در اواسط سالهای 2010، آسیای مرکزی با مسئله انتخاب بین سه پروژه – روسیه-قزاقستان (مرکز توسعه منطقهای)، آمریکا (اتصال به کریدورهای حمل و نقل غیر روسی) و چین (تبدیل منطقه به یک منطقه امن در حمل و نقل زمینی چین به سمت اروپا و خاورمیانه) مواجه بود و درست در هنگامی که کشورهای آسیای مرکزی به جدی بودن این پروژههای عظیم منطقهای پی بردند، بحران اوکراین تشدید شد. این بحران تا حد زیادی ابتکار نخبگان محلی را مختل و تصورات آنها در مورد تعادل ژئوپلیتیکی در دهه اخیر را دگرگون ساخت.
ایران شرقی/
اکنون وضعیت آسیای مرکزی بگونهای است که این کشورها در حال حاضر بیطرفی ژئوپلتیک را ترجیح میدهند، بنابراین، نسبت به هر چیزی که در آن سایه ژئوپلتیک دیده میشود، بسیار محتاطانه برخورد میکنند. آنها به پیشنهادات روسیه و آمریکا مشکوک بوده و نگرش بهتری نسبت به پیشنهادات چین دارند... (اگرچه از تمام خطرات و مشکلاتش آگاهند و به هیچ وجه قصد ندارند به حاشیه اقتصاد چین تبدیل شوند).
گزینههای موزاییکی
در پایان سال 2014 و آغاز سال 2015 مشخص شد که کشورهای آسیای مرکزی نمیتوانند و یا نمیخواهند انتخاب نهایی (حتی در صورت الحاق به اتحادیه اقتصادی اوراسیا مانند قزاقستان و قرقیزستان) را انجام دهند. در پاییز سال 2014، دیپلماتهای آمریکایی به همتایان چینی خود پیشنهاد بحث و بررسی امکان هماهنگی بین جاده ابریشم جدید و کمربند اقتصادی راه ابریشم را دادند. در ماه مارس سال 2015، دیپلماتهای ارشد آمریکایی به طور آشکارا اعلام کردند که نگرش مثبتی نسبت به کمربند اقتصادی جاده ابریشم داشته (اما نگرشی منفی نسبت به اتحادیه اقتصادی اوراسیا دارند) و بر این باورند که جاده ابریشم جدید و کمربند اقتصادی جاده ابریشم به طور کامل با هم تلاقی دارند.
در بهار سال 2015، روسیه پیشنهاد ترکیب اتحادیه اقتصادی اوراسیا با کمربند اقتصادی جاده ابریشم را به چین داد و 8 می همان سال، شی جین پینگ در مسکو بیانیه تلفیق دو پروژه را امضا کرد. پس از چند روز هیئت آمریکایی به ریاست "ریچارد هوگلند"، معاون دستیار وزیر امور خارجه در امور آسیای جنوبی و مرکزی وارد پکن شد و آمریکاییها پیشنهاد هماهنگی جاده ابریشم جدید و کمربند اقتصادی جاده ابریشم را مطرح کردند. در حال حاضر نیز، چین امکان ترکیب کمربند اقتصادی جاده ابریشم خود با اتحادیه اقتصادی اوراسیای روسیه و جاده ابریشم جدید آمریکا را دارد. سطح مذاکرات چین-روسیه در مورد این موضوع به وضوح بالاتر است، اما سرعت توافقات از هر دو جهت پایین است.
کدام یک از این سه پروژه سازگارتر است؟ در واقع سوال این است: کدام پروژه در نهایت عملیاتی خواهد شد؟ روسیه یا آمریکا؟ طرح کدام کشور تلاقی بیشتری با کمربند اقتصادی جاده ابریشم دارد؟ (گزینه توسعه مشترک جاده ابریشم جدید و اتحادیه اقتصادی اوراسیا در دستور کار هیچ یک از طرفین قرار ندارد).
جالب است که به رغم تفاوت بین طرحهای آمریکایی "آسیای مرکزی بزرگ" / "جاده ابریشم جدید" و کمربند اقتصادی جاده ابریشم چین، آنها یک مبنای مشترک دارند. رسانههای امریکا، حتی گاهی اوقات مینویسند که چین قصد دارد دقیقا آن کاری را انجام دهد که آمریکا قصد انجام آن را داشته، اما انجام نداده است. به دلایل مختلف، هم آمریکاییها و هم چینیها به ایده جهانی شدن اتکا میکنند. آمریکا قصد داشت امکان دسترسی آسیای مرکزی به فضای جهانی را فراهم آورد. چین میخواهد مداخله خود در اقتصاد جهانی را حفظ کرده و یا مدل قبلی آن را تمدید کند. چین باید برای رسیدن به اروپا و شرق میانه از آسیای مرکزی عبور کند.
پروژه همگرایانه روسیه یک اولویت دیگر، یعنی ایجاد منسجم ترین گروه اقتصادی منطقهای را دارد. به همین دلیل، باید در داخل اتحادیه اقتصادی موانع جابجایی کالاها، خدمات، سرمایهها و نیروی کار را حذف کند. با این حال، این امر در صورت تقویت مرزهای مشترک خارجی اتحاد، امکان پذیر است.
در ضمن، وجود چنین مبنایی در "راههای ابریشم" آمریکا و چین ممکن است یک استدلال به نفع اتصال آنها نباشد. در ایالات متحده معتقدند که چینیها قادر به ایجاد زیرساختهای فیزیکی (سختافزار) و آمریکاییها – قادر به ساخت "نرم افزار" هستند، زیرا تجربه زیادی در ایجاد رژیمهای تجارت دارند. بعلاوه، چین میتواند این موضوع را به عنوان پیشنهاد واشنگتن برای مدیریت مشترک زیرساختهای ساخته شده با سرمایه چین در نظر بگیرد و پکن بعید است تمایلی به پذیرفتن این پیشنهاد داشته باشد، مگر اینکه مجبور شود این کار را به دلیل شرایط دیگر (به عنوان مثال، شرایط مربوط به مسائل امنیت منطقه) انجام دهد.
اتصال پروژه روسیه و چین میتواند هم برای چین و هم برای روسیه معنا و مفهوم داشته باشد. لازم به ذکر است که چشم انداز بزرگی نه در ادغام دو پروژه، بلکه در اجرای هماهنگ آنها دیده میشود. اتحادیه اقتصادی اوراسیا برای چین امکان ترانزیت امن و مطمئن در جهتهای مورد نیاز را فراهم میآورد و پکن در توسعه فضای اتحادیه اقتصادی اورسیا نه به عنوان حاشیه نظام اقتصادی خود، بلکه به عنوان مرکز مستقل توسعه در اوراسیا شرکت میکند. این ممکن است پاسخگوی منافع کشورهای آسیای مرکزی هم باشد.
نخبگان آسیای مرکزی به چشمانداز منطقهای و جهانی منطقه خود علاقمندند. کشورهای آسیای مرکزی به انزوای مطلق در اعماق اوراسیا و به دور از مسیرهای تجاری اصلی علاقهای نداشته و نیازی به باز بودن کامل هم ندارند. در شرایط مطلق، کل منطقه در مقیاس سیستم اقتصادی جهانی بسیار کوچک است. کشورهای منطقه در صورت حذف کامل موانع، استقلال اقتصادی خود را از دست خواهند داد و به فضایی برای حمل و نقل زمینی و اجرای تعدادی از پروژههای زیرساختی و انرژی بزرگ (پروژههایی که پاسخگوی منافع اقتصادی نخبگان هستند تا بخش عمده جامعه) تبدیل خواهند شد.
منطقه برای حفظ ثبات اجتماعی طولانی مدت، به توسعه اقتصادی گسترده، صنعتی شدن و ایجاد فرصتهای شغلی نیاز دارد. جهانی شدن و منطقهای شدن ممکن است به طور عینی به این امر کمک کند. موضوع اصلی - تعیین تعادل امنیتی است و چین و روسیه از لحاظ نظری، بهترین شانس را برای کمک به این مسئله دارند. حل و فصل این مسئله به موازات بحثهای علمی در مورد تناسب روندهای جهانی شدن و منطقهای شدن در جهان مدرن صورت خواهد گرفت.
جهان برای آسیای مرکزی نیست
نمایندگان سیستم های آموزشی مختلف، تغییرات جهانی در حوزه اطلاعات و حوزههای علمی-فناوری را به روشهای مختلف نام میبرند: انقلاب صنعتی سوم (جرمی ریفکین)، ساختار جدید فناوری (سرگئی گلازیف) و یا تنها "واقعیت جدید". اما همه اینها تقریبا یکسان هستند. فناوریهای پیشگام و جدید، جایگزین روشهای سنتی تولید میشوند. روش برونیابی فرآیندهای در حال انجام، دانشمندان و کارآفرینان را به این باور میرساند که بسیاری از بخشهای اقتصاد در آینده نزدیک به طور جدی متحول میشوند و شیوهها، جغرافیای تولید و توزیع ارزش افزوده بین اعضای فرآیندهای تولیدی تغییر خواهد کرد. در نتیجه، تعادل بین کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه به طور جدی متحول خواهد شد.
انتظار میرود که تولید، کمانرژیتر (نفت و گاز کمتری مورد نیاز خواهد بود)، کمهزینهتر (تقاضای فلزات صنعتی کم خواهد شد) و کمزحمتتر (استفاده از نیروی کار ارزان کاهش خواهد یافت) شود. همه اینها با هم، میتوانند به طور جدی روندی را پیش ببرند که تا حدی در حال حاضر مشاهده میشود – یعنی همان بازگشت تولیدات از کشورهای در حال توسعه به کشورهای توسعه یافته. در اینصورت، نقش افراد پر کننده خلا صنعتی و مواد خام، کاهش و نقش افراد پر کننده خلا علمی-فنی افزایش مییابد.
مسئله چگونگی تغییر سیاست بینالمللی و نظم جهانی از طریق فناوریهای جدید همچنان باز باقی میماند. افزایش گرایش به جهانی شدن در صورت کاهش نقش دولتهای ملی و تبدیل مناطق توسعه یافته نقاط مختلف جهان به عاملین جهانی شدن، امکان پذیر است. ژاک آتالی (ترجمه روسی کتاب او در سال 1991 تحت عنوان "در آستانه هزاره جدید" منتشر شد)، در سرآغاز جهانی شدن، جهانی را پیشبینی کرده است که در آن مراکز توسعه (کلانشهرها) به صورت سیستم جهانی درآمدهاند و نخبگان جهانی زندگی عشایری را گذرانده و در حال حرکت آزادانه بین مراکز توسعه در جهان هستند.
کلان شهرها فضاهای بزرگ پس داده شده به عنوان رشوه به افراد بیتمدن و بیفرهنگ را به اشتراک میگذارند. در حال حاضر، در مرحله جدید توسعه فناوریها و تغییرات مورد انتظار در راستای آن، این خط فکری دوباره قدرت مییابد. تخصیص "درهها" (قلمروهای پیشرو در تولید و استفاده از فناوریهای جدید) که در اطراف آنها کمربندها ساخته میشوند - "کمربند سبز" (کمتر از دره توسعه یافته است، اما یک همزیستی خاص و دوستانه با آن دارد)، "کمربند زرد" (کمتر توسعه یافته و همزیستی خاصی با کمربند "سبز" دارد) و "کمربند قرمز" (کاملا توسعه نیافته و بی ثبات است) پیشبینی میشود. (مراجعه کنید به کتاب "یوگنی کوزنتسوف" تحت عنوان "روسیه و جهان تحکم تکنولوژی. سه سناریو در مورد آینده // روسیه در سیاست جهانی". 2016. № 2.).
هنوز بسیاری از سوالات باقی ماندهاند. آیا رقابت بین "درهها" برخواهد گشت؟ این رقابت چه اشکالی ممکن است داشته باشد و به چه روشهای صورت خواهد گرفت؟ چرا کمربندهای کمتر توسعه یافته با وضعیت خود کنار میآیند و سعی ندارند به "درهها" حمله کنند؟ اگر مرزهای بین "درهها" و "کمربندها" با مرزهای فعلی دولت تطابق نداشته باشند، آیا کل این سیستم مدیریت خواهد شد؟
در دراز مدت، امکان ساخت یک "جهان جدید" بر اساس فنآوریهای دیگر (فناوریهایی که با ارزشها و دیدگاههای آنها تطابق دارند) وجود دارد، اما در آینده قابل پیش بینی، نقش دولتها بالا باقی خواهد ماند. عاملین "واقعیت جدید" با دولتهای کشورهای توسعه یافته که در آنها نخبگان وجود دارند، همکاری میکنند، در درههای خود مجزا نمیشوند و به ساخت یک جهان موازی نخواهند پرداخت.
در صورت افزایش بی ثباتی، نقش دولتهایی که یک منطقه امن را برای تجارت فراهم میآورند، افزایش مییابد. علاوه بر این، میتوان انتظار افزایش نقش مقامات ملی در نظارت بر گسترش فناوریهای پیشرفته و پیشگیری از همکاری با تجارت جاسوسی صنعتی را داشت. این خط مشی رقابت به ظهور چند مرکز توسعه که با یکدیگر رقابت دارند کمک میکند. این موضوع و همچنین یک سری شرایط دیگر، میتوانند از روند منطقهای شدن حمایت کنند.
مدل اقتصاد جهانی در دهههای اخیر متکی بر زنجیرههای جهانی ارزش افزوده بوده است (زمانی که بخشهای تولید محصولات نهایی در سراسر جهان گسترش یافتند، کشورهای در حال توسعه آنها را به قلمرو خود کشاندند و جهانی شدن اقتصادی برانگیخته شد). در "واقعیت جدید"، حداقل در مراحل اولیه، جهانی شدن چندان لازم نیست. تولیدات در کشورها و مناطقی متمرکز میشوند که دارای کادرهای مجرب هستند. "مارپیچهای تکاملی" که در آنها پیشرفت و یا درخواست در یک بخش، تلاش و توسعه در بخش دیگر را به شتاب وا میدارد، تشکیل خواهند شد. تنها چند دولت این نوع "مارپیچ تکاملی" سیستماتیک را در اختیار دارند و تنها آنها قادرند مدعی ایجاد مناطق جدید تکنولوژیک (که دارای مقیاسهای منطقهای هستند) باشند.
توانایی خرید و ظرفیت بازارهای فروش به منطقهای شدن در "واقعیت جدید" کمک خواهد کرد. از آنجا که تنها کشورهای توسعه یافته میتوانند پایه و اساس فناوری و آموزشی را برای "واقعیت جدید" ایجاد کنند، همانها نیز بازارهای فروش را ارائه خوهند کرد، زیرا ساکنینشان سطح مناسبی از قدرت خرید را در اختیار دارند. همانطور که گروه مشاوره بوستون اشاره میکند، یکی از پیامدهای این فرآیندها، منطقه ای شدن تولید جهانی است. از آنجا که در تمام مناطق جهان مراکز تولید کم هزینه وجود دارند، تعداد زیادی از کالاهای مصرف شده در آسیا، اروپا و آمریکا در نزدیک خانه ساخته خواهند شد. روند بازگشت تولیدات و تکنولوژیهای قبلا صادر شده در حال حاضر، شروع شده است.
در حال حاضر، در مراکز توسعه یافته با تکنولوژی بالا (در روند منطقهای شدن) تمرکز تولیدات گران با تکنولوژی بالا مشاهده میشود. با این حال کارشناسان اشاره میکنند که به محض ارزانتر شدن فناوریها، در این مراکز همچنین تولید محصولات مصرفی ارزان متمرکز خواهد شد که به کاهش هزینه محصول نهایی منجر میشود. اگر هر دو بخش – هم بخش تکنولوژی بالا و گران قیمت و هم بخش ارزان قیمت- در مراکز فناوری توسعه یافته تولید شوند، ضربه وحشتناکی به کشورهای در حال توسعه وارد خواهد شد.
در این راستا، در مقابل کشورهایی که موفق به توزیع سود حاصل از جهانی شدن نشدهاند، یک چشم انداز بسیار تیره و تار پدیدار میشود. آنها به تدریج از منابع فکری، سرمایهها و تکنولوژیها جدا میشوند. این، به نوبه خود، شانس آنها برای ایجاد مناطق تکنولوژیک را کاهش داده و تهدید بی ثباتی داخلی و خروج پرسنل به علت عدم تعداد مورد نیاز فرصتهای شغلی را افزایش میدهد.
چه کسی را باید انتخاب کرد؟
احتمال ایجاد مناطق تکنولوژیک در چارچوب "واقعیت جدید" در آسیای مرکزی صفر است. علیرغم ذخایر عظیم مواد خام و سرعت بالای سالانهی رشد تولید ناخالص داخلی، سهم منطقه در شرایط مطلق براساس استانداردهای جهانی ناچیز است. این حجم قادر به تامین بودجه برای ایجاد پایگاه فناوری و علمی خودشان نیستند. تا آنجا که به بخشهای ارزان قیمت تولید مربوط میشود، از جمله آن بخشهایی که در حال حاضر، از چین وارد شدهاند، بعید است که آسیای مرکزی بتواند با کشورهایی مانند ویتنام، لائوس، کامبوج و اندونزی به رقابت بپردازد. آنها این فرآیند را به تعویق انداخته اند و امتیازاتی در قالب نزدیکی به مسیرهای تجارت دریایی بینالمللی دارند.
در آسیای مرکزی هیچ پتانسیل علمی-فنی برای تبدیل شدن به مرکز توسعه منطقهای مستقل وجود ندارد. دیر یا زود، کشورهای آسیای مرکزی مجبور به پیوستن به برخی مراکز در حال ظهور توسعه جهانی، به منظور حفظ نقش خود در فرایندهای جهانی خواهند شد. انتخاب این مراکز هم مانند تعداد مراکز توسعه در "واقعیت جدید" محدود است. این انتخاب ممکن است تا حدی زیادی "غرب بزرگ" (ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، ژاپن، کره جنوبی)، چین و یا روسیه باشد. رقابت بین تمام مراکز شدید است. یکی از دلایل این رقابت، به دست آوردن مزایا در صورت انتقال به ساختار جدید فنآوری است.
ایالات متحده و پیشرفتهترین متحدانش از نقطه نظر تکنولوژیک، در پیشاپیش گام برمیدارند. در عین حال، حفظ جهانی شدن در همان قالب قبلی به نفع ایالات متحده نیست، چرا که امتیازات آشکاری را در اختیار چین قرار میدهد. شانس آسیای مرکزی برای ورود به منطقه فناوری آمریکا به احتمال زیاد کم است. آمریکاییها بنا به دلایل اقتصادی – مانند منبع مواد خام یا پایگاه صنعتی منطقهای - در چارچوب "واقعیت جدید" نیازی به آسیای مرکزی ندارند. با این حال، علاقه آمریکا به منطقه به احتمال زیاد، حفظ خواهد شد - نه به دلیل نیازش به منطقه، بلکه به دلیل نیاز احتمالی بقیه به آن (یعنی با توجه به تمایلشان برای تاثیر بر فرآیندهای اوراسیا در چارچوب رقابت با دیگر مراکز توسعهی واقع در نقاط مختلف این قاره).
واشنگتن معمولا به طور جامع به بررسی مسائل ژئوپلتیک و اقتصاد میپردازد. وفاداری ژئوپلتیک ژاپن و آلمان (پس از جنگ جهانی دوم)، کره جنوبی و تایوان برای آنها امکان دسترسی به تکنولوژیها، کمکهای مالی و بازار فروش ایالات متحده را فراهم آورده است. چین از این قاعده مستثنیست. با این حال، آمریکا در رابطه با این جمهوری، سیاست نه تنها همکاری اقتصادی، بلکه ژئوپلیتیک را اجرا میکند.
در چارچوب "واقعیت جدید"، جزء ژئوپلتیک که از طریق رقابت با دیگر مراکز توسعه تعیین میشود، میتواند در سیاست منطقهای ایالات متحده مهمتر باشد. بنابراین، مسائل ژئوپلتیک حداقل یک "بار" اجباری برای برنامه اقتصادی مربوط به آسیای مرکزی ایالات متحده به نظر میرسند. احتمال دارد که این برنامه اقتصادی جبران آمادگی برای ایفای نقش ژئوپلیتیک در اوراسیا باشد. اما حتی در این صورت هم، آسیای مرکزی در سیستم اولویتهای آمریکا، به طور جدی جای خود را به اروپا و منطقه آسیا-اقیانوس آرام میدهد. این مناطق و پروژههای شراکت ترانس-اقیانوس اطلس و ترانس پسفیک، مهمترین پروژهها و مناطق برای ایالات متحده هستند.
ممکن است گزینه ورود به حوزه نفوذ تکنولوژیک چین واقعبینانهتر باشد. با این حال، حتی در اینجا هم یک سری مسائل وجود دارد. اقتصاد چین از جهانی شدن حداکثر سود ممکن را برده و دومین مقام در جهان را بدست آورده است (اولین مقام را از نظر برابری قدرت خرید دارد). در اصل، پکن در نظر دارد که مدل قدیمی اقتصاد جهانی را (پکن در چارچوب این مدل به طور پیوسته قدرت گرفته است) تمدید کند. با این حال، چین از روندهای جدید و همچنین عدم توانایی خود برای بازی بلند مدت علیه روندهای جهانی آگاه است. پکن در تلاش است از این روندها عقب نماند. در شرایط مطلق، میتوان تصور کرد که چین در حال ایجاد اقتصاد با تکنولوژی بالا و منطقه تکنولوژیک خود همانند "غرب بزرگ" است. با این حال، در مقولههای مقایسهای، این تصویر چندان خوشبینانه نیست. چرا که برای پکن انتقال نظام اقتصادی خود به "واقعیت جدید" دشوار است.
چین از لحاظ تئوریک قادر است به آسیای مرکزی در ایجاد یک منطقه تولیدی با تکیه بر تکنولوژیهایش کمک کند. اما در واقع، سرمایهگذاری در چنین مرکزی نه در آسیای مرکزی، بلکه در استانهای غربی هممرزش با قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان، برای چین سودآورتر و مقرون به صرفه تر است. این موضوع احتمال ظهور جزئی ظرفیتهای تولیدی در کشورهای همسایه را رد نمیکند. آسیای مرکزی باید روی ایجاد تولیدات جداگانه و مجزا که منطقه تکنولوژیک چین را با استانداردهایش گره میزنند حساب کند. در بقیه موارد، پکن بیشترین توجه را به استانهای غربی و به طور کلی انتقال کل اقتصاد خود به "واقعیت جدید" معطوف خواهد کرد که تا چندین دهه طول خواهد کشید.
کشورهای آسیای مرکزی حفظ روابط اقتصادی نزدیک با فدراسیون روسیه را ادامه میدهند. در برنامه ایجاد منطقه تکنولوژیک، روسیه از آمریکا و متحدانش و همچنین از چین عقب مانده است. این کشور مدتهاست که مانند دیگر کشورهای شوروی سابق بر الحاق به روندهای جهانی شدن متکی بوده است. با این حال، قیمتهای بالای منابع انرژی برای روسیه این امکان را فراهم آوردند تا ذخایر مالی قابل توجهی را جمعآوری کند و رفاه شهروندان را افزایش دهد. روسیه پس از آن، افزایش سطح جاهطلبیهای استراتژیک خود را شروع کرده و مسکو هم سیاست صنعتی فعالتری (که شامل نوسازی و دوباره صنعتی شدن میشود) را در پیش گرفته است.
در حال حاضر، پروژه صنعتی و نوسازی در روسیه با تکیه بر نیروهای خود، اما نه از راه انزوا پیش میرود. شرکتهای "Rostec"، "روس اتم"، "روس نانو" و مرکز نوآوری "اسکولکوو" پروژههای صنعتی و تکنولوژیکی را از طریق دسترسی به کادرها و فناوریهای مورد نیاز در بازار بینالمللی اجرا میکنند.
فعلا صحبت در مورد اینکه آیا روسیه قادر به ایجاد منطقه تکنولوژیک خود (که یک مرکز جاذبه برای مناطق مجاور است) خواهد بود یا نه، زود است. با این حال، در هر صورت، مسکو آمادگی خود را برای تبدیل شدن به بازیگر مستقل جهانی نشان میدهد که مستلزم تقویت جاهطلبیها نه تنها با اراده سیاسی، نیروی نظامی و مقیاس خاص اقتصاد، بلکه با توانایی تولید و صنعتی سازی فناوریهای پیشرفته است. بنابراین، به احتمال زیاد، روسیه تلاشهای زیادی برای ایجاد منطقه تکنولوژیک و صنعتی خود خواهد کرد.
با این حال، نباید چشماندازهای پیوستن کشورهای آسیای مرکزی را تنها از این نقطه نظر که آنها میخواهند وارد چه منطقهای بشوند و یا آنها را وارد چه منطقهای میکنند بررسی کرد. اما مسئله حتی در اختلاف بین خواستهها و امکانات هم نیست. این یک مسئله گسترش یافته است که کشورهای آسیای مرکزی از زمان استقلال با آن مواجهاند. سوال مهم دیگر این است: کشورهای آسیای مرکزی تمایل دارند وارد کدام منطقه تکنولوژیک بشوند؟ طبیعتا، آنها به حضور در یک شرکت با توسعهیافتهترین قدرتها تمایل دارند.
آمریکا و برخی از متحدانش رهبران بلامنازع در ایجاد فنآوریهای پیشرفته و تشکیل "واقعیت جدید" براساس آنها هستند. چین و مخصوصا روسیه از آنها عقب ماندهاند. با این حال، کشورهای عقب مانده برای کشورهای آسیای مرکزی شرکای مطمئنتری نسبت به رهبران مذکور هستند.
کشورهای آسیای مرکزی پس از دستیابی به استقلال تلاش کردهاند تا به بازیگران مهم منطقهای /جهانی در بخش انرژی (ترکمنستان و قزاقستان با تکیه بر هیدروکربن، تاجیکستان و قرقیزستان با توجه به منابع آبی، قزاقستان و ازبکستان با تکیه بر صنعت و قزاقستان و قرقیزستان با تکیه بر حمل و نقل-ترانزیت) تبدیل شوند. اگر، بسیاری از کارشناسان در حال حاضر انتظار داشته باشند که تمام این خلاءها به خلاءهای کم اهمیتتر و کم درآمدتر در صورت استفاده گسترده از فنآوریهای جدید تبدیل شوند، در اینصورت، کشورهای آسیای مرکزی با مشکلات جدی روبرو خواهند شد.
اگر آسیای مرکزی وابستگی به مواد فسیلی اولیه، فلزات صنعتی و نیروی کار ارزان را به طور چشمگیری کاهش دهد، تصور اینکه نقش اقتصادی آسیای مرکزی در "واقعیت جدید" چیست و برنامه همکاری اقتصادی این منطقه با مرکز توسعه غربی چه میتواند باشد، دشوار است. آسیای مرکزی به احتمال زیاد به یک حاشیه عمیق مهم در شرایط ژئوپلتیک تبدیل خواهد شد.
چین و روسیه به ناچار فنآوریهای پیشرفته را به کار خواهند برد. اما، به احتمال زیاد، علاقهشان را به بخش قابل توجهی از "اقتصاد قدیم" برای ایجاد فرصتهای شغلی و سطح قابل قبول ثبات اجتماعی، برای مدتها حفظ خواهند کرد. این "اقتصاد قدیم" نیازمند اقدامات طراحی شده برای بقا و ادامه عملیات است. بنابراین، در اوراسیا در طی حداقل یک نسل از سیاستمداران، تغییرات چشمگیر اقتصاد جهانی و فرآیندهای منطقهای – مانند گسترش چرخه حیات "اقتصاد قدیم" – مهم و قابل توجه خواهند بود. این استدلال که کسی که در آغاز عقب بماند، همیشه عقب است، همیشه درست نیست. به عنون مثال، در ایجاد ساختارهای جدید تکنولوژیک، کشورهایی حضور داشتهاند که پس از دوران اولیه عقبماندگیشان، یک جایگاه شایسته را در سیستم جدید بدست آوردهاند.
همکاری با روسیه و چین به آسیای مرکزی این امکان را میدهد تا فرصت را غنیمت شمرده و گزینههای قابل قبولی را برای ورود به "واقعیت جدید" پیدا کند. نویسنده: «ایوان سفرانچوک» _ دکترای علوم سیاسی، دانشیار گروه فرایندهای سیاسی جهانی انستیتو روابط بینالمللی مسکو