کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

یلدا در آسیای مرکزی

آئین شب «یلدا» در آسیای مرکزی؛ چالش‌ها و فرصت‌های بازیابی یک میراث مشترک

29 آذر 1403 ساعت 8:27

مولف : بهروز قزل؛ پژوهشگر موسسه مطالعات راهبردی شرق

شب «یلدا»، با این نام در سرزمین‌های آسیای مرکزی شناخته شده نیست. در افغانستان، آئین‌های شب «چله»، در بیشترین همانندی با یلدای ایران بوده و در تاجیکستان و ازبکستان که پیوندها و درهم‌تنیدگی‌های بیشتری با ایرانِ تمدنی و فرهنگی دارند، «چله» بسیار گرامی است. در ترکمنستان نیز که نزدیک‌ترین سرزمین آسیای مرکزی به جغرافیای امروز ایران است، نشانه‌های این شب و جایگاه آن، در پیشینۀ فرهنگی و ادبی آن آشکارا قابل دیدن است. اما در سرزمین‌های قزاق و قرقیز که چه از نظر جغرافیایی و چه در پیوندهای فرهنگی-ادبی و مراودات تاریخی، کمی دورتر از سایر کشورهای آسیای مرکزی جای گرفته‌اند، این شب، نه یلدا و حتی چله، بلکه بیشتر با نام «ناردوغان» یا «نارتوغان» شناحته می‌شود.


 🖊️ «بهروز قزل» | پژوهشگر مطالعات شرق
 ⏱️ زمان مورد نیاز برای مطالعه: 16 دقیقه

آنچه در این گزارش تحلیلی میخوانید
  1. یلدا، میراث تاریخی-تمدنیِ ایرانِ فرهنگی
  2. «هم‌آهنگی» در گسترۀ «شناخت»
  3. یلدا؛ شبی دراز و باورمندی به پیروزی خورشید
  4. شب «چله» در آسیای مرکزی
  5. آئین یلدا، جشن «ناردوغان» و مراسم کریسمس
  6. برآیند: بازیابی یلدا در جایگاه میراث مشترک؛ چالش‌ها و فرصت‌ها

 

آئین شب «یلدا» در آسیای مرکزی

 

 

یلدا، میراث تاریخی-تمدنیِ ایرانِ فرهنگی


سخن گفتن از «حوزۀ تمدنی ایران» و یا همان که «ایران فرهنگی» نیز نامیده می‌شود، بی آنکه از میراث زبان و ادب فارسی، آئین‌های باستانی، یادگار سازه‌های کهن و آفرینش‌های هنری – افزون بر اسلام و آموزه‌های آن – یاد شود، ناشدنی است.

در نمونه‌های آشکار، نوروز، میراث باستانی و مشترک این حوزۀ تمدنی است و ادب فارسی، هم‌چون آفتابی در آسمانِ این فرهنگ، سده‌ها است که بر درخشندگی رنگین‌کمان گویش‌ها و زبان‌های محلی آن می‌افزاید. در درازنای تاریخ، تمدن تاریخی ایران، بزرگان بسیاری را از دریای بی‌کران دانش خویش سیراب کرده و در ژرفای اندیشۀ آن، نام‌آوران بسیاری در جستجوی گوهر شناخت و ارجمندی برآمده‌اند.

سرآمدان پرشماری در جای جایِ این حوزۀ تمدنی-فرهنگی، هریک به قدر توان خویش توشه‌ها از داشته‌های آن برداشته و خود، نهالی در خاک زرافشان آن کاشته‌اند. گاه، آفریده‌های ادب فارسی به زبان گویشوران محلی بازگو شده و گاه، آئین‌های ایرانی در گوشه گوشۀ گسترۀ این تمدن، با خُرد‌فرهنگ‌ها درآمیخته و بازآفرینی شده است. پیرامون سایه‌سار زبان و ادب فارسی در پهنۀ فرهنگی حوزۀ تمدنی ایرانی فراوان سخن رفته[1] و دربارۀ گستردگی نوروز، پژوهش‌ها بسیار است[2].

اما مواردی نیز وجود دارد که با همۀ دلچسبی و کِشَندگی، آن‌چنان که باید مورد توجه نبوده است. شب «یلدا» و آئین‌های آن، از همین نمونه است که تاکنون، بایسته و شایسته، به آن پرداخته نشده و پرتوی از شناخت و پژوهش بر پیوندهای برآمده از آن در حوزۀ تمدنی و تاریخی ایران (به‌ویژه در سرزمین‌های اوراسیای مرکزی) تابانده نشده است.


«هم‌آهنگی» در گسترۀ «شناخت»


بازشناسی میراث ادبی، واکاوی ارتباط آئین‌ها و پرداختن به سایر پیوندهای فرهنگی، تنها بستری برای اثبات پیشینۀ تمدنی مشترک نیست؛ بلکه بیش از آن، درآمدی است برای بازیابی «سپهرِ شناختیِ هم‌آهنگ» میان مردمانی در دولت‌های متمایز، با جوامع متنوع و با فرهنگ‌های ظاهراً گوناگون که دانسته یا نادانسته، بخش بزرگی از جهان‌بینی، نظام ارزش‌ها و زمینۀ اندیشه‌گی و باورمندی خود را از گذشته‌ای هم‌پیوند به ارث برده‌اند.

مردمانی که نه تنها «خواسته»‌ها و دلبستگی‌ها، بلکه «ناخواسته»‌های آنان نیز در چنین بستری پدیدار شده است. روشن است که هم‌آهنگی در شناخت جهان، همانند دوری یا نزدیکی جغرافیایی، در هم‌گرایی جوامع و کشورها دارای اهمیت است و ارزش‌گذاری پدیده‌ها از چشم‌اندازی مشترک، ورای نمایش‌های سیاسی که در زمینۀ ژئوپلتیک و ژئواکونومیک شکل می‌گیرد، در روابط بین دولت‌ها و کارگزاران آنان نقش‌آفرین است.

از این رو، با وجود فاصلۀ زمانی (در طول سده‌ها) و مکانی (از دریای مدیترانه تا مرزهای چین) رگه‌های آشکاری از نظام شناخت فرهنگی-تمدنی ایران، در نمونه‌های گوناگون معماری، ادبیات، باورهای دینی و آداب و رسوم قابل شناسایی است.

در بیان این گستردگی، همین یک حکایت از کتاب گلستان گویا است که سعدی شیرازی چنین آورده است:

«سالی محمد خوارزمشاه رحمه‌الله علیه با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد. به جامع کاشغر در آمدم، پسری دیدم نحوی به غایت اعتدال و نهایت جمال ... مقدمۀ نحو زمخشری در دست داشت ... و مولدم پرسید، گفتم: خاک شیراز. گفت: از سخنان سعدی چه داری؟ ... ]پس از خواندن شعری به زبان عربی[ لختی به اندیشه فرو رفت و گفت: غالب اشعار او در این زمین به زبان پارسیست، اگر بگویی به فهم نزدیکتر باشد ]و سعدی، شعری فارسی برای وی سروده است[. بامدادان که عزم سفر مصمم شد، گفته بودندش که فلان سعدیست. دوان آمد و تلطف کرد و تأسف خورد که چندین مدت چرا نگفتی منم تا شکر قدوم بزرگان را میان به خدمت ببستمی ... ]و الی آخر[».[3]

همان‌طور که دیده می‌شود، افزون بر آن‌که سعدی شیرازی در زمانۀ حیات خود تا بدین سان در چهار گوشۀ این گسترۀ تمدنی (با وجود چندپار‌گی سیاسی) شناخته شده و نام‌آور بوده است، به جایگاه زبان فارسی می‌توان اشاره کرد که طلبه‌ای جوان در مسجد کاشغر (شرقی‌ترین نقطه ترکستان! که اکنون در استان سین‌کیانگ و درون مرزهای کشور چین جای گرفته است) با شنیدن نام شیراز، خواندن سروده‌ای از سعدی را (از خود سعدی، بی‌آنکه او را بشناسد) درخواست می‌کند و با گنگ دانستن شعرهای عربی، سروده‌های فارسی وی را مفهوم‌تر می‌داند.

این در حالی است که تا پیش از مقطع این سفر، روابط سیاسی خوارزمشاهیان و قراختائیان نیز آن‌چنان گرم نبوده است. به بیان دیگر، حتی در دوره‌ای که صنعت چاپ یا ابزارهای ارتباطی پیشرفته‌ای وجود نداشته و حوزۀ تمدنی-فرهنگی ایرانی زیر تسلط حکومتگران گوناگون بوده است، آوازۀ شاعری چون سعدی حتی در زمان حیات وی، تا دورترین نقاط این عرصۀ پهناور را در نوردیده و سروده‌های وی نیز از سوی پیر و جوان، خوانده، شنیده و پسندیده می‌شده است.

بستر شناختی مشترک (یا «جهان‌شناخت هم‌آهنگ»)، در صورت ارزیابی درست و بهره‌برداری به‌هنگام، فرصت‌هایی برای فهم مشترک بسیاری از موضوع‌ها و تداوم انبوهی از هنجارها، رفتارها و آرزوهای نزدیک به هم، فراهم می‌آورد.

فهم‌های مشترکی از پیدایش جهان و انسان، دگرگونی طبیعت و گذر فصل‌ها، دوستان، دشمنان و خویشاوندان و یا آرزوهایی برای نیک‌بختی بشر و آسودگی از شر. یک یادآوری بجا در این باره، این دیدگاه «کارل مانهایم» است که باور دارد:

«این افراد نیستند که می‌اندیشند یا حتی افراد منفرد نیستند که عمل تفکر را انجام می‌دهند، بلکه انسان‌ها در گروه‌های خاص هستند که سبک خاصی از تفکر را پرورش می‌دهند ...

به بیان دقیق، این نادرست است که بگوییم فرد مجزا می‌اندیشد. بلکه درست‌تر آن است که تأکید کنیم فرد در تفکری که سایر افراد پیش از او اندیشیده‌اند، مشارکت می‌کند»[4].

در گسترۀ تمدنی و فرهنگی ایران، یافتن این موضوع‌های مشترک چندان دشوار نیست. هرچند برخی از آنها با گذشت زمان، رنگی دیگر یافته و پیوند آنها با ریشه‌های تمدنی-فرهنگی ایرانی نیز ناشناخته مانده و به فراموشی رفته است. با وجود این، با اندک کاوشی می‌توان پیوند‌های مشترک را بازشناخت و ریشه‌های درهم‌تنیدۀ آنها را بازیافت.

یکی از این موارد، یلدا، آئین درازترین شب سال و گرامیداشت آغاز پیروزی خورشید بر سیاهی و تاریکی است که با انواع رنگ‌ها و روایت‌ها، در بخش‌های گوناگون این گسترۀ تمدنی – فرهنگی، قابل شناسایی است. بازشناسی آئین‌های این شب که گاه به «یلدا» و گاه به «چلّه» (و حتی با نام‌های دیگر) شناخته می‌شود و بازکاوی فرصت‌ها و چالش‌های پیرامون آن در گسترۀ تاریخی ایرانِ فرهنگی، موضوع کانونی این متن را پدید آورده است.


یلدا؛ شبی دراز و باورمندی به پیروزی خورشید


یلدا، اگرچه تنها چند ثانیه بیشتر از شب‌های پیش و پس از خود است، درازترین شب سال به شمار می‌رود. از فردای یلدا، روزها طولانی‌تر شده و نور بر تاریکی چیره می‌شود. این، نمادِ پیروزی نور بر تیر‌گی است و از این رو، نخستین روز دی‌ماه را «خرم‌روز» هم گفته‌اند[5].

شب یلدا را «چله» نیز می‌گویند که برآمده از عدد «چهل» است. از این شب، دورۀ یخبندان‌های بزرگ آغاز می‌شود که چهل روز تا دهم بهمن ماه هر سال ادامه دارد. برای همین، «چلۀ بزرگ» یا «چلۀ کلان» نیز خوانده می‌شود (پایان چلۀ بزرگ، هم‌زمان با جشن «سده» است که گرامی داشته می‌شود).

