کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

حضور غیرمنتظره هیئت آمریکایی در کابل

آثار و پیامدهای مذاکرات حکومت طالبان و آمریکا

موسسه مطالعات راهبردی شرق , 23 فروردين 1404 ساعت 16:24

با وجود آنکه پس از حاکمیت مجدد طالبان بر افغانستان، دولت جو بایدن فاصله ظاهری با کابل را حفظ کرد اما ترامپ این قاعده را بر هم زد و با فرستادن هئیتی به افغانستان، باب تعامل مستقیم با طالبان را گشود.
این تعامل که تا حدودی غیر مترقبه و دور از انتظار است، در ظاهر دارای اثرات مثبت بر اوضاع افغانستان و حکومت طالبان است و مقامات طالبان حضور هیئت آمریکایی را در کابل روزنۀ روشنی برای آیندۀ حکومت خود ارزیابی می‌کنند اما برخلاف این نگاه خوشبینانه، ورود آمریکا به افغانستان احتمالا بار دیگر این کشور را به میدان رقابت‌ تبدیل خواهد کرد.


  🖊️ میراحمد مشعل؛ کارشناس ارشد روابط بین‌الملل
 ⏱️ زمان مورد نیاز برای مطالعه: 12 دقیقه

 

مذاکرات حکومت طالبان و آمریکا

 

مقدمه

 

حضور بدون مقدمۀ یک هیئت آمریکایی به سرپرستی آدام بوهلر، نمایندۀ رئیس جمهور آمریکا در امور گروگان‌ها، در کابل، اتفاق غیر منتظره‌ای در تعامل آمریکا – طالبان بود. فراتر از این، حضور زلمی خلیل‌زاد نمایندۀ ویژۀ سابق آمریکا در امور افغانستان، به شگفتی این رویداد بیشتر افزود. در حالی که رئیس جمهور پیشین آمریکا، جو بایدن سفر مقام‌های آمریکایی را به کابلِ تحتِ ادارۀ طالبان، قدغن کرده بود و در شرایطی که با توجه به مواضع ترامپ و تیم طالبان‌ستیزش تصور می‌شد که طالبان در دوران ترامپ

روزگار خوبی نداشته باشند، حضور بوهلر و خلیل‌زاد در کابل و انتشار تصاویر مصافحۀ دوستانۀ آمریکایی‌ها با امیرخان متقی در وزارت خارجۀ حکومت طالبان، تصویر دیگری از رویکرد کنونی ترامپ در قبال طالبان را به نمایش گذاشت.
این رویداد غیر مترقبه و دور از انتظار که فاصلۀ زیاد میان مواضع اعلامی و اعمالی دولت ترامپ را در قبال طالبان به نمایش گذاشت، نشان‌دهندۀ چه رویکردی است؟ آیا تاکتیکی، مقطعی و موردی است، یا نشان‌دهندۀ چشم‌اندازی راهبردی است؟ در صورت درستی هر کدام از دو رویکرد، چه آثار و تبعاتی برحکومت طالبان و افغانستان مترتب خواهد بود؟

 

حرکتی تاکتیکی یا اقدامی راهبردی؟

 

از یک منظر حضور هیئت آمریکایی در کابل برای رهایی یک زندانی آمریکایی از بند طالبان، مسئله‌ای چندان مهم با دورنمایی بزرگ نیست. پایۀ استدلال برای این فرضیه می‌تواند توجه به شخصیت منحصر به فرد دونالد ترامپ باشد. به لحاظ رفتاری، ترامپ دارای خصلت معامله‌گری است. او برای انجام معامله هیچ حد و مرز و هنجار یا اصولی را لحاظ نمی‌کند. در واقع عملکرد ترامپ را می‌توان مصداق بارز این مقوله دانست که «هدف وسیله را توجیه می‌کند» او برای رسیدن به هدف مورد نظر خود حاضر است به هر اقدام نامتعارف و بدور از هنجارهای پذیرفته شدۀ دولت‌داری در آمریکا دست بزند.

مثال‌های زیادی در این زمینه وجود دارد. ترامپ در دورۀ اول ریاست جمهوری خود با «کیم‌ جون اون»، رئیس کره شمالی به‌عنوان یکی از دشمنان سرسخت آمریکا، دیدار مستقیم داشت. امری که در نیم قرن گذشته در رفتار هیچ یک از رؤسای جمهور آمریکا دیده نشده بود. در همین اواخر نمایندگان او با رهبران جنبش حماس در قطر به طور مستقیم دیدار کردند. حضور نمایندگان ترامپ در کابل نیز به همین منوال قابل تحلیل است. در صورت صحت این فرضیه، حضور نمایندۀ ترامپ در کابل اقدامی تاکتیکی بوده نه موضوعی بزرگ و مبتنی بر یک رویکرد بلندمدت.

طبق این فرضیه، حضور آمریکایی‌ها در کابل براساس یک بده بستان ساده انجام شده و حتی می‌تواند غیرقابل تکرار باشد. هرچند که در همین حد نیز برای طالبان مفید واقع شده و ابزار تبلیغاتی خوبی بود. اما این نوع نگاه به قضیه نمی‌تواند توجیه کنندۀ کل ماجرا باشد. شاید بخشی از علت این رفتار مربوط به رویکرد و روش منحصر به فرد ترامپ نسبت به قضایا باشد ولی باید دانست که مسئله افغانستان برای آمریکا فراتر از چنین نگاه تقلیل‌گرایانه‌ای است.

افغانستان، جغرافیایی است با کد‌های ژئوپلیتیکی بسیار کارآمد در بازی‌ها و رقابت‌های منطقه‌ای و جهانی و لذا این کشور جایی نیست که آمریکا به سادگی از آن صرف نظر کند. بنابراین، نگاه‌ ژرف به قضیه، این نتیجه را به دست می‌دهد که تعامل مستقیم آمریکا با طالبان که روند آن از آزادسازی یک زندانی شروع شده، ادامه‌دار بوده و مبتنی بر اهداف کلان و بلندمدت آن کشور است. شاید گفته شود که دولت بایدن نیز توانست دو زندانی آمریکایی را از طریق مجاری غیر مستقیم و با واسطه، از بند طالبان رها کند و تفاوت کار ترامپ صرفاً در این است که او روش مستقیم و بی‌واسطه را برای این کار اعمال کرد.

 پاسخ به این شبهه این است که اگر حضور هیئت آمریکایی در کابل صرفاً برای رهایی یک آمریکایی از بند طالبان بود،‌ چرا خلیل‌زاد هم به همراه نمایندۀ ویژه ترامپ در امور گروگان‌ها به کابل فرستاده شد؟ بنابراین، قضیه چنان که ظاهر آن نشان می‌دهد، ساده و تک‌بعدی نبوده بلکه نشان‌دهندۀ روندی است پیچیده با دورنمایی احتمالاً بزرگ. در صورت درستی این فرضیه، قطعاً آثار و پیامد‌های زیادی برای آیندۀ افغانستان متصور است که در ادامه به اختصار به آنها پرداخته می‌شود.
 

آثار سازنده و مثبت

 

تسهیل «شناسایی بین‌المللی» حکومت طالبان

هرچند پس از حاکمیت مجدد طالبان بر افغانستان، تعدادی از کشورها به‌خصوص همسایه‌های افغانستان و چین و روسیه تعامل غیررسمی را با حکومت طالبان برقرار کرده‌اند و حتی در مواردی روابط به سطح سفیر ارتقا یافت، اما حکومت طالبان همچنان فاقد شناسایی رسمی در سطح بین‌المللی است و در انزوای بین‌المللی قرار دارد که بزرگ‌ترین عامل این عدم شناسایی، ایالات متحدۀ آمریکاست.

به فرض اینکه آمریکا با شروع مذاکرات مستقیم با طالبان باب تعامل رسمی را با حکومت طالبان آغاز کند، مهم‌ترین اثر آن خارج شدن حکومت طالبان از انزوای شناسایی بین‌المللی پنداشته می‌شود، به‌خصوص تأثیر آن بیشتر بر رفتار کشورهای اروپایی خواهد بود. زیرا اروپایی‌ها در خصوص تعامل با حکومت طالبان،‌ مترصد مشخص شدن رویکرد آمریکا هستند. هرچند زود است که تصور شود حکومت طالبان مورد شناسایی رسمی قرار خواهد گرفت اما رویۀ تعامل مستقیم آمریکا با این حکومت، می‌تواند الگویی برای دیگران، برای باب کردن روابط دوفاکتو باشد. 

