کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

دورنمای نشست‌های دوحه

دورنمای «روند دوحه» در پرتو پویایی‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای

11 تير 1403 ساعت 13:50

به نظر می‌رسد، «روند دوحه» در مراحل بعدی، به سکوی ورود به روند نظام‌سازی سیاسی در افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان، تبدیل شود و در این روند نظام‌سازی محور غرب با استفاده از ابزارهای سیاسی و اقتصادی، جریان غالب خواهد بود. لذا این احتمال وجود دارد که این بار آمریکا به شکل غیر مستقیم و با هزینه اندک، در صدد مدیریت تحولات افغانستان برآید. لازم به ذکر است که نوع نگاه حکومت طالبان به غرب و رابطه و تعامل این حکومت با کشورهای غربی را باید یک نگاه، رویکرد و رفتار رئالیستی و منافع‌محور تلقی کرد. هر چند بعید است افغانستان برای آمریکا و اروپا همانند دوران جمهوریت شود و به تعبیر خود طالبان، حکومت‌شان «تحت سیطره غرب نخواهد رفت» ولی با وجود این، وضعیت فعلی و مقاومت حکومت طالبان در برابر آمریکا دائمی نخواهد بود.


مطالعات شرق/

جاوید حسینی*

مقدمه
برگزاری سومین نشست دوحه دربارۀ افغانستان، با حضور نمایندگان ویژه کشورها، برای دهم و یازدهم تیر ماه سال جاری برنامه‌ریزی شده است. تداوم این نشست‌ها با فاصله زمانی اندک، از دو امر حکایت دارد؛ نخست اینکه مذاکرات دوحه به یک «روند بین‌المللی» تبدیل شده است و دوم اینکه برگزار کنندگان آن بر پیگیری تداوم این مذاکرات اهتمام دارند. علائم و نشانه‌ها حکایت از آن دارند که در آستانۀ نشست دوحه 3 برخی تغییرها در سطح منطقه و بین‌الملل در حال نمایان شدن هستند.
 
شکاف بین مطالبات منطقه و حکومت طالبان
در روندی که سازمان ملل از طریق نشست دوحه دنبال می‌کند، «ساختارسازی» برای چگونگی مواجهه جامعۀ جهانی با حکومت طالبان نه تنها از منظر کابل بلکه از سوی قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای نیز بحث برانگیز شده است. این ساختارسازی قرار است با تشکیل «گروه تماس بین‌المللی» و تعیین «نمایندۀ ویژۀ» دبیر کل سازمان ملل محقق شود. این ساختار جدید و قواعد برآمده از آن، به ظاهر وظیفه دارد تا رویۀ واحد تابعان سازمان ملل را در قبال حکومت طالبان تعیین کند. اما باید مد نظر داشت که ساختارهایی که نشست دوحه به دنبال ایجاد آن است، می‌توانند مجرای نفوذ برخی بازیگران قدرتمند غربی قرار گیرند و از این طریق مهندسی بازی در افغانستان به نفع آنها تغییر یابد. به همین دلیل چین و روسیه با ساختارسازی جدید مخالف‌ هستند و حکومت طالبان هم به دلایلی از جمله احتمال دخالت آمریکا در دولت‌سازی، از این ساختارسازی احساس خطر می‌کند و تاکنون با این طرح مخالفت کرده است.

هنوز منابع رسمی دربارۀ ترکیب «گروه تماس بین‌المللی» اطلاعاتی ارائه نکرده‌اند اما طبق برخی خبرهای غیر رسمی، سازمان ملل تصمیم دارد تا پنج عضو دائم شورای امنیت، به‌علاوه ایران و پاکستان، عضو گروه تماس باشند. با ورود مهره‌های اثرگذاری مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه و احتمالا برخی از کشورهای منطقه مانند ترکیه در ساختار گروه تماس بین‌المللی، وزن بلوک غرب برای چانه‌زنی‌های پیشِ رو، سنگین‌تر خواهد شد. از سوی دیگر، با تشکیل گروه تماس بین‌المللی، نقش و وزن گروه تماس منطقه‌ای با محوریت چین، روسیه و ایران به شدت کاهش خواهد یافت و مونوپولی (انحصار) روابط با حکومت طالبان از اختیار کشورهای منطقه خارج خواهد شد. طبیعی است اگر این اتفاق رخ دهد، دیگر سیاست‌گذاری برای افغانستان مبتنی بر نگرانی‌ها و اولویت‌های منطقه نخواهد بود.

ساختارسازی دیگرِ نشست دوحه، انتخاب نمایندۀ ویژه برای دبیرکل سازمان ملل است که یکی از وظایف این نمایندۀ ویژه، راه‌اندازی مذاکرات بین‌الافغانی تعریف شده است. حکومت طالبان، کماکان با تعیین نمایندۀ ویژه مخالف است و تغییری در دیدگاه این حکومت در این زمینه به وجود نیامده است. زیرا کابل تعیین نمایندۀ ویژه را مستمسکی برای مداخلۀ غرب در امور افغانستان و به منزله خدشه‌دار شدن حاکمیت خود بر این کشور تلقی می‌کند و به همین دلیل حاضر به پذیرش چنین نماینده‌ای نیست.

به‌رغم آن که در نشست دوم دوحه، نوعی اتحاد نظر بین حکومت طالبان و 3 کشور چین، روسیه و ایران وجود داشت اما ماهیتاً نوعی اختلاف دیدگاه بین حکومت طالبان و این 3 کشور در ساختارسازی مد نظر سازمان ملل وجود دارد. در یک سو، کشورهای منطقه از تشکیل گروه تماس بین‌المللی و یا دست کم از ترکیب احتمالی آن نگران هستند اما با انتخاب نمایندۀ ویژه، به طور جدی مخالفتی ندارند اما در دیگر سو، حکومت طالبان نه تنها با تشکیل گروه تماس مخالفتی ندارد، بلکه آن را فرصتی برای تعامل با غرب می‌داند ولی برخلاف دیدگاه کشورهای منطقه با انتخاب نمایندۀ ویژه، سرسختانه مخالفت می‌کند و به نظر می‌رسد که همین اختلاف دیدگاه‌ها سبب برخی رویدادها شده و خواهد شد.
 
سایۀ انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا بر «روند دوحه»
با وجود پایان حضور سیاسی و نظامی آمریکا در افغانستان، خروج فاجعه بار آمریکا از افغانستان که در دولت بایدن به عنوان نمایندۀ جناح دموکرات رقم خورد، از سوی جمهوری‌خواهان به عنوان یکی از نمادهای شکست سیاست خارجی آمریکا قلمداد می‌شود. در آستانۀ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، دولت بایدن در تلاش است تا از طریق روند دوحه این لکه سیاه را در کارنامه خود ترمیم و از آن در کارزارهای انتخاباتی استفاده کند.

مذاکرات آمریکا و طالبان در قطر که منتج به توافقنامۀ دوحه و خروج آمریکا از افغانستان شد و همچنین روابط خارجی حکومت طالبان طی 3 سال حکومت‌داری این گروه بر افغانستان، نشان داده است که این حکومت در زمینۀ مذاکرات و روابط خارجی از چند ویژگی برخوردار است؛ نخست این که در مذاکرات از عامل صبر و حوصله بهره می‌گیرد و خود را اسیر ترسِ از دست دادنِ زمان نمی‌کند. دوم آن که به دلیل حضور مداومِ یک طیف از رهبران این گروه در عرصه سیاست و جنگ، طی بیش از دو دهه، این رهبران شناخت خوبی از نقاط ضعف و قوت بازیگران پیدا کرده‌اند و در کنار تبعیت از یک سیاست واحد، می‌توانند به طور موفق عمل کنند. سوم، بر عکس نظام جمهوریت، حکومت طالبان به دلیل عدم وابستگی اقتصادی، امنیتی و سیاسی، با استقلال عمل نسبی، روابط خارجی خود را طراحی و ریل‌گذاری می‌کند. فاکتور عدم وابستگی حکومت طالبان به خوبی قابل اثبات است که به دلیل خارج بودن بحث از موضوع این مطلب بدان اشاره نمی‌شود. بر این اساس می توان گفت که به احتمال قوی، رهبران طالبان نیاز آمریکا به مذاکرات روند دوحه و شرایط حاکم بر این مذاکرات را درک کرده و بر اساس آن عمل می‌کند.

لذا این احتمال وجود دارد که آمریکا برای اقناع حکومت طالبان به همکاری در روند دوحه، علاوه بر عقب‌نشینی از برخی شعارها، امتیازهایی به حکومت طالبان بدهد. محتمل‌ترین این امتیازها، مشوق‌های اقتصادی مانند چراغ سبز به سازمان‌های مالی بین‌المللی مانند بانک جهانی و بانک توسعۀ آسیایی برای همکاری در پروژه‌های کلان زیرساختی هم‌راستا با راهبردهای منطقه‌ای آمریکا است. کمک مالی به سیاست مبارزه با مواد مخدر حکومت طالبان و رفع برخی از تحریم‌های بانکی از دیگر موارد قابل پیش‌بینی است. در زمینۀ سیاسی، احتمال تعویق یا تعدیل برخی از مطالبات/ سیاست‌ها مانند تعیین نمایندۀ ویژۀ دبیر کل سازمان ملل وجود دارد. این احتمال هم وجود دارد که با توجه به سابقۀ منفی آمریکا در زمینۀ نقض معاهدات، از جمله در پرونده برجام، حکومت طالبان عامدانه از شکل‌گیری توافق جلوگیری کند تا سرنوشت انتخابات آمریکا مشخص شود و مذاکرات دوحه زیر نظر دولت آتی آمریکا پیش رود.
 
سیاست‌ورزی روسیه در «روند دوحه»
روسیه به دلیل تنش عمیق با غرب پس از جنگ اوکراین، تلاش دارد تا با سیاست ایجابی، مانع پیوستن افغانستان و حکومت طالبان به محور غرب شود. بر همین اساس، مسکو 2 اقدام را در دستور کار قرار داده است؛ نخست، رهبری یا نمایندگی کشورهای منطقه را در زمینۀ رایزنی با حکومت طالبان بر عهده گرفته است. مسکو علاوه بر هماهنگ‌سازی مواضع کشورهای منطقه، برای ترغیب حکومت طالبان به همراهی، امتیازاتی را به کابل  اعطا کرده است که از آن جمله است: دعوت وزیر خارجۀ حکومت طالبان در نشست فرمت مسکو، تشویق متحدان خود از جمله کشورها آسیای مرکزی و قفقاز برای سرمایه‌گذاری و گسترش روابط با کابل، دعوت از نمایندۀ طالبان در نشست اقتصادی سن‌پترزبورگ و آغاز روند حذف گروه طالبان از فهرست سازمان‌های تروریستی.

دومین اقدام روسیه را می‌توان «وقت‌کشی» عنوان کرد. با توجه به این که 4 ماه تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باقی مانده است، واشنگتن دیپلماسی و چانه‌زنی برای به ثمر نشستن مذاکرات دوحه را شتاب داده است تا قبل از انتخابات، دستاوردی از صحنه افغانستان کسب کند. مسکو با درک این ظرافت‌، کاستن از سرعت روند دوحه و وقت‌کشی را روی دست گرفته است. این احتمال وجود دارد که روسیه به پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات امریکا چشم دوخته و امیدوار است تا نگاه مثبتی که ترامپ به روسیه دارد، بار فشار علیه روسیه را در عرصه بین‌المللی، کاهش دهد تا روسیه پس از آن، با فراغ بال به مذاکرات دوحه وارد شود.
 
جمع‌بندی
از منظر تاریخی و سیاسی، این یک واقعیت استراتژیک است که در یک قرن اخیر همواره سرشت و سرنوشت دولت‌های افغانستان و تحولات درونی این کشور، در خارج از افغانستان رقم خورده است. از این نگاه، حتی تحولاتی که منشأ و خاستگاه درون‌افغانستانی داشته‌اند نیز از بیرون، مدیریت، تشدید یا تضعیف شده‌اند. در امتدادِ این معمای لاینحل، به نظر می‌رسد، «روند دوحه» در مراحل بعدی، به سکوی ورود به روند نظام‌سازی سیاسی در افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان، تبدیل شود و در این روند نظام‌سازی محور غرب با استفاده از ابزارهای سیاسی و اقتصادی، جریان غالب خواهد بود. لذا این احتمال وجود دارد که این بار آمریکا به شکل غیر مستقیم و با هزینه اندک، در صدد مدیریت تحولات افغانستان برآید. لازم به ذکر است که نوع نگاه حکومت طالبان به غرب و رابطه و تعامل این حکومت با کشورهای غربی را باید یک نگاه، رویکرد و رفتار رئالیستی و منافع‌محور تلقی کرد. هر چند بعید است افغانستان برای آمریکا و اروپا همانند دوران جمهوریت شود و به تعبیر خود طالبان، حکومت‌شان «تحت سیطره غرب نخواهد رفت» ولی با وجود این، وضعیت فعلی و مقاومت حکومت طالبان در برابر آمریکا دائمی نخواهد بود.
انتهای مطلب/

*پژوهشگر موسسه مطالعات شرق


کد مطلب: 3763

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/3763/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir