کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بررسی تحولات اخیر پاکستان

اعتراض‌های پاکستان و امکان سنجی وقوع تحولات سیاسی گسترده

30 مهر 1403 ساعت 12:10

به طور کلی اهمیت پاکستان برای آمریکا تا حد زیادی کاهش یافته است اما این کشور هنوز می‌‏تواند محل نگرانی باشد. فعلاً و تا مدت زمانی که اوضاع امنیتی در پاکستان از کنترل خارج نشده سیاست آمریکا همین شیوۀ کنونی خواهد بود یعنی ادامۀ انتقاد از رفتار دولت پاکستان در برخورد با مخالفان و عدم حمایت کامل از دولت این کشور و در عین حال هوشیاری نسبت به عدم وقوع تحولات ناشناخته و بسیار سریع.


مطالعات شرق/ 
  دکتر امین پرتو کارشناس مطالعات امنیتی و نظامی 
 
با تشدید اعتراض‌های خیابانی علیه دولت پاکستان از سوی هواداران عمران‌خان و حزب تحریک انصاف این کشور، گمانه‌‏زنی‏‌هایی در خصوصِ احتمالِ وقوع تحولات سیاسی گسترده در این کشور مطرح شده است. موفقیت اعتراض‌ها در بنگلادش، امیدواری را در میان مردم منطقه و کشورهای مجاور ایجاد کرده است که آنان هم بتوانند با اعتراض‌های عمومی موجبات تغییرات سیاسی را فراهم آورند. در جنوب آسیا، وضعیت حکومت‏هایی که در کنترل نظامیان هستند در حال تغییر و تحول است. در میانمار، حکومت نظامیان که پوششی سیاسی بر چهره داشتند عملاً در حال زوال است. در پاکستان هم، بالا گرفتن اعتراض‌های عمومی از سوی هواداران حزب تحریک انصاف و نیز وخامت وضعیت امنیتی به علت تشدید اقدام‌های تروریستی، سبب شده تا امکان تغییر وضعیت سیاسی احساس شود. با این وضعیت، تا چه میزان احتمال دارد تحولات سیاسی گسترده در پاکستان رخ دهد و به موفقیت برسد؟
پیشرانه‏‌های اعتراض‌های کنونی در پاکستان
اعتراض‌های کنونی در پاکستان حاصل در هم آمیختن و ترکیب چند متغیر با یکدیگر است:
 متغیر اول، وخامت وضعیت اقتصادی پاکستان است. با قطع کمک‏های مالی آمریکا به پاکستان و کاهش کمک‏های خارجی از سوی دیگر کشورها (بریتانیا، کشورهای عربی و اروپا)، وخامت وضع تولید محصولات کشاورزی با تغیر اقلیم (خشکیدگی، گرمای شدید و سیل‏های ویرانگر)، ناتوانی در رشد جذب سرمایه‌‏گذاری خارجی و عدم توازن مالیه عمومی (میان بودجه دولتی و تأمین درآمد که به تورم منتهی شده)، اقتصاد پاکستان دچار مشکلات اساسی شده است. به‌خصوص اینکه، از نگاه بخشی از مردم پاکستان، این ارتش است که با دخالت‏ها و هزینه‌‏های سنگین خود از جمله عوامل وخامت وضعیت اقتصادی کشور است.
متغیر دوم، تداوم دخالت ارتش در سیاست است. طرفداران تحریک انصاف و بسیاری دیگر بر این باور هستند که عمران‌خان عملاً با یک کودتای خاموش از سوی ارتش عزل و راهی زندان شده است. ارتش بدون توجه به صندوق رأی، عمرانان را عزل کرده و در روند سیاسی کشور دست برده است.
متغیر سوم، احساس کاهش برخورداری از آزادی‏های سیاسی و مدنی در پاکستان است که در این مورد، ارتش و سرویس اطلاعاتی کشور مقصر شناخته می‏‌شوند. در این مسأله تنها حزب تحریک انصاف و یا دیگر احزاب و گروه‌‏های سیاسی منتقد کشور نیستند که ارتش را مقصر می‏‌دانند. بسیاری افراد و جریان‌های غیرسیاسی مانند تشکل‏های مدنی، سازمان‏های مردم نهاد، فعالان حقوق بشر و حقوق زنان، روزنامه‏‌نگاران و فعالان صنفی و سندیکایی، به تشدید سرکوبگری از سوی ارتش و سرویس اطلاعاتی پاکستان معترض هستند.
متغیر چهارم، کوشش ارتش و دولت کنونی برای نادیده گرفتن نارضایتی‏ها است. اقدام‌هایی مانند منسوب کردن تظاهرات به افغان‌های مهاجرِ غیرقانونی در پاکستان یا منتسب کردن آن به جریان‌های بلوچِ تجزیه‏‌طلب، موجبات خشم معترضین را فراهم آورده است. احساس «نادیده گرفته شدن» و «به حساب نیامدن» در پویایی تحرکات جنبش‏های این چنینی، نقش اساسی دارد.
متغیر پنجم، عوامل خارجی اعم از منطقه‏‌ای و بین‌‏المللی است که موجب تشجیع و تشویق معترضان شده است. در منطقۀ جنوب آسیا، تشدید ضعف و فترت حکومت‏ها به‌خصوص نظامیان، موجب تشویق معترضان شده است. در بنگلادش، تظاهرات گستردۀ مردمی با وجود هزار کشته و 20 هزار مجروح به ثمر نشست و موجب سقوط دولت شد. ارتش، جانبِ مردم را گرفت و از دولت "حسینه واجد" پشتیبانی نکرد. در میانمار، کشور دیگری در جنوب آسیا که آن هم از نظر تاریخی و سیاسی به پاکستان شبیه است (حکومتی برآمده از استعمار بریتانیا و تحت کنترل نظامیان)، دورۀ طولانی مقاومت ارتش در برابر صندوق رأی و ارادۀ عمومی به جنگِ داخلی منتهی شده است که حاصل آن از دست رفتن کنترل ارتش بر بخش بزرگی از خاک کشور و نزدیک شدن موعد سقوط دولت نظامی است. چشم مردم پاکستان و معترضان حزب تحریک انصاف بر هیچ کدام از این تحولات بسته نیست. اصولاً در جنبش‏های اجتماعی، مانند بهار عربی، کشورها از یکدیگر تأثیر می‏‌پذیرند و دُمینووار تحولاتی رخ می‏‌دهد.
بخش دیگر، عوامل مؤثر خارجی مربوط به سیاست خارجی قدرت‏های غربی در قبال دولت کنونی پاکستان و ارتش این کشور است. با آنکه آمریکا نسبت به دولت عمران‌خان زاویه‌‏هایی داشته و نگاه مستقل و رو به شرق او را نمی‏‌پسندید، با این حال، نحوۀ رفتار ارتش پاکستان و دولت پس از عمران‌خان به سمت و سویی حرکت داشته که موجبات نارضایتی و ترس آن کشور را هم فراهم آورده است. آمریکا وحشت دارد که مبادا پاکستان با سوء مدیریت ارتش و دخالت‏های آن در سیاست و اقتصاد، بدل به حفرۀ جذاب تروریسمِ بنیادگرا شود. گرچه ارتش پاکستان همچنان برای کسب حمایت خارجی در مبارزه با تروریسم، استمداد می‏‌کند، اما حقیقت این است که در تشدید فعالیت گروه‏های تروریستی به‌خصوص تحریک طالبان پاکستان، خود ارتش و دخالت‌های سیاسی و اقتصادی‌اش نقش مهمی داشته است. تضعیف دموکراسی، موجب تقویت بنیادگرایی شده است. ارتش پاکستان همین طور تجربۀ بسیار بدی را در رابطه با طالبان افغانستان پشت سر می‌‏نهد. در دورانی طولانی برای نزدیک به سه دهه، پاکستان حامی طالبان افغان بود. حال طالبان مجدداً بر سر کار آمده در افغانستان، سودای "ناسیونایسم پشتون" و زیر پا نهادن خط دیورند را دارند. به‌نظر می‏‌آید باور ایالات متحده این است که ارتش پاکستان در بیشتر از دو دهۀ گذشته، با دخالت‌هایش در سیاست داخلی و خارجی پاکستان، کشور خود را در باتلاقِ رکودِ اقتصادی، بی‏ثباتی، تروریسم و نارضایتی عمومی فروبرده است. پاکستان، دارای تعداد زیادی سلاح هسته‏‌ای است که افتادن آنها به دست گروه‌‏های تروریستی وحشت‌آور است. به همین سبب، مجموعۀ این انتقادها سبب شده تا آمریکا، اقدام‌های ارتش پاکستان را در مسیر منافعش نبیند. از همین‌ رو شاهد افزایش روند انتقادهای آمریکا از پاکستان هستیم. این انتقادهای آمریکا، به وضعیت حقوق بشر و لزوم گشایش سیاسی در این کشور و حفظ حقوق مخالفان دولت و ارتش، موجب شده تا پاکستان هم متقابلاً در موارد مختلف، به انتقاد از آمریکا بپردازد. این انتقادها، طیف مختلفی از مسائل را در برمی‏‌گیرد که از اعمال استانداردهای دوگانۀ آمریکا در برخورد با مسألۀ حقوق بشر تا رفتار آمریکا در اِعمال تحریم علیه شرکت‌های چینی که با بخش موشکی پاکستان همکاری می‌‏کنند و یا مسألۀ واردات گاز از ایران گسترش یافته است. روشن است که آمریکا در موقعیت کنونی به دنبال سرنگون ساختن دولت کنونی پاکستان یا بازگرداندن ارتش پاکستان به پادگان‏ها نیست اما نسبت به نحوۀ حکمرانی و مناسبات ارتش-دولت در پاکستان هم موضع انتقادی پیدا کرده و یا با این انتقادها و نشان دادن برخی حمایت‌های ضمنی از معترضان به دنبال امتیاز گیری بیشتر از دولت کنونی و ارتش پاکستان است.
یک احتمال دیگر تمایل آمریکا به انعطاف نشان دادن ارتش و دولت کنونی پاکستان در برابر مخالفان به منظور بازگشت آنان به فرآیند سیاسی داخلی و تقویت صندوق رأی و نهاد انتخابات در پاکستان است. به این شیوه، ثبات سیاسی در پاکستان تقویت خواهد شد و بخت جریانات تندروی تروریستی (تحریک طالبان و داعش خراسان) و تجزیه‌‏طلب (بلوچ و پشتون) برای جذب نیرو کاهش خواهد یافت.
به جز این عواملِ ساختاری و زمینه‌‏ای، باید به شکل‌گرفتن عوامل انسانی و کارگزارانه هم اشاره کنیم. به نظر می‌‏آید نسل جدیدی از جوانان فعال سیاسی در پاکستان شکل گرفته‏‌اند که اولاً دیگر مانند نسل‏های قبلی، پذیرای اقتدار ارتش نیستند و ثانیاً به دنبال تحول سیاسی در کشور هستند. این نسلِ جدید با توسل به تاکتیک‏های خشونت پرهیز، از اسلام‏‌گرایی رادیکال فاصله گرفته و به دنبال مبارزۀ مدنی برای بازپس گرفتن عرصۀ سیاسی از ارتش است. علت موفقیت حزب تحریک انصاف این بود که توانست گفتمانی مطرح کند که برای بخش زیادی از این نسل جدید جذاب بود. سازش‏ناپذیری عمران‌خان و حزب تحریک انصاف برای این جوانان خوشایند است. به‌علاوه چون هزینۀ فعالیت مدنی و بدون خشونت کمتر از مبارزۀ مسلحانه است، در نتیجه، اقبال به این منش و روش هم قابل توجه بوده است. نسل جوان در پاکستان مانند دیگر کشورهای منطقه از ارتباطات جهانی از طریق اینترنت تاثیر زیادی پذیرفته و به مناسبات دولت و جامعه نگاه متفاوتی نسبت به نسل‏های قبلی دارد. اطاعت آنان از سنت‏ها و قوانین تا حدی مبهم است و جامعه‏‌پذیری سیاسی در مورد آنها شاید توفیقی به اندازۀ نسل‏های قبلی نداشته است. همه این موارد شکاف میان ساختار سیاسی تحت تفوق ارتش در پاکستان با این نسل را بیشتر و بیشتر کرده و خواهد کرد. این نسل فعلاً با رادیکالیسم فاصله دارد و دست کم بخشی از ایده‏آل سیاسی خود را در عمران خان و حزب تحریک انصاف می‏‌بیند و در مقابل ارتش و دولت تحت حمایت نظامیان را مانعی در برابر تحقق آرمان‏های خویش مشاهده می‏‌کند.
مقاومت ارتش و دولت پاکستان
در پیروزی اعتراض‌های سیاسی گستردۀ خشونت‌‏پرهیز، عامل مهمی که شاخص است و تأثیر دارد عدم مقاومت تا پایِ جان و مسلحانۀ ارتش و دولت حاکم است. اگر قرار باشد که آنان در برابر معترضان به خشونت تمام عیار متوسل شوند، آنگاه یا جنبشِ سرکوب شده خاتمه خواهد یافت و یا آنکه کشور، وارد مسیر جنگ داخلی خواهد شد. در بنگلادش، ارتش و پلیس در مراحل اولیۀ اعتراض‌ها دست به خشونت گسترده علیه معترضان زدند. قریب به هزار نفر کشته شدند اما اعتراض‌ها ادامه یافت و درست در نقطه‌‏ای که ممکن بود اعتراض‌ها مسلحانه شود، ارتش، «حسینه واجد» را وادار کرد که استعفا دهد و از کشور خارج شود. اما در میانمار ارتش دست به سرکوب مسلحانۀ و گستردۀ اعتراض‌ها زد و همین مسأله، سبب واکنش متقابل مردمی و جنبش‏ها شد که حاصل آن، جنگ داخلی است که چند سال در این کشور به طول انجامیده است.
اینکه در پاکستان ماجرا به کدام سمت و سو خواهد رفت مورد توجه بسیاری قرار دارد. حزب تحریک انصاف تمایل دارد تا سناریویی فراتر از بنگلادش رخ دهد. به این معنی که ارتش پاکستان واقعاً به پادگان بازگردد؛ دست از دخالت در اقتصاد و سیاست بردارد و همه چیز بر اساس صندوق رأی حل و فصل شود. ظاهراً افراد حزب، به‌طور وسیع با دولت‌های اروپایی و آمریکا در تماس بوده و خواستار حمایت گسترده از خود هستند. در مقابل ارتش پاکستان و دولت این کشور به توان خود در سرکوب معترضان و خسته کردن آنان باور دارند. از همین رو از مبادرت به خشونت گسترده علیه آنان خودداری می‏‌کنند. جالب است که در کشوری مانند پاکستان که عملیات تروریستی و درگیری با گروه‌‏های شبه‏‌نظامی به صورت عادت هر روزه درآمده است، برخورد پلیس و ارتش با معترضان بسیار با احتیاط بوده و از کاربرد تسلیحات غیرکشنده فراتر نرفته است. قصد ارتش و دولت پاکستان این است که به ایالات متحده و کشورهای اروپایی تفهیم کنند که روی اسب بازنده قمار نکنند و به ارتش و دولت کنونی برای بهبود وضعیت اقتصادی و امنیتی پاکستان کمک کنند. آنان دست کم می‌‏توانند از دخالت در امور داخلی پاکستان خودداری کنند و اجازه بدهند که در پاکستان هم در نهایت، توافقی میان ارتش، دولت کنونی و دیگر جریان‌ها به دست آید.
روشن است که هنوز وضعیت پاکستان به آن اندازه وخیم نشده که اوضاع از کنترل ارتش خارج شود. به‌علاوه جامعۀ پاکستان هنوز شاهد وضعیت بسیج عمومی و توده‏‌ای نیست. در جامعۀ پاکستان، شکاف‏های بزرگی وجود دارد که مانع از وقوع این بسیج توده‏ای می‌‏شود. شکاف میان نسل جدید و نسل قدیم، میان دموکراسی‏‌خواهانی که نسبتاً سکولار هستند با شهروندان متشرع و دیندار، میان هواداران تغییر با اقشاری که محافظه‌‏کار هستند و از تغییر بیشتر در کشور وحشت دارند و بالاخره وجود تنش‏های بالفعل امنیتی که بسیاری از مردم را از تجزیه کشور یا گرفتار شدن در جنگ داخلی می‌‏ترساند، موانع دیگر پیشِ روی جنبش اعتراضی در پاکستان است.
نتیجه‌‏گیری
برای ارتش پاکستان، مدیریت رفتار عمران‌خان و هوادارانش در حزب تحریک انصاف به یک مشکل عمده بدل شده است. جنبشی که عمران‌خان رهبری‌اش را بر عهده داشته با وجود حضور او در زندان، این جنبش به حیات خود ادامه داده است. ارتش تمایلی به تغییر روش خود در دخالت در امور سیاسی و اقتصادی ندارد و گمان دارد همچنان قادر به کنترل اوضاع کشور است. هر چند وضعیت امنیتی پاکستان مدام در حال وخیم‏تر شدن است و روابط خارجی آن هم دستخوش تلاطم است اما پاکستان هنوز با وقوع یک تحول سیاسی گسترده بدون خشونتِ و موفق فاصله زیادی دارد. با این حال، با آنکه بعید است در کوتاه مدت یا حتی میان مدت، جنبش کنونی اعتراضی در پاکستان موفق به عقب راندن ارتش و سرنگونی دولت شود، اما وضعیت رابطۀ ارتش و جامعه در پاکستان مدام در حال وخیم‏تر شدن است. دگرگونی در نگرش عمومی به نقش ارتش در سیاست و اقتصاد پاکستان، آشکار شدن تأثیرات مخرب این دخالت، برملا شدن برخی آثار مخرب سیاست خارجی پاکستان تحتِ نفوذ ارتش و آی.اس.آی (از جمله در مورد افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت و قطع کمک‏های آمریکا)، کاهش امید چین به بهبود وضعیت امنیتی پاکستان و سرمایه‏‌گذاری در این کشور، ناتوانی نسل‏های قدیمی سیاستمداران و پیوندهای فاسدشان با ارتش در تسهیم قدرت، ادامۀ فساد اقتصادی و سیاسی و بالاخره محروم شدن طبقۀ متوسط و تحصیل‌کرده از آزادی‏های مدنی و حقوق شهروندی، وضعیتی پیش آورده که باید زنگ خطر را نه فقط برای ارتش پاکستان که برای دولت‏های مجاور آن به صدا درآورد. در صورتی که روند فزایندۀ انباشت نارضایتی در پاکستان ادامه یابد و رویکرد عمومی به ارتش همچنان به منفی شدن ادامه دهد، دور نیست که «مدل میانماری تقابل جامعۀ مدنی با ارتش» در مورد پاکستان هم تکرار شود. چنین رخدادی، بهترین زمینه را برای گروه‌‏های تروریستی ‏و نیز جریانهای «ناسیونالیست پشتو» در طالبان افغانستان فراهم خواهد کرد تا بر شدت تحرکات ضد امنیتی خود در جنوب آسیا بیافزایند.
آنچه به عنوان عوامل تشدیدکننده یا کُندکننده اعتراض‌های کنونی در پاکستان اهمیت دارد چند مورد است. مورد اول، تشدید وخامت یا بهبود وضعیت اقتصاد پاکستان است. این وخامت یا بهبود به تداوم جریان وام‏های خارجی، سرمایه‏‌گذاری بین‌‏المللی و عدم خروج سرمایه از پاکستان در کنار کاهش فساد دولتی، افزایش سرمایه‏‌گذاری در زیرساخت‏ها و کاهش بودجۀ نظامی بستگی دارد. عامل دوم به نحوۀ تعامل ارتش و دولت کنونی پاکستان با معترضان بستگی دارد. اگر ارتش و دولت کنونی به سمت انسداد کامل فضای سیاسی حرکت کنند بدون تردید واکنش جامعه و جوانان پاکستان هم به تدریج شکل تقابلی و رادیکال به خود خواهد گرفت. عامل سوم به فعالیت بازیگران ثالث یعنی جریانات تروریستی و تجزیه‏‌طلب مسلح بستگی دارد که تا چه میزان بتوانند اوضاع کشور را از نظر امنیتی به هم بریزند و دولت و ارتش را هر چه بیشتر تحت فشار قرار دهند. البته اگر ناامنی از سطح معینی فراتر رود، جنبش‏های خشونت‌‏پرهیز هم فلسفه وجودی خود را از دست خواهند داد. و چهارمین عامل نقش بازیگران عمدۀ غربی یعنی ایالات متحده آمریکا و بریتانیا در پاکستان است. در حالی که بریتانیا موضع سنتی و قدیمی خود یعنی حفظ وضع موجود و محافظه‌‏کاری در حفظ کنترل ارتش بر ساختار سیاسی پاکستان را حفظ کرده در آمریکا تفاوت در نگرش‏ها مشهود است. بخشی از نگاه آمریکا به پاکستان متأثر از تعامل واشنگتن با دهلی نو است و بخشی دیگر نیز به مسألۀ تروریسم و افغانستان مربوط می‏‌شود. به طور کلی اهمیت پاکستان برای آمریکا تا حد زیادی کاهش یافته است اما این کشور هنوز می‌‏تواند محل نگرانی باشد. فعلاً و تا مدت زمانی که اوضاع امنیتی در پاکستان از کنترل خارج نشده سیاست آمریکا همین شیوۀ کنونی خواهد بود یعنی ادامۀ انتقاد از رفتار دولت پاکستان در برخورد با مخالفان و عدم حمایت کامل از دولت این کشور و در عین حال هوشیاری نسبت به عدم وقوع تحولات ناشناخته و بسیار سریع.  
  انتهای مطلب/
 
 


کد مطلب: 3841

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/3841/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir