چین در عرصه سیاست خارجی دورههای متفاوتی را پشت سر گذاشته است. از مبارزه با امپریالیسم و نظریه سه جهان گرفته تا هم زیستی مسالمت آمیز، مصالحهگرایی، درهای باز چند جانبهگرایی، همگی در تبیین نگاره و رفتار چین با جهان خارج نقش داشتهاند. ولی مساله ای که در سیاست خارجی چین پس از گذشت بیش از نیم قرن حاکمیت حزب کمونیست مشهود است، دغدغههای امنیتی این کشور است که نقش مهمیدر هدایت سیاست خارجی این کشور دارد. بر همین اساس یکی از محورهای سیاست خارجی پکن در افغانستان، دغدغههای امنیتی به ویژه از ناحیه ایغورها است.
ایران شرقی/
سید محمدرضا هاشمی*
بدون شک در عرصه روابط بینالملل تمامیکشورها بنا به دلایل متفاوت نیاز به ایجاد روابط با سایر دولتها دارند. براساس این مساله هر کشوری اصولی را به صورت عام برای سیاست خارجی خویش و اصولی را به صورت خاص برای روابط خاص با کشوری مشخص تدوین میکند و راهبردهای خویش را براساس همان اصول بوجود میآورد. بنابراین رفتار بازیگران عرصه روابط بینالملل برآمده از مجموعه اصولی است که هر کشور برای خود ایجاد میکند. فهم این اصول یکی از مسایل مهم در عرصه روابط بینالملل است که کمک شایانی به پیش بینی رفتار کشورها در برخورد با پدیدههای مختلف بینالمللی خواهد کرد.
در این مقال سوالی که مطرح میگردد این است که چین به عنوان یک کشور فعال در عرصه روابط بینالملل از چه اصول کلی در سیاست خارجی خویش پیروی میکند؟و با پاسخ به این سوالات نویسنده سعی در فهم سیاست خارجی چین در افغانستان پسا طالبان به عنوان سوال اصلی این مطلب را خواهد داشت.
فرضیهای که برای این مبحث در نظر گرفته شده این است که چین به دنبال افزایش رشد ناامنی، قدرتمندتر شدن گروه طالبان و ظهور گروه داعش در افغانستان به دنبال مبارزه با نا امنی و گروههای افراطی در این کشور میباشد.
به منظور تبیین این مطلب نویسنده از نظریه نورئالیسم استفاده خواهد کرد. به باور نگارنده این نظریه به خوبی میتواند تبیین کننده سیاست خارجی چین در افغانستان پسا طالبان باشد. برای آگاهی خواننده در ادامه اشارهای کوتاه به این نظریه عرصه روابط بینالملل خواهد شد.
نوواقعگرایی از عناصر واقعگرایی کلاسیک و نوکلاسیک به عنوان نقطه شروع استفاده میکند.
این نظریه بطور محوری روی ساختار نظام بینالملل، واحدهای متعامل آن و تغییر و تداومهای نظام متمرکز میشود؛ در واقعگرایی کلاسیک، رهبران کشور و ارزیابی ذهنی آنها از روابط بینالملل در محور توجه قرار دارند این در حالی است که در واقع گرایی نو یا ساختاری ساختار نظام و به طور خاص توزیع نسبی قدرت کانون محوری تحلیل هستند. بازیگران از اهمیت کمتری برخوردار هستند زیرا ساختارها آنها را وادار میکنند به گونه خاصی رفتار کنند. ساختارها به طور کم و بیش افعال یا اقدامات و رفتارها را شکل میدهند. ساختار یک سیستم با تغییر توزیع تواناییها میان واحدهای نظام بینالملل تغییر میکند.
در حقیقت کنت والتز به عنوان واضع این نظریه مدتهای مدیدی منتقد این ایده بود که میتوان با رام کردن ماهیت بشر یا ایجاد نظامهای سیاسی مشروع داخلی جنگ را ریشه کن کرد.
والتز اذعان میکند که اقتصاد، سیاست و فرهنگ درهم بافته هستند، اما میافزاید که یک نظریه روابط بینالملل را میتوان با انتزاع سیستم یا نظام بینالملل از دیگر قلمروها بسط داد. به نظر وی واقع گرایان با ناکامیدر مواجهه یا توجه به سیستم بینالملل، به بسط تعمیمهای خام در مورد سیاست خارجی محدود شدند. نوواقع گرایی با این فرض شروع میشود که نظریه روابط بینالملل و نظریه سیاست خارجی، یک چیز نیستند بلکه دو چیز هستند. به نظر وی منتزع کردن سیستم بینالملل از قلمرو وسیعتر سیاسی- اجتماعی ممکن است واقعیت را قلب کند، اما تضمین میکند که نیروهای محرک در سیاست بینالملل به درستی شناخته شوند و احتمالات آینده پیشبینی شوند. نئورئالیسم برای دستیابی به هدف تشریح رفتار یونیفورم دولت- ملتهای مختلف و مداومت حیات سیاسی بینالمللی بسیاری از فاکتورهایی که در واقع گرایی مهم هستند را حذف میکند. نئورئالیسم فرض میکند که قاعده مندیها و تکرار ها در سیاست بینالملل نشانههای فعالیت موانع ساختاری عمیق هستند. استدلال میشود که بزرگترین پیشروی آن نسبت به واقع گرایی تصمیم برای مفهومیکردن سیاست بینالملل به عنوان سیستمیبا یک ساختار دقیقاً تعریف شده است.
از نظر والتز ساختار سیستم بینالملل متمایز از ساختار سیستمهای سیاسی داخلی است به سه دلیل یا بر اساس سه معیار: اصل نظام بخش سیستم، کاراکتر واحدها، توزیع قابلیتهای آنها
سیاست خارجی چین در افغانستان پسا طالبان
چین در عرصه سیاست خارجی دورههای متفاوتی را پشت سر گذاشته است. از مبارزه با امپریالیسم و نظریه سه جهان گرفته تا هم زیستی مسالمت آمیز، مصالحه گرایی، درهای باز چند جانبه گرایی، همگی در تبیین نگاره و رفتار چین با جهان خارج نقش داشته اند. ولی مساله ای که در سیاست خارجی چین پس از گذشت بیش از نیم قرن حاکمیت حزب کمونیست در این کشور مشهود است، دغدغههای امنیتی این کشور است که نقش مهمیدر هدایت سیاست خارجی چین دارد. شرایط جغرافیایی، وضعیت جمعیتی، فضای بسته سیاسی، و دخالتهای رقبای خارجی از جمله عوامل مهم در بقای شکنندگی امنیتی چین بودهاند.
در کنار این مساله عملگرایی در عرصه سیاست خارجی چین معلول رفاه گرایی و تمایل به توسعه اقتصادی نیز میباشد، که بدون شک این دو مقوله در کنار یکدیگر معنا پیدا میکنند. زیرا که وابستگی متقابلی بین رفاه، توسعه اقتصادی و امنیت وجود دارد.
با توجه به نکات فوق چین در عرصه سیاست خارجی به دنبال حفظ امنیت ملی خویش رویکردهای را در عرصه بینالملل در پیش گرفته است که به مناسبترین نحو ممکن امنیت این کشور را تضمین کند. به صورت کلی و خلاصه اصول سیاست خارجی عمل گرایانه چین را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد:
دیپلماسی توسعه محور با تکیه بر سیاستهای درهای باز
خویشتن داری و مصالحه گرایی در برابر همسایگان
معرفی چین به عنوان قدرتی بزرگ و مسئولیت پذیر
چند جانبه گرایی بدون رویارویی با هژمونیسم آمریکا
نکاتی که در سطور بالا به آنها اشاره گردید مروری گذرا بر اصول سیاست خارجی چین بود که به خوبی نشان دهنده سیاه نظریه نئوریالیسم بر سیاست خارجی چین در عرصه بینالملل است. در ادامه به بررسی سیاست خارجی چین و اهداف کشور از حضور در افغانستان پسا طالبان پرداخته خواهد شد.
چین و افغانستان پسا طالبان
چین پس از آمریکا یکی از کشورهای مهم همکار در امر بازسازی و سرمایه گذاری در بخشهای مختلف در افغانستان بوده است. در دوران حامد کرزی چین به دنبال نگرانیهای امنیتی خویش در افغانستان به خصوص از ناحیه ایغورها، همکاریهای متفاوتی را با دولت افغانستان انجام داده است. از کمک 350 میلیون دالری در سال به افغانستان تا اعلام آمادگی برای آموزش نظامیان افغان همه نشان از اهمیت جایگاه افغانستان در سیاست خارجی چین دارد.
به صورت کلی اهداف سیاست خارجی چین در افغانستان پسا طالبان را میتوان در نکات ذیل مورد بررسی قرار داد:
نگرانیهای امنیتی و مواد مخدر
چین حدود 85 کیلومتر مرز مشترک با افغانستان دارد که ایالت سین کیانگ چین که محل سکونت ایغورهای مسلمان میباشد را به بدخشان افغانستان وصل میکند. خود همین نکته باعث ایجاد نگرانیهای امنیتی چین در این حوزه گردیده است. فعالیت گروههای جدایی طلب ایغور و نگرانی از رشد افراط گرایی در این منطقه از جمله مسایلی است که همواره چین از آن ابراز نگرانی کرده است. از سوی دیگر فعالیتهای گروه طالبان در ولایت بدخشان و درگیری این گروه با دولت افغانستان زمینه را برای تصرف بخشی از ولایت بدخشان به دست این گروه را به دنبال داشته است. این امر باعث نگرانی چین از ایجاد پناهگاهایی امن برای ایغورهای افراطی و آموزش آنها توسط گروه طالبان را به دنبال داشته است.
هر چند دولت افغانستان در زمان حامد کرزی برای ایجاد توازن در تعاملات خویش با دنیای غرب همواره از چین به عنوان کشوری قدرتمند استفاده برده است و در حکومت وحدت ملی نیز علی رغم امضای پیمان امنیتی با ایالات متحده امریکا و همچنین نزدیکی یا هند به عنوان رقیب چین، اما این مسائل نتوانسته است تا چین را از عدم توجه به مسایل امنیتی افغانستان باز دارد، تا آنجا که چین آمادگی خود را برای آموزش نیروهای امنیتی افغان اعلام کرده است.
شی جین پینگ، رئیس جمهور چین در دیدارش با اشرف غنی در شهر اوفای روسیه در سال 1394، اعلام کرده بود که حکومت چین علاوه بر همکاری در بخش آموزش، آماده است تا تجهیزات امنیتی و فناوری را برای افغانستان فراهم سازد. این مسئله نشان میدهد که چین از سیاست محتاط خود در خصوص افغانستان به سیاست فعال در عرصه امنیتی روی آورده است. در مقابل اولین سفر رسمی اشرف غنی به چین بود که این مسئله نیز نشان دهنده اهمیت چین در سیاست خارجی حکومت وحدت ملی است.
بخشی از نگرانیهای چین به شورشیان مسلح "جنبش استقلال ترکمنستان شرقی"، که از سوی این کشور به عنوان یک گروه ترویستی قلمداد میشود،مربوط میشود که ممکن است در مناطق تحت کنترل طالبان برای خود پناهگاه بیابند. مقامات چینی همچنان نگران آن هستند که ادامه بی ثباتی در افغانستان، قاچاق مواد مخدر را از طریق سین کیانگ به آن کشور بصورت غیر قابل کنترل افزایش خواهد داد.
نگرانیهای چین در عرصه امنیت افغانستان پس از 2014 تا آن حد افزایش یافت که دولت چین در جولای 2014 نمایندهی ویژهای درباره موضوع افغانستان در وزارت امور خارجه چین منصوب کرد. همچنین در اکتبر 2014 چین میزبانی از کنفرانس پروسه استامبول با موضوع افغانستان را بر عهده داشت.
در قالب سازمان همکاری شانگهای نیز در سال 2004 در شهر تاشکند ازبکستان« ساختار منطقه اي ضد تروريسم» ایجاد گردید که بخش اعظم نگرانی کشورهای این سازمان به خصوص چین و روسیه مسیله ناامنی افغانستان و حضور نیروهای آمریکایی و ناتو در خاک این کشور را تشکیل میداد. و در سال 2006 نیز اعلام کردند که بر اساس مفاد توافقنامه منطقهاي، با قاچاق مواد مخدر در طول مرزهاي کشورهاي عضو مبارزه خواهد کرد.
در پروسه صلح دولت افغانستان و گروه طالبان نیز چین یکی از کشورهای فعال بوده است و همواره از ایجاد صلح و ثبات در افغانستان حمایت کرده است و در نشستهای چند جانبه با موضوع صلح افغانستان حضور فعال داشته است. حتی گزارشهایی از ارتباط با واسطه دولت چین با گروه طالبان نیز منتشر گردید که همه این مسائل در قالب نظریه نئوریالیسم قابل تحلیل است.
در خصوص مواد مخدر، افغانستان بزرگترین تولید کننده این مواد در سطح دنیا است. این مسئله باعث نگرانیهای عمده برای کشورهای همسایه افغانستان از جمله چین است. چینی ها این نگرانی را در کنار نگرانیهای امنیتی در قالب سازمان همکاری شانگهای و بیانیههای مشترک این سازمان بارها اعلام کرده اند. در ارومچی، مرکز ایالت سین کیانگ بنابر گزارشها، بیشتر از ۷۰ درصد هیرویین از کشورهای افغانستان و پاکستان وارد میشود.
بنابراین دغدغههای امنیتی چین باعث گردیده است تا این کشور نسبت به اتفاقات همسایه غربی خود با حساسیت قابل ملاحظه مورد بررسی قرار دهد. و از صلح و ثبات در افغانستان حمایت کند زیرا که ناامنی مساله سیال است و ناامنی در افغانستان بدون شک چین را نیز تحت تاثیر خویش قرار خواهد داد.
مسائل اقتصادی
چین به عنوان دومین قدرت اقتصادی جهان، به دنبال منابع طبیعی و انرژی از یک سو و پیدا کردن بازار برای فروش اجناس خود بوده است. اهداف اقتصادی چین در تعاملات این کشور با سایر کشورها سایه افکنده است به شکلی یکی از اصول اساسی سیاست خارجی این کشور را مسایل اقتصادی تشکیل میدهد.
در خصوص افغانستان نیز چین در چند بخش برنامههای مختلف اقتصادی را در پیش گرفته است. علاوه بر کمکهای بلاعوض سالیانه این کشور به افغانستان، سرمایه گذاری این کشور به خصوص در معادن افغانستان نشان از اهمیت افغانستان در سیاستهای اقتصادی این کشور است. راهسازی ،استخراج معادن مس، سرمایه گذاری در حوزه نفت و گاز افغانستان از جمله مواردی است که چین در آنها سرمایه گذاری طولانی مدت کرده است.
ایجاد راه آهن بین افغانستان و چین از جمله مواردی است که بر توسعه روابط اقتصادی میان دو کشور کمک خواهد کرد. به شکلی که سفیر چین در افتتاح این خط آهن در بندر حیرتان افغانستان اذعان کرد که: چین تا حال تلاش کرده است که اقتصاد خود را شکوفا سازد، اما حالا به این نتیجه رسیده است که پیشرفت اقتصادی بدون پیشرفت اقتصادی منطقه ممکن نیست.
بدون شک چین هدفش از فعالیتهای اقتصادی در افغانستان تامین صلح و ثبات در این کشور است.
نتیجه گیری
چین به عنوان دومین کشور قدرتمند اقتصادی در دنیا، همواره سعی کرده است تا بتواند از لحاظ اقتصادی شکوفایی مورد قبول را به دست آورد. در کنار مسایل اقتصادی مسایل امنیتی نیز جزیی از نگرانیهای چین در عرصه منطقه ای و بینالمللی بوده است. در قالب نظریه نئوریالیسم، چین در محیط آنارشیک روابط بینالملل به دنبال افزایش قدرت خویش از طریق افزایش توان اقتصادی خویش است.
چین در افغانستان پسا طالبان یکی از بازیگران فعال بعد از ایالات متحده آمریکا بوده است که نه تنها کمکهای بلاعوضی به افغانستان نموده است بلکه سرمایه گذاریهای مهمیدر عرصههای مختلف این کشور انجام داده است. نگرانیهای امنیتی و مواد مخدر و داشتن مرز مشترک با افغانستان نیز از اولویتهای سیاست خارجی چین در تعامل با افغانستان بوده است .
در نهایت میتوان گفت چین به دنبال ثبات و امنیت در افغانستان است و برای رسیدن این هدف نقش فعالی در افغانستان برای خود قایل است.
انتهای مطلب/
* دانشجوی دکتری مطالعات منطقه