مطالعات شرق | یکی از ویژگیهای پاکستان که عمری نسبتاً کوتاه و حدود هشتاد ساله دارد، جامعۀ موزائیکی و مُتکثر این کشور هم از لحاظ مذهبی و هم از نظر قومی است. با توجه به اینکه نوعِ نگاه به مذهب و قومیت میتواند دو نتیجۀ مثبت و یا منفی را در جامعه به دنبال داشته باشد، نمیتوان تکثر قومی یا مذهبی را فینفسه، پدیدهای مثبت یا منفی دانست، بلکه نوعِ نگاه و عملِ حاکمان و سیاستگذاران جامعه است که تعیین میکند که این مساله، تاثیر مثبت بر جامعه بگذارد یا تاثیر منفی.
در پاکستان از ابتدای تشکیل، بنا برآن بود که کشوری با اتکا به اسلام تاسیس شود و اقوام و مذاهب اسلامی ذیل این عنوان گرد هم آیند و با اتحاد و نظم ناشی از این همدلی، کشور جدیدی را برای مسلمانان شبهقاره ایجاد کنند. به همین دلیل شعار «ایمان، اتحاد و نظم» شعار اولیه در تشکیل پاکستان بود.
اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، غیر از چیزی بود که بنیانگذاران پاکستان به دنبالش بودند. در این نوشته به صورت مختصر به این موضوع و اَشکال مختلف قومگرایی و تبعیض مذهبی و اجتماعی، اشاراتی خواهیم داشت.
پاکستان کشوری است که با شرایط خاصی تشکیل شده است. در سال 1947، حداقل چهار نیروی اجتماعی در این کشور وجود داشته است:
این شرایط به اضافۀ دوپاره بودن خاک پاکستان و قرار گرفتن پاکستان شرقی (بنگلادش کنونی) و غربی (پاکستان کنونی) با فاصله چند صد کیلومتری از هم و وجود قومیتی دیگر یعنی بنگالیها در پاکستان شرقی، باعث شده بود یک جمعیت ناهمگون با خواستهها و آمال متفاوت و فقط با یک اشتراک – میل جدا شدن از هند - در کشوری جدید جمع شوند. همین گسستگی گروههای اجتماعی، مذهبی و جغرافیایی باعث میشد برخی کارشناسان عنوان کنند که استقلال پاکستان در واقع به مثابۀ ظهور یک شبه کشور، در شبهقاره بوده است.
در پاکستان کنونی هم موزائیکی از اقوام شامل پنجابی، سندی، پشتون، بلوچ، بُلتی، کشمیری و برخی گروههای دیگر نظیر ساکنان چترال و امثال آن وجود دارد.
بنیانگذاران پاکستان که میدانستند در صورت اولویت داشتن قومگرایی برای اقوام مختلف، هویت ملی پاکستانی شکل نخواهد گرفت و همچنین برای اینکه ملیگرایی در این کشور، جایگزین قومگرایی شود، تلاش کردند تا اسلام به عنوان حلقۀ وصلِ اقوام به کار گرفته شود.
همان طور که گفته شد، شعار پاکستان در ابتدای تشکیل، ایمان – اتحاد – نظم بود و غرض از آن این بود که اقوام مختلف مانند دانههای تسبیح با نخ اسلام به هم متصل شوند و هویت ملی شکل بگیرد ولی این اتفاق نیفتاد و قومیتها به دلایل مختلف به قوت خود باقی ماندند. برخی علل آن به شرح زیر است:
این نوع نگاه حداقل باعث دو آفت شد:1. رشد اسلامگرایی افراطی 2. گریز از مرکز اقوام و ایالتهایی که از این تفکر علیه آنها استفاده میشد.
امروزه، گروههای قومی در بلوچستان، سند و خیبرپختونخوا بر این باورند که پنجابیها، تبدیل به صاحبان اصلی این سرزمین شدهاند و عمدۀ قدرت و ثروت در دست آنهاست. مثلاً در گذشته میان اربابِ قدرت این جمله مشهور بود که: یک نظامی خوب، یک نظامی پنجابی است. این احساسِ تبعیض، به نظر میرسد تا حد زیادی با واقعیت تطابق دارد. اما حتی صِرف وجود این احساس، کافیست که یک جامعه را از تعادل خارج کند.
به عنوان یک مثال از تباین و نقار میان قومها، میتوان به گزارههایی از این قبیل که در ادامه میآید اشاره کرد: یک دوست پنجابی به من میگفت: «من در میان شگفتی و مخالفت همه، همسر پشتون گرفتهام»، یعنی این کار آن قدر تابوست که ایشان به خود میبالید که تابوشکنی کرده است. این اتفاق حتی در میان طرفداران یک مذهب هم نمونههایی دارد مانند آن که مرد شیعۀ غیر سید حق ندارد با دختر شیعۀ سیده، ازدواج کند و در برخی موارد این کار حتی ممکن است به قتل داماد توسط اطرافیان عروس منجر شود. نمونههای عینی از این امر به عنوان شاهد مثال وجود دارد که برای حفظ حرمت اشخاص، از بیان آن اجتناب میکنم.
بلوچها در درجۀ اول با پنجابیها، سپس با سندیها و در مرحلۀ آخر با پشتونها زاویه دارند. اخیراً با توجه به اهداف مشترک در میان بلوچها و پشتونها برای ضربه زدن به حاکمیت مرکزی، برخی از آنها به نوعی تفاهم و همکاری – قاعدتاً تاکتیکی - در مسیر مبارزه دست یافتهاند. پشتونها هم نخست با پنجابیها و سپس با سندیها و در آخر با بلوچها زاویه دارند. سندیها هم نخست با پنجابیها و سپس با بلوچها و پشتونها مشکل دارند.
این واگرایی قومی، منجر به ایجاد عدم تعادل در جامعه، مرکزگریزی و روی آوری گروههای قومی به خشونت و بهرهگیری از روشهای غیر مسالمتآمیز و غیر مدنی میشود. این خشونتها در جوامع پیرامونی پاکستان از جمله ایران نیز تاثیرگذار است که تشدید برخی ناامنیها را در بلوچستان ایران، میتوان تا حدی متاثر از این وضعیت دانست.
مطالب پیشنهادی:
عدالت اجتماعی، به معنای تامین فرصتهای برابر رشد در همۀ زمینهها و برخورداری برابر همۀ مردم از ثروت و امکانات کشور است. جامعۀ پاکستان از نظر اقتصادی و فرهنگی دارای شکافهای طبقاتی گسترده است. مشکل اختلاف طبقاتی ناشی از این عوامل است:
با یک نگاه مختصر به وضوح میتوان دید که عدالت اجتماعی در پاکستان، با مشکل جدی مواجه است. فقط مقایسۀ شرایط و برخورداریهای پنجاب با بلوچستان و یا مناطق مختلف خیبرپختونخوا و یا مناطق قبایلی، نشاندهندۀ عمق تفاوتهاست.
برای نمونه، به ارقام بودجۀ واگذاری به ایالتها نگاهی میاندازیم:
دولت فدرال میگوید که با توجه به اولویتهای جمعیتی، محرومیتها، درآمدزایی و سایر اولویتها، بودجۀ ایالتها را تعیین میکند. براین اساس، بودجۀ هر یک از ایالات به این شرح بوده است: (بودجۀ سال گذشته)
این در شرایطی است که پنجاب هم اکنون توسعهیافتهترین ایالت است و بلوچستان، بهرۀ خیلی کمی از توسعه برده است. اگر سرانۀ افراد را از این بودجه حساب کنیم، برخورداری پنجابیها تقریباً یک و نیم برابر بلوچها و پشتونهاست.
این در حالی است که منطقاً باید برای جبران عقبافتادگی ایالتهای بلوچستان و خیبرپختونخوا، بودجۀ بیشتری به آنها تعلق گیرد. در مورد امکانات زیر ساختی هم، اوضاع به همین شکل است. فقط به یک مورد در زیر اشاره میشود:
از تعداد ۲۵۵ دانشگاه پاکستان، منطقۀ فدرال یعنی اسلامآباد ۲۵ و ایالت پنجاب ۹۰ دانشگاه دارد (گرچه به لحاظ تقسیمات کشوری منطقۀ فدرال جدا از پنجاب است ولی به لحاظ جغرافیایی عملاً بخشی از پنجاب است. با این حساب سهم پنجاب میشود: 11
دانشگاه یعنی بیش از 45 درصد) این درحالی است که ایالت سند ۷۳، ایالت خیبرپختونخوا ۴۶، ایالت بلوچستان ۱۲، کشمیر ۷ و گلگیت- بلتستان ۲ دانشگاه دارند.
با این دو نمونه نشان داده میشود که عدالت اجتماعی که در قانون اساسی پاکستان بر آن تاکید شده است عملاً رخ نداده است.
تفاوتهای طبقاتی در پاکستان به شکلی است که پاکستان هنوز هم در چشم یک ناظرِ بیرونی شبیه به یک جامعۀ کاستی دیده میشود. بیش از 60 درصد مردم در مناطق روستایی زندگی میکنند و مالکان بزرگ و فئودالها که عمدتاً قدرتهای سیاسی در سایه یا آشکار هم هستند، مالک همۀ زندگی روستائیان و حتی رای آنها در انتخابات هستند. در جوامع شهری هم، صاحبان کارخانهها و صنایع، بیش از حد یک صاحبکار، در زندگی و سرنوشتِ کارگران خود نقش دارند.
در شهر کراچی که مرکز اقتصادی پاکستان لحاظ میشود، اولین چیزی که توجه هر بینندهای را جلب میکند، حجم انبوه مردم فقیری است که در کنار خیابانها زندگی میکنند و با تکدیگری روزگار میگذرانند. مشاهدۀ شخصی من از کراچی یک تجربۀ تلخ بود که هیچ وقت فراموش نمیکنم. حجم زیاد افرادی که معلولیتهای عجیب و غریب دارند و در هر گوشه و کنار مشغول تکدیگری هستند واقعاً آزاردهنده است. دیدن افراد دارای آسیبهای جسمی بیش از حد معمول، یکی از چیزهایی است که سئوال برانگیز است.
ظاهراً این افراد توسط باندهای مافیایی تکدیگری و در زمان کودکی آنها و به منظور جلب ترحم بیشتر، عمداً دچار این معلولیتها میشوند.
در شهر کراچی که دارای انبوه بازارها، پاساژها و رستورانها است و بخش زیادی از تجارت پاکستان در آن صورت میگیرد، این نمادهای ثروت در یک سو قرار میگیرند و انبوه میلیونی فقرا و متکدیان که در خیابانها و در هر گوشهای حضور دارند، به عنوان نمادهای فقر در سوی دیگر. به شکلی که دیگر نمیتوان به آن تفاوت طبقاتی گفت، بلکه بیشتر تضاد فاحش طبقاتی است.
یک نکتۀ واجد اهمیت دیگر، پدیدار شدن یک طبقۀ اجتماعی در پاکستان است که میتوان آن را به نوعی نمایندۀ خُرده بورژوازی (سرمایهداران و بازرگانان کوچک و زمینداران مستقل و طبقات مرفه شهری) دانست که در پی بر هم زدن ساختار سنتی پاکستان هستند. این طبقه که نمودِ بارز فعالیت سیاسی آن را در سالهای اخیر میتوان روی کار آمدن عمرانخان دانست، امروزه در محاسبات، باید مد نظر قرار گیرد. زیرا چالش جدی در برابر ساختار سنتی پاکستان است و احتمالاً در آینده نیز نقش اجتماعی و سیاسیاش گسترش خواهد یافت.
در استخدامهای دولتی، انتصاب به خاندانهای مهم و اعضای نیروهای مسلح و ثروتمندان، حرف نخست را میزند. هر خانوادۀ پاکستانی در این آرزو به سر میبرد که یک عضو خانواده را در نیروهای مسلح وارد کند تا از این طریق از امتیازهای این امر برخوردار شود.
حتی در مجازاتها، افراد با میزان ثروتی که دارند از شرایط متفاوتی برخوردارند، مثلاً یک ثروتمند اگر به هر دلیلی به زندان بیفتد، زندان را برایش در حد یک هتل تجهیز میکنند و یک فقیر اگر به زندان بیفتد در سختترین شرایط به سر خواهد برد.
در اسلامآباد که دولت خیلی تلاش میکند شرایط آن را مطلوب نشان دهد، انبوهِ فقرا برای تکدیگری از راولپندی یا از مناطق حاشیهای شهر، روزها در اسلامآباد حضور مییابند. چند سال قبل در فاصلۀ چند دقیقهای از ساختمانهای دولتی در اسلامآباد، در کنار مقبرۀ یک صوفی به نام بری امام، مردم غارهایی در کوه حفر کرده و در آن زندگی میکردند. نمیدانم اکنون نیز وضع بر همان منوال است یا تغییر کرده است.
پول و ثروت باعث میشود یک فرد در پاکستان قدرت انجام بسیاری از کارها را که برای مردم عادی ممکن نیست داشته باشد، در زمانِ حاکمیت ضیاءالحق بر پاکستان، این ضربالمثل را از یک دوست شنیدم که حکایت از قدرت پول و رواج رشوه در پاکستان داشت: «پول داشته باش، ضیاء الحق را بکُش!»
بنیانگذار تبعیض مذهبی در پاکستان ژنرال ضیاءالحق بود. او تلاش کرد که قرائت خاصی از اسلام را در جامعه غالب کند که البته با مقاومت جوامع دینی از جمله شیعیان موفق به این کار نشد. در عین حال به دلیل کارکردهای قرائت دیوبندی و جهادی برای سیاست داخلی و خارجی ارتش، این قرائت در اولویت قرار گرفت. این بها دادن به یک فرقه و بهرهگیری از آن در اِعمال سیاستهای داخلی و منطقهای نظیر بازیگری پاکستان در افغانستان و کشمیر، سبب شد این گروه به دنبال سهم خواهی بیشتر از قدرت برود.
برخوردهای خونین میان افراطیون دیوبندی با بریلویها و نیز با شیعیان از همان سالها آغاز شد. تشکیل سپاه صحابه که به باور کارشناسان بدون حمایت سرویسهای امنیتی نبود، منجر به کشتار گستردهای از شیعیان شد.
همچنین حملات خونباری علیه بریلویها صورت گرفت که یک نمونۀ آن در اجلاس سران بریلوی در نشترپارک کراچی بود.
همۀ اینها، منجر به ایجاد شکافهای مذهبی گسترده در جامعه شد و بهطور طبیعی وابستگان هر مذهب را به سوی اتخاذ تدابیری که الزاماً مسالمتآمیز نبودند برای دفاع از خود سوق داد. این وضعیت، سالها ادامه یافت و هرچه بعدها تلاش کردند از آسیبهای آن بکاهند کمتر موفق شدند. افراطگرایی مانند غولِ چراغ جادویی بود که یک روز سرویس اطلاعات پاکستان به او نیاز داشت و از چراغ بیرونش آورد و از آن به بعد و تا کنون نتوانسته آن را به جای خود برگرداند.
تمام آنچه دربارۀ وضعیت اجتماعی، طبقاتی و مذهبی پاکستان گفته شد، منجر به سرریزهای سیاسی و امنیتی میشود. این سرریزها فقط محصور در جامعۀ پاکستان باقی نمیماند و جوامع دیگر و در وهلۀ نخست همسایگان را تحت تاثیر قرار میدهد. توجه به این واقعیت که بسیاری از سرانِ گروههای افراطی در منطقۀ غرب آسیا، سابقۀ حضور و فعالیت در پاکستان را داشتهاند، این نکته را بهتر آشکار میکند. بنابراین ج.ا.ایران، نمیتواند از آسیبهای وارده در این زمینه کاملاً مصون باشد.
وجودِ موزائیکی از اقوام در پاکستان در کنار وجود تبعیضهای مذهبی و همچنین تفاوتهای شدید اجتماعی و اقتصادی در میان اقشار مختلف جامعه، موجب بروز بحرانهای اجتماعی شده و تداوم آن به نارضایتی گسترده انجامیده است.
به دلیل آنکه بخشهایی از مردم ضعیف، امیدی به حل مشکلات خود و جلب توجه اربابان قدرت ندارند، این امکان وجود داشته و دارد که به سوی رفتارهای خشن و افراطی برای دستیابی به آنچه حق خود میدانند سوق داده شوند. آثار این وضع اکنون هم در بخشهایی از جامعه پاکستان هویداست. معمولاً بحرانهای اجتماعی اگر به درستی مدیریت نشوند سرریزهای امنیتی دارند و این اتفاقی است که اکنون در پاکستان افتاده است که به موارد آن در سطور بالا اشاره شد.
علاوه بر این، مشکلات امنیتی ناشی از نابرابریهای مذهبی و اجتماعی میتواند به جوامع دیگر خصوصاً جوامع همسان در کشورهای همجوار منتقل شود. ج.ا.ایران به دلیل داشتن مرز مشترک طولانی با پاکستان میتواند در معرض تسری آسیبهای امنیتی از پاکستان به ایران باشد، بنابراین باید مسئولان دو کشور با یک هماندیشی موثر و کارساز و همکاری و همفکری در این زمینهها، راهکارهای بهبود این وضعیت را بیابند و آن را در عمل دنبال کنند.
کد خبر:3981