 

کمک به پایایی و بقای حکومت طالبان

بزرگ‌ترین ترسی که در خصوص حکومت طالبان وجود دارد، احتمال افزایش دشمنی آمریکا با آن است. تصوری وجود دارد که آمریکا به دلیل جنگ بیست ساله و وجود افراد طالبان‌ستیز در دولت ترامپ، دست به اعمال سیاست‌های سخت در قبال حکومت طالبان بزند و وضعیت حکومت طالبان را بیش از حال متزلزل کند. این احتمال را به‌خصوص مخالفان حکومت طالبان نجوا می‌کنند و تحلیل‌های زیادی در مورد آن از سوی مخالفان ارائه شده و می‌شود. حال با انجام مذاکرات مستقیم آمریکا با طالبان، این تحلیل‌ها نقش بر آب شده، تلقی می‌شود.

افزون بر این، آمادگی آمریکا برای مذاکره با طالبان به میزان زیادی به افزایش اعتماد به‌نفس حکومت طالبان کمک کرده و موجب می‌شود که اعضای این حکومت بیشتر به پایایی و بقای حکومت خود دلگرم شوند. گذشته از متولیان و اعضای حکومت طالبان، این سفر تأثیر قابل توجهی بر اعتماد عمومی نسبت به حکومت طالبان خواهد گذاشت؛ زیرا تمام فرضیه‌ها و تحلیل‌هایی را که نابودی حکومت طالبان را زمزمه می‌کرد، به چالش می‌کشد.

 

کمک به بهبود اقتصاد افغانستان

تأثیر دیگری که مذاکرات مستقیم آمریکا با طالبان بر اوضاع افغانستان خواهد داشت، تأثیر اقتصادی است. با وجود آنکه حکومت طالبان تبلیغات گسترده‌ای در مورد نحوۀ مدیریت اقتصادی افغانستان می‌کند، از جمله این که مدعی است اقتصاد این کشور مستقل از منابع بیرونی است، اما قدر مسلم آن است که اقتصاد افغانستان به شدت وابسته به منابع بیرونی، به‌خصوص تزریق ارز نقدی است. 

 

اکثر ساکنان کنونی کابل کسانی‌اند که از دیگر ولایت‌ها یا کشورهای همسایه، بعد از سال‌ها مهاجرت، به این شهر آمده و دراین وابستگی که معلول عدم پویایی اقتصادی و ناتوانی در بنیه‌های تولیدی صادراتی است، اقتصاد افغانستان را تقریباً معتاد به منابع خارجی کرده است. مثال بارز تأثیر و نقش کمک‌ها بر اقتصاد افغانستان را می‌توان در نتایج تصمیم ترامپ به تعلیق کمک‌ها مشاهده کرد.  

 

به محض اعلام تعلیق کمک‌های آمریکا به افغانستان، هرج و مرج بزرگی در اقتصاد افغانستان بروز کرد، ارزش افغانی که مدت‌ها ثبات داشت، دچار نوسانات شدید شد تا جایی که حکومت طالبان برای کنترل آن، صرافی‌ها را در سراسر افغانستان تعطیل کرد. این تصور محتمل است که مذاکرات آمریکا با طالبان به جاری شدن دوبارۀ کمک‌ها به افغانستان منجر شود که در آن صورت بر اقتصاد لرزان و لنگان افغانستان فشار کمتری وارد و هرج و مرج از آن زدوده خواهد شد.

 

آثار مخرب و منفی

 

گذشته از آثاری که ظاهراً سازنده و مثبت انگاشته می‌شوند، انجام مذاکرات مستقیم آمریکا با طالبان با این فرض که به بهبود تعامل و روابط دو طرف بینجامد،‌ زیان‌هایی نیز در پی خواهد داشت که ذیلاً به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود.

 

افزایش شقاق و شکاف درونی طالبان

با وجود آنکه مذاکرۀ مستقیم آمریکا با حکومت طالبان می‌تواند سطح اعتماد در صفوف طالبان را افزایش دهد، از زاویۀ دیگر، باعث بروز اختلاف یا افزایش شکاف درونی در میان اعضای این گروه می‌شود. احتمال این فرض از آنجا ناشی می‌شود که برخی از طالبان، در صورت برقراری روابط با آمریکا، جهاد بیست سالۀ گذشته را کاری عبث و بیهوده خواهند دانست و امکان شکل‌گیری جبهه‌هایی در درون طالبان علیه رهبری و تصمیم گیرندگان ارشد این گروه وجود خواهد داشت. با توجه به توان نظارتی نیرومندی که در حکومت طالبان وجود دارد، اگر نتوان احتمال ایجاد انشعاب را محتمل دانست، امکان پیوستن اعضای ناراضی به داعش محتمل پنداشته می‌شود و «داعش خراسان» در آینده از طریق تبلیغات علیه دستگاه رهبری طالبان، می‌تواند به راحتی افراد ناراضی طالبان را جذب کند.

 

افزایش بی‌اعتمادی به حکومت طالبان در سطح منطقه

تأثیر مخرب قابل توجه دیگری که تداوم مذاکرات مستقیم آمریکا و طالبان و پنهانی بودن دستور کار آن می‌تواند داشته باشد، افزایش سطح بی‌اعتمادی به حکومت طالبان در سطح منطقه است. انتقادهای جدی کشورهای منطقه به نحوۀ تعامل حکومت طالبان با آمریکا که در گذشته وجود داشت، می‌تواند ابعاد جدیدی پیدا کند و به شکل آشکار خود را در سیاست‌ها و عملکردهای کشورهای منطقه نشان دهد. اینکه برخی از کشورهای منطقه به‌خصوص قدرت‌های بزرگ یعنی روسیه و چین در تعامل با حکومت طالبان جانب احتیاط را رعایت می‌کنند، به رمز و رازآلود بودن تعامل آمریکا و طالبان برمی‌گردد که در صورت تداوم چنین تعامل مبهم و سربسته‌ای، بی‌اعتمادی فزایندۀ کشورهای منطقه در قبال حکومت طالبان بیشتر خواهد شد. تعامل مستقیم آمریکا با طالبان، می‌تواند سایۀ بی‌اعتمادی را بر روابط کشورهای منطقه و افغانستان تحت حاکمیت طالبان بیفکند.
 

امنیتی‌سازی افغانستان

بیش از دو مورد قبل، بیشترین تأثیر منفی مذاکرات آمریکا و طالبان که ممکن است به برگشت دوبارۀ آمریکا به افغانستان منجر شود، امنیتی‌سازی فضای افغانستان است. امنیتی‌سازی به این معنا که افغانستان بار دیگر از طریق جذب یک قدرت متخاصم، قدرت‌های پیرامونی خود را در برابر خود، حساس می‌کند. مصیبت‌بار بودن حضور آمریکا در افغانستان از آنجا قابل تصور است که برگشت آمریکا به این کشور نه یک رابطه‌ ساده، بلکه استفاده از افغانستان به‌عنوان پایگاهی برای ضربه زدن به منافع قدرت‌های پیرامونی افغانستان تلقی می‌شود. شاید این سئوال مطرح شود که چرا حضور چین و روسیه در افغانستان نمی‌تواند فضای این کشور را امنیتی کند؟ پاسخ این است که حضور روسیه و چین اولاً بیشتر اقتصادی و سیاسی است تا نظامی و استخباراتی، ثانیاً دو کشور روسیه و چین نه‌تنها با یکدیگر سازگارند بلکه هر دو رابطه یا مشکل امنیتی با هیچ یک از همسایگان افغانستان ندارند. ثالثاً حضور این کشورها در افغانستان بیشتر جنبۀ سازندگی در افغانستان داشته و به عنوان عاملی مفید برای جذب افغانستان در سازوکارهای

