در کوتاه مدت، سیاست دولت جدید آمریکا در "مساله افغانستان" به شرح زیر خواهد بود: حفظ حضور نظامی خود در این کشور، اشباع نیروهای فعلی با ابزارهایی با تکنولوژی بالا در شکست دشمن، تلاش برای اصلاح رژیم حاکم، رهایی رژیم حاکم از منفورترین چهرهها، افزایش وفاداری افغانستان نسبت به ایالات متحده و توسعه مذاکرات بسته با عناصر "متوسط و میانهروی" طالبان.
ایران شرقی/
«ایگور پانکراتینکو» کارشناس سیاسی روس در یادداشتی اختصاصی به بررسی آینده سیاست آمریکا در افغانستان از دیدگاه روسیه پرداخته است.
در این یادداشت آمده است: "مسئله افغانستان" - آینده سیاست آمریکا در مورد کابل - در مرکز توجه مباحثات پیش از انتخاباتی ایالات متحده قرار نگرفت. اظهارات دونالد ترامپ در مورد این موضوع توجه خاص مفسران را (که بر اظهارات جنجالآفرین صاحب جدید کاخ سفید تمرکز میکردند) جلب نکرد. و این بسیار عجیب است، زیرا براساس برآوردهای من، ترامپ در مورد افغانستان خیلی بیشتر از ناتو و روسیه صحبت کرده است.
علاوه بر این، اظهارات رئیسجمهور جدید آمریکا در مورد "مساله افغانستان" پرمحتواتر و عمیقتر از شعارهای سیاسی خارجی در مورد موضوعات دیگر بود. ترامپ در اظهاراتش در مورد افغانستان، به عمد یا غیر عمد، اصول اصلی سیاست خود را بیان کرده است. به همین دلیل باید با توجه بسیار دقیق با آن برخورد کرد.
باید از این اصول که دولت جدید رویکردهای آنها (اصول) را در عرصه بینالمللی در چهار سال آینده ملاک عمل قرار خواهد داد، شروع کرد.
من موضوع "دونالد ترامپ و افغانستان" را از برخی محاسبات نظری در مورد اینکه رئیسجمهور جدید آمریکا از چه رویکردهایی در سیاست خارجی پیروی میکند و قصد دارد با کدام اصول آن را بسازد شروع میکنم.
ترامپ را میتوان پنتاگون و مجتمع نظامی-صنعتی دانست. در واقع او نمایانگر تفکر بخشی از نیروهای امنیتی آمریکا میباشد که حامی اقدامات خصمانه شدید هستند و همچنین بخشی از نخبگان محافظه کار که پیرو اصول استثناگرایی و سلطه جهانی آمریکاییاند.
اما در عین حال، همه این نیروها که رئيس جمهور جدید ایالات متحده آمریکا بر آنها تکیه خواهد کرد، از این اصل نشات میگیرند که سلطه جهانی فقط مشروط به قدرت و ظرفیت اقتصاد ایالات متحده است. یعنی، سیاست خارجی باید ابزاری برای رشد و توسعه باشد، نه یک هدف اصلی به هنگام صرف بودجه زیاد و پتانسیل سیاسی-نظامی کشور برای "لفافه"های ایدئولوژیکی مانند "صدور دموکراسی"، "توسعه جامعه مدنی" و "دفاع از حقوق بشر" میشود.
در واقع، دو اصل اول سیاست خارجی آینده ترامپ، امتناع از اندیشهپردازی بیش از حد و بازگشت به قانون کنگره سال 1996 – که محتوای کوتاهش به یک فرمول ساده خلاصه میشود: «در هر دلار سرمایهگذاری شده در سیاست خارجی باید بیش از 5 دلار سود وجود داشته باشد» - است. ترامپ در این مورد در طول مبارزات انتخاباتی به وضوح صحبت کرده بود: «ما در حال حاضر 15 سال است که به طور مستقیم در درگیریهای شرق میانه شرکت میکنیم و در این راه 5 تریلیون دلار صرف کردهایم. فایده این هزینهها چیست؟ ما هیچ چیز در آنجا به دست نیاوردیم و فقط به کشورمان آسیب وارد کردیم».
دو اصل بعدی نه براساس اهمیت، بلکه براساس فهرست عبارتند از: 1. مداخله مستقیم نظامی آمریکا باید تنها زمانی صورت گیرد که وضعیت برای منافع آمریکا، تهدید مستقیم و فوری به همراه داشته باشد و بیشتر آمریکاییها بفهمند که برای چه میجنگند. علاوه بر این، این مداخله باید کوتاه مدت و در عین حال، مخربترین مداخله باشد. از نظر ترامپ، این به معنای ضرورت حضور دائمی نیروهای نظامی ایالات متحده "در سراسر آفریقا و بیشتر بخشهای آسیاست".
2. اگر تهدید مستقیم و فوری فوقالذکر وجود نداشته باشد، در اینصورت، متحدان آمریکایی که به آمریکا گرایش داشته و به رژیم واشگتون وفادار هستند، نباید درگیریهای یک منطقه خاص را به طور مستقیم حل و فصل کنند. بعلاوه، چندان مهم نیست که آنها دموکراتیک هستند یا خودکامه، به حقوق بشر احترام میگذارند یا نه.
یکی از نتایج این رویکرد، افزایش وفاداری و حسن نیت ایالات متحده نسبت به متحدان مستقیمش و آن رژیمهایی است که با کمکهزینههای قدرت آمریکا قدرت خود را حفظ میکنند. در طول مبارزات انتخاباتی، هم ترامپ و هم سخنگویان تیمش اغلب به شدت از مشتریان واشنگتن به خاطر وفاداری و حسن نیت ناکافی انتقاد کرده و میگفتند: «ما در آنها سرمایهگذاری میکنیم، اما آنها حیلهگری کرده و در هر فرصت مناسبی، سعی دارند استقلال خود را نشان دهند». از نظر ترامپ، اکنون وقت پایان دادن به این کمکهزینهها فرا رسیده است: شما پول و پشتیبانی آمریکا را دریافت میکنید – پس باید 100 %، آنها را جبران کنید. در غیر این صورت – ما یک متحد دیگر را پیدا میکنیم.
بدین ترتیب، افغانستان در کجای سیستم مختصات پیشنهاد شده توسط ترامپ برای سیاست خارجی قرار دارد؟
رئيس جمهور جدید ایالات متحده به وضوح و روشنی با تاکید بر اینکه اشغال افغانستان حرکتی درست بوده است اظهار داشت: «ما در حمله به عراق اشتباه کردیم، اما من بر این باور نیستم که حمله ما به افغانستان آشتباه بوده است». در ادامه – وی به وضوح با اشاره به ضروروت ادامه حضور نظامی آمریکا در این کشور خاطرنشان کرد: «یکی از اشتباهات نابخردانه سیاسی رئیس جمهور اوباما زمانی بود که برنامه زمانبندی شده خروج نیروها از افغانستان را اعلام کرد.... اگر کارشناسان نظامی این مسئله را ضروری بدانند، در اینصورت، نیروهای ما که محدود، اما در عین حال، قادر به انجام عملیات موثر هستند باید در آنجا باقی بمانند».
در اینجا تفاوتهای جزئی جالبی وجود دارد. برای نخبگان آمریکا که ترامپ منافع آنها را بیان میکند، افغانستان همچنان یک نقطه کلیدی ژئوپولیتیک در آسیای مرکزی محسوب میشود. حضور آمریکا در آنجا امکان رسیدن به اهداف متعدد زیر را فراهم میآورد:
- مهار چین ضمن ایجاد مشکل در پروژههای اقتصادی و زیرساختی آن در منطقه؛
- اعمال فشار بر پاکستان، ضمن استفاده از ضرورت مبارزه فعال با گروهکهای افراطی اسلامی که در خاک آن حضور دارند به عنوان اهرم؛
- استفاده از "تهدید تروریستی" برای کشورهای پساشوروی آسیای مرکزی، ضمن القای آنها به همکاری نظامی-سیاسی نه با سازمان همکاری شانگهای (SCO)، نه با سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO)، بلکه با ایالات متحده و تا حدی، ناتو؛
- جلوگیری از گسترش نفوذ ایران به هر طریقی، ضمن تلاش برای درگیر کردن تروریستها و جدایی طلبان محلی (از بلوچستان پاکستان) در فعالیتهای ضد ایرانی؛
- تقویت اتحاد نظامی-سیاسی با هند، ضمن پیشبرد منافع خود درمنطقه از طریق دهلی نو.
کاملا طبیعی است که با چنین فراوانی اهداف و امتیازاتی که واشنگتن میتواند در صورت تحقق کامل یا جزئی آنها دریافت کند، دولت ترامپ سعی خواهد کرد حضور خود را در افغانستان حفظ کند.
در اینجا یک درگیری جالب وجود دارد. آمریکا میخواهد ضمن حضور خود در کشور، هزینهها راه هم بهینهسازی کند. در واشنگتن بر این باورند که با دولت کنونی افغانستان این هدف کاملا غیر واقعی است، زیرا این دولت غرق در فساد است. مشاوران ترامپ وی را با گزارش ری رئیس سرویس اطلاعات نظامی آلمانی که در آن به طور کامل تصویر دهشتناک سوءاستفادهها و فسادهای مقامات دولتی در ولایت قندوز را نشان داده و در پایان، این نتیجهگیری بیرحمانه را گرفته است: «دشمن اصلی کابل، طالبان نیستند، بلکه نظام حکومتی موجود در آن است»، آشنا کردند.
هم ترامپ و هم تیم وی به طور کامل با این نتیجهگیری موافقاند. نباید نه به رئيس جمهور، اشرف غنی، و نه تیمش به طور کامل اعتماد کرد و از آنها در جهت منافع ایالات متحده استفاده نمود – این کاری بیهوده است. ادامه تزریق میلیاردها دلار در "بازسازی افغانستان" هم کار بیهودهایست، زیرا بیشتر این پولها به جیب مقامات و همان پیمانکاران آمریکایی میرود. طاعون فساد افغانستان - یک مرض مسری است که هم نخبگان محلی و هم بوروکراتها و بازرگانان ایالات متحده و ناتو را که با دولت کابل کار میکنند، به تباهی میکشاند.
بنابراین، در کوتاه مدت، سیاست دولت جدید آمریکا در "مساله افغانستان" به شرح زیر خواهد بود: حفظ حضور نظامی خود در این کشور، اشباع نیروهای فعلی با ابزارهایی با تکنولوژی بالا در شکست دشمن، تلاش برای اصلاح رژیم حاکم، رهایی رژیم حاکم از منفورترین چهرهها، افزایش وفاداری افغانستان نسبت به ایالات متحده و توسعه مذاکرات بسته با عناصر "متوسط و میانهروی" طالبان.
انتهای مطلب/.