پس از آن، «چلۀ کوچک» یا «چلۀ خُرد» آغاز می‌شود که درازای یخبندان و دشواری سرمای آن به مراتب کمتر است. با سپری شدن چله‌های بزرگ و کوچک، «خورشیدِ نوزاد» که اکنون به «جوانی برومند» تبدیل شده است، فرارسیدن «روزِ نو» را نوید می‌دهد. آن‌گاه، نوروز یک بار دیگر چهره می‌گشاید و نور و گرما، بر سراسر سرزمین‌ها گسترده می‌شود.

یلدا، آن‌چنان که اشاره شد، شب برآمدن خورشید است؛ پس از سپری شدن دشواری، تیرگی و سیاهی. واژۀ «یلدا» که ریشۀ آن در لغت‌نامۀ دهخدا سُریانی دانسته شده[6]، به معنی میلاد عربی، زایش و تولد آمده ‌است.

ابوریحان بیرونی نیز، از این شب با نام «میلاد اکبر» و «میلاد خورشید» یاد کرده است[7]. پیشینۀ تاریخی یلدا، تا هزاران سال (گاه 3000  و گاه نیز 5000 سال پیش از میلاد مسیح) دانسته شده است.

در خوانشی دیگر، با نگاه به جهان اسطوره‌ها و الهه‌های باستان، شب یلدا، هنگام به دنیا آمدن ایزد مهر میترا نیز به شمار آمده است. همچنان که با فراگیر شدن اسلام و آموزه‌های آن در حوزۀ تمدنی ایران، گاه، رنگ‌ها و رگه‌های اسلامی نیز به هویت این شب و آئین‌های آن افزوده شده و حتی در مناطقی، به فرصتی برای شب‌زنده‌داری و ستایش پروردگار دوجهان تبدیل شده است.


شب «چله» در آسیای مرکزی


این شب، با نام «یلدا» در سرزمین‌های آسیای مرکزی شناخته شده نیست. در مقابل، آوازۀ شب «چله» در بیشتر جوامع این منطقه فراگیر است. در افغانستان، آئین‌های شب چله، در بیشترین همانندی با یلدای ایران بوده و در تاجیکستان و ازبکستان که پیوندها و درهم‌تنیدگی‌های بیشتری با ایرانِ تمدنی و فرهنگی دارند، «چله» بسیار گرامی است.

در ترکمنستان نیز که نزدیک‌ترین سرزمین آسیای مرکزی به جغرافیای امروز ایران است، نشانه‌های این شب و جایگاه آن، در پیشینۀ فرهنگی و ادبی آن آشکارا قابل دیدن است. اما در سرزمین‌های قزاق و قرقیز که چه از نظر جغرافیایی و چه در پیوندهای فرهنگی-ادبی و مراودات تاریخی، کمی دورتر از سایر کشورهای آسیای مرکزی جای گرفته‌اند، این شب، نه یلدا و حتی چله، بلکه بیشتر با نام «ناردوغان» یا «نارتوغان» شناحته می‌شود[8].

ناردوغان، آئین‌ها و رسم‌های جالب توجهی دارد و می‌توان این‌گونه پنداشت که همانند حلقۀ پیوندی میان یلدا (چله) و مراسم کریسمس (میلاد حضرت مسیح (ع)) عمل کرده است. تا جایی که ناردوغان که به طور سنتی در شب پایانی پاییز و نخستین روز زمستان گرامی داشته می‌شود، کم‌وبیش، دارای همان عناصری است که امروزه در جشن‌های سال نو میلادی به کار می‌رود و اجرا می‌شود.

جالب است که اخیرا در برخی محافل کشورهای آسیایی-اروپایی مانند ترکیه، جشنی هم‌زمان در 21 دسامبر (30 آذر)، برای گرامیداشت سه‌گانه‌ی «یلدا»، «چله» و «ناردوغان» برگزار می‌شود.

شب یلدا در افغانستان، به‌ویژه در مناطق غربی آن مانند هرات، در دهه‌های اخیر رونق بیشتری داشته است. در این مناطق، از دیرباز خواندن شاهنامه در این شب رایج بوده و در سال‌های اخیر، خواندن دیوان حافظ نیز جای خویش را باز کرده است (احتمالا، در نتیجۀ تعامل با محیط فرهنگی امروز ایران).

شب یلدا در تاجیکستان، رسمی کهن است. اما در سده‌های اخیر، از رواج و رونق آن کاسته شده و بیش از همه، در مناطق روستایی و دوردست‌تر شناخته شده است. با وجود این، رویکردهای دولت این کشور بر زنده داشتن و پاسداری از آئین‌های باستانی (همچون جشن سده، جشن مهرگان و نوروز) استوار است و هم‌اکنون، چله و آئین‌های آن، برای بسیاری از اهالی فرهنگ و دانش تاجیک نیز، نامی آشناست.

افزون بر آنکه در میان تاجیکان، آئین‌های چله، با شکل و شیوه‌ای متفاوت‌تر از ایران و افغانستان برگزار می‌شده است (جالب است که در میان تاجیک‌ها، حافظ و تفأل به دیوان آن، از دیرباز مورد توجه بوده است). برای مردم فرغانه (منطقه‌ای که هم‌اکنون میان سه کشور تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان مشترک است) و برای مردم شهرهای تاریخی مانند سمرقند، بخارا و ترمذ در کشور ازبکستان، چله، از جمله آئین‌های گذشتگان و میراث فرهنگی آنان به شمار می‌رود.

در آسیای مرکزی، به‌ویژه تاجیکستان، روایت فولکلوریک[9] چله، به اساس باستانی آن نزدیک‌تر به نظر می‌رسد. هرچند در شکل برگزاری و آئین‌های این شب، رنگ و بوی اسلامی آن بیشتر شده است. در این روایت، شب یلدا، شوم و نامبارک است[10] و مردم، برای در امان ماندن از خطرها و دشواری‌های این شب، به یکدیگر پناه می‌آورند.

مردم در چله، گردهم می‌آیند تا با یاری هم، این شب دراز را سپری کنند و به نور برسند. همچنین در روایتی که «روشن رحمانی»، مردم‌شناس برجستۀ تاجیک و استاد دانشگاه دولتی تاجیکستان مطرح می‌کند: «مردم کهن‌سال به‌خصوص ریش‌سفیدان 70-80 ساله یادشان است که این شب را زنده‌‌داری می‌‌کرده‌‌اند و دلیل بیدار ماندن آنها دفع نحس و بدی و چیزهای اهریمنی از خورشید بوده ‌است.

هنوز هم در بعضی دهکده‌های دوردست بین موی‌سفیدان این گپ­‌ها کم‌کم یادشان است ... اصل شب یلدا به معنای تولد آفتاب است ... از خورشید نوزاد حفاظت می‌‌کنند تا نیروهای اهریمنی و نحس و بدی و تاریکی به آفتابی که نوزاد است نتوانند آسیب برسانند ... بعد که آفتاب چهل روزه شد، دیگر نورش کامل خواهد شد؛ این مانند همان چله‌گریزان است که در خانواده‌های تاجیک این رسم هنوز رایج است»[11] و دربارۀ چله‌گریزان نیز چنین می‌افزاید:

«رسم چله‌گریزان چنین است که در فرهنگ تاجیکان بعد از تولد و زایمان کودک، مادر، طفل را چهل روز دور از چشم اغیار و بیگانگان نگاه می‌دارد و هیچ جایی نمی‌برد و بعد از چهل روز که طفل رشد می‌کند، می‌توانند طفل را به همه نشان دهند یا هرجا که خواستند ببرند. این رسم ریشه در همین چلۀ آفتاب و یلدا دارد. و وقتی که آفتاب چهل روزه شد، همه شادی می‌کنند که این کودک نجات یافت و دیگر نمی‌‌میرد. چهل‌روزگی خورشید برابر با جشن سده است به همین خاطر در جشن سده شب تا سحر تمام دهکده‌ها گلخن روشن می‌کنند که آفتاب چهل روزه شده و این جشن چهل روزگی خورشید است که وی نیرو گرفت و نجات یافت و اهریمن دیگر خورشید را نیست کرده نمی‌‌تواند. بعد از آن جشن نوروز می‌‌آید که جشن نوجوانی خورشید است و خورشید قدرتمند شده است و وقت کشت و کار و دهقانی نیز در این زمان شروع می‌‌شود ...  و همۀ این جشن‌‌ها به خورشید ارتباط دارد که اگر خورشید نباشد برکت از روی زمین خواهد رفت به همین خاطر چنین جشن‌هایی بین مردم رایج است»[12].

بر اساس دیدگاه «دلشاد رحیمی»، دیگر مردم‌شناس تاجیک (و رئیس پژوهشکدۀ فرهنگ‌شناسی تاجیکستان) نیز، مردم آن منطقه تا سده‌های اخیر، چله را با شب‌زنده‌داری سپری می‌کردند. اما جالب‌تر آن است که در کنار سایر آئین‌ها و خواندن غزلیات شاعرانی هم‌چون حافظ، سعدی یا بیدل، به طاعت و عبادت نیز مشغول شده و آیات قرآنی قرائت می‌کرده‌اند. به بیان دیگر، در پرداختن به این آئین باستانی (که برآمده از فرهنگ پیش از اسلام است)، افزون بر خواندن اشعار فارسی شاعران بزرگ از جمله حافظ (که در گسترۀ ایران فرهنگی مرسوم است)، عبادت بر اساس موازین اسلامی و خواندن قرآن نیز افزوده شده است. در واقع به نظر می‌رسد که در میان تاجیکان، بن‌مایه‌ای باستانی، با بوم و رنگی اسلامی بازآفرینی شده است. تا جایی که حتی عادی‌ترین رفتار‌های این آئین‌ها نیز در چشم‌اندازی دینی هویت یافته است.

در یک نمونه، این کارشناس تاجیک چنین خاطره‌ای را نقل می‌کند:

«... من از یک موی‌سفید سال‌خورده از شهر حصار شنیده بودم که او می‌‌گفت که در شب چله خوردن تَربُز (هندوانه) ثواب است. وقتی من پرسیدم حاجی بابا برای چه این ثواب است؟ متأسفانه او شرح داده نمی‌‌توانست و تنها می‌‌گفت که ثواب بودن آن را انسان‌های قدیمی می‌گفتند[13]».


شب چله، در فرهنگ و ادبیات ترکمنی نیز کم و بیش شناخته شده است. اما این آشنایی، نه در جایگاه یک جشن و یا آئین ویژه، بلکه بیشتر به‌عنوان بُرِشی از سال (زمستان یا چلۀ بزرگ) و یا در زمینه‌ای استعاری در اشاره به دشواری و طولانی شدن زمان سختی‌ها (که البته، متناسب با دانش عمومی از شب چله در زمینۀ فرهنگی حوزۀ تمدنی ایرانی است) به کار رفته است.

به‌عنوان نمونه در دیوان «مختومقلی فراغی» اینچنین آمده است:

«این کوه‌ها، با سنگ‌های سیاه و قله‌های مه‌گرفته،
تبدیل به تلی خاک خواهد شد، اگر از سنگ‌های سیاه جدا شود.
تبدیل به سیلاب خواهد شد، اگر چشمه‌ها بجوشند و بخروشند،
اگر «چله» به پایان برسد و برف‌ها از زمستان جدا شود»[14]

و یا «ملانفس:، دیگر شاعر ترکمنستان چنین آورده است:

«زمستان فرارسید و بهار پایان یافت،
«چله»‌اش نیز پایان یافت و ساز من خموشی گرفت،
یگانه برادرم، «محمدنیاز» من!
ببین که قلب من دچار چه مصیبت‌هایی شده است»[15].


آئین یلدا، جشن «ناردوغان» و مراسم کریسمس


در گذشته، مردم برخی از مناطق آسیای مرکزی در شب چله، شیرینی‌ها و کلوچه‌هایی به شکل پیکرک انسانی و یا شکلک‌هایی مانند ستاره، گوی، آفتاب، ماه، گل و برخی جانداران تهیه کرده و در گوشۀ خانه می‌‌آویختند.

همچنین در برخی جوامع این منطقه که باور به «درخت زندگی» همچنان پایدار بوده است، همین شکلک‌ها به همراه هدایا و تزئینات دیگر، به گرد یک درخت آویخته می‌شده است. این الگو، مربوط به آئینی دیرینه است که پیشینۀ آن، به قبل از مراسم امروزین سال نو مسیحی برمی‌گردد.

