به طور کلی اهمیت پاکستان برای آمریکا تا حد زیادی کاهش یافته است اما این کشور هنوز میتواند محل نگرانی باشد. فعلاً و تا مدت زمانی که اوضاع امنیتی در پاکستان از کنترل خارج نشده سیاست آمریکا همین شیوۀ کنونی خواهد بود یعنی ادامۀ انتقاد از رفتار دولت پاکستان در برخورد با مخالفان و عدم حمایت کامل از دولت این کشور و در عین حال هوشیاری نسبت به عدم وقوع تحولات ناشناخته و بسیار سریع.
مطالعات شرق/
دکتر امین پرتو کارشناس مطالعات امنیتی و نظامی
با تشدید اعتراضهای خیابانی علیه دولت پاکستان از سوی هواداران عمرانخان و حزب تحریک انصاف این کشور، گمانهزنیهایی در خصوصِ احتمالِ وقوع تحولات سیاسی گسترده در این کشور مطرح شده است. موفقیت اعتراضها در بنگلادش، امیدواری را در میان مردم منطقه و کشورهای مجاور ایجاد کرده است که آنان هم بتوانند با اعتراضهای عمومی موجبات تغییرات سیاسی را فراهم آورند. در جنوب آسیا، وضعیت حکومتهایی که در کنترل نظامیان هستند در حال تغییر و تحول است. در میانمار، حکومت نظامیان که پوششی سیاسی بر چهره داشتند عملاً در حال زوال است. در پاکستان هم، بالا گرفتن اعتراضهای عمومی از سوی هواداران حزب تحریک انصاف و نیز وخامت وضعیت امنیتی به علت تشدید اقدامهای تروریستی، سبب شده تا امکان تغییر وضعیت سیاسی احساس شود. با این وضعیت، تا چه میزان احتمال دارد تحولات سیاسی گسترده در پاکستان رخ دهد و به موفقیت برسد؟
پیشرانههای اعتراضهای کنونی در پاکستان
اعتراضهای کنونی در پاکستان حاصل در هم آمیختن و ترکیب چند متغیر با یکدیگر است:
متغیر اول، وخامت وضعیت اقتصادی پاکستان است. با قطع کمکهای مالی آمریکا به پاکستان و کاهش کمکهای خارجی از سوی دیگر کشورها (بریتانیا، کشورهای عربی و اروپا)، وخامت وضع تولید محصولات کشاورزی با تغیر اقلیم (خشکیدگی، گرمای شدید و سیلهای ویرانگر)، ناتوانی در رشد جذب سرمایهگذاری خارجی و عدم توازن مالیه عمومی (میان بودجه دولتی و تأمین درآمد که به تورم منتهی شده)، اقتصاد پاکستان دچار مشکلات اساسی شده است. بهخصوص اینکه، از نگاه بخشی از مردم پاکستان، این ارتش است که با دخالتها و هزینههای سنگین خود از جمله عوامل وخامت وضعیت اقتصادی کشور است.
متغیر دوم، تداوم دخالت ارتش در سیاست است. طرفداران تحریک انصاف و بسیاری دیگر بر این باور هستند که عمرانخان عملاً با یک کودتای خاموش از سوی ارتش عزل و راهی زندان شده است. ارتش بدون توجه به صندوق رأی، عمرانان را عزل کرده و در روند سیاسی کشور دست برده است.
متغیر سوم، احساس کاهش برخورداری از آزادیهای سیاسی و مدنی در پاکستان است که در این مورد، ارتش و سرویس اطلاعاتی کشور مقصر شناخته میشوند. در این مسأله تنها حزب تحریک انصاف و یا دیگر احزاب و گروههای سیاسی منتقد کشور نیستند که ارتش را مقصر میدانند. بسیاری افراد و جریانهای غیرسیاسی مانند تشکلهای مدنی، سازمانهای مردم نهاد، فعالان حقوق بشر و حقوق زنان، روزنامهنگاران و فعالان صنفی و سندیکایی، به تشدید سرکوبگری از سوی ارتش و سرویس اطلاعاتی پاکستان معترض هستند.
متغیر چهارم، کوشش ارتش و دولت کنونی برای نادیده گرفتن نارضایتیها است. اقدامهایی مانند منسوب کردن تظاهرات به افغانهای مهاجرِ غیرقانونی در پاکستان یا منتسب کردن آن به جریانهای بلوچِ تجزیهطلب، موجبات خشم معترضین را فراهم آورده است. احساس «نادیده گرفته شدن» و «به حساب نیامدن» در پویایی تحرکات جنبشهای این چنینی، نقش اساسی دارد.
متغیر پنجم، عوامل خارجی اعم از منطقهای و بینالمللی است که موجب تشجیع و تشویق معترضان شده است. در منطقۀ جنوب آسیا، تشدید ضعف و فترت حکومتها بهخصوص نظامیان، موجب تشویق معترضان شده است. در بنگلادش، تظاهرات گستردۀ مردمی با وجود هزار کشته و 20 هزار مجروح به ثمر نشست و موجب سقوط دولت شد. ارتش، جانبِ مردم را گرفت و از دولت "حسینه واجد" پشتیبانی نکرد. در میانمار، کشور دیگری در جنوب آسیا که آن هم از نظر تاریخی و سیاسی به پاکستان شبیه است (حکومتی برآمده از استعمار بریتانیا و تحت کنترل نظامیان)، دورۀ طولانی مقاومت ارتش در برابر صندوق رأی و ارادۀ عمومی به جنگِ داخلی منتهی شده است که حاصل آن از دست رفتن کنترل ارتش بر بخش بزرگی از خاک کشور و نزدیک شدن موعد سقوط دولت نظامی است. چشم مردم پاکستان و معترضان حزب تحریک انصاف بر هیچ کدام از این تحولات بسته نیست. اصولاً در جنبشهای اجتماعی، مانند بهار عربی، کشورها از یکدیگر تأثیر میپذیرند و دُمینووار تحولاتی رخ میدهد.
بخش دیگر، عوامل مؤثر خارجی مربوط به سیاست خارجی قدرتهای غربی در قبال دولت کنونی پاکستان و ارتش این کشور است. با آنکه آمریکا نسبت به دولت عمرانخان زاویههایی داشته و نگاه مستقل و رو به شرق او را نمیپسندید، با این حال، نحوۀ رفتار ارتش پاکستان و دولت پس از عمرانخان به سمت و سویی حرکت داشته که موجبات نارضایتی و ترس آن کشور را هم فراهم آورده است. آمریکا وحشت دارد که مبادا پاکستان با سوء مدیریت ارتش و دخالتهای آن در سیاست و اقتصاد، بدل به حفرۀ جذاب تروریسمِ بنیادگرا شود. گرچه ارتش پاکستان همچنان برای کسب حمایت خارجی در مبارزه با تروریسم، استمداد میکند، اما حقیقت این است که در تشدید فعالیت گروههای تروریستی بهخصوص تحریک طالبان پاکستان، خود ارتش و دخالتهای سیاسی و اقتصادیاش نقش مهمی داشته است. تضعیف دموکراسی، موجب تقویت بنیادگرایی شده است. ارتش پاکستان همین طور تجربۀ بسیار بدی را در رابطه با طالبان افغانستان پشت سر مینهد. در دورانی طولانی برای نزدیک به سه دهه، پاکستان حامی طالبان افغان بود. حال طالبان مجدداً بر سر کار آمده در افغانستان، سودای "ناسیونایسم پشتون" و زیر پا نهادن خط دیورند را دارند. بهنظر میآید باور ایالات متحده این است که ارتش پاکستان در بیشتر از دو دهۀ گذشته، با دخالتهایش در سیاست داخلی و خارجی پاکستان، کشور خود را در باتلاقِ رکودِ اقتصادی، بیثباتی، تروریسم و نارضایتی عمومی فروبرده است. پاکستان، دارای تعداد زیادی سلاح هستهای است که افتادن آنها به دست گروههای تروریستی وحشتآور است. به همین سبب، مجموعۀ این انتقادها سبب شده تا آمریکا، اقدامهای ارتش پاکستان را در مسیر منافعش نبیند. از همین رو شاهد افزایش روند انتقادهای آمریکا از پاکستان هستیم. این انتقادهای آمریکا، به وضعیت حقوق بشر و لزوم گشایش سیاسی در این کشور و حفظ حقوق مخالفان دولت و ارتش، موجب شده تا پاکستان هم متقابلاً در موارد مختلف، به انتقاد از آمریکا بپردازد. این انتقادها، طیف مختلفی از مسائل را در برمیگیرد که از اعمال استانداردهای دوگانۀ آمریکا در برخورد با مسألۀ حقوق بشر تا رفتار آمریکا در اِعمال تحریم علیه شرکتهای چینی که با بخش موشکی پاکستان همکاری میکنند و یا مسألۀ واردات گاز از ایران گسترش یافته است. روشن است که آمریکا در موقعیت کنونی به دنبال سرنگون ساختن دولت کنونی پاکستان یا بازگرداندن ارتش پاکستان به پادگانها نیست اما نسبت به نحوۀ حکمرانی و مناسبات ارتش-دولت در پاکستان هم موضع انتقادی پیدا کرده و یا با این انتقادها و نشان دادن برخی حمایتهای ضمنی از معترضان به دنبال امتیاز گیری بیشتر از دولت کنونی و ارتش پاکستان است.
یک احتمال دیگر تمایل آمریکا به انعطاف نشان دادن ارتش و دولت کنونی پاکستان در برابر مخالفان به منظور بازگشت آنان به فرآیند سیاسی داخلی و تقویت صندوق رأی و نهاد انتخابات در پاکستان است. به این شیوه، ثبات سیاسی در پاکستان تقویت خواهد شد و بخت جریانات تندروی تروریستی (تحریک طالبان و داعش خراسان) و تجزیهطلب (بلوچ و پشتون) برای جذب نیرو کاهش خواهد یافت.
به جز این عواملِ ساختاری و زمینهای، باید به شکلگرفتن عوامل انسانی و کارگزارانه هم اشاره کنیم. به نظر میآید نسل جدیدی از جوانان فعال سیاسی در پاکستان شکل گرفتهاند که اولاً دیگر مانند نسلهای قبلی، پذیرای اقتدار ارتش نیستند و ثانیاً به دنبال تحول سیاسی در کشور هستند. این نسلِ جدید با توسل به تاکتیکهای خشونت پرهیز، از اسلامگرایی رادیکال فاصله گرفته و به دنبال مبارزۀ مدنی برای بازپس گرفتن عرصۀ سیاسی از ارتش است. علت موفقیت حزب تحریک انصاف این بود که توانست گفتمانی مطرح کند که برای بخش زیادی از این نسل جدید جذاب بود. سازشناپذیری عمرانخان و حزب تحریک انصاف برای این جوانان خوشایند است. بهعلاوه چون هزینۀ فعالیت مدنی و بدون خشونت کمتر از مبارزۀ مسلحانه است، در نتیجه، اقبال به این منش و روش هم قابل توجه بوده است. نسل جوان در پاکستان مانند دیگر کشورهای منطقه از ارتباطات جهانی از طریق اینترنت تاثیر زیادی پذیرفته و به مناسبات دولت و جامعه نگاه متفاوتی نسبت به نسلهای قبلی دارد. اطاعت آنان از سنتها و قوانین تا حدی مبهم است و جامعهپذیری سیاسی در مورد آنها شاید توفیقی به اندازۀ نسلهای قبلی نداشته است. همه این موارد شکاف میان ساختار سیاسی تحت تفوق ارتش در پاکستان با این نسل را بیشتر و بیشتر کرده و خواهد کرد. این نسل فعلاً با رادیکالیسم فاصله دارد و دست کم بخشی از ایدهآل سیاسی خود را در عمران خان و حزب تحریک انصاف میبیند و در مقابل ارتش و دولت تحت حمایت نظامیان را مانعی در برابر تحقق آرمانهای خویش مشاهده میکند.
مقاومت ارتش و دولت پاکستان
در پیروزی اعتراضهای سیاسی گستردۀ خشونتپرهیز، عامل مهمی که شاخص است و تأثیر دارد عدم مقاومت تا پایِ جان و مسلحانۀ ارتش و دولت حاکم است. اگر قرار باشد که آنان در برابر معترضان به خشونت تمام عیار متوسل شوند، آنگاه یا جنبشِ سرکوب شده خاتمه خواهد یافت و یا آنکه کشور، وارد مسیر جنگ داخلی خواهد شد. در بنگلادش، ارتش و پلیس در مراحل اولیۀ اعتراضها دست به خشونت گسترده علیه معترضان زدند. قریب به هزار نفر کشته شدند اما اعتراضها ادامه یافت و درست در نقطهای که ممکن بود اعتراضها مسلحانه شود، ارتش، «حسینه واجد» را وادار کرد که استعفا دهد و از کشور خارج شود. اما در میانمار ارتش دست به سرکوب مسلحانۀ و گستردۀ اعتراضها زد و همین مسأله، سبب واکنش متقابل مردمی و جنبشها شد که حاصل آن، جنگ داخلی است که چند سال در این کشور به طول انجامیده است.
اینکه در پاکستان ماجرا به کدام سمت و سو خواهد رفت مورد توجه بسیاری قرار دارد. حزب تحریک انصاف تمایل دارد تا سناریویی فراتر از بنگلادش رخ دهد. به این معنی که ارتش پاکستان واقعاً به پادگان بازگردد؛ دست از دخالت در اقتصاد و سیاست بردارد و همه چیز بر اساس صندوق رأی حل و فصل شود. ظاهراً افراد حزب، بهطور وسیع با دولتهای اروپایی و آمریکا در تماس بوده و خواستار حمایت گسترده از خود هستند. در مقابل ارتش پاکستان و دولت این کشور به توان خود در سرکوب معترضان و خسته کردن آنان باور دارند. از همین رو از مبادرت به خشونت گسترده علیه آنان خودداری میکنند. جالب است که در کشوری مانند پاکستان که عملیات تروریستی و درگیری با گروههای شبهنظامی به صورت عادت هر روزه درآمده است، برخورد پلیس و ارتش با معترضان بسیار با احتیاط بوده و از کاربرد تسلیحات غیرکشنده فراتر نرفته است. قصد ارتش و دولت پاکستان این است که به ایالات متحده و کشورهای اروپایی تفهیم کنند که روی اسب بازنده قمار نکنند و به ارتش و دولت کنونی برای بهبود وضعیت اقتصادی و امنیتی پاکستان کمک کنند. آنان دست کم میتوانند از دخالت در امور داخلی پاکستان خودداری کنند و اجازه بدهند که در پاکستان هم در نهایت، توافقی میان ارتش، دولت کنونی و دیگر جریانها به دست آید.
روشن است که هنوز وضعیت پاکستان به آن اندازه وخیم نشده که اوضاع از کنترل ارتش خارج شود. بهعلاوه جامعۀ پاکستان هنوز شاهد وضعیت بسیج عمومی و تودهای نیست. در جامعۀ پاکستان، شکافهای بزرگی وجود دارد که مانع از وقوع این بسیج تودهای میشود. شکاف میان نسل جدید و نسل قدیم، میان دموکراسیخواهانی که نسبتاً سکولار هستند با شهروندان متشرع و دیندار، میان هواداران تغییر با اقشاری که محافظهکار هستند و از تغییر بیشتر در کشور وحشت دارند و بالاخره وجود تنشهای بالفعل امنیتی که بسیاری از مردم را از تجزیه کشور یا گرفتار شدن در جنگ داخلی میترساند، موانع دیگر پیشِ روی جنبش اعتراضی در پاکستان است.
نتیجهگیری
برای ارتش پاکستان، مدیریت رفتار عمرانخان و هوادارانش در حزب تحریک انصاف به یک مشکل عمده بدل شده است. جنبشی که عمرانخان رهبریاش را بر عهده داشته با وجود حضور او در زندان، این جنبش به حیات خود ادامه داده است. ارتش تمایلی به تغییر روش خود در دخالت در امور سیاسی و اقتصادی ندارد و گمان دارد همچنان قادر به کنترل اوضاع کشور است. هر چند وضعیت امنیتی پاکستان مدام در حال وخیمتر شدن است و روابط خارجی آن هم دستخوش تلاطم است اما پاکستان هنوز با وقوع یک تحول سیاسی گسترده بدون خشونتِ و موفق فاصله زیادی دارد. با این حال، با آنکه بعید است در کوتاه مدت یا حتی میان مدت، جنبش کنونی اعتراضی در پاکستان موفق به عقب راندن ارتش و سرنگونی دولت شود، اما وضعیت رابطۀ ارتش و جامعه در پاکستان مدام در حال وخیمتر شدن است. دگرگونی در نگرش عمومی به نقش ارتش در سیاست و اقتصاد پاکستان، آشکار شدن تأثیرات مخرب این دخالت، برملا شدن برخی آثار مخرب سیاست خارجی پاکستان تحتِ نفوذ ارتش و آی.اس.آی (از جمله در مورد افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت و قطع کمکهای آمریکا)، کاهش امید چین به بهبود وضعیت امنیتی پاکستان و سرمایهگذاری در این کشور، ناتوانی نسلهای قدیمی سیاستمداران و پیوندهای فاسدشان با ارتش در تسهیم قدرت، ادامۀ فساد اقتصادی و سیاسی و بالاخره محروم شدن طبقۀ متوسط و تحصیلکرده از آزادیهای مدنی و حقوق شهروندی، وضعیتی پیش آورده که باید زنگ خطر را نه فقط برای ارتش پاکستان که برای دولتهای مجاور آن به صدا درآورد. در صورتی که روند فزایندۀ انباشت نارضایتی در پاکستان ادامه یابد و رویکرد عمومی به ارتش همچنان به منفی شدن ادامه دهد، دور نیست که «مدل میانماری تقابل جامعۀ مدنی با ارتش» در مورد پاکستان هم تکرار شود. چنین رخدادی، بهترین زمینه را برای گروههای تروریستی و نیز جریانهای «ناسیونالیست پشتو» در طالبان افغانستان فراهم خواهد کرد تا بر شدت تحرکات ضد امنیتی خود در جنوب آسیا بیافزایند.
آنچه به عنوان عوامل تشدیدکننده یا کُندکننده اعتراضهای کنونی در پاکستان اهمیت دارد چند مورد است. مورد اول، تشدید وخامت یا بهبود وضعیت اقتصاد پاکستان است. این وخامت یا بهبود به تداوم جریان وامهای خارجی، سرمایهگذاری بینالمللی و عدم خروج سرمایه از پاکستان در کنار کاهش فساد دولتی، افزایش سرمایهگذاری در زیرساختها و کاهش بودجۀ نظامی بستگی دارد. عامل دوم به نحوۀ تعامل ارتش و دولت کنونی پاکستان با معترضان بستگی دارد. اگر ارتش و دولت کنونی به سمت انسداد کامل فضای سیاسی حرکت کنند بدون تردید واکنش جامعه و جوانان پاکستان هم به تدریج شکل تقابلی و رادیکال به خود خواهد گرفت. عامل سوم به فعالیت بازیگران ثالث یعنی جریانات تروریستی و تجزیهطلب مسلح بستگی دارد که تا چه میزان بتوانند اوضاع کشور را از نظر امنیتی به هم بریزند و دولت و ارتش را هر چه بیشتر تحت فشار قرار دهند. البته اگر ناامنی از سطح معینی فراتر رود، جنبشهای خشونتپرهیز هم فلسفه وجودی خود را از دست خواهند داد. و چهارمین عامل نقش بازیگران عمدۀ غربی یعنی ایالات متحده آمریکا و بریتانیا در پاکستان است. در حالی که بریتانیا موضع سنتی و قدیمی خود یعنی حفظ وضع موجود و محافظهکاری در حفظ کنترل ارتش بر ساختار سیاسی پاکستان را حفظ کرده در آمریکا تفاوت در نگرشها مشهود است. بخشی از نگاه آمریکا به پاکستان متأثر از تعامل واشنگتن با دهلی نو است و بخشی دیگر نیز به مسألۀ تروریسم و افغانستان مربوط میشود. به طور کلی اهمیت پاکستان برای آمریکا تا حد زیادی کاهش یافته است اما این کشور هنوز میتواند محل نگرانی باشد. فعلاً و تا مدت زمانی که اوضاع امنیتی در پاکستان از کنترل خارج نشده سیاست آمریکا همین شیوۀ کنونی خواهد بود یعنی ادامۀ انتقاد از رفتار دولت پاکستان در برخورد با مخالفان و عدم حمایت کامل از دولت این کشور و در عین حال هوشیاری نسبت به عدم وقوع تحولات ناشناخته و بسیار سریع.
انتهای مطلب/