دامنه جنگ و ناامنی در افغانستان هر روز گستردهتر میشود و این باعث شده که این کشور به یکی از نقاط بحرانی منطقه تبدیل شود. بدون شک جنگ افغانستان دلایل گوناگونی دارد که باید مورد بررسی قرار بگیرند. اما به نظر میرسد نقش قرائتهای افراطی از دین در این زمینه بسیار پررنگ است. بر خلاف آن چه تصور میشود، افغانستان تحت تاثیر مکتب سمرقند است نه دیوبندی، مکتب سمرقند نیز روایتهای افراطی از دین دارد.
ایران شرقی/
افغانستان امروزه به یکی از کانونهای بحران منطقه تبدیل شده است و دامنه آتش جنگ در این کشور هر روز گستردهتر میگردد. در واکاوی علل این جنگ علاوه بر دیگر عوامل، باید به بررسی تفکرات و قرائتهای افراطی موجود در این کشور نیز پرداخت. علی امیری پژوهشگر و استاد دانشگاه در شهر کابل است که کنکاش در ظهور و زوال خرد در جوامع اسلامی یکی از محورهای مطالعاتی وی است.در همین زمینه دست کم دو کتاب با عناوین «خرد آواره» و «خواب خرد» از امیری منتشر شده است.
موسسه مطالعات آسیای مرکزی و افغانستان به منظور بررسی علل رشد جریانهای افراطی در افغانستان گفتگویی با علی امیری انجام داد تا دیدگاه وی را در این زمینه جویا شود. این پژوهشگر عوامل بروز افراط گرایی در افغانستان را ناشی از تغییراتی میداند که چند دهه جنگ بر افغانستان وارد کرد. از جمله این تغییرات، تغییر در فکر، فرهنگ و مذهب است که مذهب حنفی به نئو حنبلیزم تغییر کرد.
به عقیده وی، به طور سنتی افغانستان به مکتب سمرقند تعلق داشته است، اما بعدها در مکتب سمرقند در آسیای مرکزی هم روایت افراطی به نام «طحاویه» به وجود میآید. از لحاظ اصول اعتقادی و مباحث کلامی، این گرایش در محافل شرعی و مذهبی افغانستان مثل دانشکده الهیات دانشگاه کابل مسلط است، اما این گرایش ریشه در دیوبند ندارد و ریشه آن قرائت متأخر از مکتب سمرقند است. این که بیش از حد بر نفوذ و تاثیر مکتب دیوبندی در افغانستان تأکید میشود، نادرست است.
این پژوهشگر بر این اعتقاد است که بررسی ایدئولوژیک طالبان، گرهی از مشکلات موجود باز نمیکند؛ طالبان یک جنبش حداکثر قبیلهای هستند که برداشت آنان از اسلام یک برداشت سنتی است. تعداد زیادی از اعضای گروه طالبان در گذشته، صوفی بودند و نمیتوان گفت خشونت حتما ریشه در ایدئولوژی طالبان دارد. خشونتها ناشی از استراتژیهایی است که برای این گروه ساخته میشود. طالبان را باید تحلیل استراتژیک کرد.
این استاد دانشگاه در این گفتگو دیدگاههای متفاوتی را مطرح کرده که با نظریات بسیاری از اندیشمندان متفاوت است؛ از جمله به اجرای شریعت در حکومت اسلامی نقد وارد کرده و تبعات آن را رادیکالیزه شدن بیان کرده و دیگر آن که از سیاسی و ایدئولوژیک شدن اسلام سخن گفته و این امر را بستر مناسبی برای افراط گرایی میداند.
متن این مصاحبه به شرح زیر است:
سوال: در بررسی پیشینه افغانستان، چهار دهه قبل این کشور تفاوت فاحشی با افغانستان امروزی داشت. امروز این کشور به یکی از کانونهای افراط گرایی در منطقه تبدیل شده است. چه عواملی در افراطی شدن افغانستان نقش داشتهاند؟
امیری: دلایل مختلفی میتواند مطرح باشد و شاید نتوان همه را به طور دقیق بررسی کرد، وقتی جنگ به هر دلیلی آغاز میشود، زمینه را برای بروز ایدئولوژیها و دیدگاههای مختلف فراهم میکند. در چهار دهه گذشته، افغانستان آن مسیری که باید از لحاظ فرهنگی همانند دهه سی و چهل میپیمود، نپیمود و این مسیر قطع شد.
