ایران شرقی/
یکی از فرضیات مورد توجه در فضای مراکز پژوهشی جمهوری اسلامی ایران این است که در سالهای اخیر با رشد و قدرتگیری روزافزون جریانهای سلفی و تکفیری در منطقه آسیای مرکزی و روسیه، میتوان با توجه دوباره به محافل متصوفه و بازیابی هویتی آنان، به عنوان نیرویی که میتواند مانعی در مسیر تحرکات گروههای افراطی باشد، اقدام مقابلهای کارآمدی علیه جریانات مذکور که تهدیدی جدی علیه امنیت منطقهای و جهانی تلقی میگردند، انجام داد.
در مقابل این فرض؛ با دیدگاه دیگری مواجه هستیم که همانا در هم تنیدگی جریان تصوف و بنیادگرایی در نگاه کلان آن است. به عبارت بهتر، اصطلاح «صوفیهای آرام و مسالمت جو در مقابل سلفیهای افراطی» شاید این روزها برخلاف تصورات کلاسیک، معنای وجوبی خود را از دست داده باشد. تحولات سالهای اخیر در برخی از مناطق مورد مطالعه به وضوح نشان میدهد که برخی از کسانی که در حال حاضر خود را صوفی و طرفدارا رویکرد گذشتگان معرفی میکنند، از نگاه مبانی سیاسی-مذهبی، تفاوت زیادی با بنیادگرایان امروزی ندارند و حتی گاهی در برخی مسائل، بر سلفیها هم پیشی میگیرند. به عبارت بهتر فرضیه دوم بر این نکته تاکید دارد که خود جریان تصوف در نگاه کلان نگر، اکنون به ابزار دستی برای گروههای سلفی تبدیل یافته و در مسیر حرکتی آنان به سمت ایدآلهای امنیتی و نظامیگری، جایگاهی همگرایانه دارند. این دیدگاه اکنون نیز مورد توجه بسیاری از کارشناسان و محققان این حوزه نیز قرار گرفته است.
برای بررسی بیشتر موضوع با، «یانا آمیلینا» از کارشناسان روس تبار باشگاه ژئوپلتیک قفقاز، موضوع را مورد بحث قرار داده و نقطه نظرات وی را جویا شدیم.
باید قبل از هر چیزی به این نکته اشاره کنم که حوزه فعالیت بنده علوم سیاسی است و نسبت به پدیدههای مذهبی از لحاظ انطباق آنها با منافع کشورم نگاه میکنم. توجه بنده به مسائل درون دینی نیز فقط با این بحث مرتبط میباشد.
معتقدم که هیچ کسی به شمول سیاستمداران، کارشناسان مسائل اسلامی، کارمندان نهادهای امنیتی و اطلاعاتی و روزنامه نگاران حق دخالت در امور داخلی جماعتهای مذهبی را ندارند و به عنوان مثال نمی توانند تعیین کنند که موقع نماز یک نفر مسلمان دست ها و یا پای های خود را چطور نگاه دارد.
اما همزمان حق همه اتباع روسیه است که بدانند در میان جماعت های مذهبی چه روحیاتی وجود داشته و آن ها نسبت به دولت روسیه و سایر هم وطنان خود که پیرو ادیان دیگری می باشند (و یا اصلا پایبندی ای به هیچ یکی از ادیان ندارند)، چه دیدگاه های دارند.
بر این اساس هر یک از جریانهای اسلامی (و سایر ادیان بومی و سنتی) روسیه باید دارای سه معیار و شرایط باشند:
- نسبت به روسیه (به عنوان کشور) و نظام سیاسی آن حسن نیت داشته باشند؛
- نسبت به مسیحیت ارتدکس به عنوان دین اکثریت و یکی از چهار دین سنتی و به رسمیت شناخته شده در روسیه نظر نیک داشته باشد؛
- استفاده از خشونت به عنوان ابزار و روش مبارزه سیاسی، اجتماعی و مذهبی را غیر قابل قبول داند.
در صورت رعایت این شرایط پیروان همه جریان های اسلامی به شمول تصوف و سلفیت از حق آزادی اعتقاد و غیره که از سوی قانون اساسی و سایر قوانین روسیه تضمین شده است، برخوردار بوده و در غیر این صورت باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرند.
چنانچه بخواهیم به افراطگرایی مذهبی (اسلامی) در عمل نگاه کنیم، پس وضعیت را به مراتب پیچیده تر از مخالفتهای تبلیغاتی به اصطلاح «صوفی های آرام و مسالمت جو در مقابل سلفی های افراطی» خواهیم یافت. متاسفانه تحولات ماه های اخیر (و شاید یک سال اخیر) در برخی از مناطق روسیه و به ویژه جمهوری «اینگوشتیا» و «داغستان» به وضوح نشان می دهد که برخی از کسانی که خود را صوفی معرفی میکنند، از نگاه روشهای مبارزه سیاسی و مذهبی تفاوت زیادی با سلفیها ندارند و حتی گاهی بر سلفیها هم پیشی میگیرند.
مشکل اصلی در اینجاست که هرچند در گذشته، سنت تصوف در برخی از مناطق روسیه وجود داشته است ولی در زمان شوروی قطع شده (نظیر تاتارستان و کل منطقه «پوولژه») و در برخی از مناطق نیز از ابتدا به صورت غیر معمولی پذیرفته شده و دارای ویژگیهای قابل توجهی بوده است. برخی از این ویژگیها مورد تائید قرآن و سنت نبوده و از سوی سایر مسلمانان پذیرفته نمیشوند.
این یک موضوع برای گفت و گوی مسالمت آمیز درون مذهبی است که مقامات سکولار نباید در آن دخالت داشته باشند. ولی برخی از این مقامات با هدف به اصطلاح پایان دادن به مشکل، مایلند تصوف را تنها جریان اسلامی قابل قبول برای دولت اعلام کنند. اما معلوم نیست که در این صورت با سایر مسلمانان می خواهند چه کنند: آیا با اعلام آنها به عنوان وهابی و تکفیری مشکل حل خواهد شد؟ و آیا وا داشتن آنها به اینکه خود را پایبند به تصوف جلوه دهند، راه حل خواهد بود؟ اگر اینطور نیست، پس در انزوا قرار دادن و یا کلا از بین بردن آنها گزینه ای مناسب است؟
البته معلوم است که این نوع اقدامات خلاف قانون اساسی و اصول شهروندی روسیه بوده و به هیچ وجه مشکل را رفع نخواهد کرد. ضمنا تا حدود زیادی این مشکل از سوی مقامات سکولار که خود را در جایگاه قضاوت مذهبی قرار میدهند، ایجاد شده است.
دیگر اینکه برای بسیاری از مناطق مسلمان نشین روسیه معمولا سنت تصوف، مسئله آشنایی نیست. از نگاه تاریخی (به استثنای موارد جداگانه) در جمهوری های «اوستیای شمالی»، «کاباردینو-بالکار»، «قره چای و چرکس»، «آدیگیا» و همچنین مناطق به اصطلاح روس نشین با بخشهای قابل توجهی از جمعیت مسلمان، نواحی شمالی و خاور دور و... صوفی ها حضور نداشتند و امروز نیز حضور ندارند.
در این میان، صوفیهای مسکو گروه کوچکی از روشنفکران و اندیشمندان اسلامی میباشند که بیشتر به مراکز خارج دور (نظیر هند و پاکستان) گرایش و تمایل دارند. همانگونه که قبلا اشاره شد، سنتهای خاص صوفی های منطقه پوولژه روسیه در قرن گذشته از بین رفت که در منطقه «اورال» نیز وضعیت مشابهی وجود دارد.
پس چه باید کرد؟ مگر بدون اساس و مبنا میتوان تصوف را در جای به اصطلاح خالی احیا و یا تحمیل کرد؟ این اقدام جز اختلافات درون مذهبی (با احتمال فرا گرفتن مناطق زیادی) پیامد دیگری نخواهد داشت. بدون تردید تصوف نوش دارو نیست همان گونه که سایر جریانهای اسلامی نیز شر مطلق نمیباشند.
اصولا همه مسلمانها علاقه مند به زندگی در کشور اسلامی (خلافت) میباشند. اما بیشتر مسلمانهای موقعیت شناس این موضوع را به اصطلاح در دستور کار خود قرار نداده و بدون هیچ مشکلی برای خود در روسیه جایگاهی مناسب پیدا میکنند. فقط اقلیت کوچک در حال افول (حدود سه هزار نفر از ابتدای جنگ سوریه به این طرف) سازمان تروریستی داعش را که در روسیه ممنوع می باشد، انتخاب کرده و در صفوف آن قرار گرفتند و بلاخره تاوان این اقدام خود را حتما پرداخت خواهند کرد.
اما در هر صورت ضمن زندگی در یک کشور سکولار نمیتوان نظام سکولار را قبول نداشت. کسانی که این واقعیت را نمیپذیرند، در فهرست اسامی افراطیهایی قرار خواهند گرفت که در جریان عملیاتهای ضد تروریستی از بین خواهند رفت.
اما در این میان، بتازگی صحبتهایی از وابستگی روحانیت رسمی به جریان سلفیت مطرح گردیده است. میخواهم در اینجا تاکید کنم، من تاکنون سند قابل قبولی که مفتیات مناطق و یا سازمانهای اسلامی به طور آشکار تعلق خود به سلفیت را مطرح کرده باشند. ندیدم. در حقیقت در میان ائمه مساجد و به خصوص در قفقاز شمالی، سلفیها وجود دارند. با این حال وضعیت فعلی با آنچه در دهه 90 میلادی و اوایل سالهای 2000 وجود داشت، بسیار متفاوت میباشد.
روحانیت رسمی به تدریج کنترل مساجد «مستقل» (مساجد سلفیها) و جماعتهای مسلمانان را در اختیار خود می گیرد. روحانیت رسمی موظف است این کار را کند زیرا جز احساس مسئولیت در برابر جامعه مسلمان جمهوری و مناطق خود راه دیگری نخواهند داشت. ضمنا در این اواخر این اقدامات به دور از خشونت انجام می شوند و کاهش میزان رویارویی سلفیت و تصوف برای روسیه به معنای مزیت خواهد بود.