پاکستان با طرح دکترین «عمق استراتژیک» از یک سو کوشیده است تا افغانستان را در محور خود نگهدارد و یا حداقل اجازه ندهد؛ افغانستان به عنوان یک چالشگر در مقابلش قد علم کند و از سوی دیگر از نفوذ هرچه بیشتر هند در افغانستان جلو گیری کند. دهلی و اسلام آباد در یک بازی با حاصل جمع صفر و خشنونت بار در افغانستان در رقابت هستند و در عین حال هر دو کابل را به مثابه کلیدی برای ورود به آسیای مرکزی مینگرند.
ایران شرقی/
عبدالشکور سالنگی*
افغانستان تنها کشوری بود که به درخواست پاکستان برای عضویت در سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۷ رأی منفی داد. در واقع، جرقه ایجاد بحران در روابط دو کشور از همان آغاز تشکیل کشوری به نام پاکستان بین دو کشور زده شد. اگر روابط افغانستان و پاکستان در چند دهه اخیر به خوبی رصد شود، موضوع دیورند همواره بهعنوان یک متغیر مستقل بر روابط دو کشور سایه افکنده است.
مطرح کردن این موضوع توسط افغانستان و از طرف دیگر نزدیکی بیش از حد و حساسیتبرانگیز با هند به عنوان رقیب اصلی پاکستان سبب شده که افغانستان وارد بازی نفسگیر و پر هزینهای شود. با توجه به همین موضوع است که در سالهای اخیر هند از افغانستان به عنوان کارت بازی علیه پاکستان استفاده میکند.
در مقابل پاکستان هم با طرح دکترین «عمق استراتژیک» از یک سو کوشیده است تا افغانستان را در محور خود نگهدارد و یا حداقل اجازه ندهد؛ افغانستان به عنوان یک چالشگر در مقابلش قد علم کند و از سوی دیگر از نفوذ هرچه بیشتر هند هم در افغانستان جلو گیری کند. روی هم رفته، هر دو کشور در یک بازی با حاصل جمع صفر و خشنونت بار در افغانستان با هم در تعاملند و در کنار این، افغانستان برای دو کشور متخاصم به مثابه کلیدی برای ورود و نفوذ در آسیای مرکزی هم لحاظ شده است.
با عنایت به آنچه گفته شد، دو متغیر اساسی دشمنیساز بر فضای روابط دو کشور افغانستان و پاکستان سایه افگنده است. اول مطرح کردن گاه و ناگاه معضل دیورند از طرف افغانستان و دوم نوع روابط افغانستان با هند. اگر این دو موضوع را به عنوان محرکهای اصلی الگوهای دشمنیساز در فضای کلی روابط دو کشور در سطح کلان در نظر بگیریم،ا رویدادهای اخیر چه توجیهاتی میتوانند داشته باشد؟ در این خصوص میتوان چند عامل فوری را در ماجراجوییهای اخیر پاکستان به عنوان محرکهای ثانوی به عنوان فرضیه لحاظ کرد.
نخستین فرضیه به کنفرانس امنیتی مونیخ برمیگردد. همانگونه مبرهن است، بحث مبارزه با تروریسم و حامیان آن به عنوان یکی از مسائل عمده جهانی در کنفرانس امنیتی مونیخ مطرح شد. افغانستان به عنوان یکی از کشورهایی که بیشترین آسیبها را از گروههای تروریستی دیده است و همانگونه که رئيس جمهور افغانستان اذعان داشت در این کشور ۲۱ گروه تروریستی فعال وجود دارد که مامن این گروهها پاکستان است.
پاکستان برای اینکه به نحوی چنین ادعایی را دور بزند و افکار جهانی را به نفع خود بچرخاند، تراژدی حمله به یک زیارتگاه در ایالت سند را با این هدف راهاندازی کرد که وانمود کند این پاکستان است که از وجود گروههای تروریستی مستقر در خاک افغانستان آسیب میبیند. بر اساس این فرضیه حملات انتحاری و انفجاری بر دادگاهی در شهر پیشاور برای محرز جلو دادن مظلومنمایی توسط خود [دولت] پاکستان انجام شده است.
فرضیه دیگر ناظر به اداره دونالد ترامپ و تیم نظامی و اطلاعاتی وی است. هرچند ترامپ موضع رسمی که بتوان از آن نوع نگاه و استراتژی وی را در خصوص ماموریت آمریکا در افغانستان و نوع برخورد و تعاملش با دولت پاکستان را استنباط کرد، ارایه نداده است؛ اما آنچه از فضای ایجاد شده در تیم نظامی و دستگاه سیاست خارجی وی میتوان برداشت کرد این است که دولت جدید آمریکا از پاکستان خواهد خواست تا ثابت کند که از تروریسم آسیب دیده یا بالعکس پرورشگاه تروریسم است.
از جهت دیگر تیمی امنیتی ترامپ مرکب از ژنرالان کار کشتهای است که در افغانستان انجام ماموریت کردهاند و درک واضحی نسبت به جنگ این کشور دارند. این امر پاکستان را دچار سراسیمگی ساخته که مبادا این تیم امنیتی و نگاه خام ترامپ در مورد ریشههای جنگ در افغانستان به فرجامی برسند که نتیجه آن به تروریستپرور خوانده شدن پاکستان ختم شود. در کنار این مسأله هراسبرانگیز برای پاکستان، جمهوریخواهان قدرتمندی مانند زلمی خلیلزاد (افغانیالاصل) خواهد کوشید تا ترامپ و تیمش را به تروریستپرور خواندن پاکستان متقاعد کند. از این رو پاکستان با اجرای سناریویهایی مانند حمله به زیارتگاهها و دادگاههای خود، چهره مظلومانه و آسیبدیدهای به خود گرفته تا بتواند افکار عمومی جهانی و به ویژه افکار عمومی را در ایالات متحده به نفع خود بچرخاند.
فرضیه سومی را میتوان ناظر بر تحرکات جدید روسیه در منطقه مطرح کرد. روسیه که بعد از ۲۰۱۴ (پایان مأموریت نظامی و جنگی نیروهای ناتو در افغانستان) در خصوص قضایای افغانستان به شدت فعال شده است و هر از گاهی موضعگیریهای نامتعارفی در قبال جنگ و صلح افغانستان میکند، به نحوی وانمود کرده که از رویکرد مبارزاتی آمریکا در افغانستان به ستوه آمده است. آنچه که به صورت کلی میشود از تحرکات اخیر روسیه برداشت کرد این است که مسکو میخواهد در قضایای افغانستان سهم درخور شأن خود را داشته باشد.
هرچند عوامل متعددی در این خصوص میتوان مطرح کرد، مانند رویاروییهای این کشور با غرب به ویژه آمریکا در خارومیانه، تحرکات جدید ناتو در شرق اروپا و در کل تقابل این کشور با آمریکا در سطح نظام بینالملل که این عوامل به خودی خود بر نوع همکاری و ستیز روسیه و آمریکا در افغانستان بیتأثیر نیست؛ اما آنچه مربوط به قضایای ویژه افغانستان میشود، بحث حضور روز افزون داعش و گروههای فرامرزی و فراملی غیر بومی در افغانستان است.
روسیه با قبول داشتن ارتباط با طالبان و طرح و برگزاری نشست سه جانبه در مسکو و متعاقب آن برگزاری نشست شش جانبه، دور از انظار آمریکا و متحدانش، درصدد ایجاد مکانیسم بومی و منطقهای است که از طریق آن نظارت و اشراف بیشتری بر قضایای افغانستان داشته باشد. آنچه که این موضوع را به پاکستان ارتباط میدهد این است که پاکستان برای رهایی از وابستگی بیشتر از ایالات متحده به فکر نزدیکی بیشتر به قدرتهای شرقی روسیه و چین است و از رهگذر مظلومنمایی (با اجرای تراژدیهای مزبور) در پی کسب امتیاز از این دو قدرت به خصوص روسیه است. چه اینکه روسیه هم چراغ سبزهایی برای پاکستان مبنی بر تمایل برای گسترش همکاری در خصوص مبارزه مشترک علیه تروریسم نشان داده است.
آنچه میتواند برآیند این سه فرضیه باشد، این است که پاکستان برای رهایی از انزوای منطقهای و جهانی و برای این که خود را کشوری آسیبدیده از تروریسم جلوه دهد؛ هر از گاهی به خلق تراژدیهای مظلومنمایانهای دست میزند.
انتهای مطلب/.
* عبدالشکور سالنگی - کارشناس ارشد مسائل افغانستان