اقتصادی و سیاسی منطقه‌ای تلقی می‌شود. برعکس این موارد، حضور آمریکا در افغانستان با توجه به وضعیت متخاصم واشنگتن با دو قدرت روسیه و چین و برخی از همسایگان افغانستان، خصمانه بوده و برای ثبات منطقه‌ای مضر دانسته می‌شود.
روشن است که تلاش آمریکا برای حضور مجدد در افغانستان برای استفادۀ ابزاری از این کشور علیه رقبا و دشمنان خواهد بود. گذشته از استدلال‌هایی که در این زمینه ارائه شد، برای نشان دادن میزان خطر تلاش‌های آمریکا برای بازگشت مجدد به افغانستان، همین کافی خواهد بود که ترامپ بارها موضوع تصاحب دوبارۀ پایگاه هوایی بگرام را مطرح کرده است. تکرار اظهارات ترامپ مبنی بر اینکه پایگاه هوایی بگرام تنها دو ساعت از مراکز حساس هسته‌ای چین فاصله دارد، نشان می‌دهد که چه نیتی ورای مذاکرۀ آمریکا با طالبان وجود دارد. گذشته از هر بحثی، طرح همین موضوع نشان می‌دهد که با نزدیک شدن آمریکا به طالبان، فاصلۀ آمریکا با مراکز حساس چین و حیاط خلوت روسیه، یعنی آسیای مرکزی هم بسیار کم خواهد شد.

 

جمع‌بندی

 

با وجود آنکه پس از حاکمیت مجدد طالبان بر افغانستان، آمریکای تحت ادارۀ جو بایدن فاصله ظاهری با این گروه را حفظ کرد اما ورود ترامپ به قدرت، این قاعده را بر هم زد. ترامپ که در عملگرایی سرآمد تمام سردمداران آمریکایی است، باب تعامل مستقیم با طالبان را با فرستادن هیئتی به کابل گشود. این تعامل که تا حدودی غیر مترقبه و دور از انتظار است، در ظاهر دارای اثرات مثبت بر اوضاع افغانستان و برای حکومت طالبان است. طالبان حضور هیئت آمریکایی را در کابل روزنۀ روشنی برای آیندۀ حکومت خود ارزیابی کرده و حتی تبلیغات گستردۀ مثبت اندیشانه پیرامون آن به راه انداخت تا جایی که برخی از مقام‌های طالبان این رویداد را سرآغاز ذوب شدن یخ‌های بی‌اعتمادی میان دو طرف خوانده و آن را نقطه عطف روابط ارزیابی کردند. اما برخلاف این ظاهر فریبنده، این آغاز روابط، فصل نوینی از افق‌های تاریک را نیز تصویرسازی می‌کند. ورود آمریکا به افغانستان صرف نظر از اینکه تخم چه آفت‌هایی را در داخل افغانستان خواهد کاشت، این کشور را بار دیگر به میدان رقابت‌ و درگیری و کشاکش تبدیل خواهد کرد.

 

به موازات نزدیک شدن آمریکا به افغانستان سوءظن و بی‌اعتمادی قدرت‌های پیرامونی افغانستان نسبت به این کشور افزایش می‌یابد و این کشور بار دیگر به یک عنصر امنیتی تبدیل خواهد شد. تاریخ گواه این است که افغانستان زمانی که یک قدرت متخاصم را جذب خود می‌کند به سیاهچالی از بحران بی‌ثباتی سقوط می‌‌کند.  

 

شاید تصور طالبان بر این فرض استوار باشد که تعامل با آمریکا به گونه‌ای نخواهد بود که ترتیبات جدید منطقه‌ای را متأثر کند اما دلیل آمریکا از چنین تعاملی و هدف‌گذاری آن برای رسیدن به اهداف فرا افغانستانی، منجر به رفتاری می‌شود که کنترل آن از توان مدیریتی و عملیاتی حکومت طالبان فراتر خواهد بود. هرچند تجویز بریدن کامل از آمریکا، برای حکومت طالبان نسخه‌ای عملی به نظر نمی‌آید، اما گوشزد کردن خطر همنشینی و همکاری حکومت طالبان با آمریکا، با توجه به میزان رقابت و درگیری آمریکا با قدرت‌های پیرامونی افغانستان، مسئله‌ای است که نباید در مورد آن اغماض شود. بدیهی است که حکومت طالبان می‌تواند با هر کشوری رابطۀ دوستانه و سازنده برقرار کند، اما برقراری روابط با آمریکا و خصوصاً باز شدن احتمالی مجدد پای آمریکا به این کشور، در کنار سابقۀ ناخوشایندی که از حضور پیشین آمریکا در اذهان مردم افغانستان و کشورهای منطقه وجود دارد، می‌تواند هزینه‌های ناگواری بر دوش افغانستان بگذارد.

 

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید


کد مطلب: 3979

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/3979/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir