ایران شرقی/ پرویز ملاجانوف
در طی بیش از 70 سال از تاریخ شوروی، منطقه آسیای مرکزی در جدایی و انزوای کامل از کل جهان اسلام توسعه یافته است. این جدایی ماهیتی صرفا جغرافیایی، ارضی و یا سیاسی داشته و این منطقه همچنین در انزوای مذهبی، معنوی و ایدئولوژیک هم قرار داشته است. این در حالی بود که در کشورهای مسلمان، فرایند نوسازی دین، سازگاری آن با چالشهای جدید و شرایط جهان مدرن به طور فعال سپری میشد و ادیان از جمله اسلام در اتحاد جماهیر شوروی، برای بقای خود مبارزه میکردند. قدرت شوروی به طور پیوسته پایبند اصول مارکسیسم-لنینیسم بود (مطابق با این اصول، مذهب باید کاملا به عنوان یک پدیده اجتماعی نه تنها از حوزه آموزش و پرورش، حقوق و سیاست، بلکه از زندگی روزمره مردم عادی حذف میشد). در نتیجه، فعالیتهای مذهبی به زیر زمین منتقل شد و تا پایان دوران شوروی، جامعه کاملا سکولار و دارای سطح پایین دینداری بود.
پس از فروپاشی شوروی، جمهوریهای تازه استقلال یافته به طور مستقیم شروع به برقراری روابط با کشورهای شرق میانه و نزدیک و همچنین بنیادها و سازمانهای اسلامی خارجی کردند. این فرآیند دارای دو جهتگیری بود – 1. جهتگیری ژئوپلتیک، یعنی براساس خط مشی روابط بینالمللی، برقراری روابط دیپلماتیک، همکاریهای اقتصادی و غیره. 2. نفوذ ایدئولوژیک فعال (زمانی که جنبشهای مذهبی مختلف و مجموعه کاملی از دیدگاههای مذهبی، سیاسی و فلسفی در کشورهای شرقی در طول دهههای قبلی شروع به نفوذ و گسترش پیدا کردند).
زمانی که کشورهای تازه استقلال یافته جوان آسیای مرکزی (که پس از فروپاشی ایدئولوژی کمونیستی، درآنها یک خلاء ایدئولوژیک ظهور پیدا کرده بود) به صورت یک هدف درآمدند، این نفوذ عمدتا دوجانبه بود. در این شرایط، کشورهای پساشوروی آماده چنین نفوذ خارجی نبودند و نمیتوانستند ویژگیهای جهان مدرن اسلام را (که در آن ژئوپلتیک و ایدئولوژی در هم تنیده شده بودند) درک کنند. در عین حال، در این تعامل بین ژئوپلتیک و ایدئولوژی، یکی از دلایل اصلی ظهور ناگهانی پدیده افراط گرایی مذهبی و بنیادگرایی در آسیای مرکزی پساشوروی پنهان شده بود. بر این اساس، سوال این است که در حال حاضر، وضعیت ژئوپلتیک و ایدئولوژیک در شرق اسلامی به چه صورت بر وضعیت امور در فضای پساشوروی و منطقه آسیای مرکزی تاثیر میگذارد. ژئوپلتیک و ایدئولوژی در شرق اسلامی
در جدیدترین تاریخ، رویارویی رو به رشد بین دو قطب ژئوپلتیک و ایدئولوژیک - ایران و عربستان سعودی – جهان اسلام را متمایز کرده است. اخیرا، مراکز جدید نفوذ، مانند ترکیه، کویت و پاکستان که به عنوان بازیگران مستقل تا حدی درگیر این رویارویی شدهاند ظهور پیدا کردهاند.
رویارویی سعودیها و ایرانیها در ابتدا ماهیت پنهانی داشت، اما در دهه گذشته، تقریبا به یک جنگ سرد آشکار تبدیل شده است؛ این خشم و غضب متقابل به حدی رشد کرده که منفیترین تاثیر را بر ثبات کل جهان اسلام و کشورهایی که مسلمانان در آنها درصد قابل توجهی از جمعیت را تشکیل میدهند، داشته است. به منظور درک علل و عوامل این شکاف و میزان تاثیر آنها بر جهان اسلام، مواضع و منافع هر یک از این دو قطب ژئوپلتیک را به طور جداگانه بررسی میکنیم. عربستان سعودی
بدون شک، در جهان اسلام، عربستان سعودی هم به دلیل پتانسیل اقتصادی و هم به دلیل کنترل مقدسات مهم اسلام، یکی از بازیگران اصلی ژئوپلتیک است. این واقعیت که اکثر مسلمانان جهان اهل تسنن هستند هم نقش قابل توجهی را ایفا کرده و از همان ابتدا به عربستان سعودی این اجازه را داده که مدعی نقش رهبری در جامعه اسلامی جهانی شود.
بنابراین، سیاست داخلی و خارجی عربستان سعودی از همان ابتدا از دین در قالب وهابیت (وهابیت: جنبش مذهبی-سیاسی ایجاد شده در قرن هفدهم و نامیده شده براساس اسم "محمد الوهاب"، یکی از رادیکالترین پیروان سلفیگری) به عنوان ابزار اصلی استفاده میکرد. در حال حاضر، وهابیت، ایدئولوژی رسمی عربستان سعودی است؛ در واقع، این جنبش "فرم رام شده" سلفیگری است، چرا که وهابیون (بر خلاف بسیاری از سلفیان موج اخیر) رهبری سعودیهای را به رسمیت میشناسند. براین اساس، سعودیها به گسترش وهابیت در خارج از کشور کمک میکنند و آن را به عنوان مکانیسم کلیدی برای ارتقای منافع ژئوپولیتیک خود و ایجاد رهبری در جهان اسلام در نظر میگیرند.
در عین حال، سعودیها جنبشها و سازمانهای اسلامی - به ویژه شیعیان، روحانیون سنتی اهل سنت، نمایندگان دیگر مذاهب (عمدتا حنفیان و شافعیان میانهروتر) [1]، طریقتهای صوفی، نمایندگان احزاب سیاسی اسلامی و غیره - را بیشتر از رژیمهای سکولار به عنوان مخالف و رقیب اصلی خود در نظر میگیرند. در اینجا، منافع سعودیها به طور مستقیم با آرمانهای دیگر گروهکهای سلفی تطابق دارد - همانطور که در بالا ذکر شد، وهابیون و سلفیان تنها به یک پایگاه ایدئولوژیک خاص تکیه کرده و دیگر جنبشهای اسلامی را انکار میکنند. جای تعجب نیست که در نهایت، سعودیها به حمایت گسترده از جنبش سلفی پرداخته و آن را یک متحد ایدئولوژیک در مبارزه با دیگر جنبشهای اسلامی در نظر بگیرند.
سعودیها ضمن حمایت از تقویت سلفیگری در تمام جهان، مشکلات داخلی را حل و فصل میکنند. واقعیت این است که در اوایل و اواسط قرن 20 در عربستان سعودی، یک سری قیام و شوروش توسط رادیکالترین و انقلابیترین بخش سلفیان که تهدیدی جدی برای سلسله حاکم بودند روی داد. در این راستا، سعودیها تصمیم به تغییر مسیر انرژی انقلابی رادیکالترین بنیادگرایان در خارج از کشور، ایجاد یک جنبش جهانی جهادی و در نتیجه، تامین امنیت حکومت خود در کشور و تایید خود به عنوان رهبر جهان اسلام گرفتند.
بنابراین، با آغاز "عصر نفت" و دستیابی عربستان سعودی به قدرت مالی، دهها میلیارد دلار برای سلفیگرایی امت اسلامی و مبارزه با دیگر جنبشها و سازمانهای اسلامی رقیب صرف شد. بدین منظور صندوقها، بانکها و سایر ساختارهای مالی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم با خاندان حاکم در ارتباط اند تاسیس شدند. در عین حال، بودجههای قابل توجهی نه تنها برای ایجاد و پشتیبانی مستقیم از گروهها و حوزههای سلفی، بلکه برای آموزش مذهبی، تبلیغات، برگزاری دورههای ویژه برای جوانان و کودکان، توزیع آثار ادبی، کنترل مساجد و مدارس و غیره [2] صرف میشوند.
از سال 1979، پس از انقلاب اسلامی در ایران، توجه شیوخ عربستان به شیعیان ایرانی منتقل شد. علاوه بر دلایل صرفا ایدئولوژیک، خصومت نسبت به ایران، دلیل رقابت رو به رشد این دو کشور بر سر نفوذ در جهان اسلام پس از انقلاب اسلامی بود. علاوه بر این، شیعیان عربستان سعودی یک چهارم جمعیت را تشکیل میدهند و در نفت خیزترین مناطق زندگی میکنند. مقامات عربستان سعودی ایران را به حمایت از اقلیت شیعه محلی، به ویژه در بحرین و یمن (آنها در آنجا بخش قابل توجهی از جمعیت را تشکیل میدهند) متهم میکنند. در نتیجه، شعارها و تبلیغات ضد شیعه در بیست سال گذشته، نقش غالب را برای عربستان سعودی داشته و رویارویی بین عربستان و آیت اللههای ایرانی کل جامعه اسلامی را در بر میگیرد.
در دهه گذشته، توسعه جنبش سلفی در واقع از کنترل سعودیها خارج شده است؛ در نتیجه، در حال حاضر، اسلام سیاسی به سه شاخه اصلی تقسیم شده است:
الف) اسلام سیاسی که نمایندگانش از همزیستی با دولت سکولار و مشارکت در انتخابات و مبارزه سیاسی آشکار و غیره امتناع نمیورزند.
ب) سازمانهای سلفی مرتبط با سعودیها (مخصوصا وهابیون) که نقش غالب آنها را در جهان اسلام به رسمیت میشناسند؛
ج) افراطگراترین گروهکهای به اصطلاح "نوبنیادگرا" (القاعده، دولت اسلامی، جنبش اسلامی ازبکستان) که تمام آنچه پس از قرن هفتم قبل از میلاد (دوره "خلفای صالح") ایجاد شده است را انکار میکنند: نظام پارلمانی، نهاد انتخابات، دولت سکولار، رشتههای علمی مدرن، از جمله فلسفه اسلامی، تاریخ پیش از اسلام، فرهنگ معاصر (تئاتر، موسیقی، آواز) و غیره؛
همچنین گروههایی وجود دارند که رسما از سلفیان و سیاست فاصله دارند، اما پیروی روش تحت الفظی تفسیر قرآن و سنت هستند؛ مواضع آنها تا حد زیادی از لحاظ ایدئولوژیکی با مواضع نوبنیادگرایان تطابق دارد.
به طور کلی، در جنبش اسلامی مدرن، این طرح بیشتر در دستان حامیان روش تحتالفظی است که از نظر رادیکالیسم خاص، عدم تحمل سایر ادیان و فرقههای اسلامی، هر گونه مظاهر مخالفت و عدم پذیرش هر نوع پیشرفت ناسازگار با اسلام متفاوتاند. جمهوری اسلامی ایران
امکانات ایران در حوزه ژئوپلتیک و صادرات "انقلاب اسلامی" در مقایسه با عربستان سعودی بسیار محدود است. بنابراین، رژیم ایران پس از اعلام جنگ به غرب (ایالات متحده) و شرق (اتحاد جماهیر شوروی)، به سرعت دچار انزوای کامل ژئوپلتیک و اقتصادی شد. علاوه بر این، اقتصاد کشور به طور جدی در جریان جنگ ایران-عراق دچار بحران شد؛ پس از آن تحریمهای بینالمللی اعمال شدند که تا سال 2016 به طول انجامید.
در این شرایط (هنگامی که مسائل خروج از انزوای ژئوپلتیکی و اقتصادی در جایگاه اول و مسائل ایدئولوژیک در جایگاه دوم قرار داشتند) سیاست خارجی ایران مجبور بود بسیار عملگرا باشد. بنابراین، رژیم ایران در دهه 90 در راستای توسعه برنامه هستهای، به بهبود روابط با روسیه پرداخت. بر این اساس، در دهه 90 ایران به شدت حمایت از اپوزسیون تاجیکستان را محدود کرد و در اولین فرصت سعی داشت به همراه روسیه یک روند صلحآمیز را در تاجیکستان برقرار کند.
علاوه بر این، این واقعیت که شیعیان اقلیت جهان اسلام و بسیاری از کشورهای اسلامی را تشکیل می دهند نیز نقش خود را ایفا کرده است. در نتیجه، رژیم ایران در تمام سالهای پس از انقلاب اسلامی، نتوانست نفوذ خود را فراتر از جامعه شیعه گسترش دهد؛ اکثر شیعیان خارجی هم شعارهای انقلاب اسلامی را درک نمیکردند. بنابراین، در کشورهایی با جمعیت عمدتا سنی، ایرانیها مجبور بودند از ابزارهای دیگری برای حمایت از منافع خود که هیچ ارتباطی با دین ندارند استفاده کنند. به عنوان مثال، در تاجیکستان، تمرکز اصلی بر اشتراک زبان، تاریخ و فرهنگ، همکاری با روشنفکران ملی، ارتقاء پروژههای اقتصادی و انرژی بود. با این وجود، موفقیتهای ژئوپلتیک ایرانیها در منطقه آسیای مرکزی تا کنون بسیار ناچیز باقی مانده است – بر خلاف عربستان سعودی، ترکیه و کویت.
در این راستا، در حال حاضر، هدف اصلی تبلیغات ایرانی، جلوگیری از انزوای ایران از بقیه جهان اسلام سنی و مبارزه با سلفیگری به عنوان ابزار اصلی نفوذ سعودیها است. بنابراین، اگر عربستان سعودی به دنبال وخامت روابط شیعه-سنی و منزوی کردن ایران باشد، در اینصورت، استراتژی رژیم ایران، در مقابل، در جهت کاهش تفاوتهای موجود بوده وسلفیان و وهابیون را دشمن شماره 1 هم برای سنیها و هم برای شیعیان معرفی میکند. "سلفیگرایی" آسیای مرکزی و "قدرت نرم" سعودیها
از قرائن چنین برمیآید که در رویارویی بین دو قطب ژئوپلتیک جهان اسلام، برتری بیشتر از آن عربستان سعودی است. در این راستا، در منطقه وضعیت کاملا متناقضی مشاهده میشود - از یک طرف، با توجه به دادههای یک سری مطالعات، رشد تعداد هواداران گروهکهای رادیکال در منطقه نسبتا تثبیت شده است.[3] در نتیجه، به گفته بسیاری از محققان، به لطف تلاشهای دولتهای محلی (دولتهایی که سعی دارند سیاست "دست قوی" علیه مخالفان سیاسی خود را توجیه کنند) خطر افراط گرایی دینی در منطقه به طور مصنوعی بزرگ جلوه داده میشود. [4] اما، از طرف دیگر، با توجه به تحقیقات میدانی اخیر، ایدههای رادیکال سلفی بیشتر و بیشتر در میان بخش مذهبی مردم گسترش مییابند.
به نظر من، این تناقض را میتوان به شرح زیر توضیح داد. رادیکالترین سازمانهای افراطی در حال حاضر، تحت کنترل شدید بوده و بعید است بتوانند حکومت را به چالش بکشند. این در حالیست که فعالیت و نفوذ تبلیغاتی سلفی در منطقه رو به رشد است. این بدان معناست که "قدرت نرم" (دستگاه تبلیغاتی) سعودیها موفقتر بوده است. علاوه بر این، تاثیر و کارایی آن (قدرت نرم) را میتوان به شرح زیر توضیح داد:
اولا اینکه در سالهای اخیر، استراتژی انجام تبلیغات مذهبی (که انعطافپذیرتر، ظریفتر و چند جانبه شده است) تغییر کرده است. موضوع نه تنها استفاده گستردهتر از اینترنت و فنآوریهای مدرن، بلکه آگاهی بیشتر از واقعیتها و ویژگیهای محلی است. بنابراین، مبلغان سلفی در حال حاضر، به طور آشکارا با مذهب حنفی که عملا تمام مسلمانان آسیای مرکزی از لحاظ تاریخی از آن پیروی میکنند، مخالفت نمیکنند. تاکید اصلی بر ورود باورها و ایدئولوژیهای سلفی به روحانیت حنفی و رادیکالیزه شدن تدریجی جامعه مذهبی از درون است. این امر از طریق فارغالتحصیلان نهادهای مذهبی تحت حمایت مالی سعودیها، از طریق آمادهسازی شبکه واعظان، نفوذ امامان- خطیب به مساجد، انجام تبلیغات از طریق اینترنت، تلویزیونهای ماهوارهای و کانالهای رادیویی انجام میشود.
آشکارترین نمونه این تبلیغات، کانال ماهوارهای فارسی زبان " Висоле Хак" پخش شده از لندن است که براساس مطبوعات بریتانیا، بودجهاش به طور مستقیم از طریق سفارت عربستان سعودی در انگلستان تامین میشود. [5] این کانال در چرخه برنامههای خود که به طور خاص به تاجیکستان اختصاص دارند، توجه خاصی به تبلیغات ضد شیعی و ضد ایرانی کرده و دعوتهای منظم به جهاد علیه دولت تاجیکستان را جایگزین آن میکند. از قرائن چنین بر میآید که عربستان به دلیل نزدیکی زبانی و فرهنگی تاجیکستان به ایران، این جمهوری را یک "حلقه ضعیف" بالقوه در منطقه در نظر میگیرد؛ از این رو چنین توجه ویژهای به این کشور دارد. در این راستا، شایان ذکر است که چرخه "برنامههای تاجیکی" در این کانال بلافاصله پس از سرد شدن روابط میان تاجیکستان و ایران به حالت تعلیق درآمد.
سلفیان و سعودیها آموختهاند که از سازمانهای مختلف تبلیغی اسلامی در جهت منافع خود استفاده کنند؛ نمایندگان سازمانهای سلفی با توجه به عدم وجود سختگیری در فرآیند انتخاب واعظان در بسیاری از این سازمانها، بیشتر به ساختارهای آنها نفوذ کرده و به تبلیغات ایدههای خود تحت پوشش فعالیت مذهبی تبلیغاتی میپردازند. سازمانهای جهادی در صفحات مجازی و منابع اینترنتی، اعضای خود را به عضویت در جوامع اسلامی قانونی مانند جماعت تبلیغ (بدین منظور که از یک سو، "در پشت آنها ناپدید شوند" و از سوی دیگر - قادر به تأثیر گذاری بر فعالیت آنها از داخل باشند) فرا میخوانند[6]. بنابراین، هر گونه انتقاد یا مخالفت با سلفیان به عنوان کفر و تبلیغ شیعه تفسیر میشود و روحانیون مخالف و یا منتقدان یا به تشیع گرایی و شرک متهم میشوند و یا "عوامل ایران" نامیده میشوند.
در وضعیتی که بسیاری از سلفیان تحت کنترل و نظارت دائمی سازمانهای امنیتی قرار دارند، چنین استراتژی که در جهت تضعیف مذهب حنفی و دیگر مذاهب سنتی از داخل است، موثرترین استراتژی محسوب میشود. در واقع، اخیرا ما میشنویم که درخواستها و شعارهای معمولی سلفیان از زبان نمایندگان برجسته روحانیت و ادارات معنوی است. این امر نه تنها به اظهارات ضد شیعه، بلکه به تظاهرات عمومی علیه جشن سال نو، نوروز، روز تولد پیامبر، گذاشتن اسامی ملی، موسیقی، آواز، آداب و رسوم، عادت، سنن تصوف، مزارها، زیارت اهل قبود و غیره مربوط میشود.
در سالهای اخیر، اغلب میتوان در خطبههای روحانیون حنفی استفاده گسترده از تکفیر - اتهام کفر و اعلام غیرمسلمانی به خاطر کوچکترین تخطی و یا انحراف از قوانین – را شنید. این در حالیست که با توجه به سنت اهل تسنن، فردی که مرتکب حتی گناههای بزرگ شود کافر نیست، اما یک مسلمان گناهکار (فاسق) است. اتهام به کفر به کوچکترین بهانه، اصل اساسی و نشانه خاص سلفیگری و سازمانهای مدرن جهادی مانند داعش یا جبههالنصره است. آنها همچنین در خطبههای خود از احادیث غیر موثق استفاده میکنند. سلفیان و نمایندگان مذهب حنبلی این احادیث را آزادانه استفاده کرده و به نفع خود تفسیر میکنند.
این اظهارات و بیانیات سلفی در آسیای مرکزی به طور مداوم رو به تکثیر و گسترش بوده و نشان میدهد که ایدئولوژی سلفی به تدریج در حال نفوذ در میان روحانیون محلی و جامعه مذهبی بوده، از داخل آن را رادیکالیزه کرده و بین جریانات اسلامی مختلف، مذاهب و مسلمانان عادی تفرقه و نزاع ایجاد میکند.
دلیل دیگر موفقیت تبلیغات سلفی در منطقه، استراتژی ماهرانه و به خوبی سازمان یافته کار با مقامات و سازمانهای دولتی است. سلفیگری از لحاظ تئوری هر گونه همکاری با دولت سکولار را رد میکند، اما در عمل، بر ایجاد یک لابی در ساختارهای قدرت تاکید کرده، بر ترس مقامات از اسلامگرایی جامعه غلبه کرده و احکام و تصمیمگیریهای لازم را در مورد سازمانها و جوامع رقیب سلفیان به کار میبرد. در ضمن، به محض اینکه دولت چنین اقداماتی را در رابطه با مذهب یا مقامات مذهبی انجام دهد، منابع اینترنتی و واعظان سلفی از آنها به عنوان آرگومان در تبلیغات ضد دولتی خود استفاده کرده و مقامات محلی را به کفر و فشار بر اسلام متهم میکنند.
از قرائن چنین بر میآید که در حال حاضر، لابیگرهای سعودی و طرفدار سلفی در بسیاری از کشورهای منطقه فعالیت میکنند. به گفته منتقدان، برخی احکام و تصمیمات دولتی که در سالهای اخیر در حوزه مذهب به تصویب رسیدهاند، به گونهای به نظر میرسند که گویا آنها را تحت فشار و تحمیل سلفیان و یا در مشورت کامل با آنها نوشتهاند. در حال حاضر، نمایندگان اسلام سنتی در منطقه اغلب در این مورد صحبت میکنند که سلفیان موفق به تحریک مقامات برای اقدامات و احکام سرکوبگرانه و برخورد با فعالترین منتقدان و رقبای بالقوه توسط سازمانهای دولتی خواهند شد. این امر همچنین به لطف یک استراتژی شایسته و شعارهای درست انتخاب شده امکانپذیر شده است. از یک سو، سلفیان در وبسایتها و سخنرانیهای عمومی خود در مورد حمایت از مقامات و رهبران سیاسی صحبت میکنند؛ از سوی دیگر، هدف اصلی فعالیت آنها در حال حاضر، تضعیف اقتدار روحانیون سنتی و میانهرو است.
شعارهایی مانند "در اسلام هیچ حزبی وجود ندارد"، "هیچ مذهب دیگری وجود ندارد"، "قدرت از آن خداست نه از آن صوفیان و فرصتطلبان" توسط مقامات مذهبی (که بسیاری از آنها در دوران اتحاد جماهیر شوروی الحاد علمی را آموزش میدادند و یا در مورد مبارزه با مذهب مطلب مینوشتند) به خوبی درک میشود. با این حال، در واقع، این شعارها در چارچوب اصل اساسی و ایدئولوژیک وهابی و سلفی مطرح شده توسط عبدالوهاب، بنیانگذار وهابیت قرار دارند. این اصل به شرح زیر است: "یک حاکم، یک قدرت، یک مسجد"؛ [7]. مشکل این است که سلفیان خلیفه (نه رهبر سکولار) را به عنوان حاکم، خلافت سلفی بدون احزاب و مخالفان (و نه دولت ملی) را به عنوان قدرت و همچنین آموزش سلفیگری را به عنوان تنها مسجد میبینند. "همه مخالفین این فرمول باید با مشرکین برابر شمرده شده و کشته شوند. زنان و دختران آنها هم باید مورد آزار و اذیت قرار گیرند و اموال آنها توقیف شود.» [8]
در طول زندگی عبدالوهاب، تلاش گستردهای برای تحقق رویکرد تحت الفظی صورت گرفت - به دستور او، به هنگام تصرف مدینه و مکه در سال 1804، صدها نفر از ساکنان محلی و نمایندگان روحانیون اعدام شدند و مقبره حضرت محمد (ص) و یاران ایشان نابود شد. در حال حاضر، رادیکالترین سلفیان بر نابودی آرامگاه پیامبر اصرار میورزند.
در حال حاضر، عملا تمام جنبشها و گروهکهای بنیادگرا – از سلفیان "صلح آمیز" (یا "مدخلیتها") گرفته تا وهابیون و داعشیها – پیروی چنین پایگاه ایدئولوژیکی هستند. تفاوت بین آنها تنها در تاکتیک و استراتژی و همچنین میزان و زمان استفاده از خشونت است - جهادگران به جهاد فوری و نابودی مخالفین اعتقاد داشته (ما شاهد استفاده کامل و تحتالفظی این اصل از جانب داعش در سوریه هستیم)، حال آنکه مدخلیتها و حزبالتحریریها استفاده از خشونت (تصاحب مسلحانه قدرت و ایجاد خلافت) را برای دوره پس از سلفیگرایی موفق بخش بزرگی از جامعه به تعویق میاندازند. [9] از نظر مخالفان، استراتژی اقدامات "صلح آمیز" به شرح زیر است: "مرحله اول – تصرف حوزه فرهنگی- آموزشی، مرحله دوم – تصرف حوزه مدیریت معنوی، مرحله سوم - ورود به قدرت، مرحله چهارم – تصرف قدرت" [10]. بنابراین، از این منظر، تقسیم سلفیان به "صلحآمیز" و "غیر صلح آمیز" ماهیتی بسیار مشروط و موقت دارد.
در این مفهوم، سلفیگری مدرن – بیشتر یک پروژه سیاسی است تا مذهبی و در چارچوب آن به جامعه یک آلترناتیو سیاسی برای نظام سیاسی موجود و اصلاحات ریشهای جامعه پیشنهاد میشود. مشکل این است که اصلاحات پیشنهادی توسط بنیادگرایان، نه یک حرکت رو به جلو، بلکه یک حرکت رو به عقب (به سوی مدل اوایل قرون وسطی) را در نظر دارد. علاوه بر این، این مدل بر اساس تفسیر تحت الفظی قرآن و سنت، یعنی انکار فلسفه و سنن اسلامی (فلسفه و سننی که در طول هزاره گذشته بوجود آمدهاند) ایجاد میشود. در این انکار، درگیری سخت و آشتیناپذیر سلفیان نه تنها با بخش سکولار جامعه، بلکه با اکثر مؤمنان بنا نهاده شده است. خطر این شکاف در تاجیکستان ) در این جمهور سنت اسلامی همیشه رابطه نزدیکی با تصوف داشته و بخشی از ملت به طور سنتی پیروی اسماعیلیه هستند) به طور بالقوه بزرگ است.
با این حال، خطر اصلی نفوذ ایدئولوژی سلفیگری در منطقه، حتی نه در تقسیم احتمالی جامعه مسلمانان، بلکه در تخریب ایدئولوژیک و تحول مذهب حنفی محلی از درون است. میتوان جنبش طالبان در افغانستان همسایه را (رهبران و طرفداران طالبان، خود را "حنفیهای واقعی" مینامند) به عنوان نمونه این تحول درونی در نظر گرفت. در واقع، بسیاری از طالبان با توجه به ایدئولوژی و رفتارهای خود (تفسیر قرآن و سنت، منع موسیقی، آلات موسیقی، شطرنج، اینترنت، تخریب آثار پیش از اسلام)، در معنای سنتی این اصطلاح، حنفی نیستند، چرا که در بسیاری از مسائل با رادیکالترین بنیادگرایان توافق نظر دارند. علاوه بر این، مشکل این است که چنین دیدگاههای افراطی و رویکرد تحت الفظی بیشتر در جامعه افغانستان گسترش مییابد. همه اینها حمایت اجتماعی از افراط گرایان در کشور را افزایش داده و مبانی اسلام میانهروی سنتی را تخریب میکند. چه باید کرد؟ نتیجهگیریها
وضعیت بوجود آمده نشان میدهد که در حال حاضر، تمرکز و تکیه یک جانبه بر اقدامات امنیتی برای مقابله با افراط گرایی مذهبی در بسیاری از موارد به حداکثر کارایی و بهره وری خود رسیده است. مقامات منطقه به لطف اعمال فشار بدنامترین افراطگرایان زیرزمینی را با موفقیت از پا درآوردهاند. با این حال، در حال حاضر که تمرکز فعالیت سازمانهای رادیکال بیشتر در حوزه ایدئولوژی و فضای اینترنت است، تکیه بر فشار و زور فایدهای ندارد. در نتیجه، ما میبینیم که در این حوزه سازمانهای تندرو یک قدم جلوتر از مخالفان و رقبای ایدئولوژیک خود قرار دارند.
در این شرایط، مقامات جمهوریهای آسیای مرکزی نیز باید تغییراتی را در استراتژی و برنامه اقدامات خود اعمال کنند. اولا اینکه، مقامات باید سیاست مذهبی خود را متعادل کرده، یک رویکرد جامع طراحی کرده و تلاش های اصلی را در حوزه ایدئولوژی، اینترنت و فناوری اطلاعات و اقدامات پیشگیرانه متمرکز کنند. دوما اینکه، باید سیاست خارجی (این قبل از همه به تاجیکستان مربوط میشود) را بهبود بخشیده، ژئوپلتیک را از ایدئولوژی جدا کرده و تاثیر لابیگرهای سعودی (یعنی سعودیها) را خنثی سازند. سوما اینکه، باید دوباره وضعیت واقعی را به منظور شناسایی روندها و گرایشات اصلی ارزیابی کنند. متاسفانه در حال حاضر، وضعیت به سرعت در حال توسعه است، به طوری که محققان و سیاستمداران به سادگی موفق به پیگیری آن نخواهند شد. بر این اساس، دولتهای منطقه باید "قدرت نرم" خود را که قادر به خنثی کردن تاثیر دستگاه تبلیغاتی سازمانهای رادیکال است طراحی کنند.
اکنون سوال مربوط به مقابله در فضای اطلاعاتی مطرح میشود – ارائه آزادی اقدامات در فضای اطلاعات و حوزه آموزش و پرورش به سلفیان داخلی و خارجی اشتباه است. این وضعیت که حامیان و مبلغان رویکرد تحت الفظی (مهم نیست که آنها خود را چه مینامند - "سلفیان مسالمت آمیز" و یا حنفیها") پستهای امام خطیب و اساتید مدارس یا دانشگاههای اسلامی را در اختیار میگیرند، اساسا غیر قابل قبول است، چرا که تهدید افراط گرایی واقعی را برای بخش مذهبی جامعه ایجاد میکنند.
در این راستا، مقامات و جامعه کارشناسان باید مجموعهای از معیارهای آشکار را برای تعیین درجه رادیکالیسم یک شهروند و یا یک سازمان خاص طراحی کنند. کارمندان سازمانهای امنیتی باید در فعالیت خود این معیارها را ملاک عمل قرار دهند. در غیر این صورت، در شرایط فقدان این معیارها، ممکن است یک مسلمان ساده تنها براساس ظاهر و یا سبک پوشش به پایبندی به سلفیگری متهم شود. در نتیجه، اغتشاشاتی مانند اغتشاشات تاجیکستان که در آن افسران پلیس به ابتکار خود در خیابان مردم را دستگیر میکردند و به زور ریششان را میتراشیدند روی میدهد. در واقع، این عمل نتیجه برعکس خواهد داشت و به افزایش تعداد قربانیان و گسترش پایگاه اجتماعی سلفیان منجر میشود.
به هنگام صحبت در مورد عوامل خارجی، همچنین باید هزاران مهاجر بومی کشورهای آسیای مرکزی را که در حال حاضر در صفوف داعش در سوریه و عراق و همچنین در ساختارهای طالبان در شمال افغانستان میجنگند در نظر گرفت. میتوان با احتمال زیاد پیشبینی کرد که دیر یا زود، حداقل برخی از آنها به منطقه برخواهند گشت. علاوه بر این، در پرتوی شکستهای اخیر داعش در عراق و اظهارات اخیر البغدادی [11]، امکان بازگشت آنها در چند سال آینده محتملتر است. در این راستا، اینکه آنها پس از بازگشت دچار انزوا شوند و یا متحدان ایدئولوژیک و پایگاه اجتماعی گستردهای در محیط مذهبی محلی برای خود پیدا کنند به مقامات منطقه و شایستگی سیاست اجرا شده توسط آنها بستگی خواهد داشت. منابع:
[1] وهابیون سعودی رسما به مذهب حنبلی که در عربستان سعودی یک مذهب دولتی است تعلق دارند. با این حال، بسیاری از سلفیان در حال حاضر، تمام مذاهب سنتی را انکار میکنند.
[2] "ادارات حیات البحوثوالدعوه الارشاد" (سازمان مستقر در ریاض) معمولا به عنوان حیات الدعوه – مکانیسم اصلی مالی و سازمانیافته تبلیغات سلفیگری در جهان – شناخته شده است. تامین بودجه و سازماندهی دانشگاهها و مدارس مذهبی در عربستان سعودی و در خارج از کشور و همچنین انتشارات و رسانههای سلفیان در سراسر جهان و صدور فتواهای الزام آور برای تمام سلفیان جزو تعهدات این سازمان است. دولت عربستان سعودی و همچنین یک سری از گروهها و بنیادهای کشورهای خلیج فارس بودجه لازم برای فعالیت حیات الدعوه را تامین میکنند.
[3] مطالب میز گرد "افراط گرایی خشن (دینی) در قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان: آخرین روندهای کشوری" ، بیشکک، 26 ژانویه سال 2017.
[4] John Heathershaw, David W Montgomery, "The Myth of Post-Soviet Muslim Radicalization in the Central Asian Republics" - See more at: https://www.chathamhouse.org/publication/myth-post-soviet-muslim-radicalization-central-asian-republics#sthash.aRkr4y7b.dpuf
[5] "How Saudi Arabia manipulates foreign media outlets", Reporters Without Borders, July 9, 2015 - Updated on January 20, 2016, https://rsf.org/en/news/how-saudi-arabia-manipulates-foreign-media-outlets
[7] Alastair Crooke, "You Can’t Understand ISIS If You Don’t Know the History of Wahhabism in Saudi Arabia", The World Post, http://www.huffingtonpost.com/alastair-crooke/isis-wahhabism-saudi-arabia_b_5717157.html
[8] همان
[9] سلمان فرید "اسلام سنتی در جنگ برای امت جوانان مسلمان شکست خورد"، 2013/01/21،http://navoine.info/traditional-islam-lost.html
[10] "اسلام سنتی در جنگ برای امت جوانان مسلمان شکست خورد" http://navoine.info/traditional-islam-lost.html
[11] رهبر داعش شکست در عراق را پذیرفت و طرفداران خود را به رفتن به کوهها و یا بازگشت به کشورهای خود برای ادامه مبارزه فرا خواند. نویسنده: پرویز ملاجانوف، کارشناس مسائل سیاسی (تاجیکستان، دوشنبه).