ارزیابی اهمیت راهبردی منطقه آسیای مرکزی در تعاملات قدرتهای بزرگ
ایران شرقی/
گفتگوی "ایران شرقی" با پروفسور «متیو کروستون» مدیر برنامه تحول آکادمیک در دانشگاه دولتی بووی آمریکا
مقدمه:
سیاست ایالات متحده در قبال آسیای مرکزی، نقشآفرینی قدرتهای بزرگ در این منطقه، اهمیت راهبردی آسیای مرکزی برای بازیگران جهانی و حتی «بازی بزرگ جدید»، از جمله موضوعات و مفاهیم رایج ادبیات تحلیلی و پژوهشی مرتبط با حوزه پیرامونی شمال شرق ایران، یعنی منطقه آسیای مرکزی است. این مفاهیم در محتوای تحلیلی زبان فارسی، عموما آمیخته با مفروضات و پنداشتهای ذهنی است و گاه، این انتقاد وارد است که حتی سیاست و کنشگری بازیگران «غیرایرانی» نیز از دریچه پنداشتها و پیشفرضهای «ایرانی» ارزیابی شده است. این ویژگی، در بسیاری از مواقع منجر به مفاهم نادرست شده و حتی در برخی موقعیتها، زمینه خطاهای محاسباتی را فراهم آورده است. بر این اساس و بهمنظور تعدیل فضای مذکور، مراجعه به کارشناسان بومی مرتبط با هر یک از موضوعات مطالعاتی و دریافت دیدگاههای آنان، یکی از فرصتهای مناسب و فراتر از آن، ضرورتی اساسی برای شناخت هرچه بهتر فضای تحولات سیاسی و شفافیت نسبی روندها در آسیای مرکزی است.
در مصاحبه پیشرو که ارزیابی اهمیت راهبردی منطقه آسیای مرکزی در تعاملات قدرتهای بزرگ را بهطور کلی و بررسی جایگاه آن را در سیاست خارجی ایالات متحده، بهطور خاص هدفگذاری کرده است، به سراغ پروفسور «متیو کروستون (Matthew Crosston)»، پژوهشگر آمریکایی شناخته شده در عرصه مطالعات اوراسیایی رفتهایم تا در این باره، گفتگویی را با وی ترتیب دهیم. دکتر کروستون، همچنین، مدیر برنامه تحول آکادمیک در دانشگاه دولتی بووی در ایالات متحده (Director of Academic Transformation at Bowie State University in the USA) و از متخصصان شناخته شده بینالمللی در زمینه روابط خارجی، امنیت ملی، اطلاعات و توسعه سیاسی است.
ایران شرقی: در ادبیات پژوهشی و تحلیلی آسیای مرکزی، بیشتر مواقع، از اهمیت راهبردی آسیای مرکزی برای ایالات متحده و قدرتهای بزرگ جهان سخن میرود. برخی این اهمیت را به واسطه همسایگی با افغانستان دانسته و برخی دیگر، نقش روسیه را در آن مؤثر میدانند. نظر شما چیست؟ آیا واقعا منطقه آسیای مرکزی برای ایالات متحده مهم است و جایگاه ویژه ای در سیاست خارجی آن کشور دارد؟
کروستون: من به عنوان کسی که به طور گسترده درباره اهمیت منافع راهبردی این منطقه برای امنیت جهانی نوشته، پژوهش کرده و منتشر کرده است، تأکید میکنم که در سطح نظری، طرفدار توجه بیشتر و گسترش ارتباط با آسیای مرکزی هستم. با این حال، اگر قرار است قضاوت صادقانه ای داشته باشم، باید اعتراف کنم که سیاستهای واقعی و تعامل ایالات متحده با آسیای مرکزی، رفتاری بسیار ناهموار و ناسازگار را نشان میدهد.
شکی نیست که در ابتدا و پیش از هر عامل دیگری، نگاه ها به اهمیت این منطقه، از دریچه ی جنگِ به اصطلاح جهانی علیه تروریسم و همسایگی آن با کشور افغانستان متمرکز شده بود. اما چون این نبرد (جنگ جهانی علیه تروریسم/GWOT) فروکش کرد و سرانجام، تنها به واژه ای قابل اغماض در ادبیات سیاسی واشنگتن تبدیل شد، بدون شک، تمرکز بر آسیای مرکزی هم با چنین سرنوشتی روبرو شد. درست است که دخالت روسیه در کشورهای آسیای مرکزی، هنوز هم توجه کارگزاران آمریکایی را به خود جلب میکند، اما این توجه، هیچگاه چیزی بیش از صدور اعلامیه یا ارسال یادداشت به روسیه نبوده است که عموما شامل توصیه هایی مبتنی بر احترام به حاکمیت این کشورها و رعایت حق آنها برای تعامل مستقل با هر بازیگری در عرصه سیاست و روابط بینالملل است.
با توجه به این مقدمه، اغلب گام های آمریکا در آسیای مرکزی اشتباه بوده و مسیری نادرست را طی کرده است. تصور غالب آمریکایی ها این است که اگر کشورهای آسیای مرکزی حق انتخاب آزادانه داشته باشند و قرار باشد که تنها یک گزینه -روسیه یا ایالات متحده- را برای تعامل انتخاب کنند، همه این کشورها «به طور طبیعی» آمریکا را انتخاب کرده و واشنگتن را به مسکو ترجیح خواهند داد. این، دقیقا همان فرضیه اثبات نشده ای است که آمریکایی ها را دچار اشتباه میکند.
روسیه، از نظر بسط نفوذ و توسعه روابط در آسیای مرکزی و نیز قرار دادن این منطقه در اولویت مداوم سیاست خارجی خود، به راحتی از ایالات متحده پیشی گرفته است. این در حالی است که اکنون با مطرح شدن ابتکار «کمربند و جاده» چین، به نظر میرسد که دومین رقیب بالقوه ایالات متحده نیز آماده است تا از میزان حضور و سطح مشارکت آمریکایی ها در این منطقه فراتر رود. ایالات متحده باید درک کند و بپذیرد که اگر میخواهد در آسیای مرکزی جدی گرفته شود، میبایست تمرکز سیاست خارجی و نگاه جدی خود را به بازیگران این منطقه نشان دهد. به نظر من، این چیزی است که تاکنون، در قرن بیست و یکم، واقعاً اتفاق نیفتاده است.
ایران شرقی: نقش ایران را در مسائل و تحولات آسیای مرکزی چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این عامل، تأثیری در جهتگیری سیاست خارجی ایالات متحده در قبال این منطقه دارد؟
کروستون: در واقع، جایگاه و سیاست های ایران در آسیای مرکزی می بایست مهمترین عامل و منبع اصلی توجه و ارزیابی در ایالات متحده باشد. اما در حال حاضر تحقق چنین سطحی از توجه، حداقل در عرصه های دیپلماتیک و مسیرهای رسمی، برای من تردیدآمیز است. در مقابل، تمرکز روی آنچه که روسیه در آسیای مرکزی در حال انجام آن است، نسبت به آنچه که ایران انجام می دهد، بسیار بیشتر است.
البته این وضعیت، شاید به آن علت است که بر اساس پیش فرض جاری در جامعه سیاستگذاران ایالات متحده، ایران از مجازاتها و تحریم های آمریکا در عرصه ها و زمینه های مختلف به شدت متأثر شده است و در حال حاضر، قادر نیست بهعنوان یک نیروی واقعی و تأثیرگذار در مناطق پیرامونی خود نقش آفرینی کند. هرچند به نظر من، این نوعی غرور کاذب آمریکایی است و اگر صادقانه بگویم، برداشتی نابهجا و اشتباه را متبادر میکند. با وجود این، واقعیتی غیرقابل انکار است که در ایالات متحده، نمیتوان طیف گسترده ای از علاقمندان را یافت که بخواهند بر چگونگی تعامل ایران با آسیای مرکزی تمرکز کنند. با همه اینها، باید تصریح کنم که وقتی نوبت به نقش آفرینی در آسیای مرکزی میرسد، آمریکا میتواند در پله چهارم تأثیرگذاری، پس از روسیه، چین و ایران قرار بگیرد.
ایران شرقی: در چند سال گذشته، بر نفوذ و تأثیرگذاری چین در کشورهای آسیای مرکزی افزوده شده است. به نظر شما، این افزایش، برای کشورهای منطقه چه فرصتها و چالشهایی را در بر دارد؟ برای روسیه چطور؟ نگاه رقیبان غربی، به ویژه ایالات متحده به این افزایش نفوذ چگونه است؟
کروستون: پیش از این و در پاسخ به پرسشهای قبلی، تا حدودی به این دو جنبه اشاره کرده ام. ابتکار کمربند و جاده، بدون شک آسیای مرکزی را به عنوان یک منطقه «کانونی» برای موفقیت این طرح در نظر گرفته است. من در کنفرانسهای مختلف در اینجا -ایالات متحده- و خارج از کشور تأکید کرده ام که اگر آسیای مرکزی نقش آفرینی مؤثری در قالب این طرح نداشته باشد، ایده کمربند و جاده اساسا رنگ واقعیت را به خود نخواهد دید. بنابراین، جای هیچگونه تعجبی نیست که چین، اهمیت این منطقه را درک کرده و توجه فزاینده خود را بر این کشورها متمرکز کرده است.
اما سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که قدرتهای بزرگ و سایر بازیگران مؤثر در آسیای مرکزی، آیا الزاما به نفع کشورهای این منطقه عمل میکنند و یا هدف آنان، کسب قدرت بیشتر و تأمین منافع خویش است. آیا بازیگران قدرتمندتر، به منافع همه کشورهای آسیای مرکزی علاقهمندند و یا صرفا تلاش میکنند تا سیاستهای یکجانبه خود را به صورتی بسیار ساده، از طریق مجاری آسیای مرکزی پیش ببرند. البته، کشورهای این منطقه نیز به دنبال تأمین منافع خود بوده و از ابزار تعامل با قدرتهای بزرگ مانند چین و روسیه در جهت پیشبرد اهداف و دفع تهدیدات امنیت ملی خود بهره میبردند. اما برقراری عدالت (موازنه در توزیع منافع) در هنگام معامله با شرکایی مانند چین و روسیه که بسیار قدرتمندتر و تأثیرگذارتر هستند، بسیار دشوار است.
در این میان، كشورهای غربی با آرامش و انفعال نسبی، در حال تماشای این تحول «باشکوه» هستند. نمیتوان مدعی بود كه روندهای مذکور و دلبستگیهایی که به آنها اشاره شد، آمریكا (و قطعاً اتحادیه اروپا) را نسبت به تشدید تعاملات با این کشورها و یا تلاش برای تأثیرگذاری جدی در روندهای این منطقه ترغیب کرده باشد. شاید به عنوان گزاره ای تجویزی لازم است تصریح شود که تحقق تلاشهای جدید در ایجاد روابط بهتر با آسیای مرکزی – در قالب یک منطقه و یا با هر یک از کشورها، به صورت جداگانه- از ضرورتهای سیاست خارجی بازیگران غربی است.
ایران شرقی: دیدگاه مشهوری وجود دارد که کشورهای آسیای مرکزی، برای ایجاد موازنه در برابر روسیه (با توجه به نفوذ سنتی مسکو در این منطقه)، یا به سمت چین و یا به سمت اروپا و آمریکا متمایل میشوند. چقدر با طرفداران این دیدگاه موافقید؟ آیا چین یا بازیگران غربی، برای ایجاد موازنه در برابر روسیه در آسیای مرکزی، از توانایی کافی و ابزارهای لازم بر خوردارند؟
کروستون: این یک سوال جالب اما بر اساس مفروضات خاص است. با این حال، یافته های من بر واقعیتهای دیگری تأکید میکند. من در مورد «موازنه سازی» در منطقه و یا ایجاد تعادل استراتژیک در برابر روسیه، مشارکت چندانی بین چین و ایالات متحده در آسیای مرکزی نمی بینم. بخشی از این امر، به این دلیل است که هر دو طرف، چین و ایالات متحده، فکر میکنند بدون دیگری قادر به انجام این کار هستند. در نهایت، این میتواند یکی از مصادیق ارزیابی نابهجا یا غرور کاذب این کشورها باشد و یا حداقل، ناشی از دست کم گرفتن تواناییهای روسیه در جذب واقعی مشارکت و همکاری کشورهای آسیای مرکزی. تصور اشتباه و رایج در سراسر جهان معمولاً این است که روسیه بدون استفاده از زور و ابزارهای قهری، قادر به انجام هیچ کاری نیست! به عبارت دیگر، جهان، اغلب به تواناییهای دیپلماتیک و قابلیتهای تجاری روسیه به دیده تحقیر نگاه میکند. در حالی که چنین نگاهی، به ویژه در منطقه آسیای مرکزی، یک خطای محاسباتی بسیار بزرگ است.
نباید از نظر دور داشت که روسیه در طی بیست سال گذشته، با روشهای جدید و شیوه های ابتکاری و در واقع بدون کاربرد هیچگونه نیروی اجبارآمیز و «دستکاری سنگین»(مداخله گسترده)، با آسیای مرکزی و تحولات آن مواجه شده است. اما از باب تکمیل تحلیل خود (در مقایسه ای جغرافیایی) باید اشاره کنم که در بیشتر این موارد، اتحادیه اروپا پشت سر همه بازیگران دیگر قرار دارد. تواناییها و ابزارهای تأثیرگذاری اروپاییها از نظر سیاسی، اقتصادی و نظامی، در مقایسه با سایر بازیگران مؤثر، محدود و جزئی است.
ایران شرقی: به عنوان آخرین پرسش، با توجه به روند تحولات سیاسی در کشورهای آسیای مرکزی و جریانات مربوط به چشماندازهای انتقال قدرت، آینده سیاست در این منطقه را چگونه ارزیابی میکنید؟ به عبارت دیگر، چشمانداز همگرایی یا واگرایی کشورهای آسیای مرکزی در قبال بازیگران غربی و شرقی چگونه خواهد بود؟ آیا روند مشخصی در این زمینه قابل تشخیص است؟
کروستون: من حتی در میان همتایان غربی و همکاران خود نیز، با این چشمانداز بررسی تحولات آسیای مرکزی موافق نبودهام. چشماندازی که پرسشهای مربوط به قدرت در آسیای مرکزی را عموما از طریق تعیین موقعیت آن در مناسبات بازیگران بزرگ خارجی، ارزیابی میکند. این اشتباه است.
بحث از تعامل آسیای مرکزی به عنوان یک منطقه، آنهم صرفا با قدرتهای بزرگ و به دنبال آن، تلاش برای استخراج گزاره های تحلیلی دقیق از بحث مذکور، الزاما با واقعیتهای این کشورها سازگار نیست. در بسیاری از مواقع، از این که هر یک از کشورهای آسیای مرکزی میتواند روابط خود را به صورت دوجانبه و با هر بازیگری که اراده کند، بر اساس اهداف مستقل سیاست خارجی، منافع و اولویتهای امنیت ملی خود ایجاد کند و یا توسعه دهد، بحثی به میان نمیآید. اما من طرفدار چنین زمینه تحلیلی هستم و از ترویج آن حمایت میکنم.
به اعتقاد من، کشورهایی که آسیای مرکزی را تشکیل میدهند، نه تنها به طرز شگفتانگیزی پر جنب و جوش و مستقل هستند، بلکه در بسیاری از زمینه های سیاسی و از بسیاری جهت ها، واقعاً فردی عمل میکنند. با وجود اینکه آسیای مرکزی، در تعبیری حقوقی و به عنوان منطقه ای واحد، مورد پذیرش جهانی است؛ کشورهایی که این منطقه را تشکیل میدهند کاملاً یکپارچه نبوده و الزاما در مورد هر مسئله ای نیز توافق ندارند. آنها، واقعا واحدهای سیاسی و حتی اجتماعی مستقلی هستند. من این کاستی را در جامعه دانشگاهی اینجا، یعنی در آمریکا بسیار دیده ام. هیچ یک از دانشگاهیان ما «متخصص قزاقستان» یا «متخصص ازبکستان» نیستند. همه به سادگی «متخصص منطقه آسیای مرکزی» هستند.
این وضعیت باعث میشود که تخصص ما در قبال هر یک از این کشورها –البته از نظر من- همچنان محدود و جزئی باقی بماند. دانسته های ما از کشورهای آسیای مرکزی، آنچنان که لازم است، محکم و عمیق نیست. من معتقدم بازیگران فعال در آسیای مرکزی، خواه ایالات متحده، روسیه، چین، ایران یا هر کشور در حال ظهور دیگری که باشد، سرانجام خواهد فهمید که چگونه با هر یک از کشورهای این منطقه بر اساس شرایط ویژه آن کشور و بر اساس منافع منحصر به فرد دوجانبه، تعامل کند. مطمئن هستم که با فراگیری این ذهنیت، یک دوره کاملاً جدید از پیشرفت روابط و تعاملات سازنده در منطقه آسیای مرکزی آغاز خواهد شد. هر چند در مواجهه غرب با آسیای مرکزی، انتظار تحقق چنین وضعیتی در کوتاه مدت بسیار بعید به نظر میرسد، اما شواهد آشکاری وجود دارد که کشورهای مستقل آسیای مرکزی، واقعاً در انتظار شروع این دوره جدید هستند و حتی می توان گفت که مدتها است که منتظرند.
انتهای مطلب/