نشست دوحه به عنوان سرآغاز روند جدیدی از ترسیم نقشۀ راه مشترک برای چگونگی تعامل جامعۀ جهانی با افغانستان، نشان داد که افغانستان همچنان از مسائل عمدۀ جهانی است. این روند بر آن است تا از طریق تعامل نزدیک با افغانستان دو هدف عمده را دنبال کند؛ رسیدگی به اوضاع انسانی و اقتصادی مردم افغانستان و قرار دادن حکومت طالبان در مسیر پذیرفته شدن جامعه جهانی. بیم و امیدهایی در این راه وجود دارد که از آن جمله عدم همسویی و تعریف مشترک از چگونگی برخورد با حکومت طالبان بین منطقه و غرب، عدم حضور نماینده حکومت طالبان در نشست و تصور عدم استقلال سازمان ملل از جمله چالشها هستند. با این وجود، نشست دوحه را میتوان حرکتی سازنده و امیدوارکننده برای تعامل افغانستان و جهان تلقی کرد.
مطالعات شرق/
میراحمد مشعل*
مقدمه
تقریباً دو سال و نیم پیش ایالات متحدۀ آمریکا طی توافقنامهای با طالبان از افغانستان خارج شد و حمایت خود را از نظام جمهوری بیست ساله دریغ کرد. در نتیجۀ این سیاست، طالبان بهصورت برقآسا بر افغانستان مسلط شده و به شکل یکجانبه و حتی بدون آمادگی قبلی، حکومت خود را که بیست سال پیش توسط آمریکا ساقط شده بود، دوباره اعاده کرد.
از آن زمان به بعد جامعۀ جهانی از طریق سازمان ملل متحد، پیوسته در تلاش است تا در افغانستان به دو هدف کلی دست یابد. هدف اول اینکه از وقوع فاجعه انسانی در افغانستان جلوگیری کند و هدف دوم آن که در برابر حکومت طالبان اقدامهایی روی دست گرفته شود که این حکومت را به سوی اعطای حقوق مدنی و سیاسی به دیگران، بخصوص زنان و ایجاد یک حکومت فراگیر سوق دهد.
به منظور نیل به این اهداف، مدیریت امر به سازمان ملل واگذار شده و این سازمان در کنار فعال نگهداشتن دفتر خود (یوناما) در کابل اقدامهای دیگری انجام داد که مهمترین آنها تصویب چند قطعنامه و برگزاری دو نشست بینالمللی در شهر دوحه پایتخت قطر بود که اولین مورد آن در اردیبهشت 1402 و مورد دوم آن در بهمن ماه سال جاری برگزار شد. دستورکار این نشست، آرایش بازیگران شرکتکننده در آن و مواضع آنها، رویکرد طالبان در قبال آن، برآیند آن برای حکومت طالبان و چشمانداز آتی آن، در این مطلب مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
دستور کار نشست دوحه
نشست دوحه در عین حال که دومین نشست نمایندگان کشورها به میزبانی و گردانندگی سازمان ملل برای افغانستان بود، نشستی بود که دستور برگزاری آن در قطعنامه ۲۷۲۱ شورای امنیت آمده بود. قطعنامه مزبور در چارچوب پیشنهادهای مطرح شده در گزارش فریدون سینیرلی اوغلو هماهنگکننده دبیرکل سازمان ملل در امور افغانستان تصویب شد. این قطعنامه از دبیر کل سازمان ملل خواست تا برای رسیدگی بهتر به اوضاع افغانستان و ایجاد نحوه تعامل سازنده با حکومت طالبان، برای هدایت آن به مسیر بازگشت به جامعه بینالمللی اقدامهایی را از جمله، افزایش مشارکت بینالمللی به شیوهای منسجمتر، هماهنگ و سازمانیافته انجام دهد طوری که در نتیجه آن مشارکت معنادار و کامل و امن زنان بهوجود بیاید و افغانستان بهطور کامل در جامعۀ بینالمللی ادغام شود و تعهدهای بینالمللی را رعایت کند.
برای نیل به این موارد از دبیرکل سازمان ملل خواسته شد تا با مشورت اعضای شورای امنیت، بازیگران و ذینفعان سیاسی مرتبط با افغانستان از جمله مقامهای کنونی، زنان و جامعه مدنی، کشورهای منطقه و جهان، یک فرستادۀ ویژه را برای افغانستان تعیین کند. البته تأکید شده که نمایندۀ ویژه بدون لطمه وارد کردن به مأموریت یوناما کارش را پیش ببرد. در واقع نشست دوحه اولین گام مهم و عملی برای اجرایی کردن مفاد و دستورات قطعنامۀ شورای امنیت بود. با این که نشست، پشت درهای بسته انجام شد، اما موضوعهای مورد بحث، پیشاپیش از محتوای قطعنامۀ شورای امنیت قابل فهم بود و دبیرکل سازمان ملل هم پس از ختم اجلاس دو روزه در کنفرانس مطبوعاتی به آنها اشاره کرد.
به صورت کلی موضوعهایی که همه طرفها در نشست در مورد آن توافق نظر داشتند شامل چهار مورد کلی میشد. اولین موضوع مشترک این بود که افغانستان نباید دوباره تبدیل به مأمن و پناهگاه فعالیتهای تروریستی علیه کشورهای دیگر شود. دوم، همه توافق داشتند که افغانستانی ترسیم شود که دارای حاکمیتی فراگیر باشد و همه اقوام در نظام و حکومت آن سهم و اشتراک داشته باشند، سومین موضوع مشترک، نگرانیها در زمینۀ حقوق بشر بهخصوص حقوق زنان از جمله تحصیل و کار آنها بود و موضوع چهارم، ارائه کمکهای انساندوستانه مؤثرتر و پوشش منظمتر نیازهای اساسی مردم افغانستان بود.
جدا از این موارد که همه از قبل در خصوص آنها ندای مشترک سر میدهند، مهمترین موضوعی که میباید در نشست، مورد بحث قرار می گرفت و توافق جمعی بر آن حاصل میشد، تعیین فرستاده ویژه سازمان ملل برای افغانستان بود. از قبل مشخص بود که در این مورد اجماع نظری وجود ندارد به این دلیل که نمایندگان روسیه و چین به قطعنامۀ شورای امنیت به دلیل وجودِ بندی که به تعیین نمایندۀ ویژه اشاره دارد، رای ممتنع دادند و پس از آن بهصورت صریح مخالفت خود را با آن اعلام کردند. طالبان نیز از همان ابتدا مخالف تعیین فرستادۀ ویژه برای افغانستان بود و علیرغم عدم اشتراک در نشست، مخالفت خود را با هر تصمیمی که منجر به تعیین فرستاده ویژه برای افغانستان شود، ابراز داشت. در جبهۀ شرقی در کنار روسیه و چین، ایران نیز تعیین نماینده را امری زاید و غیرسازنده برای افغانستان خواند اما کشور پاکستان که قبلاً مخالفت خود را برای تعیین فرستاده ویژه برای افغانستان اعلام کرده بود، پس از نشست دوحه مشروط به دو شرط؛ مسلمان بودن و از منطقه بودن، به انتخاب نمایندۀ ویژه رضایت داد. در مقابل کشورهای غربی همه از مدافعان تعیین فرستاده ویژه بودند.
نکته دیگر که از فحوای صبحتهای گوترش پیدا بود، انتقاد برخی از کشورها از نحوۀ تعاملات منطقهای با حکومت دفاکتوی افغانستان است. ظاهراً کشورهای غربی علیرغم اینکه تعاملات اقتصادی و حتی در سطح خاصی سیاسی را با حکومت دفاکتوی افغانستان ضروری میدانند اما تعامل نزدیک کشورهای منطقه را با کابل پرسش برانگیز دانسته و معتقدند که این کار طالبان را در جسورتر می کند و سبب میشود که توجهی به نگرانیهای جامعه جهانی نداشته باشد. در مقابل چنانچه از مصاحبه نمایندۀ چین پیدا بود بعضی از کشورها با تأکید بر آزادسازی پولهای منجمد شدۀ افغانستان، خواهان رفع تعزیرات یکجانبه شده و پیشنهاد داشتند که جامعۀ جهانی باید از تحمیل دست کشیده و در عوض راه کمک را پیش گیرد. مضافاً نقیصه کلانی که البته گوترش خواست آن را کمرنگ جلوه دهد، عدم اشتراک طالبان در این نشست بود. هرچند گوترش چنان وانمود کرد که این طالبان هستند که خود را از مزیت حضور محروم کردند اما عدم اشتراک طالبان در این نشست درحالی که عملاً حاکم و اختیاردار افغانستان است، تمام تصمیمهای نشست را هرچند همه روی آن اتفاق نظر هم میداشتند، نقش بر آب کرده یا حداقل لطمه بزرگی به آن وارد می کند.
نتایج نشست دوحه
رویهم رفته دو نگاه را میتوان در مورد نتایج نشست ارائه کرد. نگاه اول این است که برگزاری چنین نشستی از چند جهت حائز اهمیت بوده است. نخست، در جهان امروزی که موضوعها و روندهای بینالمللی فراوانی وجود دارد، توجه به افغانستان و جستجوی راه حل برای آن نشان میدهد که افغانستان هنوز در متن مسائل جهانی قرار دارد؛ دوم، همه طرفهای جهانی به این باور و نتیجه رسیدهاند که مسائل افغانستان جز از طرق مسالمتآمیز و با تشریک مساعی جامعۀ جهانی قابل حل نیست؛ نکته دیگر اینکه مدیریت کار افغانستان به سازمان ملل واگذار شده است. این نکته از آنجا درخور توجه است که به همه طرفها به یک اندازه سهم و نقش در مسائل افغانستان داده شده و قضیه بهدور از اغراض و تحمیل اراده کشور یا کشورهایی پیش برده میشود.
در کنار این موارد مثبت که نشست را امیدوارکننده نشان میدهد، برخی از موارد وجود دارد که بهمعنای شکست نشست تلقی میشود. اولین موضوع عدم اشتراک طالبان در نشست بود. طالبان بهدلیل گذاشتن دو شرط؛ یکی پذیرفته شدن بهعنوان تنها نمایندۀ افغانستان و دیگر دیدار رسمی دبیرکل با نمایندۀ آنها که توسط گوترش پذیرفته نشد، در نشست اشتراک نکردند. با این که گوترش در کنفرانس مطبوعاتی خود عدم اشتراک طالبان را چندان با اهمیت ندانست و بهمعنای لطمه وارد شدن به نشست ارزیابی نکرد اما چنانچه پیشتر بیان شد عدم اشتراک طالبان در نشست، فضای سردی به آن داد و امیدواریها را در قبال بهثمر نشستن توافقها کمرنگ کرد. موضوع دیگر اینکه همه اشتراککنندگان در خصوص برخی از مسائل بهخصوص تعیین فرستادۀ ویژه برای افغانستان وحدت نظر نداشتند. این موضوع که کلیدیترین بحث در دستور کار نشست بود بدون اندک پیشرفتی، پا در هوا باقی ماند.
نگاه دوم درباره نشست دوحه به اختلاف دیدگاه قدرتهای شرقی با قدرتهای غربی در نحوۀ برخورد با حکومت طالبان اشاره دارد. عمدتاً قدرتهای شرقی مخالف هرگونه تحمیل بر حکومت طالبان هستند چنانچه نمایندۀ چین در مصاحبه خود گفت که هیچ طرفی نباید اصرار بر تحمیل مورد خاصی بر طالبان داشته باشد همچنین نماینده ایران از لزوم عدم کاربرد "باید" برای افغانستان یاد کرده و تاکید کرده است که افغانستان کشوری است که قرنها بایدها را ناممکن کرده است. از اشارات نمایندۀ ایران برمیآید که کشورش همانند چین مخالف تحمیل هر نوع رویکردی بر افغانستان است. از خودداری اشتراک نمایندۀ روسیه در جلسه هماهنگ شده با فعالان جامعه مدنی و نامنهاد خواندن آنها تا قابل توجیه دانستن عدم اشتراک طالبان در نشست دوحه نیز پیداست که روسیه نیز در همنوایی با سایر قدرتهای شرقی، نگاهی متفاوت با قدرتهای غربی، نسبت به مسائل افغانستان دارد.
آرایش بازیگران
ترکیب شرکتکنندگان در این نشست شامل نمایندگان و فرستادگان ویژه ۲۵ کشور، هیئت رهبری سازمان ملل و چهار تن از افغانها بهعنوان نمایندگان زنان و جامعه مدنی بود. در جمع این چهار تن سه زن (شاهگل رضایی، محبوبه سراج و میترا مهران) و یک مرد (لطفالله نجفیزاده) حاضر بودند. برخلاف نشست قبلی دوحه، در این نشست از طالبان نیز به عنوان اشتراککننده دعوت شده بود که طالبان به دلیل عدم پذیرش شروطش، از اشتراک در نشست خودداری کردند. بررسی اشتراککنندگان نشان میدهد که این نشست آرایشی دو قطبی داشت. در یک طرف کشورهای غربی و در طرف دیگر کشورهای منطقهای قرار داشتند. نمایندگان جامعۀ مدنی افغانستان که در نشست به صورت دستوری چینش شده بودند نیز به غرب تمایل داشتند. با اینکه از مدتها قبل حتی چند سال پیش از خروج آمریکا از افغانستان قدرتهای پیرامونی افغانستان مواضع و رویکرد متفاوتی در مقابل غربیها در افغانستان اتخاذ کردند اما پس از اینکه طالبان دوباره بر افغانستان حاکمیت یافت، این تفاوت شکل بارزتری بهخود گرفت و اکنون در نشست دوحه بهوضوح آشکار گردید. با این که به اعتقاد بسیاری، سازمان ملل بیشتر در راستای اهداف آمریکا و متحدینش در قبال افغانستان گام برمیدارد اما چنانچه گوترش اذعان داشت در ایجاد نقشه راه تعامل با طالبان و مجاب کردن طالبان به پذیرش خواستههای جامعه جهانی، این قدرتهای شرقی هستند که نقش موثری ایفا میکنند. حتی در همین نشست اکثراً تمرکز بر مواضع قدرتهای منطقهای بود تا قدرتهای غربی.
عدم دعوت از مخالفان طالبان و پیامهای آن
مورد قابل توجه این است که در این نشست هیچ نمایندهای از سایر گروهها و جناحهای سیاسی و جبهههای نظامی مخالف طالبان دعوت نشده بود. عدم دعوت از احزاب و گروههای سیاسی و نظامی مخالف طالبان چند پیام را میرساند: اول این که جامعۀ جهانی به وجود و فعالیت گروههای سیاسی و نظامی مخالف طالبان رضایت ندارد؛ دوم، جامعه جهانی به این نتیجه رسیده است که نباید طالبان را از طریق حمایت گروههای سیاسی و نظامی تحت فشار قرار داد؛ سوم، دعوت از سه زن نشان میدهد که خواست اصلی جامعۀ جهانی اعطای حقوق مدنی و سیاسی زنان است؛ چهارم، دعوت تنها یک مرد بهعنوان نمایندۀ جامعه مدنی آن هم فردی که ظاهراً هیچ وابستگی و پیشینه همکاری با گروهها و احزاب موجود در حکومت پیشین ندارد، نشان میدهد که روزگار بازی با کارت گروهها و احزاب افغانِ فعال در سی سال گذشته به سر آمده و هیچ کدام دیگر قابل استفاده و اعتماد نیستند؛ پنجم، تکثر، تشتت و عدم وحدت دیدگاه میان گروهها و احزاب سیاسی و نظامی مخالف طالبان نیز باعث شد که آنها در روندهای آتی نادیده گرفته شوند؛ آخر و از همه مهمتر دعوت کردن فقط از چهار نفرِ نهچندان مطرح، به شکل سمبولیک بهعنوان نمایندگان زنان و جامعه مدنی، اعتراف به این مهم بود که اول و آخر کار جامعه جهانی با افغانستان صرفاً با تعامل و کنار آمدن با طالبان است. دخالت دادن و سهیم ساختن دیگران نهتنها پروسه تعامل جامعه جهانی با افغانستان را به سرانجام نیکو و مطلوب نمیرساند بلکه آنها بیش از مزاحمینی برای این پروسه نیستند.
پیامدهای رویکرد طالبان در قبال نشست دوحه
پیامدهای عدم اشتراک طالبان در نشست دوحه را میتوان از دو منظر مثبت و منفی مورد ارزیابی قرار داد. پیامد مثبت آن برای طالبان این است که طالبان با عدم اشتراک خود در نشست دوحه جامعۀ جهانی را در وضعیت دشواری قرار داد مبنی بر این که حکومت طالبان بدون پذیرش خواستههایش تحت هیچ شرایطی در نشستهای بعدی دوحه شرکت نخواهد کرد. از جانب دیگر جامعۀ جهانی آن طور که گوترش هم بیان داشت نمیتواند حضور طالبان را در یک نشست آن گونه بپذیرد که معنای شناسایی دولت را داشته باشد. دو شرطی که طالبان برای اشتراک در نشست دوحه گذاشته بودند که یکی دعوت به عنوان تنها نمایندۀ افغانستان و دیگری اشتراک در جلسات عمومی و دیدار با دبیرکل سازمان ملل بود این معنا را میرساند که طالبان حکومت رسمی افغانستان است. قطعاً این موضع طالبان در نشستهای بعدی نیز تغییر نخواهد کرد.
از طرف دیگر هرچند دبیرکل سازمان ملل چنان وانمود کرد که عدم اشتراک طالبان لطمهای بر نشست وارد نکرده و دنیا آماده است بدون طالبان کار خود را بهجلو ببرد اما واضح است که مادامی که طالبان در جلسات حضور نداشته باشد و دستور کار آن مورد تأیید کابل نباشد هیچ تصمیمی نمیتواند گرهی از کار افغانستان بگشاید. بنابراین، کار دشوار برای سازمان ملل و جامعل جهانی این است که باید یا به طالبان چنان شأنی بدهند که شایسته یک حکومت دژوره است که در این صورت اصل مسأله جهان با طالبان حل شده تلقی خواهد شد یا اینکه به گفتۀ طالبان، جلسات بیفایده را پشت سرهم برگزار کنند. به نظر میرسد که طالبان به خوبی موضع خود را سبک سنگین کرده است. از نگاه طالبان، شاید در کوتاه مدت سماجت جامعۀ جهانی از عدم پذیرش نمایندۀ طالبان به عنوان تنها طرف ذیصلاح افغانستان به وجهۀ این گروه، لطمه وارد کند اما طالبان این ارزیابی را دارد که در درازمدت زمان به نفع طالبان تغییر خواهد کرد و دنیا گزیری جز پذیرش طالبان ندارد؛ چرا که طبق ارزیابی طالبان، افغانستان در حال حاضر اجباری ندارد که به خواستههای جهانی تن دهد.
بهرغم وجود این برداشت، حکومت طالبان با اتخاذ رویکرد منفی در قبال خواستههای جامعه جهانی، چند پیامد منفی را دریافت میکند. اول اینکه حکومت طالبان که درحال حاضر نیز از انزوای بینالمللی رنج میبرد، بیشتر در انزوا قرار میگیرد که تبعات منفی آن برای اقتصاد افغانستان بیشتر از هر بخش دیگر زیانبار است؛ دوم، اینکه طالبان با توجه به رفتار گذشته و اتخاذ رویکردهای سختگیرانه، به دلیل مواضع جدید در قبال حرکت سازندۀ بینالمللی، بیشتر از پیش زیر سوال میرود؛ سوم اینکه شاید طالبان تصور کند که زمان به نفع حکومت سرپرست است اما این را نیز نباید نادیده گرفت که ممکن است فرصتهای موجود بعداً میسر نشود. فضای کنونی که تقریباً آمادۀ پذیرش طالبان به عنوان عضوی از جامعۀ جهانی در صورت تأمین خواستههای مشروع داخلی و بینالمللی است، شاید فردا از میان برود و نهایتاً اینکه درحال حاضر جامعۀ جهانی به گزینههای دیگری غیر از طالبان فکر نکرده است چنانچه در نشست دوحه هم مشخص شد، جز دعوت از چند نفر بیطرف و بیغرض، هیچ نمایندهای از هیچ گروهی دعوت نشده بود اما در صورت تداوم چننی بنبستی، چنانچه گوترش به آن اذعان داشت، جامعۀ جهانی به گزینههای دیگری فکر خواهد کرد و شرایط برای طالبان سخت خواهد شد.
تبعات نشست دوحه بر روند دولتسازی طالبان
پس از این که طالبان کنترل افغانستان را بهدست گرفت، یکی از مسائل اساسی که بین طالبان و جامعۀ جهانی حل نشده باقی مانده، تشکیل حکومت فراگیر است. با این که مطابق حقوق بینالملل موجود وجود نوع خاصی از حکومت و چگونگی آرایش نیروهای داخلی در آن، به هیچ عنوان شرط شناسایی یک دولت از طرف دولتهای دیگر نیست اما در خصوص افغانستان به دلیل وضعیت متفاوت این کشور رویۀ جمعی تمام دولتها این است که یکی از شروط اصلی برای شناسایی دولت افغانستان فراگیر بودن آن است؛ زیرا طالبان یک دولت فراگیر ملی را سرنگون کرده و خود جای آن نشسته و مادامی که دوباره اقدام به ایجاد چنان دولتی صورت نگیرد، هیچ کشوری حاضر نیست که حکومت افغانستان را مورد شناسایی رسمی قرار دهد. طالبان نیز به این امر واقف است، چنانچه پیوسته حکومت خود را به این دلیل که بیشتر از هشتاد درصد کارمندان حکومت گذشته در آن حضور داشته و تنی چند از اراکین دولت از اقوام دیگر هستد، فراگیر یا همهشمول میداند، اما تعریف جامعۀ جهانی از حکومت فراگیر چنان است که گوترش در کنفرانس مطبوعاتی خود از آن یاد کرد یعنی حکومتی که در آن همه اقوام به طور شایسته و مؤثر، سهم در ساختار دولت و قدرت اجرایی داشته باشند. با وجود تعریفی که گوترش از حکومت فراگیر ارائه کرد، نمیتوان موضع همه طرفها در نشست دوحه را در قبال حکومت فراگیر در افغانستان یکسان ارزیابی کرد.
آمریکاییها بیشتر از این که به حکومت فراگیر تأکید داشته باشند بر اعطای حق تحصیل و کار زنان پافشاری میکنند، نمایندۀ چین بهجای کاربرد حکومت فراگیر اصطلاح «حکومت معتدل» را بهکار برد. همینطور دیدگاه متفاوت دیگری نیز در قبال حکومت فراگیر وجود دارد که همگی وجود اختلاف بر این مسأله را نشان میدهد. بههر صورت، تشکیل حکومت فراگیر یکی از خواستههای عمدۀ گروههای داخلی و جامعۀ جهانی است که میباید طالبان برای پذیرفته شدن به عنوان عضوی از جامعۀ بینالمللی به آن جامل عمل بپوشاند. نشست دوحه و بیان نتایج آن که گوترش در کنفرانس مطبوعاتی خود به آن تأکید داشت، اجماع همۀ طرفها برای ایجاد حکومت فراگیر در افغانستان را نشان داد. با وجود این آنچه که برای طالبان یک فرصت تلقی میشود این است که عدم دعوت از طرفهای سیاسی و نظامی مخالف طالبان این پیام را به طالبان رساند که صلاحیت تشکیل حکومت فراگیر از آن طالبان است که میباید طالبان به نیکویی از آن استفاده کرده و تا نشست دیگر، از این ناحیه خیال جامعه جهانی را راحت سازند.
رویکردهای آتی طالبان در قبال ادامه روند دوحه
قطعاً نشست دوحه را میتوان یک روند در نظر گرفت که شاید بارها برگزار شود و چنانچه دبیرکل سازمان ملل هم بیان داشت، نشستهای آینده با فرمتهای متنوعی انجام خواهد شد. اکنون این سئوال وجود دارد که طالبان چه رویکردی را در قبال آن برخواهد گزید؟ رفتارشناسی طالبان نشان میدهد که این گروه تا این جای کار خود را در مقابل جامعۀ بینالمللی موفق ارزیابی میکند. در دو و نیم سالی که از حکومت طالبان میگذرد، جامعۀ جهانی در کنار تکرار خواستههای خود، از هیچ ابزار فشاری علیه طالبان استفاده نکرده است. جز این که پولهای افغانستان توسط آمریکا منجمد شده، تحریمهایی علیه مقامهای طالبان وضع شده و برخی از دولتها هیچگونه روابطی با طالبان برقرار نکردهاند. از سوی دیگر، روابط برخی از کشورها بهخصوص قدرتهای مهم آسیایی در سطح قابل قبولی با حکومت طالبان برقرار است، افغانستان همچنان در کانون توجه جهانی قرار داشته، کمکهای اقتصادی کماکان به مردم افغانستان هرچند ناچیز، اما ادامه دارد و نیروهای مخالف طالبان روز به روز منزوی شده و نادیده گرفته میشوند. در چنین فضایی طالبان خود را در موضع برنده و دارای قوت دانسته و کماکان تا رسیدن به اهداف خود که پذیرفته شدن به عنوان تنها نمایندۀ افغانستان باشد، موضع خود را حفظ خواهد کرد. چه این که در بیانات گوترش هم به این مسأله پرداخته شد که برای حضور یافتن طالبان در نشستهای بعدی باید فکری اساسی کرد. از این اشاره نیز برمیآید که جامعه جهانی برای کشاندن طالبان به نشستهای دیگر باید از طریق یک تصمیم جمعی به این خواستۀ طالبان رسیدگی کند.
چشمانداز روند دوحه
از هیاهوی برخواسته قبل از نشست دوحه چنان برمیآمد که این نشست چیزی در حد نشست بن در سال ۲۰۰۱ است. اما بعداً مشخص شد که آن گونه نیست. این نشست که دومین نشست دوحه بود بیشتر بر محور گزارش قبلی سازمان ملل از وضعیت افغانستان میچرخید. در آن گزارش استراتژی کلی تعامل متقابل جامعۀ جهانی با حکومت طالبان ارائه شده بود. بر این اساس، این نشست دوحه، آغاز روندی است که از طریق آن جامعۀ جهانی حکومت طالبان را به طرف پذیرفته شدن به عنوان عضو مسئول، حرکت دهد. البته که هر دو سوی قضیه، هم جامعۀ جهانی و هم طالبان بر مواضع خود استوار باقی خواهند ماند و شاید نشستهای دیگری میباید انجام شود تا مواضع دو طرف به هم نزدیک شوند اما قدر مسلم این است که جامعۀ جهانی به رهبری سازمان ملل با وجود عدم همکاری و تمکین طالبان به خواستۀ آن، پروسه رسیدگی به افغانستان را ادامه خواهد داد.
