بررسی تعامل احتمالی آمریکا، چین و روسیه در پازل افغانستان
به نظر میرسد، آمریکا در پی کاهش نقش نظامی خود در افغانستان است و به منظور دست کشیدن طالبان از جنگ، حاضر است امتیازاتی را به این گروه و پاکستان اعطا کند. در چنین شرایطی، روسیه و چین که اوضاع افغانستان را از نزدیک رصد میکنند، میتوانند به عنوان فاکتورهای تسهیل کننده این امر عمل کنند. با آگاهی به این نیازمندی واشنگتن، مسکو و پکن بر این باورند که آمریکا نقش فراموش و انکار شده این دو کشور در افغانستان را به آنها بازمیگرداند اما ما به ازای آن از این دو قدرت کلان انتظار دارد تا در مدیریت اوضاع افغانستان به واشنگتن کمک کنند و اجازه ندهند منافع آمریکا در افغانستان به خطر افتد.
ایران شرقی/
تجربه نشان داده که نوع بازی، رقابت و یا تعامل کشورها و قدرتهای جهانی و منطقهای در حوزهها و مناطق مختلف، متفاوت بوده است. در این بین، جدای از رقابتهای بزرگی که هم اکنون میان آمریکا، چین، روسیه، هند، پاکستانو... در سطح جهانی و منطقهای وجود دارد، به نظر میرسد وضعیت در افغانستان و نوع کنش این کنشگران در حوزه تحولات این کشور کمی متفاوت است. هر چند در دو دهه گذشته درگیریها و جنگهای نیابتی متفاوتی میان این قدرتها در افغانستان رخ داده است اما نشانههایی از تعامل برخی بازیگران با یکدیگر دیده میشود و گویی تعاملی که در سال 2001 شکل گرفته بود، اکنون به نحوی دیگر بین برخی بازیگران در حال شکلگیری است. به منظور بررسی تحولات ایجاد شده در رفتار برخی بازیگران صحنه افغانستان، موسسه مطالعات «ایران شرقی» گفتگوی تفصیلی با عبدالشکور سالنگی انجام داده است. سالنگی کارشناس ارشد روابط بینالملل و پژوهشگر در آکادمی علوم افغانستان است که در سالهای اخیر در حوزه تحولات روسیه و همچنین آسیای مرکزی، پژوهشهای مختلفی را انجام داده است. در این گفتگو آخرین تحولات صلح افغانستان در زمینه رقابتها و تعاملات جهانی و منطقهای، به ویژه در محور سه قدرت آمریکا، روسیه و چین بررسی شده است. همچنین نقش هند، پاکستان و ایران نیز مورد واکاوی قرار گرفته است.
سئوال: با اعلام خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان، شاهد تکاپوی قدرتهای بزرگ و منطقهای در پرونده افغانستان هستیم؛ چین و روسیه بیش از قبل درگیر روند صلح افغانستان شده و شاهد همکاری این دو قدرت با ایالات متحده در این حوزه هستیم. شما همکاری روسیه و چین با آمریکا در افغانستان را چگونه تفسیر میکنید؟
سالنگی: بحث اساسی این است که آمریکاییها پس از توافق احتمالی با طالبان چه برنامهای در افغانستان خواهند داشت؟ احتمالا نه روسها، نه چینیها و شاید هیچ بازیگر دیگری برنامه آمریکا برای افغانستان پس از صلح با طالبان را به درستی نمیداند؟ آیا حضور نظامی آمریکا در افغانستان ادامه دارد یا این که امتیازاتی به طالبان خواهد داد؟ تصور میرود آمریکاییها نقش نظامی خود در افغانستان را کاهش دهند و در این تقلیل حضور در افغانستان، به طالبان امتیازهایی داده میشود تا دست از جنگ بردارند، همچنین امتیاز قابل توجهی مطابق خواست پاکستان به این کشور داده میشود.
در چنین شرایطی، روسها و چینیها که از گذشته اوضاع افغانستان را رصد میکردند، امروز هم تحولات افغانستان را از نزدیک دنبال میکنند. آمریکا تمایلی ندارد روسیه و چین در افغانستان نقش پر رنگی داشته باشند. بالطبع این دو کشور در تکاپو هستند تا به منظور احراز موقعیت، جای خالی آمریکا در افغانستان را پر کنند.
روسها و چینیها احساس میکنند آمریکا در پی پایان دادن به جنگ افغانستان است و آنها تنها گزینههایی هستند که میتوانند آمریکا را یاری کنند. مسکو و پکن بر این باورند که آمریکا نقش فراموش و انکار شده این دو کشور در افغانستان را به آنها برمیگرداند. در قبال این اعطای نقش، آمریکا نیاز به تضمین دارد. این تضمین بُعد نظامی ندارد تا به آمریکا تعهد دهند طالبان دیگر به روی شما آتش نمیگشاید، بلکه تضمین این است که روسیه و چین، با هم مدیریت اوضاع افغانستان را به دست گیرند و اجازه ندهند این کشور به مکانی تبدیل شود که به منافع آمریکا آسیب بزند.
سئوال: با توجه به نوع درگیری که چین و روسیه در نظام بینالملل با آمریکا دارند، به خصوص بحث مسائل اقتصادی با چین و منازعات کلان سیاسی و امنیتی با روسیه، فکر میکنید آیا واقعا این همکاری در افغانستان شکل میگیرد؟
سالنگی: وضعیت افغانستان تا حدودی نسبت به سایر کشورها و موضوعاتی که روسیه، چین و آمریکا با هم رقابت میکنند، تفاوت دارد. آمریکا در افغانستان نیازمند همکاری کشورهای دیگر است، زیرا بدون همکاری، وضعیت افغانستان به همین گونه باقی خواهد ماند و جنگ آمریکا ادامه خواهد داشت.
در طول سالهای گذشته، چین و روسیه باید حضور آمریکا در افغانستان را میپذیرفتند، پرونده افغانستان وضعیتی را ایجاد کرد که چین و روسیه از روی ناچاری وادار به همکاری با آمریکا بودند زیرا در فقدان نقش آمریکا در افغانستان، به دلیل مجاورت افغانستان با چین و روسیه، هر دو کشور آسیب جدی میدیدند. از این روی نیاز به درک همکاری بین قدرتها در افغانستان امری اجتناب ناپذیر و دو سویه است.
امروزه درک نیاز به همکاری بیش از پیش افزایش یافته است و واشنگتن به همکاری قدرتهای منطقهای نیزمعتقد شده است.
سئوال: در بحث روند صلح، روسیه پیش از این، روندی موازی با روند آمریکا روی دست داشت و تلاش داشت نگرانیهای خود را از رویکرد آمریکا بیان کند. این مسئله چگونه قابل تبیین است؟
سالنگی: مواضعی که روسها تاکنون در مقابل آمریکاییها گرفتهاند، به نحوی تدافعی بوده است. روسها از آمریکاییها انتظار داشتند بدون ملاحظاتی که در سطح جهانی با یکدیگر دارند، امتیازاتی در زمین افغانستان به آنها داده شود؛ به عبارتی دیگر، مسکو انتظار داشت که واشنگتن امتیاز از دسترفته و فراموش شده این کشور در افغانستان را بازگرداند که چنین نشد. در نتیجه روسها راه دیگری را جستجو کردند و طبیعتا این راه تا حدودی کارساز شد. روسها به طالبان نزدیک شدند و روند صلحی روسی را آغاز کردند اما میدانستند که این روند بدون حضور آمریکا به سرانجام نمیرسد. روسها روندی را تحت عنوان ابزار فشار ایجاد کردند تا آمریکا را وادار کنند در زمین افغانستان به آنها امتیاز دهد.
اوضاع به گونهای است که آمریکاییها نوع رابطه خود با روسها و حتی چینیها در افغانستان را جدا از رابطه خود در سطح جهانی دانسته و اگر در پی صلح در افغانستان باشند، باید امتیازاتی را برای این کشورها پرداخته و آنها را با روند خود همسو سازند.
سئوال: با توجه به تحلیل شما، باید در ماههای آینده شاهد همکاری بیشتری بین روسیه و چین با آمریکا در روند صلح افغانستان بود؟
سالنگی: بله؛ مواضع روسها در دو سالی که گذشت، نسبت به آمریکاییها در افغانستان خصمانه شد، و در مقابل آمریکاییها به چنین تصمیمی رسیدند. این دو کشور اتهامهایی به همدیگر در افغانستان وارد کردند؛ پیامهایی را منتقل میکردند که سطح نارضایتی آنها را نشان میداد. به عنوان مثال روسها میگفتند که بالگردهای ناشناس در افغانستان تردد دارند، آمریکاییها نمیخواهند جنگ افغانستان به سرانجام برسد و در مقابل، آمریکاییها هم اتهامهای کلانی، نه از طرف دستگاه دیپلماسی این کشور بلکه از سوی نظامیان آمریکایی به روسها وارد میکردند؛ اتهاماتی از قبیل حمایت از طالبان و استفاده از سلاح روسی توسط طالبان. هر چند شاید اکثر این اتهامات واهی باشد، اما برای این که نشان دهند به چه میزان مواضع آنها از یکدیگر دور است، این اتهامات را به کار میبردند.
اما امروزه دیده میشود که این اتهامات به طور کامل رفع شده و نگاه روسها به آمریکاییها در زمین افغانستان کاملا تغییر کرده است. بعد از نشست مسکو، چندین دور مذاکره در قطر بین طالبان و آمریکا انجام شد، اما به رغم آن که نتیجهای حاصل شد، روسها همانند گذشته موضع خصمانه و انتقادی در پیش نگرفتند و حتی از این روند حمایت کردند. چینیها هم طبیعتا به عنوان طرفی که فقط ناظر قضایا است، به این روند خوشبین بوده و خواهان به سرانجام رسیدن روند هستند.
سئوال: روسیه در طول سالهای گذشته به خصوص حول محور تحولات خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوب آسیا یک بازیگر در سایه بوده، اما تحولات سوریه و پس از آن افغانستان؛ نشان داد که روسیه به یک بازیگر اصلی و مقتدر تبدیل شده و سیاست خاص خود را در برابر سیاست آمریکا پی میگیرد. واقعا چه اتفاقی افتاده است؟
سالنگی: به موازات افزایش قدرت در هر کشوری، نقش و دخالت آن کشور در فضای بینالملل بیشتر میشود. شما اگر رفتار روسیه را از فروپاشی شوروی به این طرف ملاحظه کنید، این کشور را حال بازسازی قدرت خود میبینید که در بعد نظامی پررنگتر و در بعد اقتصادی برجسته بوده و این بازسازی قدرت، توانسته زمینه مانوری را برای این کشور در سطح بینالمللی فراهم کند. روسها در تاریخ بیست و چند ساله خود جهشهایی داشتهاند که نشان میدهد قدرت آنها افزایش داشته و به دنبال آن، مطالبات آنها در سطح جهانی نیز افزایش پیدا کرده است.
روسها پس از بازسازی قدرت خود، احساس کردند که فضای بینالملل برای نشان دادن نقش مسکو، مساعد است و طبیعتا این کار را کردند، ولی آنها نه مانند اتحاد جماهیر شوروی که در هر جایی پول و امکانات خود را بدون این که نتیجهای برای آن متصور باشد، به مصرف میرساند، بلکه فقط پیرامون موضوعات خاصی که میتواند برای آنها نتیجهای دهد، وارد عمل شدند؛ مثل موضوع سوریه و اوکراین.
روسها در افغانستان در مقابل آمریکاییها نمیایستند؛ چون ایستادن قاطعانه در افغانستان علیه آمریکا، به خود آنها نیز ضربه وارد میکند، به این دلیل، روسها برنامهریزی شده علیه آمریکاییها اقدام میکنند و امتیازی که خواهان آن هستند در همان حد میباشد.
سئوال: در دو دهه اخیر تلاش واشنگتن این بوده نظمی را در منطقه از آسیای مرکزی گرفته تا جنوب آسیا شکل دهد که در آن منافع ایالات متحده محور و اساس باشد. آیا تکاپوی بازیگران مختلف را میتوان حمل بر پایان این نظم و حرکت به سوی نظم نوین تلقی کرد؟ نظم منطقهای جدید پساآمریکایی!
سالنگی: آمریکا در حال حاضر و مطابق پیشبینیهای کارشناسان در حوزه روابط بینالملل، قدرت بیرقیب در جهان است، یا حداقل در سالهای اخیر قدرتی ظهور نکرده که بتواند همطراز با آمریکا باشد. ظرفیت و توان آمریکا فعلا به گونهای است که روسها و چینیها این را میپذیرند که بدون حضور آمریکا در هیچ منطقهای از جهان، نمیتوانند یک مدیریت امنیتی جداگانه یا یک حوزه مستقل را ایجاد کنند، چون فضای بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی، گسترش حضور آمریکا را در پی داشته و این گسترش به صورت شبکهای، همانند یک بیماری سرطانی نفوذ کرده و گسترش یافته که نمیتوان آن را از بین برد، حتی شاید بدون حضور آمریکا، مشکلات منطقهای و امنیتی به آن شکلی که باید باشد، وجود نداشته و از این جهت حضور آمریکا در این مناطق توسط این کشورها به عنوان یکی از بازیگران کلیدی پذیرفته شده است. در این بین، کاری که کشورهایی مانند روسیه و چین انجام میدهند، اخراج آمریکا از این مناطق نیست، چون در توانایی آنها نیست، زیرا امکان ندارد روسیه و چین بدون آمریکا بتوانند در این مناطق یک نظم جدید را بازسازی کنند.
بر این اساس، تلاش این کشورها بر این است که حضور آمریکا را به عنوان یک بازیگر مهم در این مناطق بپذیرند، ولی این حضور نباید لجامگسیخته و هژمونیک باشد؛ به این دلیل تلاشهای روسیه و چینبا این هدف است که به ایالات متحده آمریکا اجازه ندهند در این حوزه به صورت یکجانبه عمل کند، بلکه میخواهند مدیریت جمعی ایجاد شود. به باور این کشورها، آنها نمیتوانند حضور آمریکاییها در منطقه را انکار کرده و علیه آن اقدام نمایند، ولی حداقل آمریکا باید این مناطق را به عنوان حوزه نفوذ سنتی این کشورها به رسمیت بشناسد و در یک تعامل برد ـ برد مشترکا سود ببرند؛ در غیر این صورت آمریکا نمیتواند سودی که انتظار دارد، به دست آورد.
لذا مسئله نظم جدیدی که روسها و چینیها در پی ایجاد آن در منطقه هستند، بدون حضور آمریکا امکانپذیر نیست، شاید در سیاستهای آرمانی آنها چنین انتظاری وجود داشته باشد، ولی در حال حاظر و به صورت واقعبینانه، آمریکا بخشی از محیط امنیتی، سیاسی و اقتصادی منطقه است، مسکو و پکن نیز در صدد به رسمیت شناختن این حضور هستند تا آمریکا منافع این کشورها را فراموش نکند و به رسمیت بشناسد.
سئوال: در کنار بحثهایی که بین آمریکا و قدرتهای منطقه وجود دارد، تعامل یا رقابت بین قدرتهای منطقهای در روند صلح افغانستان حائز اهمیت است. در هفتههای اخیر شاهد سفر نماینده ویژه چین در امور افغانستان به هند بودیم و دو طرف توافق کردند در روند صلح افغانستان همکاری داشته باشند. در مباحث کلان، رقابت «سینوایندیا» مطرح است و هند را نماینده بلوک آمریکایی در آسیا میدانند. آیا افغانستان میتواند میدان همکاری بین این دو قدرت آسیایی باشد؟
سالنگی: هندیها و چینیها مواضع خصمانهای فراروی یکدیگر در افغانستان نمیبینند، یا به عبارت دیگر، این دو کشور در قضیه افغانستان برخورد امنیتی با یکدیگر نداشته؛ برعکس یک افغانستان صلحآمیز، ولو این که کاملا در اختیار هند یا چین باشد، میتواند برای هر دو کشور مفید باشد.
برای چینیها چون افغانستان همسایه آسیای مرکزی است و از این طریق میتوانند پروژههای خود را به سمت جنوب آسیا و آسیای غربی به خصوص ایران دنبال کنند، دارای اهمیت است. تصور هندیها این است که افغانستان صلحآمیز میتواند حداقل گروههای تروریستی که در منطقه فعال است را خنثی سازد و از طرف دیگر، بحث پاکستان هم برای این کشور مطرح است. اما به نظر من هندیها بیش از یک افغانستان صلحآمیز، این انتظار را دارند که بتوانند در این کشور حضور داشته و هم از طریق افغانستان به کشورهای آسیای مرکزی که از هند جدا افتاده است، دسترسی پیدا کنند.
بر این اساس، هر دو کشور نه در رقابت خصمانه، بلکه در یک رقابت دوستانه قرار دارند و با هم رقابت و بازی میکنند؛ بدین دلیل، افغانستان صلحآمیز میتواند برای هر دو کشور مفید باشد. فراتر از این، هندیها از لحاظ تاریخی با افغانستان روابط دوستانه داشته و پیوندهای دوستی دو کشور به گونهای است که هیچ کسی نمیتواند خللی در آن ایجاد کند؛ پس برای هندیها خیلی مهم نیست چه نظامی در افغانستان روی کار باشد و روابط سیاسی این کشور با چه کشوری خوب باشد، زیرا در هر حالتی همچنان جایگاه خود را در افغانستان خواهند داشت. نقش چینیها نیز به خصوص در آسیا در دهههای اخیر یک نقش کاملا پررنگ و اجتنابناپذیر بوده است. چینیها به لحاظ اقتصادی در حال منبسط شدن هستند و بسیاری از کشورها زمینه حضور چین را در خاک خود داوطلبانه فراهم میکنند. پس یک افغانستان صلحآمیز میتواند بیشتر برای چینیها مفید واقع شود. چینیها با دید اقتصادی به افغانستان مینگرند که آن دید اقتصادی میتواند موضوعات امنیتی را هم در بر گیرد. هندیها با همان پیش فرض گذشته که با افغانستان دارند، به این کشور نگاه میکنند؛ لذا تلاش هر دو کشور این است تا روندهایی را تقویت کنند که حداقل به ایجاد آرامش در افغانستان بیانجامد و بتوانند در فردای آن، برنامههایی را که در افغانستان مد نظر دارند، دنبال کنند.
سئوال: بر خلاف تحرکات دیپلماتیک دیگر کشورهای مهم در عرصه افغانستان، هند به عنوان یکی از بازیگران کلیدی، نقش فعالی ندارد. هند در کجای کار قرار دارد؟ نگاه دهلی به روند صلح کنونی در افغانستان چیست؟
سالنگی: این طرح آمریکاییها که کشورهای همسو با آنها مانند هند بتوانند در آینده به عنوان یک متحد کلان در آسیا نقشآفرینی کنند و جایگاه سایر قدرتهای منطقهای را تضعیف کنند، قابل پذیرش نیست. هندیها در حال حاضر در حدی نیستند که بتوانند با چینیها رقابت کنند. واشنگتن تمایل داشت تا با دادن نقش و امتیاز بیشتر به هند و با توجه به پیوند دیرینه بین افغانستان و این کشور، الگوی دموکراسی هندی را در افغانستان ایجاد کند و این الگو بتواند عامل پیوند بین دو کشور گردد اما این طرح نقش بر آب شد. آمریکا به این درک رسید که پاکستان اثرگذارترین بازیگر در افغانستان است و در صورت اعطای امتیازات کلان به هند، اسلام آباد در مقابل واشنگتن خواهد ایستاد. امروزه پاکستانیها به آمریکا ثابت کردهاند به هر میزانی که نقش هند را در افغانستان افزایش دهد، به همان میزان مشکلاتی برای آمریکاییها ایجاد خواهد شد. به دلیل پاشنه آشیل آمریکا در جنگ افغانستان، واشنگتن مجبور است علیه اسلام آباد موضع سختی اتخاذ نکند. از همین روی، واشنگتن شیوه بازی را تغییر داد تا در قبال اعطای امتیازاتی به پاکستان، آتش جنگ در افغانستان فروکش کند. هر چند که این سیاست خلاف منافع هند است، اما تاکنون دهلی سکوت کرده است. در حالی که در استراتژی جنوب آسیای ترامپ، هند جایگاه رفیعی داشت و جایگاه فرو ریخته فعلی برای هندیها قابل پذیرش نیست. اما با این وجود، دهلی وضعیت موجود را تحمل میکند و خواهان حل بحران افغانستان از هر مجرایی است زیرا هند معتقد است که این کشور هیچ گاه جایگاه خود را در افغانستان از دست نمیدهد. شاید پاکستانیها در کوتاه مدت و یا به صورت فوری امتیازات زیادی دریافت کنند، اما در آینده افغانستان کشور متحد هند خواهد بود.
دلیل دیگر عدم واکنش هندیها در برابر آمریکاییها، مطالبه امتیازات کلان دهلی از واشنگتن است. یکی از آن امتیازات، سرمایهگذاری بزرگ آمریکا در هند است. از سوی دیگر، هندیها میتوانند از قِبَل دوستی با آمریکا منافع زیادی در سطح جهانی کسب کنند به این دلیل بحث افغانستان آن قدر ارزشمند نیست که لازم باشد هندیها علیه آمریکاییها موضع بگیرند.
سئوال: نقش کشورهای همسایه به خصوص ایران و پاکستان در روند صلح افغانستان چیست و یا چه باید باشد. به نظر شما روند صلح در این کشور به شکلی پیش میرود که همراهی همه قدرتهای منطقهای را به دنبال داشته باشد؟
سالنگی: آن چیزی که میتوانیم به عنوان فرضیه اصلی مطرح کنیم، این است که آمریکاییها دوست ندارند به جمهوری اسلامی ایران در افغانستان نقش دهند. البته بحث ما از این نقش کمی متفاوت است؛ نقشی که فعلا ایران در افغانستان دارد؛ گسترش روز افزون سطح مبادلات تجاری و همچنین حضور فرهنگی و اجتماعی اجتنابناپذیر است. این موضوع برای آمریکا مهم نیست و خللی به حضور آمریکا در افغانستان وارد نمیکند اما در سطح کلان، آمریکا تمایلی ندارد به ایرانیها فرصت نقشآفرینی در مذاکرات صلح با طالبان و یا فرصت مشارکت در نظام سازی افغانستان را بدهند. آمریکا نمیخواهد با ایران که به صورت آشکار در سطح منطقه و جهان در مقابل هم قرار دارند، مذاکره کند و نتیجهای حاصل شود که بر اساس آن منافع ایران در افغانستان تأمین شود. تاکنون تمایلی به نفش آفرینی ایران در افغانستان نشان ندادهاند.
آن چه مهم است، نقش پاکستان است. پاکستانیها تا زمانی که به خواستهای خود در افغانستان نرسند، به آمریکاییها اجازه نمیدهند در این کشور آسوده باشند. افغانستان و پاکستان برای آمریکا از نظر ژئوپلیتیکی حائز اهمیت است. بزرگترین مطالبه پاکستان از آمریکا این است که اگر افغانستان را در کنار این کشور میخواهد، باید زمینه حضور بیشتر پاکستان را در این کشور فراهم کند تا خاطر آنها، از آن چه نقش احتمالی هند در افغانستان باشد، آسوده شود. البته آمریکاییها در بحث داخلی افغانستان و پاکستان دخالت زیادی نمیکنند، ولی آن چه که برای آنها مهم است، این که چقدر فضای داخلی افغانستان امتیازاتی را که احتمالا آمریکا به پاکستان میپردازد، میپذیرد؛ چون فضای افغانستان پاکستانستیز است (که البته تا حدودی سوءاستفادههایی از آن میشود). در صورتی که تنها راه در افغانستان امتیاز دادن به پاکستان باشد تا آتش جنگ طالبان علیه آمریکا خاموش شود، آمریکاییها این امتیاز را به پاکستان میپردازند و برای دولت افغانستان هم راهی جز پذیرفتن چنین وضعیتی وجود ندارد.
ایران از طریق مذاکره با طالبان تلاش میکند نشان دهد که یک طرف مسأله است و نسبت به قضایای افغانستان بیاعتنا و بیرغبت نیست اما تلاش تهران در راستای کسب امتیاز از طریق طالبان تا حدی بیهوده است، زیرا طالبان تمایل ندارد در آینده، جوابگوی ایران باشد. با وجود تماس ایران با طالبان، میل تهران بر این است که در دولت افغانستان نفوذ داشته باشد که طبیعتا تا حدی نفوذ دارد. لازم به ذکر است که جریانهای دیگری هم در افغانستان حضور دارند که زمینه تأمین منافع ایران را فراهم میکنند.
بر این باور هستم که ایرانیها بیشتر روی گروههای فروملی نظام افغانستان حساب باز کردهاند. از سوی دیگر، تعاملات دو کشور در بخش اقتصادی و فرهنگی و حتی سیاسی، ورای آن چه که ما در مذاکرات طالبان تصور کنیم، همچنان وجود دارد و روز به روز در حال افزایش است. حتی علیرغم فشارهایی که آمریکاییها بر کشورهای دیگر وارد میکنند، و تا حدودی به صورت غیرمستقیم به دولت افغانستان هم دیکته میکنند؛ میزان مبادلات تجاری ایران و افغانستان در حال افزایش است، ایران فعلا نخستین شریک تجاری افغانستان بوده، و همین طور پیرامون مسائل فرهنگی، نقش پررنگی دارد؛ به این دلیل، تلاش ایرانیها در افغانستان در مسیر مذاکرات برای این نیست که شاید آمریکاییها یک کرسی به این کشور در مذاکرات دهند، چون نه آمریکاییها چنین احساس نیازی میکنند و نه ایرانیها چنین توقعی دارند؛ بر این اساس، تلاشی که ایرانیها میکنند، بیشتر نزدیک شدن به دولت افغانستان و همچنین گرم نگهداشتن فضای روابط دوستانه که از گذشته وجود داشته است.
بخش دوم:
سئوالات در زمینه مسائل داخلی افغانستان و روند صلح
سئوال: در آخرین دور مذاکرات طالبان و آمریکا، پیامهای کوتاه طرفین مذاکرات، نشان داد که از روند مذاکرات راضی به نظر میرسند، اما هیچ نشانی از توافق بر سر مسائلی که مذاکره میکنند، دیده نمیشود. شما چشمانداز مذاکرات را چگونه میبینید؟
سالنگی: آمریکا در جریان مذاکرات 3 محور را مد نظر دارد که باید به آن دست یابد؛
1ـ حامد کرزی در اواخر دولت خود، برخلاف گذشته در برابر آمریکا ایستاد، به نحوی که یک جبهه علیه آمریکاییها ایجاد کرد اما دولت وحدت ملی آن جبهه را شکست و امروز هیچ کسی به آمریکاییها نمیگوید که در افغانستان چه میکند؟ روزانه اگر صدها بالگرد هم از سوی آمریکاییها در آسمان کابل پرواز کند، کسی نمیپرسد که چرا این بالگردها در افغانستان به پرواز در میآیند بر این اساس، دقیقا انتظار اول آمریکاییها از طالبان این است؛ هر امتیازی که این گروه مطالبه میکند، بپردازد، اما طالبان نگویند که آمریکاییها در افغانستان چه باید کنند و چه نباید انجام دهند! فعلا طالبان به این درخواست تن نداده و این که مذاکرات طول کشیده، بیشتر به همین دلیل است.
2ـ بحث دیگر این است که طالبان چه مطالباتی در افغانستان دارند و این مطالبات چه ضربهای به منافع و وجهه آمریکا وارد میکند؟ در بحث وجهه آمریکا، آمریکاییها به دنبال این هستند که این جنگ 18 ساله، نباید به گونهای پایان یابد که هزینههای انجام شده آمریکاییها هدر رود؛ برای آمریکاییها قابل قبول نیست تا یک افغانستان باز در اختیار یک دولت تقریبا غیردموکراتیک قرار گیرد چون نمیتوانند خود را در چنین دولتی دخیل ببینند. آمریکا بیشتر به دولتهایی نظر دارد که ظاهرا دموکراسی باشند. اگر طالبان حاضر شدند که این دموکراسی و آزادی را بپذیرند، شاید مذاکرات زودتر به نتیجه برسد. اما طالبان میپذیرند که در آینده مانند حکمتیار در مورد مسائل مختلف در افغانستان چشمپوشی کنند. امروزه حکمتیار در کابل حضور دارد و در قبال رسانه، آزادی بیان و نقش زنان انتقاد ندارد. طالبان هم به این موضع حکمتیار میرسند.
اما نکته مهم این است که طالبان با توجه به وضعیت جنگی موجود و روحیه جهادی پیروان خود، فضا را برای چنین امری مناسب نمیدانند، لذا در پی وقتکشی هستند تا روند مذاکرات برای پیروان این گروه عادی شود. در غیر این صورت، اعلام توافق با آمریکا، منجر به گشایش جبهه جدیدی از ناراضیان این گروه خواهد شد.
3ـ بحث سومی را که تقریبا برای طالبان و دولت آمریکا بسیار مهم است، ساختار سیاسی موجود در افغانستان است. طالبان با توجه به وضعی که در افغانستان دارند، نمیتوانند به یک توافق زود هنگام تن دهند، چون عملا در میدان جنگ حضور دارند و مشکلی بر آنها وارد نیست؛ و از لحاظ سیاسی نیز در موقعیتی قرار دارند که میتوانند به هر جای دنیا سفر کنند و مستقیما با آمریکاییها وارد مذاکره شوند.
هر دو طرف زمان مذاکرات را طولانی میکنند تا امتیازات بیشتری را کسب کنند. این امتیازات در جنگ وجود ندارد؛ بلکه بحث، بحث سیاسی و جبهه، جبهه سیاسی است، به این دلیل هر دو طرف تمایل ندارند که این مسأله زود به نتیجه برسد، چون هر دو انتظاراتی دارند که اگر در کوتاهمدت محقق نشود، بر آنها ضرری وارد نمیشود.
سئوال: در مورد بحث خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان فکر میکنید دو طرف روی چه محورهایی مذاکره میکنند و به چه توافقی میتوانند برسند؟
سالنگی: ماهیت این مذاکرات خلاف آن چیزی است که در رسانهها پخش میشود و از طرف طالبان شایعه میگردد، البته بیشتر یک بازخورد داخلی برای پیروان طالبان وجود دارد و به همین صورت این فضا در رسانهها و محافل سیاسی افغانستان ساخته شده است.
طالبان هیچ وقت نمیخواهند آمریکاییها به طور کامل از افغانستان خارج شوند و دلایل آن عبارتند از:
1ـ اول آن که اگر طالبان امتیازی دریافت کند و در افغانستان نیروی نظامی کلانی وجود نداشته باشد، چه کسی میتواند عملی شدن آن را ضمانت کند؟ به عنون مثال حکمتیار پس از مصالحه با آمریکا و اخذ تضمین، با وجود دشمنان متعدد، آزادانه در کابل حضور دارد. بر همین اساس، حضور آمریکا در افغانستان برای تضمین امتیازات طالبان ضروری است.
2ـ مسأله دوم این که کشورهای دیگر به ویژه روسیه، چین و حتی پاکستان، نمیخواهند آمریکا از افغانستان خارج شود؛ چون در صورت نبود آمریکا در افغانستان، هیچ نیرویی نمیتواند از وقوع یک جنگ تمام عیار داخلی بین گروههای داخل نظام و طالبان جلوگیری کند.
3ـ از سوی دیگر آمریکا نیز فضا را برای خروج از افغانستان مساعد نمیبیند؛ در حال حاضر حضور آمریکا در افغانستان یک پذیرش جهانی دارد، یک نیاز منطقهای است و دیگران این را درک میکنند. روسها و کشورهای دیگر میدانند اگر آمریکا در افغانستان نبود، قضیه پارلمان افغانستان میتوانست به یک جنگ داخلی تبدیل شود و نمونه دیگر این موضوع انتخابات سال 2014 بود که حتما افغانستان را به یک جنگ داخلی سوق میداد.
به این دلیل بحث خروج آمریکا که توسط طالبان و خود این کشور مطرح میشود، بیشتر یک بحث رسانهای است، خروج نظامی آمریکا از افغانستان خیلی در توافقات مد نظر نیست و شاید در مورد آن بحث زیادی صورت نگیرد، ولی آمریکاییها این موضوع را مد نظر دارند و طالبان هم میدانند که به هر میزانی که جنگ در افغانستان کم شود، آمریکاییها دیگر نیازی به حضور نظامی در افغانستان نمیبینند. در این بین، بهانهای را هم که آمریکاییها مطرح میکنند و شاید طالبان هم بپذیرند، این است که میگویند ما در آینده علیه داعش مبارزه میکنیم، یا حتی خلیلزاد گفته است توافق با طالبان به معنای ختم جنگ در افغانستان نیست؛ این موضوعات پیشزمینهها و مقدمات چیزی است که آمریکا حضور خود در افغانستان را برای رهبران طالبان توجیه میکند.
سئوال: پس فکر میکنید آمریکاییها مصمم هستند انتخابات ریاست جمهوری در مهر ماه برگزار شود، یا ممکن است شرایط دیگری را اعلام کنند که انتخابات به نوعیبه تعویق افتد؟
سالنگی: اوضاع افغانستان خیلی قابل پیشبینی نیست و نمیتوانیم پیشبینی کنیم که دقیقا چه اتفاقی میافتد، ولی به نظر من آمریکاییها دوست ندارند انتخابات ریاست جمهوری افغانستان را امسال برگزار کنند، چون اگر انتخابات برگزار شود، هزینه اضافی برای موضوعی است که امکان دارد سوددهی آن بسیار اندک باشد.
ولی از طرف دیگر آمریکا به دنبال این است که دولت افغانستان را متقاعد سازد بخشی از خواست طالبان که تعلیق دولت موجود است را بپذیرد. این در حالی است که در داخل افغانستان برخی تمایل برای ایجاد اداره موقتی را بیان کرده اند. تعداد زیادی از سران سیاسی و جهادی در این طیف قرار دارند. و البته اشرف غنی رئیس جمهور کنونی، نگران است که اگر اداره موقت را بپذیرد، طبیعتا در آن اداره هیچ جایگاهی نخواهد داشت.
در چنین شرایطی فعلا واشنگتن بر سر دو راهی قرار گرفته است. اگر اداره موقت را پیش از موعد اعلام کند، ممکن است منجر به ایجادچالشهایی در این کشور گردد و از سویی اگر دولت کنونی به کار خود ادامه دهد، طالبان آن را نمیپذیرد. به همین دلیل، بهترین راه این است که انتخابات صوری برگزار کند که نتیجه این انتخابات، باز دوباره اختیار را به خود آمریکاییها میدهد، ولی این انتخابات بعید است بزودی برگزار شود؛ زیرا آمریکا در پی وقتکشی است تا امتیاز بیشتری کسب کند.
سئوال: سئوال محوری دیگر این است که طالبان چه میخواهند؟ آیا طالبان طرحی برای دولت پسا صلح به طور مستقیم یا غیرمستقیم با دیگر طرفها به اشتراک گذاشتهاند؟ به نظر شما تصور طالبان از دولت پسا صلح چیست و چه فاکتورهایی در آن میتواند وجود داشته باشد؟
سالنگی: چیزی که در طالبان دیده میشود، تغییر است؛ تغییر خیلی بنیادین. آن چه مشخص است، زمان نسل اول طالبان و چهرههایی مثل ملا عمر به پایان رسیده، آنها دیگر قدرت مانور ندارند، اما طالبان که من نسل دوم میگویم؛ نسلی است که فضای بینالمللی، منطقهای و داخلی افغانستان را خوب رصد و ارزیابی میکند، این نسل به این نتیجه رسیده که نمیشود یک دولت قرون وسطایی را در افغانستان روی کار آورند، این نسل از طالبان، نظامی را در افغانستان میطلبند که با روندهایی که در جهان وجود دارد، منطبق باشد؛ یعنی نظامی که به نحوی دموکراسی را پذیرفته باشد، نظام جمهوری و مردمسالاری بوده و حقوق تمام مردم و اقوام در آن در نظر گرفته شود، حتی حضور زنان به صورت فعلی که شکل افراطی هم دارد را میپذیرند. ما در کمتر کشوری به اندازه افغانستان که ادعای اسلامی دارد، میبینیم که تا این اندازه برای زنها فرصت نقشآفرینی داده میشود. امروز در رسانههای افغانستان میبینید که زنها به هر شکلی که دوست دارند، ظاهر میشوند و اکثر مجاهدین مانند حکمتیار نظارهگر این وضع هستند، طبیعتا طالبان هم چنین چیزی را تحمل خواهند کرد. آنچه که طالبان خیلی بر آن پافشاری دارند، میزان قدرتی است که به دست میآورند.
در دوره پسا صلح، طالبان برای این که نشان دهند به آرمانهای اسلامی خود وفادار هستند، بیشتر بر روی نهادهای عدلی و قضایی و قانونسازی انگشت میگذارند تا حداقل وانمود کنند همچنان میخواهند نظام و قوانین را اسلامی سازند. بحث تغییر قانون اساسی هم بیشتر در همین چارچوب مطرح میشود. بر اساس آنچه که قبلا در طرح RAND بازتاب یافته، طالبان میخواهند فیلتری در آینده ایجاد کنند که در آن علمای افغانستان حضور داشته باشند و از آن طریق، قوانین فیلتر شود؛ چیزی که در جمهوری اسلامی ایران به نام شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام وجود دارد و اینها میخواهند به آن شکل روندهای جدیدی که در افغانستان میآید را به نظر خود اسلامیزه سازند، و الا طالبان نه به فکر برپایی امارت هستند و نه هم فرصت و فضای تحقق چنین چیزی را در خود میبینند.
انتهای مطلب/