پیش از انتخاب ترامپ به عنوان رئيس جمهور آمريكا در جامعه كارشناسان و سیاست شناسان روسيه که به دولت این کشور نزدیک هستند، اين تحليل وجود داشت كه انتخاب خانم هيلاري كلينتون به عنوان رئيس جمهور آمريكا موجب احياء طرح جاده ابريشم نوين در آسياي مركزي و قفقاز، بی ثباتی در آسیای مرکزی و مقابله با روسیه خواهد شد.
به نام جاده ابریشم نوین دو طرح متفاوت وجود دارد: طرح چینی جاده ابریشم نوین و طرح آمریکایی آن. این دو طرح که رقیب هم به شمار میآیند، اهداف و مسیرهای متفاوتی را طی میکنند. راهبرد آمریکا در طرح جاده ابریشم نوین بر افغانستان متمرکز بوده و تلاش دارد تا افغانستان را در یک مجموعه از همکاریها به آسیای مرکزی پیوند دهد و مسیری را که برای جادههای ارتباطی و سایر خطوط از جمله خطوط انتقال انرژی پیشنهاد میکند، مسیر شمالی – جنوبی پاکستان، افغانستان و آسیای مرکزی است در حالی که طرح چینی جاده ابریشم نوین بر آسیای مرکزی متمرکز بوده و مسیر جادهها و سایر خطوط ارتباطی آن مسیر شرقی – غربی میباشد و تلاش دارد تا آسیای مرکزی را در طرحهای توسعه چین ادغام کند.
هدف اصلي طرح آمریکایی جاده ابریشم نوین كه ثمره مراكز مطالعاتي عمده این کشور است، تقويت و تحكيم نفوذ آمريكا در كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز با تمرکز بر افغانستان برای آسیای مرکزی و حضور در خزر برای قفقاز است. اين طرح در 10 سال اول پس از فروپاشي شوروي در بيشتر كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز اجرا شد و جايگاه ويژهاي براي آمريكا در اين كشورها بوجود آورد. حضور در عرصههاي كشف، استخراج و انتقال نفت و گاز در كشورهاي دارنده ذخائر نفت و گاز و يا كشورهاي در مسير انتقال از طرحهاي راهبري اجرا شده در اين كشورهاست. با كمي دقت در طرحهاي آمريكايي بخش انرژي در اين كشورها متوجه اين نكته حساس ميشويم كه تلاش شركتهاي نفتي آمريكايي و يا شرکای آمريكايي بر آن بوده است كه طرحهای اجرا شده به گونهاي باشند كه روسيه و ايران در خارج از اين طرحها قرار گيرند.
واقعه ١١سپتامبر و نياز راهبردي آمريكا به همكاريهاي نظامي و لجستيكي روسيه و ديگر كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز باعث شد كه وقفهاي در اجرای طرح جاده ابريشم نوين بوجود آيد، اما با گذشت زمان و تغييرات حاصله در سياست خارجي روسيه موجب شد كه مجددا آمريكا به فكر اجراي طرح ياد شده بيافتد.
حوادث گرجستان (موضوع آبخازيا و اوستياي جنوبي) و اوكراين (الحاق كريمه به روسيه و حوادث شرق اوكراين) باعث گردید تا آمريكا براي اجراي طرح ابريشم نوين مجدد فعال شود خصوصا آنكه در اين مرحله، تحليل آمريكا از اجراي طرح ابريشم نوين بر اين موضوع متمركز بود كه مشغول نمودن روسيه به موضوعات مختلف در آسياي مركزي و قفقاز موجب خواهد شد تا نيروهاي هوادار غرب در اوكراين فرصتهاي بيشتري براي پيگيري اهداف خود بدست آورند. به عبارت ديگر، فشار در شرق (آسياي مركزي و قفقاز) وگرفتن نتيجه در غرب (اوكراين) از هداف ویژه راهبردی آمریکا در اجرای مجدد طرح جاده ابریشم نوین است.
همانگونه كه گفته شد در تحليل كلي دولت روسيه و جامعه كارشناسان و سیاست شناسان نزديك به دولت این کشور در خصوص کاندیدهای ریاست جمهوری آمریکا، چنین نظریهای حاکم شده بود که کلینتون نماینده بخش فکری و مراکز تحقیقاتی امریکاست و در صورت انتخاب، دستورکار مشخص و مدونی برای مقابله با روسیه خواهد داشت که پی گیری طرح جاده ابریشم نوین یکی از آن طرحها خواهد بود در حالی که ترامپ نماینده بخش تجاری و صنایع نظامی امریکا محسوب شده و اهداف دیگری را دنبال خواهد کرد. با چنین تحلیلهایی بود که در کل روسیه در جبهه مخالف کلینتون قرار گرفت و مسیر را برای انتخاب شدن ترامپ به نوعی راحت تر کرد.
ترامپ پس از انتخاب، نه تنها ایدههای مورد نظر خود را به سیاست خارجی امریکا تبدیل نمود، بلکه اهداف راهبردی امریکا را با تعریف جدیدی در دستور کار خود قرار داد که اجرای طرح جاده ابریشم نوین در آسیای مرکزی در قالب ادامه گفتگوهای C 5 + 1 ( پنج کشور آسیای مرکزی به اضافه Hمریکا) از جمله آن موارد است. به عبارت دیگر، طرح آمریکایی جاده ابریشم نوین در آسیای مرکزی و قفقاز که سابقه آن به دوران فروپاشی شوروی باز می گردد، مجددا در دستور کار آمریکا قرار گرفته است با این تفاوت که این بار از پشتوانه تجارب دهه 90 میلادی و نتایج مطالعات اتاقهای فکر و مراکز پژوهشی متعدد نیر برخوردار است.
در جریان میزگردی که در تاریخ 8 خرداد ماه در موسسه کشورهای مشترکالمنافع روسیه برگزار شده بود و آقای «زاتولین» رئیس کمیته روابط خارجی دومای روسیه صحبت میکرد به نوعی این موضوع را مطرح کردم. ایشان در پاسخ با اشاره به در اختیار قرار دادن بندر اکتاوو و یک بندر دیگر در دریای خزر در خدمت رسانی به نیروهای امریکایی مستقر در افغانستان که در عمل به معنی حضور نیروهای نظامی امریکایی در دریای خزر است، آن را سندرم قزاقستان نامیدند و بر این موضوع تاکید کردند که حضور نیروهای آمریکایی در دریای خزر مغایر توافق اجماعی کشورهای حاشیه خزر در خصوص عدم حضور نیروهای خارجی در دریای خزر است.
در همین ارتباط، وقتی به افزایش قابل توجه رفت و آمدهای هیاتهای مختلف اقتصادی، سیاسی و امنیتی کشورهای آسیای مرکزی به/از آمریکا در ماههای اخیر توجه کنیم، متوجه این واقعیت خواهیم شد که تحول معنی داری در نوع روابط آمریکا با کشورهای آسیای مرکزی بوجود آمده است. در صحبتهایی که با مجموعه ای از کارشناسان روسی در این خصوص داشتم، این موضوع را تایید میکردند و نکاتی را هم در تایید آن اضافه داشتند و با نوعی انفعال، اجرا شدن طرح را گریزناپذیر دانسته و تنها بر ضرورت حفظ منافع روسیه در این روند تاکید میکردند.
حضور داعش در مرزهای جنوبی کشورهای آسیای مرکزی موجب شده است که این کشورها برای تضمین امنیت خود گسترش همکاریهای امنیتی با آمریکا را به عنوان یک گزینه مهم در نظر بگیرند. گزینهای که این فرصت را برای امریکا فراهم میسازد که بیشتر از گذشته در ساختارهای امنیتی این کشورهای نفوذ پیدا کند. نکتهای که شایان توجه است، سرویسهای اطلاعاتی کشورهای مختلف از جمله روسیه معتقدند که نیروهای داعش توسط هواپیماها و چرخبالهای ناشناس از جنوب افغانستان به شمال این کشور منتقل شده و تسلیحات و سایر نیازمندیهای آنان در محلهای استقرار تامین میشود.
آن چه در تاجیکستان میگذرد، خود جای تامل فراوان دارد و نیازمند بحث مستقلی است. مدتی تبلیغات دولتی تاجیکستان بر این محور متمرکز بود که جمهوری اسلامی ایران از حزب نهضت اسلامی تاجیکستان حمایت میکند اما اخیرا بحث جدیدی را مطرح میکنند که ایران در پی شیعه ساختن اعضاء حزب نهضت است که از اساس بحثی انحرافی و اشتباه است.
ایران آنقدر میفهمد که حتی اگر بخواهد در تاجیکستان از حزبی پشتیبانی کند، این حزب باید حزبی سنی و حنفی باشد و چند نفر علاقمند به اهل بیت پیامبر اکرم(ص)، نمیتوانند حزب و تشکیلات با نفوذی در تاجیکستان باشند. ولی چرا چنین بحثی مطرح میشود؟ باید گفت که متاسفانه سرویسهای امنیتی تاجیکستان بدون آن که متوجه باشد، خود را در مسیر خطرناک همکاری با سازمانهای امنیتی وهابی و سلفی که باعث جنگهای خطرناک خاورمیانه شده، قرار دادهاند. سرویسهای امنیتی تاجیکستان باید آنچه را که در سوریه و دیگر کشورهای خاورمیانه رخ داده عمیقا و بدون پیش داوری مورد مطالعه قرار دهند و اجازه ندهند دلارهای نفتی ثبات تاجیکستان و منطقه را از بین ببرد.
تحلیل و ارزیابی چگونگی پیشبرد طرح جاده ابریشم نوین در هریک از کشورهای آسیای مرکزی هدف این نوشتار نیست بلکه هدف روشنی انداختن بر تحولات جاری و در حال شکل گیری و شناخت روندها بجای توجه به حوادث است. تحولات قفقاز را هم نمیتوان بی ارتباط با تحولات اسیای مرکزی دانست.
انقلاب رنگی ارمنستان راکه در ماه گذشته رخ داد، میتوان در همین راستا تحلیل نمود. در حال حاضر در قفقاز تنها جمهوری آذربایجان است که در مدار سنتهای حکومتداری گذشته باقی مانده و حکومتهای گرجستان و ارمنستان ثمره انقلابهای رنگی است.
انقلاب رنگی ارمنستان انفعال دیگری در عرصه دستگاه تصمیم گیری روسیه پدید آورده است.
کارشناسان منطقه ای روسیه وقوع انقلاب رنگی ارمنستان را تحولی غافلگیرانه دانسته و اظهار امیدواری می کنند که رهبران جدید ارمنستان واقعیتهای روی زمین ارمنستان را درک کنند و اقداماتی که میتواند موجب تهدید امنیتی برای روسیه شود، انجام ندهند. اظهار امیدواری به خرد سیاسی رهبران جدید ارمنستان در درک واقعیتهای روی زمین ارمنستان و شرایط ژئوپلیتیک آن در بین کشورهای همسایه مانع از بیان این حقیقت نمیشود که انقلاب رنگی ارمنستان با شعار خروج از ساختار های امنیتی، سیاسی و اقتصادی تحت سلطه روسیه شکل گرفت و به پیروزی رسیده است.
حال چنانچه رهبران کنونی شعارهای خود را در کوتاه مدت و یا بلند مدت کنار بگذارند در بیان این واقعیت تغییری ایجاد نمیکند که شرایط حاکم در ارمنستان متفاوت از قبل شده و مسیر دیگری را خواهد پیمود. اگر متوجه این نکته هم باشیم که در کل مجموعهای که در پی انقلاب رنگی در ارمنستان به قدرت رسیدهاند، مقامات و مدیران کنونی را برکنار میکنند و افراد نزدیک به رئیس جمهور اسبق، «لئون ترپطروسیان» را که بیشتر مورد تایید غربی هاست در پستهای جدید منصوب میکنند، حساسیت موضوع بیشتر روشن میشود.
به عنوان یک کارشناس منطقه فکر میکنم تحولات ارمنستان پایان نیافته و ادامه دار خواهد بود و ابعادی داخلی و منطقهای خصوصا در ارتباط با قره باغ خواهد داشت که در هر دو حالت در روابط با جمهوری اسلامی ایران بی تاثیر نخواهد بود. با مطالعه مطالب منتشر شده در کشورمان در خصوص انقلاب رنگی ارمنستان متوجه این نکته خواهیم شد که مجموعه این مطالب میخواهند بگوید که آنچه در ارمنستان اتفاق افتاده یک موضوع داخلی بوده و سیاست خارجی ارمنستان تغییری نخواهد کرد ولی شخصا معتقدم که این تحلیل سطحی و اشتباه است اگر دستگاه دیپلماسی کشورمان - همانند کاری که روسیه انجام میدهد- به سرعت وارد موضوع نشود و منافع آینده کشورمان را با توجه تحولات ارمنستان باز تعریف ننماید، در آینده دچار مشکل خواهیم شد.
آنچه را که در آسیای مرکزی و قفقاز در حال وقوع است، نمیتوانیم بدون ارتباط با تحولات مربوط به کشورمان خصوصا پس از خروج آمریکا از برجام تحلیل کنیم. آمریکا همانگونه که با تجربه دهه 90 و نتایج حاصل از مطالعات اتاقهای فکر خود مجددا به حوزه آسیای مرکزی وارد شده است و راهبرد قدیمی خود را با رویکرد جدیدی دنبال میکند، باید بپذیریم که در ارتباط با کشورمان هم راهبرد امریکا پیشا برجام و پسا برجام ندارد و با برجام و بی برجام در پی فرجام راهبرد خویش است.
راهبرد آمریکا علیه کشورمان محاصره در بین همسایگان است و ضروری است با جدیت تمام راهکارهای مقابله با این راهبرد را در ارتباط با همسایگان خود انتخاب و اجرا کنیم. در حال حاضر، آمریکا به نوعی همسایگان جنوبی را علیه کشورمان به صف کرده است و بایستی اجازه ندهیم این اتفاق برای همسایگان شمالی رخ دهد بخصوص اگر بدانیم که هزینههای پیشبرد راهبرد جاده ابریشم نوین امریکا را همسایگان جنوبی میدهند.