با تداوم برگزاری نشستهای دوحه، اکنون با قطعیت بیشتری میتوان از «روند دوحه» یاد کرد و با حساسیت افزونتری اهداف و راهبرد این «روند بینالمللی» را پیگیری نمود. در این راستا، اجلاس دوحه 3 در چارچوب قطعنامههای سازمان ملل و با شرکت کشورهای مختلف از دهم تا یازدهم تیرماه جاری در دوحه قطر برگزار خواهد شد. نوشتار پیش رو بر اساس دادهها و اطلاعاتی که پیش از برگزاری نشست به دست آمده توضیح میدهد که رویکرد، ساختار و دستورکار این اجلاس برای طالبان، آمریکا و اروپا به چه معناست.
مطالعات شرق/
نوذر شفیعی*
با تداوم برگزاری نشستهای دوحه، اکنون با قطعیت بیشتری میتوان از «روند دوحه» یاد کرد و با حساسیت افزونتری اهداف و راهبرد این «روند بینالمللی» را پیگیری نمود. در این راستا، اجلاس دوحه 3 در چارچوب قطعنامههای سازمان ملل و با شرکت کشورهای مختلف از دهم تیرماه در دوحه قطر آغاز شده است. نوشتار پیش رو بر اساس دادهها و اطلاعاتی که پیش از برگزاری نشست به دست آمده توضیح میدهد که رویکرد، ساختار و دستورکار این اجلاس برای طالبان، آمریکا و اروپا به چه معناست.
1- حکومت طالبان و اجلاس دوحه 3
در اجلاس دوحه 2، طالبان به این دلیل که شروط آنها پذیرفته نشد، شرکت نکرد. اکنون به نظر میرسد که شروط آنها پذیرفته شده است. شروط طالبان عبارتند از: دستور کار اجلاس چیست؟ چه کسانی در آن شرکت میکنند؟ از طالبان با چه عنوانی دعوت میشود؟ اکنون در آستانۀ نشست دوحۀ 3، باید توجه کرد که این شروط چه وضعیتی دارد؟
الف) دستور کار اجلاس
انتظار عمومی آن بوده که در کنار سایر مسائل، یکی از مهمترین دستورکارهای اجلاس دوحه، اقناع طالبان به تشکیل دولت فراگیر و رعایت حقوق بشر باشد. ظاهرا این دو موضوع از دستور کار نشست خارج شده و بیشتر بر کمکهای بشردوستانه و توسعهای به افغانستان متمرکز شده است.
ب) شرکتکنندگان در اجلاس
منظور طالبان از شرکتکنندگان در اجلاس، لزوم عدم حضور جامعۀ مدنی افغانستان و نیروهای سیاسی- نظامی مخالف طالبان است. ظاهراً این شرط طالبان نیز پذیرفته شده و هیچ نمایندهای از این دو گروه در اجلاس دوحه شرکت ندارد. از دید طالبان هر گونه مذاکره بینالافغانی مربوط به قبل از قدرتگیری طالبان و آن هم بین طالبان و دولت وقت افغانستان بود. اکنون که طالبان قدرت را به دست گرفته، ضرورت آن مذاکرات از بین رفته است.
ج) عنوان طالبان
انتظار عمومی آن بوده که از طالبان بهعنوان یک گروه به نشست دوحه دعوت شود. زیرا این گروه فقط بخشی از واقعیت جامعه افغانستان است و نه تمامی آن. از سوی دیگر سران طالبان انتظار داشتند بهعنوان دولت رسمی و یا دولت سرپرست از آنها دعوت شود. با این حال سازمان ملل از طالبان بهعنوان «مقامات حاکم افغانستان» دعوت کرده است که ظاهرا برای طالبان رضایت بخش بوده است. این عنوان، طالبان را از یک «گروه» خارج و به «نیروی حاکم» بر این کشور تبدیل کرده است که در حقیقت برای طالبان تا زمان به رسمیت شناخته شدن بهعنوان یک دولت، یک گام به جلو است.
2- معنای پذیرش شروط طالبان برای این گروه
با توجه به موارد فوق، طالبان در مجموع چنین تحولاتی را خوشایند قلمداد و از شرکت در اجلاس استقبال کرده است. از دید طالبان چنین تحولاتی از چند جهت به سود این گروه است. اول اینکه کمکهای بشردوستانه و توسعهای به افغانستان، فشار افکار عمومی بر این گروه را کاهش میدهد. طی یکی دو سال گذشته افزایش فقر و بیکاری در افغانستان که در نتیجۀ وقوع بلایای طبیعی همچون سیل، زلزله و خشکسالی تشدید شده نوعی نارضایتی عمومی را در این کشور علیه طالبان به همراه داشته است.
دوم اینکه با خارج شدن تشکیل دولت فراگیر از دستور کار اجلاس، نوعی موفقیت سیاسی برای طالبان حاصل میشود. از دید طالبان، دولت کنونی آنها یک دولت غیر قومی فراگیر است و ضرورتی وجود ندارد که الزاما افراد خاصی از یک گروه قومی خاص در درون حکومت طالبان باشد تا آن دولت برچسب فراگیر بهخود گیرد. هر چند که واقعیت موجود آن گونه نیست که طالبان میگوید اما خارج کردن تشکیل دولت فراگیر از دستور کار اجلاس، هر چند به طور موقت، یک پیروزی دیپلماتیک برای حکومت طالبان محسوب میشود.
سوم اینکه نادیده گرفته شدن جامعۀ مدنی افغانستان برای شرکت در اجلاس دوحه نه تنها نوعی یاس و ناامیدی را در این جامعه بوجود میآورد بلکه عملا دست طالبان را برای اعمال محدودیت بیشتر علیه مردم این جامعه باز میگذارد.
چهارم اینکه طالبان عدم پذیرش شروط خود در دوحه2 و پذیرش شروط خود در دوحه3 را نوعی انعطاف از سوی کشورهای غربی و سازمان ملل میبیند. این بدان معناست که هر چه طالبان بر خواستههای خود اصرار ورزند، در آینده نیز با انعطاف بیشتری از سوی این سازمان و کشورها مواجه میشوند. طالبان امیدوارند در نهایت این روند به جایی ختم شود که کشورها و سازمانهای بینالمللی طالبان را بدون آنکه تغییری در ماهیت و سیاستهای این گروه حاصل شود، به شکل موجود به رسمیت بشناسند.
3- معنای پذیرش شروط طالبان از سوی غرب
سئوال این است که اگر ذهنیت طالبان را به شرح فوق بدانیم، دوری و نزدیکی این ذهنیت با دیدگاه غرب در مورد افغانستان چیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید ابتدا دید که پس از قدرتگیری طالبان در افغانستان، آمریکا و اروپا چه موضعی را اتخاذ کردهاند.
الف) آمریکا
زمانی که آمریکا از افغانستان خارج شد سه دلیل را برای خروج خود از این کشور اعلام کرد: جنگ بیپایان یا بدون پیروزی، ویتنامیزه شدن جنگ، برجسته شدن تهدید چین و ضرورت تمرکز آمریکا بر این کشور در شرق آسیا. هر سه مورد، ماهیت ژئوپلتیک دارند و به پیامدهای انسانی و اخلاقی این خروج توجه نشد.
در دورۀ پس از تسلط طالبان نیز کاخ سفید اعلام کرد، منافع ایالات متحده در افغانستان عبارتند از: مقابله با تروریسم، آزادی شهروندان آمریکایی بازدداشت شده، رسیدگی به بحران انسانی و اقتصادی این کشور، فراهم کردن امکان خروج افغانهای واجد شرایط برای مهاجرت به ایالات متحده، پیشبرد حقوق بشر و تضمین ثبات در افغانستان.
به نظر میرسد، امروزه بسیاری از منافع مورد نظر امریکا تامین شده است. توماس وست، نماینده ویژه ایالات متحده برای افغانستان گفته است: «طالبان شهروندان آمریکایی را آزاد کردهاند و تلاشهای کافی را علیه القاعده و داعش نیز انجام میدهند. با این حال ایالات متحده و شرکای همفکر آن میخواهند ببینند که آیا طالبان سیاستهای خود را علیه زنان و دختران لغو میکنند یا خیر و آیا از نظر سیاسی فراگیرتر میشوند یا خیر؟». این اظهارات نشان میدهد که بحث تشکیل دولت فراگیر و مساله حقوق زنان در اولویتهای بعدی آمریکا قرار داشتهاند و از قضا جزء مواردی هستند که آمریکا مشکلی برای نادیده گرفتن آن ندارد.
پیش از این، آمریکا معتقد بود خودداری از شناسایی رسمی طالبان و حفظ محدویتهای اقتصادی علیه این گروه، دو مورد از ابزارهای اصلی جامعۀ بینالمللی برای رسیدگی به هر یک از این نگرانیهاست. اما به نظر میرسد با برگزاری نشست دوحه 3 و پذیرش شروط طالبان، آمریکا در حال عدول از سیاستهای خود است. نشست دوحه3 در حال درهم شکستن اجماعی است که به مدت دو سال و نیم علیه طالبان ادامه داشته است. بهعلاوه اگر در این اجلاس تصمیم گرفته شود که کمکها به افغانستان از سر گرفته شود، تحریمها علیه طالبان پایان یابد و داراییهای بانک مرکزی افغانستان آزاد شود، در آن صورت آمریکا چند گام دیگر به شناسایی طالبان نزدیکتر خواهد شد. همه این موارد نشان میدهد که چگونه ارزشهای دمکراتیک (حقوق بشر و دموکراسی) به راحتی میتوانند وجهالمصالحۀ منافع ژئوپلیتیک این کشور قرار گیرند.
ب) اروپا
اروپا که پیش از این بیشتر خود را یک قدرت هنجاری میدانست تا نظامی، در برخورد با طالبان بر روی حاکمیت قانون، حکمرانی خوب، حقوق بشر و دموکراسی تاکید داشته است. ترجمه این اصطلاحات در افغانستان عبارتند از زمینهسازی برای تشکیل یک دولت فراگیر به گونهای که نشان دهندۀ غنای جامعه افغانستان از نظر وابستگیهای قومی، سیاسی و مذهبی و با حضور زنان و مردان در مناصب ارشد باشد و راه را برای آشتی ملی فراهم سازد. بهعلاوه، از دید اروپا یکی از وظایف طالبان فراهم کردن دسترسی برابر به آموزش در همه سطوح برای دختران و پسران با برنامههای درسی مدارس مطابق با استانداردهای بینالمللی و حمایت از حقوق افراد متعلق به اقلیتها است. در این خصوص نمایندۀ ویژۀ اتحادیه اروپا برای افغانستان، خاطر نشان کرده است که افغانستان تنها کشوری در جهان است که در آن دختران و زنان به طور فعال از رفتن به مدارس متوسطه یا دانشگاه منع میشوند. به اعتقاد اروپاییها، سازمانهای بینالمللی غیر دولتی میتوانند در این خصوص بسیار موثر واقع شوند و لذا نه تنها باید این گونه سازمانها به افغانستان برگردند بلکه طالبان هم باید مانع از همکاری زنان افغان با این نهادها نشوند. همچنین انتظار اروپا از طالبان آن بوده که اقدامهای قاطعانهای در مبارزه با هر گونه تروریسم انجام دهد و مانع از آن شود که خاک افغانستان به پایگاهی برای تروریستها تبدیل شود.
اروپا هرگونه همکاری با طالبان را منوط به تحقق این شروط کرده است. اتحادیه اروپا بیش از 600 میلیون یورو کمک بشردوستانه و بیش از 600 میلیون یورو به عنوان نیازهای اساسی و حمایت معیشتی به افغانستان پرداخت یا پیشبینی کرده است. لذا در اجلاس دوحه 3 احتمالاً بخشی از این پرداختها در دستور کار قرار خواهد گرفت بدون آنکه خواستههای آنها از جانب طالبان برآورده شده باشد.
نتیجهگیری
روند تعدیل سیاستهای اروپا و آمریکا در مقابل طالبان دو برداشت خوشبینانه و بدبینانه را به ذهن متبادر میسازد. برداشت خوشبینانه آن است که غرب درصدد است با اتخاذ یک سیاست تشویقی آن گونه که طی نشستهای 2 و 3 دوحه انجام داده است، طالبان را به مسیر درست حکمرانی هدایت کند. این مسیر درست عبارت است از وادار کردن طالبان به تشکیل یک دولت فراگیر، احترام به حقوق بشر و دموکراسی. بدون تردید این مسیر یک راه طولانی است و بعید است طالبان اعتقادات دینی و تمامیتخواهی سیاسی خود را با غرب به مصالحه گذارد.
برداشت بدبینانه آن است که همان گونه که در مورد کشورهای اقتدارگرای دیگر اثبات شده، دموکراسی و حقوق بشر برای غرب کارکرد ابزاری دارد و غرب در نهایت منافع ژئوپلتیک خود را بر این ارزشها ترجیح خواهد داد و لذا با طالبان بر سر منافع ژئوپلتیک خود معامله خواهد کرد. این معامله الزاماً در به رسمیت شناخته شدن طالبان نمود و ظهور نمییابد، بلکه ممکن است با همکاری غیررسمی با طالبان و بدون آنکه در عمل فشار خاصی را متوجه این گروه کنند، از فرصتهایی که در فضای حکومت این گروه حاصل میشود، بهره جویند. آزار و بحرانآفرینی امنیتی برای همسایگان افغانستان به ویژه روسیه، چین و ایران یکی از این فرصتها است. از این رو لازم است کشورهای همسایه افغانستان بدون درنظر داشت نتایج اجلاس دوحه، به ابتکارهای منطقهای خود برای خاتمه دادن بحران در افغانستان ادامه دهند.
انتهای مطلب/
*دکتری روابط بینالملل و استاد دانشگاه