این روزها، تحولات سوریه، نگاههای زیادی را به سوی خود جلب کرده است. بسیاری از کشورهای پیرامونی سوریه نسبت به پیامدهای این تحول بر شرایط منطقه و به تبع آن شرایط داخلیشان، نگرانی و حتی هراس دارند.
در این میان کشور پاکستان، به رغم فاصلۀ جغرافیایی قابل ملاحظهاش از سوریه، واکنشی سریع و تا حدی فراتر از انتظار از خود نشان داده است؛ سخنگوی وزارت امور خارجۀ پاکستان در همان روزهای آغازین تحولات در سوریه، مراتب نگرانی دولت اسلامآباد را از تحولات سوریه و حمایت قاطع این کشور را از تمامیت ارضی و یکپارچگی سوریه را ابراز کرد.
در عین حال خانم ممتاز زهرا بلوچ، وضعیت جاری سوریه را، زمینهساز بی ثباتی بیشتر در منطقه و جسورتر شدن گروههای تروریستی ارزیابی کرد. با ادامۀ تحولات در سوریه و سریعتر شدن آهنگ آن، مقامهای سیاسی پاکستان به رایزنیهای گسترده با مقامهای کشورهای منطقه از جمله ایران، ترکیه و لبنان پرداختند که این خود اهمیت تحولات سوریه را برای اسلامآباد نشان میداد. پس از سقوط دولت بشار اسد نیز اسلامآباد، واکنشی کاملاً محتاطانه بروز داد و بر مواضع اصولی و پیشین این کشور در رابطه با سوریه تأکید ورزید.
اما نحوۀ واکنش پاکستان نسبت به تحولات سوریه، این سوال را بوجود میآورد که چرا اسلامآباد تحولات در سرزمینی با این بُعد مسافت جغرافیایی و تقریباً فراتر از چهارچوب منطقهای خودش را با چنین حساسیت خاص و فوقالعادهای مورد پیگیری قرار میدهد؟
در ظاهر امر، یافتن زمینههای پیوند دهندۀ پاکستان و سوریه، تا حدی دشوار به نظر میرسد. پاکستان، کشوری است در محدودۀ جغرافیایی جنوب آسیا و شبهقارۀ هند، حال آن که سوریه، هزاران کیلومتر آن طرفتر و در قلب خاورمیانه قرار دارد. به لحاظ جغرافیای انسانی هم دو کشور، قرابت چندانی ندارند، کما اینکه پاکستانیهای هندیتبار را نمیتوان با سوریهای متعلق به جامعۀ بزرگ عرب، قابل قیاس دانست. بنابراین برای یافتن زمینههای مشترک، باید به چهارچوبی فراتر از جغرافیا متوسل شد.
الف) پیشینۀ پیوند پاکستان با اسلامگرایی در جهان عرب
اگر چه هر دو کشور پاکستان و سوریه، در زمرۀ جوامع با اکثریت مسلمان قرار میگیرند، اما ماهیت شکلگیری آنها تا حد زیادی متفاوت است. مردم شبهقارۀ هند پس از یک دوران طولانی مبارزه با استعمار بریتانیا، توانستند
در قالب کشور یکپارچه و متحد هند، به استقلال سیاسی دست پیدا کنند. با این وجود تفاوتها و اختلافهای مذهبی میان هندوها و مسلمان موجب شد تا کشوری با ماهیت کاملاً اسلامی به نام پاکستان تشکیل شود. بنابراین در حالی که "اسلام" در مرکز ثقل ایجاد کشوری به نام پاکستان قرار دارد، در آن سو، شکلگیری کشوری به نام سوریه نه بر مبنای اسلام، بلکه بر اساس گرایشهای قومی و ملیگرایانه و آنچه که بهعنوان ناسیونالیسم عربی شناخته میشود، انجام گرفته است.
اما بهرغم این نقطۀ شروع متمایز، این اسلامگرایی است که در مقاطع مختلف تاریخی، پیوندهایی را میان دو کشور رقم زده است. اسلامگرایی در مفهوم عام و بسیط آن میتواند حرکتی ایدئولوژیک در راستای استقرار ارزشهای دینی و اسلامی در جامعه، از طریق تشکیل یک حکومت اسلامی توصیف شود؛ موردی که در نقطۀ تقابل با سکولاریسم و بحث جدایی دین از سیاست و امور اجتماعی قرار میگیرد.
در شرایطی که جنبشهای اسلامگرایانه در جهان اسلام و بهویژه در جهان عرب در دهههای 1970 و 1980 میلادی در نقطۀ اوج خود قرار داشتند، اشغال افغانستان توسط شوروی در همین ایام باعث شد تا پیوندی نزدیک میان دولت پاکستان و اسلامگرایی بینالمللی شکل گیرد.
در آن هنگام پاکستان به عنوان خط مقدم جبهۀ مبارزه با کفر و استکبار، پذیرای هزاران نفر از اسلامگرایان و در واقع مجاهدینی شد که از اقصی نقاط جهان اسلام برای مبارزه و جهاد در راه خدا به سوی این کشور سرازیر شدند. بدون تردید ماهیت اسلامی دولت پاکستان، وجود باورهای مبتنی بر تفکر اسلامگرایانه در داخل شبهقارۀ هند(مانند عقاید دیوبندی) و در نهایت رویکردهای اسلامگرایانۀ ژنرال ضیاءالحق، رئیسجمهور وقت این کشور، در تقویت چنین پیوندی، نقشی تعیین کننده ایفا کرد. اما طولانی شدن جهاد در افغانستان و تداوم حضور جهادگران بینالمللی، پیامدها و اثرات درازمدتی را بر ساختارهای داخلی و بهویژه امنیتی– نظامی پاکستان بر جای گذاشت. دقیقاً به همین دلیل بود که وقتی دولت پرویز مشرف تصمیم گرفت به روند مبارزه با تروریسم آمریکا پیوسته و در نقطۀ تقابل با جهادگران بینالمللی قرار گیرد، از درون با مشکلات فراوانی مواجه شد و نتوانست رشتۀ اتصالات داخلی با آنها را به طور کامل قطع کند. حضور بن لادن در داخل پاکستان و عملیات مستقل آمریکاییها در ترور وی، در واقع نماد آشکاری از تداوم پیوند اسلامگرایانِ بینالمللی با نهادهای امنیتی پاکستان بود.
اما در شرایطی که پاکستان روند مبارزه با اسلامگرایان و جهادگرایان بینالمللی را در پیش گرفته و افرادی چون ابومصعب سوری(مغز متفکر و نظریهپرداز القاعده) در این کشور دستگیر می شدند، در آن سو و در کشورهای عربی همچون سوریه، به تدریج خیزش دوبارۀ حرکتهای اسلامگرایانه را در قالبهای متفاوتی چون بهار عربی و داعش شاهد بودیم؛ روندی که به خروج تدریجی اسلامگرایان و جهادگران بینالمللی از پاکستان و توجه دوبارۀ آنها به کشورهای عربی همچون سوریه منجر شد.
در شرایطی که ناکامی بهار عربی و داعش در جهان عرب و سوریه، میتوانست در راستای منافع پاکستان و در همسویی با سیاستها و رویکردهای این کشور در مبارزه با اسلامگرایانِ افراطی خارجی و داخلی ارزیابی شود، مواضع دولت پاکستان در قبال افغانستان و تلاش برای استقرار یک نظام سیاسی اسلامگرا در این کشور، به عنوان عمق استراتژیک پاکستان در برابر هند، تناقضهای موجود در رویکردهای کلان سیاستگذاری در اسلامآباد را بیش از پیش آشکار کرد و شاید حتی نشان داد که رگههای قوی از تمایلات اسلامگرایانه هنوز در درون برخی نهادهای این کشور پابرجا باقی مانده است.
اما در حالی که پاکستان در سه سال اخیر با پیامدهای روی کار آمدن مجدد طالبان در افغانستان مواجه شده است، تحولات جاری در سوریه و پیروزی گروهی با پیشینۀ اسلامگرایانه و با ارتباطات وسیع با شبکههای بینالمللی جهادی همچون القاعده، احتمالاً معضلات جدیدی را پیش روی این کشور قرار خواهد داد.
استقبال همزمان تحریک طالبان پاکستان و شاخۀ شبهقارۀ هندِ گروه القاعده از تحولات سوریه را میتوان گواهی بر این امر دانست. در عین حال نباید از برخی نقاط اشتراک میان گروههایی همچون تحریرالشام و افراطگرایان اسلامی در داخل پاکستان صرف نظر کرد. ایدئولوژی اسلامگرایانه و تلاش برای استقرار"نظامی اسلامی" آن هم با اتکا بر "جهاد و مبارزه"، بدون تردید عناصر کلیدی این اشتراک محسوب میشود. در عین حال وجود عناصر پاکستانی در میان تحریرالشام و یا تجربه مبارزاتی برخی از اعضای این گروه در پاکستان از یکسو و استفاده از پرچم سفید و مکتوب به شعاری مشترک در میان سه گروه طالبان افغانستان، تحریک طالبان پاکستان و تحریرالشام سوریه از سوی دیگر، به نوبۀ خود میتواند بازتاب دهندۀ وجود برخی پیوندها و اهداف مشترک باشد.
در نهایت دور از ذهن نخواهد بود اگر بگوییم با تحولات جدید سوریه، دور جدیدی از ارتباط و اتصال پاکستان با اسلامگرایی بینالمللی، البته احتمالاً این بار به شکلی نه چندان آشکار، در آستانۀ شکلگیری است و این همان موضوعی است که سیاستمداران پاکستان را نگران کرده و به تکاپو واداشته است.
مطالب پیشنهادی:
ب) تحولات سوریه، زنگ خطر برای ارتش پاکستان
تحولات سیاسی و نظامی اخیر در سوریه، یک وجه برجسته داشت و آن فروپاشی بسیار سریع نیروهای نظامی و امنیتی دولت سوریه در برابر مخالفان بود. با توجه به نقش حیاتی ارتش در حفظ و قوام دولت بشار، این فروپاشی سریع میتواند برای پاکستان هم هشدار دهنده باشد، چرا که ارتش و نیروهای مسلح در این کشور نیز، نقشی تعیین کننده و شاید حتی به مراتب مهمتر از نقش نظامیان در سوریه ایفا میکنند. البته فروپاشی سریع ارتش در سوریه را نمیتوان استنادی بر آن دانست که این رخداد در پاکستان و با همان سرعت، قریبالوقوع خواهد بود. در واقع برخی تفاوتهای کمی و کیفی موجود میان این دو به ما اجازۀ چنین قیاسی را نمیدهد. به لحاظ ساختاری، ارتش پاکستان در مقایسه با ارتش سوریه، از انسجام و یکپارچگی بسیار بهتری برخوردار است و هیچگاه ریزشهای بزرگی مانند آن چه ارتش سوریه در سال 2011 تجربه کرد، به خود ندیده است. علاوه بر این، نظامیان سوریه در چند دهۀ اخیر تحت حاکمیت مستقیم حزب بعث و رئیسجمهور قرار داشتهاند، حال آن که ارتش در پاکستان از استقلال سیاسی چشمگیری برخوردار است و حتی در مقاطعی، کنترل کل نظام سیاسی را در اختیار داشته است. در کنار اینها، میان ظرفیتهای پرسنلی ارتش سابق سوریه و ارتش پاکستان هم، تفاوتهای آشکاری وجود دارد؛ بر خلاف ارتش سوریه که وفاداریهای قومی و مذهبی و یا انحصارگرایی، بنیان ظرفیتهای انسانی آن را شکل میداد، در ارتش پاکستان به شایسته سالاری و رعایت سلسله مراتب نظامی، صرف نظر از مسائل قومی و مذهبی، باور بیشتری نشان داده میشود. حضور افسران رده بالای ارتش از میان مناطق و قومیتهای مختلف پاکستان، خود گواه همین مسئله است.
با این وجود شرایط ارتش پاکستان در سالهای اخیر از برخی جهات در مرزی هشدار دهنده قرار گرفته و وقایع سوریه و آن چه بر سر ارتش این کشور آمد، میتواند قیاسی پندآموز را به همراه داشته باشد:
ج)اثرگذاری تحولات سوریه بر عملکرد مخالفان مسلح در پاکستان
پیروزی تحریرالشام و دیگر مخالفان مسلح سوری بر دولت بشار اسد، بیش از همه مخالفان مسلح دولت پاکستان را دچار شعف کرد. در این راستا، گروه تحریک طالبان پاکستان ضمن تمجید از سر نگونی دولت اسد توسط تحریرالشام، پیروزی این گروه را، الگویی برای پاکستان دانست، بهویژه از آن جهت که ناکامی تلاشهای غیر مسلحانه و لزوم اتکا بر شورشهای مسلحانه در برابر دولت را به معرض نمایش میگذارد. القاعدۀ شبهقارۀ هند نیز، تحولات سوریه را یک پیروزی تاریخی توصیف میکند و آن را در پیوند با تحولات افغانستان و پیروزی طالبان در آگوست 2021، راهنمایی برای اتکای جنبشهای اسلامگرا به جهاد مسلحانه به عنوان تنها راه تأمین حقوق و دستیابی به اهداف، ارزیابی میکند. بنابراین، نخستین و مهمترین وجه اثرگذاری تحولات سوریه بر روند حرکت مخالفان دولت اسلامآباد را میتوان از درون همین بیانیهها استخراج کرد؛ چراکه تحولات در سوریه میتواند بر موثر بودن جهاد مسلحانه در مقایسه با فعالیتهای سیاسی مسالمتآمیز، مُهر تأیید بزند و انگیزۀ چنین فعالیتهایی تقویت کند.
در عین حال تحولات سوریه، اثرگذاری دیگری بر فعالیت مخالفان در پاکستان برخوردار است. حضور گستردۀ جنگجویان خارجی در میان نیروهای تحریرالشام در هنگام مبارزه با دولت اسد، توجه بسیاری را به خود جلب کرد. بر اساس برخی برآوردها، این جنگجویان حدود یک سوم از ظرفیت انسانی نیروی تحریرالشام را تشکیل میدادند و ملیتهای مختلفی همچون ازبک، تاجیک، ایغور و حتی پاکستانی را در بر میگرفتند.
اکنون و با پیروزی تحریرالشام در سوریه، به نظر میرسد این جهادگرانِ بینالمللی باید به دنبال مقصد جدیدی برای مبارزه باشند، بهخصوص آنکه تحریرالشام و دیگر مخالفان اسد نیز ادامۀ حضور آنها در سوریه را به مصلحت نمیدانند. با توجه به شرایط کنونی پاکستان و سوابق مبارزاتی جهادگرانِ بینالمللی در این کشور، دور از ذهن نخواهد بود که شاهد سرازیر شدن دوبارۀ آنها به این کشور باشیم؛ همان مسئلهای که از سوی نمایندۀ پاکستان در شورای امنیت مورد توجه قرار میگیرد و او را به صدور هشدار نسبت به شروع دور جدیدی از همکاری القاعده و مخالفان مسلح پاکستانی وادار میکند.
در نهایت تحولات سوریه میتواند از جنبه مهم دیگری هم بر مخالفان، اثرگذار باشد. در سوریه، پیروزی تحریرالشام به یکباره به دست نیامده است. این گروه، روندی از تغییرات و اصلاحات داخلی را از سالها قبل آغاز و در این چارچوب تلاش کرده بود تا خود را از یک شاخۀ القاعده به گروهی معتدل و حتی ملیگرا که آمادۀ همکاری با دیگر مخالفان دولت است، تبدیل کند. پیروزیهای سریع تحریرالشام و اِقبال عمومی به عملکرد آن، در سایۀ چنین تغییرات درونی ممکن شد.
بدون تردید این تجربه، قابلیت تکرار در پاکستان را دارد. مخالفان مسلح پاکستان مانند تحریک طالبان پاکستان، داعش خراسان و یا حتی القاعدۀ شبهقاره، تا کنون در نقش گروههایی ظاهر شدهاند که یا در سطح یک نمایندۀ محلی عمل کردهاند و یا بازتاب دهندۀ عقاید بسیار افراطگرایانهای هستند که به هیچ عنوان مورد اقبال عمومی نبوده است. در این شرایط، تحولات سوریه میتواند تجربیات برجستهای در مورد لزوم تغییر در برخی عقاید و باورها و یا ارتقاء سطح منطقهای مبارزات را در اختیار آنها قرار دهد. وقوع چنین تغییراتی، حتی ممکن است زمینۀ همکاری با مخالفان سیاسی سرخورده از سرکوب ارتش را هم فراهم کند و به اجماعی در میان مخالفان مسلح و سیاسی منجر شود.
انتظار نمیرود که تحولات در سوریه، تأثیرات مستقیم و راهبردی بر رویکردها و موقعیت منطقهای پاکستان بر جای گذارد. در این راستا، دور از ذهن است که تحولات سوریه، دگرگونی عمیقی را در رویکرد اسلامآباد در رابطه با بحران خاورمیانه و مسئلۀ فلسطین بوجود آورد. نقش و تأثیر تعیین کنندۀ افکار عمومی در تصمیمهای دولت در این زمینه از یکسو و پیوندی که از دیرباز میان فلسطین و مسئلۀ کشمیر ایجاد شده است از سوی دیگر، احتمالاً مانع از هر گونه تغییر مواضع اسلامآباد در مقطع فعلی و یا در آیندۀ نزدیک خواهد شد. اما تحولات سوریه از این ظرفیت برخوردار است که بر موقعیت پاکستان در بلوکبندیهای منطقهای تأثیرگذار باشد.
تحولات سریع در سوریه بیش از همه، کشورهای عرب منطقه و بهخصوص عربستان سعودی را غافلگیر کرد. از سوی دیگر با توجه به نقش ترکیه در سرنگونی دولت بشار اسد، این تحول موازنۀ منطقهای را به نفع آنکارا و به زیان ریاض و متحدان نزدیکش دچار تغییر کرد. با در نظر گرفتن روابط راهبردی میان اسلامآباد و ریاض، این انتظار وجود دارد که عربستان برای تقویت دوبارۀ موقعیت منطقهای خود، از اسلامآباد انتظار همکاری و همراهی بیشتری داشته باشد.
این موضوع از جهات مختلف برای اسلامآباد نیز خوشایند خواهد بود. در وهلۀ اول، اتحاد نزدیکتر ریاض و اسلامآباد، میتواند موقعیت پاکستان را در برابر افغانستان و بلوک سیاسی ترکیه، قطر و طالبان تثبیت کند. در وهلۀ دوم، برهم خوردن موازنۀ منطقهای به نفع ترکیه، احتمالاً نزدیکی سیاسی بیشتر میان ریاض و تهران را به دنبال خواهد داشت؛ موضوعی که بدون تردید در راستای منافع اسلامآباد قرار دارد و یکی از چالشهای مهم برای ارتقاء روابط با تهران را از پیش رو این کشور بر میدارد.
مطالب پیشنهادی:
تحولات سوریه بیش از آن که پیامدهای بینالمللی مهم و یا نگران کننده برای پاکستان به دنبال داشته باشد، میتواند در حوزۀ شرایط و تحولات داخلی این کشور، اثرگذار نشان دهد.
پیوندهای تاریخی پاکستان با اسلامگرایان و جهادگران بینالمللی را باید به عنوان نقطۀ اتصال تحولات سوریه با اوضاع داخلی پاکستان در نظر گرفت. با خاتمۀ مأموریت اسلامگرایان و جهادگران بینالمللی در سوریه، بعید نخواهد بود که آنها یک بار دیگر به سوی پاکستان سرازیر شوند.
تجربهاندوزی مخالفان مسلح دولت اسلامآباد از تحولات سوریه، میتواند به تغییر رویکردها و تاکتیکها، حتی به شکلی ظاهری، منجر شده و در بدترین سناریوی ممکن به اتحادی میان مخالفان نظامی و سیاسی دولت منجر شود. همۀ اینها در شرایطی است که ارتش نیز به دلیل برخی اشتباههای راهبردی و مکرر در عرصههای داخلی و خارجی، نقش و کارکرد تثبیت کنندۀ خود را در ساختار سیاسی از دست داده است.
اصرار بر ادامۀ روند کنونی، میتواند چشمانداز مبهمی را از آیندۀ پاکستان را در پیشِ روی ما قرار دهد. اما پاکستان هنوز با تبدیل شدن به سوریهای دیگر فاصلۀ زیادی دارد و برای تغییر رویکردها و سیاستها از جانب نهادهای سیاسی و نظامی این کشور، همچنان فرصت باقی مانده است.
کد خبر:3901