کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

سخنرانی وزیر خارجه سابق قرقیزستان در موسسه «ایران شرقی»

آسیای مرکزی در کانون توجه قدرت‌های جهانی

19 مرداد 1396 ساعت 9:54

طی سال‌های اخیر سیاست خارجی کشورهای آسیای مرکزی مستقل شده است. آن‌ها ضمن درک اهمیت خود برای قدرت‌های بزرگ، یه دنبال تحقق سیاست خارجی چند بعدی بوده و تلاش می‌کنند از همکاری‌های خود با روسیه، چین، آمریکا و اتحادیه اروپا نفع و بهره به دست بیاورند. «منطقه گرایی» به اصطلاح روند جدیدی در آسیای مرکزی می‌باشد که هدف توسعه مناسبات میان کشورهای منطقه و طرف‌های خارجی را در نظر گرفته است. اما با این وجود کشورهای منطقه نه به همکاری‌های بین یکدیگر، بلکه به بررسی امکان نزدیکی با این یا آن کشور خارجی مانند روسیه، چین، آمریکا، هند، ژاپن و اتحادیه اروپا توجه بیشتری نشان می‌دهند. این کشور‌ها نیز به نوبه خود نه به کشورهای جداگانه آسیای مرکزی بلکه به کل منطقه توجه ظاهر کرده و تحولات را نیز از این منظر که چه تاثیری روی فضای منطقه خواهد گذاشت، مورد پیگیری قرار می‌دهند. غرب به طور چشمگیری خواسته‌های «دموکراتیک» خود از کشورهای منتطقه را کاهش داده است. هدف اصلی سیاست غربی‌ها بیرون کردن روسیه از منطقه و فقط به حوضه اقتصادی محدود نمودن حضور چین در منطقه می‌باشد.


ایران شرقی/
«آلیکبیک جشنکلوف» وزیر خارجه سابق قرقیزستان
آسیای مرکزی از زمان‌های قدیم نقطه تلاقی بین شرق و غرب بوده و در توسعه روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میان کشور‌ها و ملت‌ها نقش کلیدی ایفا کرده است. در مراحل مختلف تاریخی با توجه به تغییر و تحولاتی که در سیاست بین المللی رخ داده است، اهمیت این منطقه نیز متفاوت بوده است. همانند قرن ۱۹ در قرن ۲۱ نیز عامل اصلی تعیین کننده اهمیت منطقه آسیای مرکزی موقعیت ژئواستراتژیک آن بوده است که اغلب موجب اختلافات بین قدرت‌ها شده است.
از قرن ۱۸ تا پایان قرن ۱۹ قدرت‌های بزرگ ضمن ورود و نفوذ به آسیای مرکزی تلاش کرده‌اند تا دو هدف مهم را پیاده کنند. یکی اینکه طی مرحله تاریخی یادشده امپراتوری‌های روسیه و بریتانیا به دنبال تحقق سیاست «دسترسی به دریاهای حنوبی» بودند. قدرت‌ها، با پیروی از چنین یک سیاستی قصد داشتند از طریق امپراتوری عثمانی به دریای سیاه و از طریق قفقاز و ایران به دریای خزر دست یابند. هر دو قدرت یادشده می‌خواستند در سیاست جهانی نقش کلیدی داشته باشند.

در اواخر قرن ۱۹ در میان محققان روسی و غربی آسیای میانه یا مرکزی با مفهوم ترکستان همراه دانسته می‌شد که به نوبه خود به سه بخش به اصطلاح ترکستان روسی (بعدا شوروی)، چینی (با فرا گرفتن بخش عمده‌ای از منطقه خودمختار سین کیانگ چین) و قلمرو مناطق شمالی افغانستان تقسیم می‌شد. پس از آنکه امپراتوری بریتانیا بر طور ثابت بر هند تسلط یافت، فرصت اشغال قلمروهای غربی هند را به دست آورد. فعالیت‌های شرکت «شرق هند» که بحث برقراری و توسعه ارتباطات اقتصادی را دنبال می‌کرد در حقیقت منافع عملی مرتبط با تسلط ژئوپولیتیکی را در نظر داشت. مشارکت مستقیم ماموران انگلیسی که با اهداف اطلاعاتی به آسیای مرکزی اعزام می‌شدند و همچنین روش‌های سخت تاکتیکی و سیاست شناخته شده «تفرقه بینداز و حکومت کن» زمینه برای دستیابی راحت انکلیسی‌ها به منطقه را فراهم کردند.
عامل بعدی که نیز دارای اهمیت زیادی بوده و توجه قدرت‌های جهانی را به خود جلب می‌کند، منابع طبیعی منطقه به شمار می‌رود. در قرن ۱۹ امپراتوری روسیه علاوه بر ویژگی‌های ژئوپولیتیکی منطقه همچنین نسبت به زمین‌های کشاورزی حاصلخیز ترکستان علاقه‌مندی داشت ولی با این وجود این علاقه‌مندی تعیین کننده نبود. ماهیت سیاست امپراتوری روسیه در قرن ۱۹ را مبارزه ژئوپلیتیکی با بریتانیا تشکیل می‌داد و به این دلیل امپراتوری روسیه به سوی شرق پیش می‌رفت تا بتواند مانع نفوذ امپراتوری بریتانیا به آسیای مرکزی شود. در عین حال هدف انگلیسی‌ها این بود تا همه مسیرهای دریایی و زمینی دسترسی سایر قدرت‌ها به هند را مسدود کند که این هدف تا حدود زیادی از طریق تقویت نفوذ انگلیس در فارس جنوبی (جنوب ایران) و سواحل خلیج فارس براورده شد.
در این منطقه منافع روسیه و بریتانیا به طور مستقیم به هم برخورد می‌کرد، زیرا روسیه به طور اساسی به دنبال در اختیار گرفتن ترکستان و منطقه خزر، حفظ و تقویت موقعیت خود در (پارس) ایران، تحکیم نفوذ در بالکان و تسلط بر تنگه بسفر و داردانل بود. پیروزی‌های درخشان روس‌ها در قفقاز جنوبی باعث انتقال مرکز رقابت‌های روسیه و انگلیس به آسیای مرکزی به عنوان تنها «دهلیزی» شد که ضمن حرکت از طریق آن حکومت روسیه موفق به وا داشتن انگلیس‌ها به گذشت در مسائل اروپا می‌شد.

حکومت روسیه تلاش می‌کرد تا از استقرار احتمالی انگلیسی‌ها در مرزهای جنوب - شرق خود جلوگیری کند. در این زمان امپراتوری روسیه با اتکا به قدرت نظامی و دیپلماتیک خود و بریتانیا نیز با پیروی از سیاست‌های سنتی استعماری و انقیاد - به دنبال تحقق منافع ژتوپلیتیکی خویش در آسیای مرکزی برآمدند. در نتیجه آسیای مرکزی در وضعیتی قرار گرفت که بحث ژئوپلیتیک از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شد: یعنی در چه مسیری باید حرکت کرد؟ به شمال به سوی امپراتوری روسیه و یا به جنوب به سوی هند بریتانیایی؟
تحکیم مواضع روسیه در آسیای مرکزی رویداد مهم منطقه‌ای و جهانی بود که منطقه را در مسیر تغییر و تحول متمدن قرار داد. پس از فروپاشی شوروی، جمهوری‌های آسیای مرکزی با موضوع انتخاب مسیر توسعه که قادر به تامین ثبات و مزایایی باشد، مواجه شدند: یعنی می‌بایست یا به اسلام در حال احیا و تجدید می‌پیوستند و یا مدل توسعه دموکراتیک غربی را انتخاب می‌کردند. همانگونه که مشاهده می‌کنیم بر موضوع دوم - یعنی توسعه کشور بر اساس مبانی غربی و همراه با عناصر ارزش‌های ملی ترجیح داده می‌شود.
 
وضعیت امروز آسیای مرکزی؛ کانون رقابت‌های بین المللی
امروز آسیای مرکزی مانند گذشته به کانون رقابت‌های بین المللی تبدیل شده است. اما با این حال رقابت میان قدرت‌های بزرگ برای تامین سلطه خود در این منطقه شکل کاملا جدیدی به خود گرفته است. چنانچه تا وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ توجه آمریکا به آسیای مرکزی و منطقه خزر به تدریح افزایش پیدا می‌کرد، پس از جنگ‌های افغانستان، عراق و سوریه شاهد رشد سریع توجه آمریکا می‌باشیم.
تحلیل و تجزیه تاریخی، اهمیت منطقه‌ای افغانستان و سطح تاثیرگذاری آن روی چگونگی وضعیت سیاسی - بین المللی آسیای مرکزی را برجسته می‌کند. از ابتدای قرن ۱۹ افغانستان در روند رقابت‌های میان روسیه و انگلیس به طور مستقیم حضور یافته است. اهمیت استراتژیکی افغانستان به موقعیت آن بر می‌گردد که میان به اصطلاح چهار کانون فرهنگی - تاریخی، یعنی هند، چین، آسیای میانه ترک نژاد‌ها و ایران قرار گرفته است. در گذشته انگلیسی‌ها ضمن راه انداختن دو جنگ علیه افغانستان از امیر افغانستان برای اهداف بی‌ثبات سازی فرایندهای الحاق خانات آسیای میانه به روسیه استفاده کردند. انگلیس همچنین به افغانستان به عنوان پلی به آسیای میانه و تخته خیز در جهت استعمار منطقه نگاه می‌کردند. دلیل اصلی استقرار سریع نیروهای آمریکا در افغانستان نیز با این موضوع مرتبط می‌باشد. پس از سال ۲۰۰۱ از افغانستان به عنوان پایگاه پشتیبانی در جهت گسترش ناتو به عمق اوراسیا استفاده به عمل آمد. جغرافیای دریای مدیترانه، دریای سیاه و دریای آزوف و حوزه آرال - خزر که تقریبا تا مرز هند می‌رسد، آن‌ها را به فرصت‌های ارتباطاتی بزرگ تبدیل می‌کند. مسیر حرکت ناتو به آسیای مرکزی تکرار مسیر توسعه طلبی انگلیس در قرن ۱۹ در این منطقه می‌باشد.

ضمن صحبت از وضعیت امروز افغانستان نمی‌توان تهدیدات سازمان‌های افراطی مذهبی برای آسیای مرکزی را نادیده گرفت. ورود نیروهای آمریکا به افغانستان (همانند ورود انگلیسی‌ها در زمان خود) به معنای آغاز یک بازی جدید بزرگ بود که که تعدادی از نیروهای اروپایی و آسیایی را در مقابل هم قرار داد. اما در این بازی، افراط گرایی مذهبی به عنوان بازی گر جدید حضور پیدا کرده و به طور فعال به این روند جلب می‌شود. حالا خیلی چیز‌ها بستگی به آن دارد که ما از این بازی چه ارزیابی‌ای خواهیم داشت و به لحاظ جغرافیایی، سیاسی و یا قومی - مذهبی از چه مواضعی پیروی خواهیم کرد.

روسیه به دقت ناظر بر تحولات آسیای مرکزی می‌باشد. نفوذ چین در منطقه به دلیل منافع اقتصادی و نزدیکی جغرافیایی به تدریج بالا خواهد رفت. در نتیجه رقابتی که یک و نیم قرن پیش آغاز شده بود، با یک مقدار تغییر ترکیب قدرت‌های به هم رقیب ادامه می‌یابد که امروز شاهد حضور آمریکا به جای انگلیس می‌باشیم.
آسیای مرکزی از نظر منابع معدنی یکی از غنی‌ترین مناطق دنیا به شمار می‌رود. گستره وسیع و ذخایر سرشار، این منطقه را به تئا‌تر مهم بازی بزرگ سیاسی تبدیل کرده است. آسیای مرکزی همیشه مورد توجه قدرت‌های بزرگ بوده است. در قرن ۱۹ برای تسلط بر این منطقه امپراتوری‌های روسیه و بریتانیا با هم مبارزه کرده و سعی نمودند تا در جریان بازی بزرگ این منطقه را تحت نفوذ خود قرار دهند.
با فروپاشی شوروی مرحله‌ای جدید تاریخ سیاست خارجی آسیای مرکزی آغاز شد. جمهوری‌های تازه ظهور یافته تلاش کردند تا مستقل از روسیه باشند و با سایر کشور‌ها روابط عادلانه سیاسی و اقتصادی برقرار کنند. طی مدت زمان نسبتا کوتاه آن‌ها موفق به برقراری روابط سیاسی با همه کشورهای جهان شده و عضویت سازمان ملل و سازمان‌های بین المللی را به دست آوردند. صد‌ها موافقت نامه و قرارداد همکاری به امضا رسانده و با بیش از ۱۴۰ کشور مناسبات اقتصادی و تجاری ایجاد کردند.

رژیم‌های سیاسی کشورهای آسیای مرکزی ترکیبی از دموکراسی، خودکامه‌ای و اسلام گرایی با ساختار پیچیده قومی می‌باشند. علاوه بر آن در سطح آسیای مرکزی رقابت بین قزاقستان و ازبکستان برای پیشگامی منطقه وجود دارد که منجر به تنش‌های معیین و نا‌هنجاری‌هایی در آسیای مرکزی می‌شود که بدون آن نیز منطقه مواجه وضعیت پیچیده‌ای می‌باشد.
تا این اواخر آسیای مرکزی منطقه نفوذ روسیه شناخته می‌شد. با گذشت بیش از ۲۵ سال از استقلال کشورهای منطقه، بیشتر آن‌ها نتوانستند موفق به حل و فصل مسائل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی شوند. منطقه از وجود محدودیت‌های در زمینه حمل و نقل و ترانزیت رنج می‌برد، این کشور‌ها با مشکلات انرژی و آب مواجه می‌باشند، اختلافات مرزی هنوز پایان نیافته‌اند و معضل مواد مخدر و جنایتکاری نیز دامنگیر آنهاست.
در آغاز قرن ۲۱ شرایط بین المللی تغییر کرد و مبارزه بین روسیه، آمریکا، اتحادیه اروپا و چین برای آسیای مرکزی آغاز شد. با توجه به افزایش رقابت‌های میان قدرت‌ها برای دستیابی به ذخایر انرژی و وجود منابع غنی نفت و گاز در کشورهای منطقه و مناسب بودن قلمرو آن‌ها برای ایجاد خطوط لوله نفت و گاز - توجه کشورهای بزرگ اقتصادی به منطقه را افزایش داده است.

متغیرهای تاثیرگذار در چرایی اهمیت آسیای مرکزی
وضعیت فعلی آسیای مرکزی در روابط بین المللی را چندین عامل تعیین می‌کند. یکی اینکه آمریکا و متحدانش تلاش می‌کنند تا از طریق تحقق برنامه‌های اقتصادی، سیاسی و نظامی وارد منطقه شوند. دیگر اینکه روسیه و چین نیز با هدف تقویت مواضع خود پروژه‌های را در دستور اجرا قرار داده‌اند. از جمله با ابتکار روسیه و چین در آسیای مرکزی چندین سازمان منطقه‌ای ایجاد شد که حوزه‌های مختلف همکاری‌ها را فرا می‌گیرند (سازمان همکاری‌های شانگهای، سازمان پیمان امنیت جمعی، اتحاداقتصادی اوراسیا و غیره. سوم اینکه وجود اختلافات اقتصادی، مرزی و آبی بین کشورهای آسیای مرکزی موجب به طور جدی کاهش یافتن روابط میان آن‌ها شده است.

همچنین آسیای مرکزی به طور سنتی یکی از اولویت‌های مهم سیاست خارجی روسیه می‌باشد.
دقیقا تاریخ روابط روسیه با مردم منطقه در چگونگی موقعیت ژئوپلیتیکی پنج کشور آسیای مرکزی نقش تعیین کننده داشته است. طی سال‌های موجودیت شوروی بین روسیه و جمهوری‌های آسیای مرکزی مناسبات نزدیک اقتصادی و فرهنگی برقرار شد که حتی روندهای که بعد از سال ۱۹۹۰ در فضای شوروی سابق شکل گرفتند، نتوانستند آن‌ها را از بین برند. در حال حاضر زمینه‌های مناسب برای تشدید فعالیت‌های روسیه در آسیای مرکزی وجود دارد. از جمله تحکیم روابط نظامی - سیاسی، اقتصادی و انسانی و همچنین مشارکت عمیق‌تر و پایاپای اقتصادی و نظامی - فنی مد نظر می‌باشد. نمایندگان واشنگتن در اظهار نظرهای خود نسبت به نقش روسیه در آسیای مرکزی بسیار محتاط بوده و ترجیح می‌دهند که مسکوت مانند. با این وجود این پیام را می‌دهند که آمریکا در آسیای مرکزی دارای منافع استراتژیکی بوده و حضور نظامی آن به طور طولانی حفظ خواهد شد.

چنانچه بخواهیم در باره برنامه‌های آمریکا در منطقه صحبت کنیم پس باید از پروژه «آسیای مرکزی بزرگ» یاد نمائیم که ایده اصلی آن ایجاد مشارکت برای همکاری و توسعه در منطقه بوده و در چهارچوب آن نشست‌های مربوط به برنامه ریزی منطقه‌ای، هماهنگی و اجرای یک سری از برنامه‌های ایالات متحده در نظر گرفته شده است. بر اساس خواسته آمریکا پنج کشور آسیای مرکزی بایستی وارد این برنامه می‌شدند. همچنین آمریکا قصد داشت از این برنامه به عنوان پوشش ایدئولوژیکی گسترش نفوذ خود در منطقه بهره برداری به عمل بیاورد.
چین می‌باید از سیاست‌های آمریکا در جهت محدود کردن نفوذ آن در آسیای مرکزی نگران باشد. طی ۱۵ سال چین موفق به ایجاد سیستم گسترده روابط اقتصادی در منطقه شده است. قطعا نزدیکی جغرافیایی چین به آسیای مرکزی برای کشورهای منطقه مهم می‌باشد. چین با داشتن بازار پویا و قابل دسترسی مورد توجه کشورهای ما قرار داشته و چشم اندازهای همکاری‌های نسبتا نزدیکتری با ایران و ترکیه فراهم می‌گردد.
با این وجود آسیای مرکزی روسیه را متحد ثابت و شریک اصلی اقتصادی خود می‌دانند.

راهبرد حاکمیت‌های آسیای مرکزی در دهه اخیر
طی سال‌های اخیر سیاست خارجی کشورهای آسیای مرکزی مستقل شده است. آن‌ها ضمن درک اهمیت خود برای قدرت‌های بزرگ، یه دنبال تحقق سیاست خارجی چند بعدی بوده و تلاش می‌کنند از همکاری‌های خود با روسیه، چین، آمریکا و اتحادیه اروپا نفع و بهره به دست بیاورند. «منطقه گرایی» به اصطلاح روند جدیدی در آسیای مرکزی می‌باشد که هدف توسعه مناسبات میان کشورهای منطقه و طرف‌های خارجی را در نظر گرفته است. اما با این وجود کشورهای منطقه نه به همکاری‌های بین یکدیگر، بلکه به بررسی امکان نزدیکی با این یا آن کشور خارجی مانند روسیه، چین، آمریکا، هند، ژاپن و اتحادیه اروپا توجه بیشتری نشان می‌دهند. این کشور‌ها نیز به نوبه خود نه به کشورهای جداگانه آسیای مرکزی بلکه به کل منطقه توجه ظاهر کرده و تحولات را نیز از این منظر که چه تاثیری روی فضای منطقه خواهد گذاشت، مورد پیگیری قرار می‌دهند. غرب به طور چشمگیری خواسته‌های «دموکراتیک» خود از کشورهای منتطقه را کاهش داده است. هدف اصلی سیاست غربی‌ها بیرون کردن روسیه از منطقه و فقط به حوضه اقتصادی محدود نمودن حضور چین در منطقه می‌باشد.

کشورهای آسیای مرکزی با توجه به تفاوت‌های موجود در جهت گیری‌ها، استراتژی‌ها، مدل‌های نوسازی و نهادینه سازی اقتصادهای خود نمی‌توانند به طور موثر از ظرفیت‌های همکاری‌های منطقه‌ای برای تامین اهداف توسعه اقتصادیشان بهره برداری کنند. هنوز هم یک سری از عواملی که مانع همکاری‌های میان دولت‌های منطقه می‌شوند، نقش مهمی می‌بازند. با این وجود همگرایی منطقه‌ای یکی از موضوعاتی است که ضمن شکل گیری سیاست‌های اقتصادی کشورهای آسیای مرکزی مورد بحث و بررسی قرار داده می‌شود.
مشاهدات شخصی من حاکی از آن است که در این اواخر نخبگان آسیای مرکزی بیشتر دارند به درک ضرورت تعمیق روندهای همگرایی بین کشورهای منطقه می‌رسند. از نقطه نظر منافع استراتژیک، تحقق ایدئولوژی اوراسیاگرایی قادر به فرایندهای مرکزگرایی در ابعاد سیاسی و اقتصادی خواهد بود. سیاست فعال سازی تماس‌های متنوع بین کشورهای منطقه می‌تواند به ایجاد یک شبکه گسترده ارتباطات اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و رسانه‌ای کمک کرده و به نوبه خود روی وضعیت سیاسی داخلی قرقیزستان و سایر کشورهای فضای اوراسیا تاثیر مثبت بگذارد.

در شرایط قطبی شدن جهانی، ایران به صورت حداکثری نسبت به ثبات روابط خود با چین و روسیه از طریق آسیای مرکزی علاقه‌مند می‌باشد. کشورهای ساحلی دریای خزرکه به نوعی محل اشتراک و تلاقی تمدن‌های محتلف می‌باشند، توجه تعداد بالایی از بازی گران سیاست جهانی را به خود جلب کرده و به این دلیل در حقیقت از ظرفیت بزرگ اختلاف نیز برخوردار می‌باشد. در این شرایط، برای ما بازاندیشی پارادایم‌های اساسی توسعه حوزه خزر و مناطق همسایه آن نظیر آسیای مرکزی، قفقاز، خاور میانه و جنوب روسیه کار بسیار ضروری به شمار می‌رود.
لازم است تا به فکر ایجاد مکانیسم‌های امنیت جمعی کشورهای ساحلی دریای خزر باشیم که با سیستم امنیت آسیای مرکزی و قفقاز به طور مستقیم مرتبط بوده و بتواند امنیت و توسعه اقتصادی هر یک از کشورهای ما را تامین نماید.
انتهای مطلب/.
 
 


کد مطلب: 732

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/732/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir