حکومت وحدت ملی به عنوان نتیجه و برآیند یک بحران انتخاباتی از همان آوان شکلگیری از لحاظ مبنایی و حقوقی معیوب بوده است. این نقیصه همواره برای مخالفان درونی نظام به مثابه یک ابزار برای حمله به حکومت وحدت ملی استفاده شده است.
ایران شرقی/
اعتراضات سیاسی به عملکرد دولت وحدت ملی از بدو تاسیس، وجود داشته اما تشکیل ائتلافی متشکل از رهبران سیاسی افغانستان در اعتراض به عملکرد دولت وحدت ملی در ترکیه، متفاوتتر به نظر میرسد. اعضای این ائتلاف خود در شکلگیری دولت وحدت ملی نقش داشتند و هم اکنون نیز در آن سمت رسمی دارند.
«عبدالشکور سالنگی» عضو آکادمی علوم افغانستان به منظور بررسی علل این اقدام و آینده این جریان، در یادداشتی اختصاصی برای موسسه مطالعات آسیای مرکزی و افغانستان این موضوع را واکاوی نموده است. در این یادداشت آمده است:
حکومت وحدت ملی به عنوان نتیجه و برآیند یک بحران انتخاباتی از همان آوان شکلگیری از لحاظ مبنایی و حقوقی معیوب بوده است. کوتاه این که، حکومتی که امروزه به عنوان «حکومت وحدت ملی» موسوم است، هیچگونه منبای تأسیسی مبتنی بر قانون اساسی موجود افغانستان ندارد. این نقیصه همواره برای مخالفان درونی نظام یا [به شکل ناقصتر] اپوزسیون حکومت به خصوص عُمال حکومت پیشین به مثابه یک ابزار برای حمله به حکومت وحدت ملی استفاده شده است. در واقع، فقدان مشروعیت تأسیسی برای حکومت وحدت ملی، پاشنه آشیلی برای این حکومت شده و روز تا روز صف مخالفان را فربهتر و ناتوانی حکومت را در مواجهه با آنها را بیشتر محرز کرده است.
هر چند فقدان مشروعیت تأسیسی برای حکومتی که با انواع مشکلات و تهدیدهای درونی (اپوزیسون داخلی) و بیرونی (به خصوص مخالفان نظام براندازی چون طالبان و حالا داعش) دست به گریبان است؛ قدرت و دوام آن را تحلیل میبرد، اما حکومت وحدت ملی زمانی به سراشیبی سقوط و یا حداقل به قرار گرفتن در این مسیر بیشتر نزدیک شد که برخلاف وعده و وعیدهای گزاف برای آوردن اصلاحات و ارائه خدمات به مردم، آنچه در نزیک به سه سال از کارکرد این حکومت برجای مانده، گسترش روزافزون نارضایتی مردم از سوء کارکرد آن است. در واقع، عملکرد ناشیانه یکجانبه توام با رویکرد و اغراض قومی تباری و انحصارگرایانه، عدم تحقق وعدههای موعود برای مردم و ابهام در مقابله با عوامل تروریستی، موجب از دست دادن مشروعیت کارکردی نظام نزد مردم شد. در کنار این، ضعف و رخوت مستولی [تحمیل شده از سوی دستگاه حاکم و مستقر در ارگ] بر دستگاه ریاست اجراییه هم عواملی را در درون نظام تحریک کرد که علیه آن قد عَلم کرده و به مخالفت پرخیزند که اینک در آخرین مورد شاهد شکلگیری ائتلافی تحت عنوان «شورای ائتلاف برای نجات افغانستان» هستیم.
بقا و شکنندگی
هرچند انتظار شکلگیری ائتلافی ضد حکومتی با توجه به آنچه از ارگ ساطع میشود، امری بعید و نادر نمینماید، اما ترکیب این ائتلاف محلی جای تأمل دارد. - ترکیب نامتجانس ائتلاف جدید در آنکار؛ این ائتلاف علیرغم اینکه واکنشها و جبههگیریهای داخلی زیادی را رقم زد، اما آنچه در وهلهی اول وجهه و بعداً دوام و پایداری آن را مخدوش میسازد، ترکیب نامتجانس آن است. شاید وجود محمد محقق به عنوان کاتالیزوری برای نزدیک کردن دو چهره سیاسی دیگر عمل کرده باشد، اما آنچه دورنمای این ائتلاف را تاریک نشان میدهد، حضور دو قطب [در گذشته] کاملاً متضاد عطامحمد نور و عبدالرشید دوستم در آن است. با یک بررسی اجمالی از تعامل نور و دوستم [اگر از بررسی گذشته دورتر بگذریم] در یک و نیم دهه اخیر، جنگ این دو بازیگر قدرتمند صحنه شمال افغانستان بر سر حاکمیت در بلخ و اطرافش و حتی گاهاً موضوعگیریهای تند و رکیک به آدرس یکدیگر همان مقوله «آب این دو به یک جو نمیرود» را به یاد میآورد.
- موضوع دیگر حضور محقق در این ائتلاف؛ محمد محقق که از یک و نیم دهه گذشته به این سو رهبری یکی از پارچههای حزب وحدت را با عنوان حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان عهده دارد، همواره در مقابل رقیبش کریم خلیلی (رهبر پارچه دیگر حزب وحدت با عنوان حزب وحدت اسلامی افغانستان) در شکست و منزوی بوده است. در واقع، تمام هم، غم و آرزوی محقق کسب جایگاه برتر در میان هزارههای افغانستان و اختیار سهم از آدرس این قوم در دستگاه حاکمه بوده است. از این منظر، محقق برای رسیدن به آنچه خود را محق میداند در تلاش و تکاپو بوده و همواره برای رسیدن به آن هر راهی را میآزماید و اینک راهی جدید به نام ائتلاف برای نجات افغانستان. اما آنچه وزن محقق را فروکاسته و تأثیرگذاری وی را تحلیل برده است، دو موضوع مهم است.
اول اینکه رقیب دیرینه درون قومی وی همچنان بر سر اقتدار و نزدیک به ارگ است و از طریق سرور دانش معاون دوم [در حال حاضر تنها معاون] ریاست جمهوری به مدیریت اوضاع دست مییازد.
دوم اینکه خروج و پشتکردن بخش بزرگی از طرفداران وی و شکلدهی حرکتی مردمی به نام جنبش روشنایی، پشتیبانی مردمی و در نتیجه منبع مشروعیتساز و قدرتآور ایشان را به شدت ضعیف کرده و قدرت چانهزنی سیاسی وی را بیمقدار کرده است.
- حرکتی تاکتیکی و امتیاز طلبانه؛ خارج از آنچه گفته شد، این ائتلاف نه یک حرکت استراتژیک و مدون بلکه بیشتر برای کسب امتیاز و برآورده شدن نیازهای فوری و فردی مؤتلفین شگل گرفته است.
عبدالرشید دوستم به دلیل سرکشیها و خودسریها با طرح توطئهای کنار زده شد و حتی گفته میشود مورد تبعید قرار گرفته است و حتی در صورت رفع تبعید حاضر است، دست از هرگونه مخالفتی علیه نظام بکشد.
عطا محمد نور هم در پی احقاق امتیازات فردی و شناخته شدن به عنوان طرف اصلی دعوا از آدرس جمعیت در مقابل حکومت برای منزوی ساختن عبدالله عبدالله است که در این خصوص صلاحالدین ربانی هم با وی همنوایی میکند.
محمد محقق هم برای بیرون شدن از انزوای تاریک قصر سپیدار و گرفتن ناچیز امتیازی [حتی نقدی] تن به یکجا شدن به چنین ائتلافی داده است.
تأثیر این ائتلاف بر حاکمیت دستگاه حاکمه
معمولاً ائتلافهای اپوزسیونی به قصد و به منظور انتقاد از کارکرد حکومتها شکل میگیرند با این ویژگی که خارج از دستگاه حاکمه و مجریه بوده و ناظر به عملکرد حکومت هستند. در مورد ائتلاف موجود این پرسش مطرح میشود که اگر حکومت ناکارا و در راه نادرست در حرکت است؛ چرا این عده همچنان عهدهدار پُستهای مهم دولتی هستند؟ این پرسش بهظاهر ساده، ضربه مهلکی بر پیکره و منطق کارکردی این ائتلاف وارد کرده و حتی حالت بومرنگی به آن میدهد. مضاف برای این، آنچه بر تأثیرگذاری این ائتلاف سایه انداخته و وزنه آن را سبک میسازد، وجود ریاست اجرایی به عنوان بازوی مشروعیتساز حکومت موجود است که کماکان به حفظ موضع محافظه کارانه خود وفادار است. بنابراین، از منظر ریاست اجرایی هرگونه تلاشی در جهت نامشروع جلوه دادن حکومت موجود تا زمانی که این ریاست برقرار است ناموجه بوده و خلاف منافع علیای کشور تلقی میشود.
در کنار آنچه گفته شد، حکومت مرکزی با در اختیار داشتن منابع و مراجع فراوان برای زیر سئوال بردن و ضعیف کردن وزنه تأثیرگذاری چنین ائتلافهای اعتراضی علیه حکومت، شدت تأثیرگذاری ائتلاف مزبور را فرو میکاهد. از این رو، حکومت با تحریک اذهان عامه از طریق شورای ملی، شوراندن احزاب [بهظاهر] مستقل سیاسی، استفاده از شخصیتهای مستقل سیاسی نزدیک تیم حاکم و تحریک افکار عمومی به راحتی مشروعیت و مقبولیت ائتلاف را تقلیل میدهد. در کنار آنچه از قبل وجود داشت که به عنوان ابزار توسط دستگاه حاکمه استفاده میشد؛ بازیگر تا حدودی تأثیرگذار دیگری که به تازگی وارد میدان کارزار سیاست در افغانستان شده، حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار است. نمود برجسته همسویی حکمتیار با تیم حاکم را میتوان در واکنش تندِ به ظاهر مستقل حکمتیار علیه ائتلاف نجات برای افغانستان دانست. در واقع، حکمتیار وسیله مؤثری برای تیم حاکم در کاخ ریاست جمهوری برای خنثیسازی هرگونه تشکل اعتراضی علیه آن شده است.
بحث مهم دیگری در خصوص شکلگیری ائتلافها، نگاه و موضعگیری حامیان بیرونی افغانستان (خارجیها به خصوص ایالات متحده) است. هرچند و به صورت غیر رسمی توصیههایی از سوی منابع خارجی به دولت افغانستان برای حفظ نظم و انسجام داخلی، تقویت پایههای مردمی نظام و سهیمسازی و مشارکت احزاب و جریانهای سیاسی در قدرت صورت میگیرد، اما آنچه از همه مهمتر است، دیدگاه و موضع ایالات متحده در خصوص اوضاع داخلی افغانستان است. تاکنون هیچگونه موضع رسمی از جانب ایالات متحده در خصوص این شکلگیری ائتلاف جدید اتخاذ نشده، اما آنچه از عملکرد و موضعگیری غیر رسمی آن کشور در خصوص قضایای داخلی دیده شده این مطلب را میرساند که آن کشور به حکومت وحدت ملی که متشکل از دو نهاد مشروعیتساز ریاست جمهوری و ریاست اجرایی است به عنوان آدرسهای رسمی دولت افغانستان نگریسته و دیگر جناحها را تشویق و حتی در صورت لزوم تهدید به اطاعت و گردن نهی به آن میکند. در واقع، آمریکاییها در بدل وفاداری که تیم موجود به آنها دارند، به هرگونه اعتراضی ولو به بزرگی ائتلاف نجات برای افغانستان نه گفته و حتیالمقدور اعضای آن را بیشتر از پیش تحت فشار و در تنگناهای بیشتر قرار خواهند داد.
در نتیجه و معطوف به آنچه توضیح داده شد، باید گفت که ائتلاف مزبور تأثیر خاصی بر چینش موجود قدرت در دستگاه حاکمه موجود و اوضاع جاری در کشور نگذاشته و همانند ائتلافها و جریانهای قبلی قدرت متمرکز و متصلب هژمونیک ارگ را هم سرشکن نخواهد کرد، کما اینکه [بیشتر به توصیه و دیکته خارجیها به ویژه ایالات متحده] با استفاده از ابزارهای تهدیدی و تطمیعی اقداماتی در جهت فروپاشی این ائتلاف روی دست گرفته خواهد شد.
انتهای مطلب/.
خیلی خوشحالم که با یک سایت معتبر با مطالبی فاخر مواجه شده ام.