در اثر این انقطاع، دیدگاههای جدیدی پیدا شد و شاهد نوعی تغییر فکر و تلقی از فرهنگ و آینده و نوعی دگرگونی در مسائل عمده مثل مذهب، فرهنگ عمومی و موارد دیگر هستیم. البته ارزشها هم در این دوره کمی تغییر میکند و اگر قبلا رادیکالیزم وجود نداشت، بعدا عملا به عنوان یک ارزش مطرح میگردد.
بعد از چهار دهه آهسته آهسته میبینیم که به عنوان مثال مذهب حنفی به یک «نئو حنبلیزم» تبدیل میشود و شکل سنتی مذهب شیعه نیز تغییر میکند. به همین ترتیب، تلقی ما از سیاست و حکومت که پیشتر یک نظام سلطنتی یا سلطنتی مشروطه بود، تغییر میکند و جای خود را به یک نوع حکومت اسلامی میدهد که در آن اجرای شریعت مطرح است و این خود به خود زمینه را برای افراطیت فراهم میکند. اما بهتر است این مسأله تحلیل شود که عناصر افراطی در این چهار دهه چگونه وارد فرهنگ شده و فرهنگ را مورد تغییر قرار داده است! اصل این است که وقتی ثبات برهم میخورد، عناصر فرهنگ نیز جابجا میشود.
سوال: به لحاظ فرهنگی و فکری چه اتفاقی در این چهار دهه افتاد؟ در کدام دهه و کدام مرحله زمینههای رشد افراط گرایی در افغانستان مهیا شد؟ همزمان با تجاوز شوروی یا بعد از آن؟
امیری: تهاجم شورویها به افغانستان و پیش از آن کودتای 7 ثور، یک نقطه محوری است. در این مرحله مردم افغانستان احساس میکنند که از لحاظ فرهنگی و حتی هویت دینی، تحت تأثیر قرار گرفتهاند. در آن زمان، مردم دیگر فکر نمیکنند که با تحقیقات تاریخی و فرهنگی متعارف میتوان از خود دفاع کرد، بلکه خود به خود یک موضع افراطی و رادیکال اتخاذ میکنند.
اگر شما مطبوعات دهه سی و چهل در افغانستان را با مطبوعات دهه پنجاه و شصت به طور مقایسهای بررسی کنید، این تفاوت کاملا آشکار و واضح است. ما از دهه 50 به این سو، شاهد شکلی از نشریات هستیم که موضوعاتی چون حرکتهای مسلحانه، جهاد، ستایش خون و خشونت را وارد ادبیات، فرهنگ سیاسی و عمومی افغانستان میکنند.
در چنین شرایطی، وقتی مردم افغانستان احساس تهدید میکنند، این احساس تهدید، خود به خود آنها را به طرف یک نوع رادیکالیزم سوق میدهد. بنابراین، منشأ این که مردم از افراط گرایی استقبال میکنند، از کودتای ثور (اردیبهشت) و از تهاجم روسهاست. وقتی روسها تهاجم کردند، مردم مجبور بودند که در برابر این تهاجم ادبیات خود را داشته باشند. این ادبیات از دل همان جهاد، مقاومت و استقلال میآید و به نوعی از رادیکالیزه کردن مفاهیم یا استخدام مفاهیم رادیکال نیاز دارد.
سوال: با این وجود شما باور دارید که افغانستان به یکی از کانونهای افراط گرایی در منطقه تبدیل شده است؟
امیری: دقیقا و هرچه بی ثباتی بیشتر باشد، این افراطیت بیشتر میشود. افغانستان فعلا از آن فرهنگ سنتی که بر روایت حنفی از اسلام سنتی و تصوف استوار است و همچنین فرهنگ سیاسی خود که اولویت آن ثبات و امنیت بود، نه اجرای احکام شریعت، فاصله گرفته است. در این بین، گروههای افراطی شریعت بنیاد ظهور کرده که بسیار افراطی و دیگرناپذیر هستند. روایتهای مذهبی در بخش اهل تشیع و اهل تسنن خیلی تغییر کرده است؛ دو طرف بیش از حد سیاسی شدهاند، اسلام، ایدئولوژیک شده است. تغییرات بسیار گستردهای به وجود آمده و این تغییرات، بستر مناسبی را برای افراط گرایی فراهم کرده است.
سوال: به لحاظ ایدئولوژی، گرایشات فکری مکتب دیوبندیسم که در پاکستان و هند رشد و نمو میکند، بر افغانستان هم سایه افکنده، فکر میکنید که تأثیر این عامل بر رشد افراط گرایی در افغانستان چگونه بوده است؟
امیری: این کمی پیچیده است و در مورد تأثیر دیوبندیسم در افغانستان تحقیقات کافی صورت نگرفته است. به طور سنتی افغانستان به مکتب سمرقند از مذهب حنفی تعلق داشته است، اما بعدها در میان مکتب سمرقند در آسیای میانه هم یک روایت افراطی به نام «طحاویه» به وجود میآید. جالب اینجا است که فعلا ما به جای این که شاهد تعالیم مکتب دیوبندی در سیستمهای درسی افغانستان باشیم، «عقاید طحاویه» در برابر «عقاید ماتریدیه» که هر دو به حوزه سمرقند و آسیای مرکزی تعلق دارند، مطرح است.
از لحاظ اصول اعتقادی و مباحث کلامی، این گرایش در محافل شرعی و مذهبی افغانستان مثل دانشکده شرعیات دانشگاه کابل و جاهای دیگر مسلط است، اما این گرایش ریشه در دیوبند ندارد و ریشه آن قرائت متأخر از مکتب سمرقند است. این که زیاد بر دیوبند تأکید میشود، نادرست است. درست است در دورانی که شوروی بر آسیای مرکزی مسلط بود، برخی افراد از تاجیکستان و کشورهای دیگر در مدرسه دیوبند هند درس خواندند و تأثیر پذیرفتند، ولی فراموش نکنید که خود «طحاویه» که در آسیای مرکزی ریشه دارد، از جهات مختلف نسبت به دیوبند افراطیتر است. در نتیجه باید گفت که دیوبند کلیشه شده و تحقیق کافی در این مورد صورت نگرفته است. روایت طحاوی از مکتب سمرقند فعلا در آسیای مرکزی حاکم است و این روایت نیز به سهم خود مبتنی بر تکفیر و دیگر ناپذیری است.
سوال: با توجه به این که بیشتر گروهها و مدارس دینی در پاکستان اصالتا به مکتب دیوبند وابستهاند و به تبع آن گروههای اسلام گرای افغانستانی در طول چهار دهه گذشته در این کشور ایجاد و روی کار آمده، تا چه اندازه گروههای افراط گرایی چون طالبان که در این بستر شکل گرفتهاند، تحت تأثیر مکتبهای اسلامی در پاکستان به خصوص دیوبندیسم هستند؟ بازهم بحث مکتب سمرقند یا روایت طحاوی مطرح وجود دارد یا دیوبند فعال بوده است؟
امیری: در مورد گرایشهای اسلامی در پاکستان هم متأسفانه اطلاعات خیلی کلیشهای است و اطلاعات کافی وجود ندارد. جریانهای اسلامی در پاکستان؛ «بریلویها»، «دیوبندیها»، «اهل الحدیث»، «احمدیه» و دیگران جریانهای عمده هستند و دیوبندیها مهمترین جریان نیستند. لشکر طیبه یک گروه بسیار افراطی که در داخل و بیرون پاکستان تأثیرگذاری دارد، به خصوص در دوران بعد از جهاد افغانستان گروهی مؤثر بوده است و وابسته به گروه «اهل الحدیث» هستند. جریانی که با جریان دیوبندی خیلی موافق نیست.
این در حالی است که در برابر لشکر طیبه و گروه اهل الحدیث، جمعیت علمای دیوبند یک جریان معتدل و تا حد زیادی میانه رو است. جریانهای اهل الحدیثی در پاکستان بیشتر سیاسی هستند؛ در کارهای خیریه فعال هستند و دست بازی برای نشر آموزههای خود از اسلام دارند. به همین دلیل خیلی نمیتوان همه چیز را به دیوبند پیوند داد چون تغییرات بسیار زیادی به میان آمده است. جریانهای اسلامی در پاکستان الزاما وابسته به روایت دیوبند نیستند، این روایت خیلی معروف شده، ولی تنها یک سمبل است، یک سمبل از گروههای افراطی که شامل اهل الحدیث یا حدیث گراها هم میشود. به هرحال دیوبندیزم به سمبل افراطیت تبدیل شده است.
سوال: دید شما نسبت به طالبان چیست؟ طالبان بیشتر متأثر از کدام دیدگاه و مکتب بوده و هستند، هم در زمان حاکمیتشان و هم در شرایط کنونی؟
امیری: به نظر من بررسی ایدئولوژیک طالبان، گرهی از مشکلات موجود باز نمیکند؛ طالبان یک جنبش حداکثر قبیلهای هستند که برداشتشان از اسلام یک برداشت سنتی است. از طرف دیگر، تعداد زیادی از اعضای گروه طالبان در گذشته، صوفی بودند و با افراط گراییهایی که معمولا در جای دیگر شاهد آن هستیم، نسبت خاصی نداشتند. لذا نمیتوان گفت خشونت حتما ریشه در ایدئولوژی طالبان دارد. خشونتها ناشی از استراتژیهایی است که برای این گروه ساخته میشود. طالبان را باید تحلیل استراتژیک کنیم.
طالبان به صورت یک گروه، فعلا ابزار دست کشورهایی است که میخواهند اهداف ملیشان را توسط این گروه و از طریق خشونت و تروریسم در افغانستان تعقیب کنند. در نتیجه تحلیل طالبان به حیث یک ایدئولوژی که در کارگاه جهاد پخته شد، تا حد زیادی گمراه کننده است و طالبان را باید تحلیل استراتژیک کنیم که با منافع کشورهای همسایه افغانستان پیوند دارد، نه تحلیل ایدئولوژیک.
سوال: تا اندازهای، وقتی بحث تأثیرگذاری طالبان در جامعه افغانستان مطرح میشود، مثلا در روستاها و مناطق دوردست، آنها بیشتر از وجههی مذهبی و دینی وارد میشوند، این تأثیرگذاری دینی و مذهبی طالبان بر مردم بیشتر متأثر از کدام ایدئولوژی است؟
امیری: در این مورد مبالغه میکنند. در چهار سالی که طالبان در افغانستان مسلط بودند، هیچگاه مردم تسلیم آموزشهای طالبان نشدند، یعنی طالبان نتوانستند آن برداشت منفی خود از اسلام را بر مردم تحمیل کنند و این مسأله روز بعد از سقوط حاکمیت طالبان آشکار شد. اینکه مطرح میشود که این دیدگاه طالبان در روستاها وجود دارد، مگر در روستا چه کسانی حضور دارند که بحثهای ایدئولوژیک میکنند و ایدئولوژی در شهر نفوذ ندارد و در روستا نفوذ دارد؟ اینها همه تبلیغات رسانهها هستند، نفوذ طالبان در میان مردم به عنوان قشر مذهبی و روحانی بسیار محدود و طبیعی است.
طالبان همیشه یک جریان حاشیهای بوده و فعلا هم یک جریان حاشیهای و نماینده یک درصد اندک از قبایل پشتون است، نه همه پشتونها. 80 الی 90 درصد پشتونها از طالبان حمایت نمیکنند، این رسانهها هستند که این تصویر را میسازند. طالبان هیچ نفوذ استثنایی در روستاها و شهرها ندارد، بلکه ابزار استراتژیک کشورهایی هستند که میخواهند اهداف استراتژیک خود در افغانستان را از راه خشونت و افراطیگری تعقیب کنند.
سوال: شما به خاستگاههای حنفی مذهبان در افغانستان اشاره کردید، در یک بحث کلیتر، جریانها و گروههای حنفی مذهب در افغانستان بیشتر تحت تأثیر کدام مکاتب فکری و ایدئولوژیک بودهاند؟ شما به مکاتب دیوبند و سمرقند اشاره کردید، اما در کنار آنها ما بحث اخوانیها، وهابیت و سلفیزم را هم داریم. گرایشهای فکری حنفی مذهبان در افغانستان را چگونه تقسیم میکنید و سهم هرکدام در رشد افراط گرایی چگونه بوده است؟
امیری: جریان عمده حنفیت در افغانستان، حنفیت سنتی است. حتی آنهایی که به عنوان اخوانی معروف هستند، به معنای واقعی کلمه اخوانی نیستند، حتی اخوانیهای قدیمیتر، بیشتر متأثر از فرهنگ سنتی افغانستان و تصوف بودند. «برهانالدین ربانی» یک نمونه از اینها است. ربانی تز دکترای خود را در مصر در مورد «عبدالرحمن جامی» نوشت. بر این اساس، بیش از اینکه او متأثر از سید قطب و یا اخوان المسلمین باشد، از سنت صوفیان خراسان قدیم متأثر بود. این عناوین همه کلیشه هستند.
میخواهم بگویم که 80 الی 90 درصد اهل سنت افغانستان، به حنفیت سنتی تعلق دارند که تصوف یک رکن اساسی آن است. اما در دوران جهاد، برخی گرایشهای سلفی ظهور کردند که به خصوص با پول همراه بودند. جریان سلفیت و وهابیت، یک جریان سیاسی در افغانستان است که با حمایتهای سیاسی پیونده خورده است.
در این میان اگر اینها حمایتهای سیاسی، مالی و تجهیزاتی کشورهای حامی را نداشته باشند، با فرهنگ عمومی حنفیهای افغانستان سازگار نیستند. زیرا در بین حنفیهای افغانستان، دیگرپذیری و احترام متقابل، رکنی بسیار اساسی است. افغانستان از گذشتههای دور، همیشه یک سرزمین چند فرهنگی و از لحاظ مذهبی متنوع بوده است و این پدیدهای آشنا است.
سوال: تا چه اندازه در مسأله رشد افراط گرایی در افغانستان، عامل قومیت برجسته است؟ آیا شما پیوندی در این زمینه میبینید؟
امیری: افغانستان در بیش از یک قرن گذشته همیشه در حال شکل گیری و شکل دهی بوده و گروههای خاصی تلاش کردهاند تا شکلی خاص به افغانستان بدهند. اما هیچگاه این روند به نهایت خود نرسیده است. در نتیجه نزاعهای هویتی گاهی شدید و گاهی خفیف همواره در افغانستان وجود داشته است.
این در حالی است که اگر ما یک چارچوب قانونی داشته باشیم، این نزاعها قابل مهار هستند و خرده هویتهای افراطی، در اقلیت بوده و نمیتوانند مشکل را حاد بسازند. آنچه مشکلات در افغانستان را جدی کرده است، ایدئولوژیهاست نه هویتهای قومی. بلکه ایدئولوژیهایی است که به صورت هویتهای مذهبی ظاهر شده است. یعنی روایتی جدید از مذهب، فرهنگ، آینده و همچنین از سیاست. اینها هستند که بسیار تعیین کنندهاند.
البته روایتها میتوانند از قومیت سوء استفاده کنند، اما مشکل فعلی و جدی امروز مسأله قومیت نیست. بلکه مشکل جدی افراط گرایی مذهبی که پروژهای سیاسی، منطقهای و بینالمللی است، میباشد. همین افراط گرایی مذهبی از قومیت هم سوءاستفاده میکند. در نتیجه مسأله هویت، بحران هویت یا نزاع هویتها، یک مسأله بسیار داغ نیست، بلکه افراط گرایی فوقالعاده جدی و بحران ساز است. فراموش نکنیم که بسیار کم پیش آمده که کسانی، صرفا به نام قوم کشته شده باشند. کشتار قومی وجود دارد، اما برای کشتارهای قومی هم منطق سازی مذهبی شده است و آن این است که افراط گرایی مذهبی به مسایل قومی دامن میزند و این خیلی خطرناکتر است. هویت ها را در چارچوب قانونی فعلی میتوان مهار کرد.
سوال: اما این نگاه در داخل افغانستان وجود دارد که بحث افراط گرایی را به یک قوم خاص(پشتون ها) نسبت میدهند؟
امیری: مسأله کاملا استراتژیک است. ببینید سربازگیری پاکستانیها از میان پشتونها در جهت تضعیف آنها، برای حذف داعیهی خط دیورند و برخی مسائل دیگر همیشه باید در تحلیلهای ما مطرح باشد که اغلب نادیده گرفته میشود. اگر مسأله هویتی و مذهبی جدی باشد، باید سایر حنفیهای افغانستان هم به صف طالبان میپیوستند که این گونه نیست. از طرف دیگر، اگر مسأله قومیت جدی باشد، باید یک گروه یا اقلیت محروم دست به شورش میزد، نه پشتونها که همیشه بر افغانستان حاکم بودهاند. بنابراین تحلیل طالبان در چارچوب یک استراتژی منطقهای قابل فهم است و نه بار ایدئولوژیک و حتی قومی. مطرح کردن قومیت پشتونها و همچنین مذهب حنفی و ارتباط دادن آن به افراط گرایی، گمراه کننده است. فقط باید طالبان را تحلیل استراتژیک کرد.
سوال: شما در لابهلای صبحتهای خود به مراتب به بحث فرهنگ اشاره کردید. بحث فرهنگ و سطح آموزش چه تأثیری بر رشد افراط گرایی در طول چهار دهه گذشته در افغانستان، مخصوصا در زمان حاکمیت طالبان داشته است؟
امیری: مسأله سواد مطرح نیست، فعلا در پاکستان مسأله افراط گرایی زیاد است. در دنیای عرب و در عربستان که سطح آموزش عالی بالایی در بین کشورهای منطقه دارد، نیز افراط گرایی در حال افزایش است، بر این اساس، این مهم نیست که شما چقدر سواد دارید. چهار دهه پیش یک شهروند افغانستان و بی سواد، دنیا را طور دیگری تجربه میکرد و افراط گرا نبود، ولی فعلا که سطح سواد نسبت به گذشته فرق کرده و به عنوان مثال از 15 درصد در هنگام تهاجم شوروی، به 40 درصد در دوران جدید و با امکاناتی بیشتر رسیده، افراط گرایی بیشتر شده است.
بنابراین نسبتی بین سواد و افراطیت وجود ندارد، بلکه افراطیگری یک پروژه سیاسی است و برخی کشورها برای ناامن کردن افغانستان، آن را گسترش میدهند. در این بین از آنجا که ما در افغانستان یک سیستم سیاسی که مسأله فرهنگ و آموزش را مدیریت کند، نداریم و حتی در یک و نیم دهه اخیر نداشتیم، مردم افغانستان به سوژهای برای تبلیغات فرهنگی مختلف تبدیل شدهاند و کشورها برنامههای سیاسی خود را به زبان مذهب، به خورد مردم افغانستان می دهند.
سوال: دیدگاه شما در مورد نفوذ و گسترش حضور داعش و یا ایدئولوژی آن در افغانستان چیست؟ دیده میشود که داعش در شرق افغانستان و حالا در شمال کشور جای پا باز میکند. این در حالی است که آگاهان بر این باور هستند که داعش به آن معنی عراق و سوریه، در افغانستان حضور ندارد، بلکه طرز تفکر و ایدئولوژی این گروه در افغانستان جای پا باز کرده است.
امیری: هیچ اتفاقی به لحاظ فرهنگی نیفتاده است! شما فکر میکنید چه اتفاق فرهنگی در یک سال گذشته در افغانستان رخ داده و فکر انسانها چقدر تغییر کرده که مثلا از طالبان به داعش گرایش پیدا کردهاند؟ داعش همان طالبان است، تفاوتی با طالبان ندارد، فرماندهاش دیروز به نام طالب آدم میکشت و امروز به نام داعش. در نتیجه داعش هم در افغانستان یک پروژه سیاسی است و یک تغییر نام است. همان آدم کشهای حرفهای قبلی که قبلا به نام طالبان سر میبریدند، امروز به نام داعش سر میُبرند. کسانی که تصمیم میگیرند و پروژههای سیاسی را میسازند، میخواهند نامها را تغییر دهند. در یک سال گذشته تغییری به لحاظ فرهنگی اتفاق نیفتاده و این مسأله یک تصمیم سیاسی است.
سوال: با تحلیلی که شما کردید، حوادثی که اخیرا اتفاق افتاده مثل مسجد الزهرا در کابل، مسجد جوادیه در هرات و حادثه میرزا اولنگ در سرپل، همه بر اساس یک تصمیم سیاسی رخ داده است؟
امیری: بله! اینها استراتژیهایی است که در پشت صحنه طراحی میشود؛ اگر دیروز طالبان راه را میگرفتند و آدم میکشتند، امروز نیز تغییری نکرده است. طالبان در سال 1377 نزدیک به ده هزار انسان را کشتند. فکر میکنید این کشتار با کشتن 50 نفر در مسجد جوادیه هرات تفاوت دارد؟ ماهیتا چقدر تفاوت پیدا کرده است؟ کسانی هستند که میخواهند به طالبان نقش جدیدی بدهند و با نام جدید داعش آنها را وارد صحنه کنند. منظور من این است، کسانی که میخواهند افغانستان برای همیشه ناامن باشد، گروههای جدیدی را ایجاد میکنند و این مدلهای آدم کشی، همه تصمیماتی است که در پشت پرده گرفته میشود. اینها نه ربطی به زمینههای اجتماعی دارد و نه به آموزش و پرورش. به هیچ چیز دیگری مربوط نمیشوند؛ بلکه تصمیماتی هستند که در جاهای دیگر گرفته میشوند و نقشهایی است که به آدم کشان حرفهای چون طالبان داده میشود.
سوال: پس دید شما نسبت به بحث داعش که در افغانستان مطرح میشود، چیست؟
امیری: داعش یعنی دولت اسلامی در عراق و شام و ربطی به افغانستان ندارد. داعش در افغانستان همان طالبان است و تنها مدل آدم کشی و خشونتشان فرق کرده است. باید گفت که تاکنون هیچ کدام از نیروهای داعشی که در افغانستان کشته شدهاند، خارجی نبودهاند، بلکه همان فرماندهان سابق طالبان هستند. آنها یک شبه نمیتوانند ایدئولوژی خود را تغییر دهند، مگر این که آن کسی که در پشت صحنه است، نقش جدیدی را به آنان بدهد.
سوال: چندین بار از عاملان پشت پرده این تحولات یاد شد، نقش قدرتهای خارجی را در تحولات چهار دهه گذشته افغانستان به خصوص در ترویج افراط گرایی چگونه میبینید؟
امیری: این نقش بسیار جدی است. قدرتها در تحولات چهار دهه گذشته افغانستان نقش زیادی دارند، به خصوص غربیها. غربیها در واقع اسلام را سیاسی و رادیکالیزه کرده و تبدیل به یک مشکل کردهاند. مهمترین کشف غربیها، اسلام سیاسی یا اسلام ستیزه جو و خشونت بار بود که آمریکا و کشورهای منطقه به صورت مکرر از آن استفاده میکنند. بدی کار اینجا است که دولتهای اسلامی همسایه افغانستان هم به همان میزان میخواهند از افراطیت و تروریسم به عنوان ابراز منافع استراتژیک خود سوءاستفاده کنند. فعلا استفاده از افراطیت، تروریسم و گروههای خشونت گرا منحصر به آمریکا و غرب نیست، بلکه دولتهای منطقه نیز بیاستثنا از این گروهها استفاده میکنند و منابع تمویل تروریسم در افغانستان به کشورهای عربی و غیرعربی، غرب، شرق و جنوب افغانستان میرسد. متأسفانه تاکتیکهایی که غربیها از آن استفاده میکردند، اکنون همسایگان افغانستان نیز از آن استفاده میکنند.
سوال: پس این بازیهای سیاسی همچنان ادامه دارد؟ در پشت پرده تحولات جدید افغانستان، به خصوص در یکی دو سال اخیر چه برنامهها و بازیهای جدید از سوی قدرتهای خارجی نهفته است؟
امیری: ما جزییات را نمیدانیم. در افغانستان یک مرکز مقتدر تصمیمگیری که یک برنامه ملی را اجرا کند، وجود ندارد. دولت بسیار ضعیف و متکی به کمکهای خارجی است. این دولت به لحاظ استراتژیک هم ضعیف است و در نتیجه نمیتواند تحولات را خوب مدیریت کند. ما نمیدانیم دولتهای دخیل در مساله افغانستان چه در ذهن دارند و چه میخواهند. ولی مسأله مهم این است که شیوهها تغییر کرده و وضعیت به طرف خشونت بیشتر حرکت کرده است. این وضعیت میتواند کل منطقه را دوباره ناامن کند.
فراموش نکنید که چندی پیش ما شاهد حملات داعش در ایران بودیم. در آنجا ممکن است، اقتدار دولتی بیشتر و بهتر باشد و بتواند به طور موقت این مسأله را کنترل کند، ولی فراموش نکنیم که اگر دو بار دیگر چنین رویدادی رخ بدهد، جبران ناپذیر است. به نظر من بازی کردن با گروههای افراطی و ابزار خشونت، بازی با آتش است.
وضعیت در افغانستان و منطقه دارد به طرف بدی توسعه پیدا میکند، اما من تردید دارم اگر اوضاع بدتر از این شود، تنها در افغانستان محدود بماند و گروههای زیادی هستند که میخواهند جهاد را به سراسر منطقه گسترش بدهند. به عنوان مثال عربستان نسبت به گذشته بیشتر ناامن شده، ایران هم میتواند در معرض ناامنی قرار بگیرد و در پاکستان تقریبا به اندازهی نیمی از رویدادهایی که در افغانستان اتفاق میافتد، ما شاهد حملات تروریستی هستیم. من فکر میکنم دامن زدن به خشونت و حمایت از گروههای افراطی و تروریستی، نه تنها افغانستان، بلکه آینده منطقه را به طرف خشونتهای بیشتر میبرد.
این خشونتها، منابع و همبستگیها را از بین میبرد و زمینه را برای بازی قدرتهای برون منطقهای فراهم میکند که بازی خطرناکی است. فعلا کشورهای همسایه افغانستان بیشتر علاقمند بازی با کارت گروههای افراطی در این کشور هستند.
سوال: در شرایط کنونی افغانستان، عمدهترین مکتبی که در بین مردم و همچنین گروههای افراطی جا پیدا کرده، چیست؟ مثلا در هرات دارالعلوم این شهر یک نویسنده و شاعر را مرتد اعلام میکند.
امیری: اگر قرار باشد به یک جریان اصلی از فرهنگ در افغانستان اشاره کنیم و جریانهای دیگر، جریان فرعی باشند، فرهنگ سنتی در بخش اهل سنت، قدرتمندتر است؛ اما با توجه به فقدان برنامه دولتی، طبیعی است که گروههای مختلفی از حزب التحریر تا جمعیت اصلاح و شاخههای افراطی دیگر، همه وارد میدان شوند و متاع خود را ترویج کنند. این در حالی است که در دنیای اهل تشیع نیز تغییرات بیشتری به وجود آمده است.
من میخواهم بگویم که جریانهای تکفیری و دیگرناپذیر در افغانستان، مختص به اهل سنت نیستند. بلکه در میان اهل تشیع هم این اتفاق افتاده و اهل تشیع هم افراطی شده است. اهل تشیع هم تکفیری و سلفی پیدا کرده و افراطیت شیعه بخشی از واقعیت جدید افغانستان است که ایدئولوژی خود را از بیرون میگیرد. اینها همه زمینه را برای خشونتهای بسیار افراطی در آینده و خونریزیهای بیشتر فراهم میکند.
سوال: به عنوان سوال آخر، شما به فرهنگ دولتی و فقدان آن اشاره کردید، چه پیشنهادها و راهکارهایی برای کنترل و مهار افراط گرایی در کوتاه مدت، میان مدت و درازمدت در افغانستان دارید؟
امیری: در بلند مدت باید مواد آموزشی تغییر کند، مواد و سیستم درسی دانشگاهها، مراکز آموزشی و تحصیلات عالی باید تغییر کند. افغانستان باید مشخص کند که چه نوع اسلامی را میخواهد تقویت کند. این کار دولت افغانستان است و چون دولت هنوز ظرفیت تشخیص و طرح یک استراتژی را نداشته است، در متون آموزشی هم از حقوق بشر و لیبرالیسم سخن آمده و هم از افراطیت. ما به حد کافی افراطیت را در دانشگاهها برای جوانان تدریس میکنیم، این وضعیت فعلی است. باید در بلند مدت مواد و سیستم آموزشی تغییر کند.
در کوتاه مدت نیز میتوان برنامههای آموزشی را به خصوص در مساجد در نظر گرفت. متأسفانه شبکه گستردهای از مساجد در افغانستان وجود دارند که هر روز حکم تکفیر صادر میکنند، هر روز خرافات را منتشر میکنند. میتوان این وضعیت را اصلاح کرد یا گروههای مختلف بدیل برایشان ایجاد نمود. به نظر من 90 درصد مساجد در افغانستان در دست افراط گراها قرار دارد. از سوی دیگر، رسانهها هم در کوتاه مدت میتوانند نقش بازی کنند. اگر شما یک تلویزیون را در افغانستان ببینید، در 24 ساعت برنامههای خود، دو ساعت بیشتر دربارهی افراطیت، دین و قرائتها و روایتهای دینی برنامه ندارد. آن هم برنامههایی غیرکارشناسی و غیرحرفهای! رسانهها در کوتاه مدت خیلی نقش دارند، اما باید جدیتر باشند.
انتهای مطلب/.
* مطالب مطرح شده در این مصاحبه لزوما بیانگر دیدگاههای موسسه «ایران شرقی» نبوده و با هدف نشر دیدگاههای مختلف منتشر شده است.