حتی برخی نویسندگان بر این باورند که تبلور درخت زندگی در فرهنگ این مناطق، همان درخت کاج بوده است که در روایت‌های ترکی به «ارچه» نیز تعبیر شده است. این مراسم، به شکرانۀ سپری شدن درازترین شب سال (یلدا) و نوید زایش و درخشش دوبارۀ خورشید برگزار می‌شده است که مبتنی بر واقعیت‌های طبیعی و نجومی است.

این آئین‌ها، همان است که در برخی منابع اخیر دربارۀ فرهنگ جوامع اوراسیایی، برابر با «جشن ناردوغان» یا «جشن کاج» دانسته شده است[16].

حال، یکی از گمانه‌های نیرومند، تسری این آئین‌ها به سال نو میلادی و تبدیل آن به درخت کاج این مراسم است. همچنین همانندی و تناسب خیره‌کننده‌ای میان الگوهای برگزاری این مراسم‌ها، چه در مفهوم‌سازی زایش و تولد (میلاد خورشید و میلاد حضرت مسیح (ع)) و چه در روش گرامیداشت که شامل آویختن اشیا و تزئینات به گرد درخت و توزیع هدایا از سوی «بابا نوئل» و حتی در فراگیری رنگ قرمز در مراسم جشن سال نو میلادی و میوه‌های سرخ و قرمز در مراسم امروز یلدا و شب چله است.

همۀ ‌اینها، این گمانه را تقویت می‌کند که اساس این مراسم‌ها در سال نو میلادی که امروزه فراگیرترین جشن در سطح جهان به شمار می‌رود، همان «یلدا» یا «شب چلۀ» ایرانی-اوراسیایی است.


برآیند: بازیابی یلدا در جایگاه میراث مشترک؛ چالش‌ها و فرصت‌ها


آیین شب یلدا از سال 1387 در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است و از سال ۱۳۹۳ در یونسکو به اشتراک گذاشته شد تا به‌عنوان میراث ناملموس چندملیتی در فهرست این نهاد ثبت شود. اما (در کمال تعجب و تأسف) تا حدود شش سال پس از آن، هیچ کشوری مشارکت در این پرونده را نپذیرفت.

به‌دنبال آن، ایران، این پرونده را به‌طور مشترک با افغانستان به یونسکو ارائه کرد تا اینکه سرانجام در نهم آذرماه سال 1401 به‌عنوان نوزدهمین عنصر میراث‌فرهنگی ناملموس کشورمان، مشترک با افغانستان به ثبت جهانی رسید. این در حالی است که ورای پیوندهای انکارناپذیر فرهنگی و تمدنی میان ایران و افغانستان، یلدا و گونه‌های برگزاری آن، مراسمی بسیار فراگیر بوده و در پهنه‌ای وسیعی از اوراسیا (از آسیای صغیر تا آسیای مرکزی و سرزمین‌های قفقاز و اورال) گسترده است.

در حال حاضر، تنها یک روایت آئینی از یلدا در ایران در حال برگزاری است و روایت‌های دیگری از آن در سایر کشورها از جمله تاجیکستان، جمهوری آذربایجان و حتی ترکیه و جوامع قفقاز شمالی (فدراسیون روسیه) قابل شناسایی است.

ثبت مشترک آن با نام دو کشور، اگرچه مبارک و خجسته است، اما توقف آن در این محدوده و چشم‌پوشی از پیوندهای پیرامون آن در پهنۀ وسیعی از اوراسیای مرکزی، می‌تواند محل پرسش باشد.

بنابراین، یکی از فرصت‌های پیش روی دیپلماسی فرهنگی ایران (و یکی از مأموریت‌های پیشنهادی آن) می‌تواند در قالب بازیابی این میراث مشترک در منطقۀ اوراسیا (به‌ویژه آسیای مرکزی) و گفتمان‌سازی هویتی پیرامون پیوندهای آن تعریف شود.

فرصتی که پیش از هر چیز، مبتنی بر بازتر کردن دامنۀ تعریف این مراسم و پذیرش گوناگونی‌های احتمالی در روایت‌های آن در سرزمین‌ها و جوامع مختلف است.

آئین یلدا یا شب چله به فراخور رازها و نیازهای مردمان گوناگون در پهنۀ کهن و گستردۀ حوزۀ تمدنی ایران، در پیکری یگانه، گاه نام‌های نوینی برای خود برگزیده و گاه در رنگ‌های دیگر درآمده است. در این چشم‌انداز، یلدا (با هر نام و رنگی) فرصتی برای هم‌گرایی فرهنگی است.


[1] برای نمونه، مراجعه شود به: وفایی، عباسعلی (1385)، تأثیر زبان فارسی بر ازبکی، تهران: انتشارات بین‌المللی الهدی. همچنین: خدایار، ابراهیم (1396) «موانع و راهكارهاي گسترش خط، زبان و ادب فارسي در در كشورهاي حوزه تمدني مشترك با ايران»، مطالعات ملی، سال 19، شماره 2، صص 3-21

[2] از جمله: سازمند، بهاره (1393)، نوروز در کشورهای حوزه تمدنی ایران، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات

[3] سعدی، مصلح‌الدین (1385)، کلیات سعدی، باب پنجم گلستان (در عشق و جوانی)، حکایت شماره 17، تصحیح محمدعلی فروغی، تهران: هرمس، صص 212-213

[4] مانهایم، کارل (1392)، ایدئولوژی و اتوپیا، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران: انتشارات سمت

[5] رضی، هاشم (1390)، گاه‌شماری و جشن‌های ایران باستان، انتشارات بهجت، ص 554

[6] لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه «یلدا». همچنین در: فرهنگ بزرگ سخن (1381)، جلد هشتم، ص 8577 و فرهنگ فارسی عمید (1389)، ص 1086 و ... .

[7] مرادی غیاث آبادی، رضا (1387)، راهنمای زمان جشن‌ها و گردهمایی‌های ملی ایران باستان، انتشارت نوید شیراز، ص 47

[8] به نقل از رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه ملی اوراسیا در قزاقستان، منتشر شده در: دوهفته‌نامه فرهنگ، جامعه، هنر، دین و مردم قزاقستان، شماره 98، نیمه دوم آذر ما ه 1402، ص 15

[9]  فولکلوریک (Folkloric) به محتوای فرهنگی، هنر و سنت‌های یک قوم یا جامعه اشاره دارد که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. این واژه معمولاً به عناصر سنتی و محلی مانند داستان‌ها، موسیقی، رقص، هنرهای دستی، جشن‌ها و آداب و رسوم اشاره دارد. فولکلوریک بخشی از هویت فرهنگی یک قوم است و نشان‌دهنده ارزش‌ها، باورها و سبک زندگی آن‌هاست.

[10] همچنان که در برهان قاطع نیز ذیل «یلدا» اینچنین آمده است: «شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شب‌ها است در تمام سال ... و گویند آن شب، به غایت شوم و نحس و نامبارک می‌باشد». برهان قاطع، با تصحیح دکتر محمد معین (1342)، جلد چهارم، چاپ دوم، انتشارات کتابفروشی ابن سینا، صص 2447-2448

[11] به نقل از: عجمی، رستم (1401) شب یلدا در تاجیکستان، وبگاه موسسه فرهنگی سیمرغ

[12] همان

[13] همان

[14] “Gara daşly, seri duman bu daglar/ Toprak bolar, gara daşdan aýrylsa/ Sil bolar, agdarlyp akar bulaglar/ Çille dolup, garlar gyşdan aýrylsa ...”. Magtymguly (2012), Eserler ýygyndysy, Türkmenistanyň Ylymlar akademiýasynyň Milli golýazmalar instituty, s. 417

[15] “Gyş pasly ýetişdi, gutardy ýazym/ Çillesi üzüldi, sem boldy sazym/ Ýeke byradarym Mämmetnyýazym/ Gör, ne külpetleri surendir köňlüm”. Mollanepes (1991), Goşgular, Aşgabat: Turan neşirýaty, s. 40

[16] İlmiye Çığ, Muazzez (2020), Çam Bayramı - Noel mi Nardugan mı?, İstanbul: Kaynak Yayınları


کد مطلب: 3888

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/3888/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir