارلمان پاکستان در شرایطی در مورد ادغام مناطق قبایلی به ایالت خیبرپختونخوا تصمیمگیری کرده که در آن مناطق وضعیت نظامی حاکم است.
تاریخچه دیورند و نگاه افغانها در ادوار مختلف به آن
در زمانی که هنوز کشوری به نام پاکستان وجود نداشت عهدنامهای که به نام دیورند مشهور شد در نوامبر سال 1893 میلادی بین "هنری مورتیمور دیورند" از سوی هند بریتانیا و امیر عبدالرحمان خان حاکم افغانستان با هدف تعیین و تثبیت خط مرزی بین دو کشور، به امضا رسید. این مرز از نقطه تلاقی افغانستان با ایران در جنوب غربی شروع میشود و تا واخان و پامیر در شمال شرق افغانستان، به طول حدود 2500 کیلومتر ادامه دارد. افغانستان با امضای این موافقتنامه تعهد داده که نسبت به مناطقی مانند سوات، باجور، چترال، وزیرستان و چمن، ادعا نداشته باشد.
وقتی پاکستان از تقسیم شبه قاره هند، متولد شد، وارث مرزی بود که بین افغانستان و هند بریتانیایی ترسیم شده بود. پاکستان با این خط مرزی مشکلی نداشت اما افغانستان که در زمان تشکیل پاکستان، ابتدا، با به رسمیت شناخته شدن این کشور در سازمان ملل هم، مخالف بود، با این خط مرزی مشکل داشت.
مقامات افغانستان قرار داد دیورند را غیر معتبر میدانند و دلیل آنها برای این امر آن است که در زمان امضای قرارداد، حاکم افغانستان – متاثر از فضای معاهده گندمک (۱۸۷۹) – آن چنان تحت سلطه انگلستان بوده که در حقیقت اصل اختیار طرفین در این معاهده لحاظ نشده است.
با روی کار آمدن طرفداران شوروی سابق که روند آن با نخست وزیری سردار داود خان و سپس حکومتهای کودتایی کمونیستهای خلقی و پرچمی در افغانستان ادامه یافت، بر شدت مخالفتها با دیورند افزوده شد و علاوه بر بیاعتبار دانستن این خط مرزی، لزوم تعیین سرنوشت ساکنان پشتون و بلوچ آن سوی مرز – داخل پاکستان – نیز مطرح شد.
البته در آن زمان، اهداف شوروی سابق در تجزیه پاکستان و ایجاد کشوری مستقل از بلوچها و پشتونها برای دستیابی آسان به آبهای آزاد، در دامن زدن به این مسائل بیتاثیر نبود.
در دوره جهاد، برای مجاهدین برخوردار از پشتیبانی و حمایت پاکستان، با توجه به روابط گسترده با این کشور و اینکه پاکستان کانال اصلی تامین نیازمندیهای آنان بود، بحث دیورند موضوعیت و اولویتی نداشت.
در دوران طالبان هم با همه وابستگیهای طالبان به پاکستان، این خط مرزی توسط آنها به رسمیت شناخته نشد و سران این گروه ترجیح میدادند این قضیه مسکوت بماند.
پس از تحولات 11 سپتامبر و روی کار آمدن دولت نوین در افغانستان، پشتونها که در راس حکومت بودند، خواهان حل معضل دیورند و تعیین تکلیف این خط مرزی بوده و هستند.
البته در بین اقوام غیر پشتون افغانستان، حمایتی از به رسمیت شناخته نشدن این خط و اعتراض به آن تقریبا وجود ندارد. بسیاری از اقوام غیر پشتون اصرار پشتونها بر عدم رسمیت خط دیورند را، در حالی که اغلب قدرتها و به نحوی نظام بینالملل آن را به رسمیت میشناسد و حتی نزدیکترین حامی دولت افغانستان، یعنی آمریکا هم بر این رسمیت تاکید دارد، اقدامی بیهوده میدانند که فقط بلای جان افغانستان شده است. به باور این عده، افغانستان تا دهها سال آینده هم، برای فشار به پاکستان که دارای حدود دویست میلیون نفر جمعیت، ارتش قوی و سلاح اتمی است، هیچ شانسی ندارد و با پیگیری این موضوع فقط پاکستان را تحریک میکند که در افغانستان دخالت کند و اجازه تشکیل یک حکومت قوی و با ثبات در افغانستان را به این دلیل که شاید مدعی دیورند شود، ندهد.
نگاه پاکستانی به دیورند و پیامدهای الحاق
از دید مردم و حکام پاکستانی، خط دیورند مرزی به رسمیت شناخته شده از سوی جامعه جهانی است که کشور پاکستان را در محدوده کنونی آن به رسمیت میشناسند و هیچ جای بحث وگفتگویی هم در مورد آن وجود ندارد و در واقع این یک مساله حل شده است که نیاز به حل مجدد هم ندارد.
الحاق مناطق قبایلی که بخشی از اراضی مورد ادعای افغانستان است و ساکنانی عمدتا پشتون دارد، چه تاثیری بر داخل پاکستان و چه تاثیری بر ادعاهای افغانستان دارد؟
1- مردم مناطق قبایلی که ساکن یک منطقه مجزا از کلیت پاکستان و دارای نظامات اداری و قضایی و شرایط خاص بودند، همواره در درون خود، تقاضایی برای تغییر وضعیت را میپروراندند و از این رهگذار یعنی نیاز به تغییر وضعیت، زمینه برای اقدام طرف افغانی، در تاثیر گذاری بر مردم این منطقه نیز وجود داشته است، نخستین تاثیر این الحاق، آن است که این زمینه دیگر وجود نخواهد داشت و یا به شدت کاسته خواهد شد.
الحاق و بهرهمندی از امکانات برابر با سایر نقاط پاکستان، آن قدر جاذبه دارد که پشتونهای مناطق قبایلی قانع خواهند شد که دیگر به دنبال اتصال مجدد به هم نژادهای خود در افغانستان یا تشکیل پشتونستان مستقل نباشند.
2- شرکت در انتخابات سراسری پاکستان که در این طرح لحاظ شده است، برای مردم این منطقه تشخص پاکستانی بودن را تقویت میکند و هرچه این مردم بیشتر احساس پاکستانی بودن کنند، بیشتر از تیررس نفوذ پشتونهای افغانستان که بر هم نژادی و هم سرنوشتی تاکید دارند، خارج میشوند. این الحاق قطعا بر واگرایی بین پشتونهای دو سوی مرز خواهد افزود.
3-پشتونهای ایالت خیبر پختونخواه در پاکستان و مذهبیهای این ایالت، حامی این اقدام هستند. ابتداییترین تحلیل این است که الحاق مناطق قبایلی به خیبر پختونخواه، هم وزن سیاسی-اجتماعی پشتونهای پاکستان را بیشتر میکند و هم، وزن احزاب سیاسی مذهبی را که حامیان جدی در این مناطق دارند.
4- این احتمال وجود دارد که ارکان قدرت در پاکستان بعد از ادغام مناطق قبایلی در یک طرح زمان بر و با شیبی ملایم سعی در تغییر ترکیب جمعیتی این مناطق نموده و با ایجاد اختلاط جمعیتی هر گونه انگیزه جدایی طلبی یا گرایش به افغانستان را کاملا تضعیف کنند.
5-در پاکستان این گونه تبلیغ میشود که این اقدام گامی موثر در جلوگیری از قاچاق مواد مخدر و همچنین مبارزه با تروریسم است. این مساله وقتی وقوع پیدا میکند که با ساز و کارهای اجتماعی در صدد حل این معضلات باشند. یعنی با ایجاد رفاه، شغل، بالا بردن سطح سواد و برخورداری عمومی از مظاهر زندگی پیشرفته و نظایر آن، کاری کنند که برای تجارت مواد مخدر و یا تروریسم جاذبهای وجود نداشته باشد. این امر اگر چه آرزویی پسندیده است اما برای پاکستان، با مشکلات عدیده اقتصادی، انجام تغییرات در منطقهی بسیار محروم قبایلی که با استانداردهای جامعه پاکستان فاصله فراوانی دارد، کار چندان آسانی نیست و این چالشی جدی در مقابل دولتها است.
6- یکی از مهمترین چالشهای پاکستان از ابتدای تشکیل آن، واگرایی قومی بوده است. وجود یک مجموعه قومی مجزا در یک منطقه خاص یعنی منطقه قبایلی، حتما موجب آسیب به سیاستهای پاکستان در مقابله با قومگرایی و ترویج ملیت پاکستانی، به جای آن، بوده است. این ادغام از این نظر – یعنی اولویت بخشی به ملیت پاکستانی در مقابل قومیت - نیز برای پاکستان مفید خواهد بود.
7- گفته میشود برخی در درون ارتش با این طرح مخالف هستند. اگر چنین باشد مهمترین دلیل آن این خواهد بود که ارتش، منطقهای را که به دلیل حساسیتهای امنیتی در آن حضور گسترده داشت و در غیاب دولتهای ایالتی و فدرال به هر صورتی که میخواست آن را اداره میکرد و هر سیاستی را که صلاح میدانست در آن به اجرا میگذاشت ، تا حدودی از دست خواهد داد. الحاق به پاکستان و استقرار نظام اداری پاکستان در مناطق قبایلی میتواند تا حدودی ارتش را در این مناطق محدود کند. البته بعید است چنین طرحی بدون اخذ نظر ارتش اجرایی شود و منافع کلان آن برای پاکستان آن قدر هست که اگر محدودیتی هم برای ارتش به وجود آید، قابل هضم باشد.
8- خلاصه آن که، مهمترین اهداف این طرح، حل شدن بیشتر پشتونهای قبایلی در پاکستان، گرفتن انگیزه دخالت از افغانستان برای تاثیر گذاری بر پشتونها، باور بیشتر مردم این مناطق بر پاکستانی بودن خود و از بین بردن فاصله ی بین این مردم این مناطق با جامعه پاکستان که همیشه آن فاصله را احساس میکردند و نیز کم رنگ کردن قرابتی است که همواره با پشتونهای درون افغانستان داشتهاند.
9- پشتونهای مناطق قبایلی با استقبال از پیوستن به پاکستان، دیگر عِده و عُدهای برای افغانستان نخواهند بود و نفس این امر هم یک موفقیت برای پاکستان است. در دعوا بر سر جغرافیا نیز، با ملاکهای موجود و روابط کنونی بینالمللی و منطقهای و مواضع کشورهای مختلف، حتی متحدان نزدیک افغانستان در به رسمیت شناختن این مرز، دست افغانستان کاملا خالی است و هیچ کس در جهان حاضر نیست خود را برای این خواسته افغانها به درد سر اندازد و در داخل افغانستان هم نه اجماع ملی در این زمینه شکل خواهد گرفت و نه تا دهها سال آینده و بیشتر از آن، تصوری برای رسیدن به قدرتی که بتواند از طریق فشار به پاکستان، این معضل را حل کند وجود خواهد داشت.