البته سازمان ملل دو گزینه در قبال افغانستان پیشِ رو دارد، گزینه اول با طالبان است و گزینه دوم بدون طالبان. البته که گزینه مطلوب با طالبان بودن است. این گزینه که تحصیل اهداف از طریق آن سهلتر است، این دشواری را دارد که همراه ساختن طالبان، خود کاری بسیار دشوار است. اولین دشواری این است که طالبان حاضر به پذیرش گماشتن فرستادۀ ویژه سازمان ملل برای افغانستان نیست. به باور طالبان افغانستان در وضعیتی نیست که گماشتن نماینده ویژه برای آن، کاری از پیش ببرد. گماشتن فرستاده معمولاً در وضعیتی است که یک کشور درگیر جنگ و بحران باشد اما از نظر طالبان افغانستان در صلح به سر می برد و به دور از وجود هرگونه مخالف قابل توجه است . دومین دشواری این است که طالبان تعامل با افغانستان را جز از مجرای حکومت خود قبول ندارد. تعریف طالبان از افغانستان این است که افغانستان هرچند نیازمند کمکهای جهانی است اما در حال حاضر حکومتی با حاکمیت مطلق دارد و ارائه هر نوع کمکی میباید از مجرا یا در هماهمگی حکومت آن صورت گیرد چیزی که جامعۀ جهانی آن را به درستی قبول ندارد؛ سومین دشواری نیز این است که طالبان ایجاد حکومت فراگیر و مسائل حقوق بشری را موضوع داخلی افغانستان دانسته و رسیدگی به آنها را از وظایف حکومت خود میداند که البته به برداشت خودشان در این زمینهها هم مسئلۀ نگران کنندهای وجود ندارد، در مقابل جامعۀ جهانی، این مسائل را نگرانیهای جامعه جهانی میداند که نه تنها به آنها رسیدگی نشده بلکه در وضعیت بدتری نیز قرار گرفته است.
این دشواری که تعامل جامعۀ جهانی را با طالبان، به بن رسانده توسط گوترش، تشبیه به مقولۀ اول بودن مرغ یا تخم مرغ شد. چنانچه وی بیان داشت: «طالبان فکر میکنند نگرانیهای جامعۀ جهانی به آنها ربط ندارد و میخواهند به رسمیت شناخته شوند. جامعۀ جهانی فکر میکند که نسبت به نگرانیهایی که دارد هیچ پیشرفتی صورت نگرفته است. بنابراین در زمینه به رسمیت شناختن هم پیشرفتی به وجود نیامده است.» از همینرو گوترش کار آینده را سخت و دشوار ارزیابی کرده و موضوع را به کشورهای منطقه حواله کرد تا در این زمینه فکری اساسی صورت گیرد.
بههر حال حتی در صورت عدم همکاری طالبان، گزینه های دیگری که رسیدن به اهداف از طریق آنها دشوار و کند است، روی میز است و جامعه جهانی تحت هر شرایطی تصمیم گرفته در کنار افغانستان قرار داشته باشد.
جمعبندی
نشست دوحه که سرآغاز روند جدیدی از ایجاد یک نقشۀ راه مشترک برای چگونگی تعامل جامعۀ جهانی به رهبری سازمان ملل با افغانستان است، نشان داد که افغانستان همچنان از مسائل عمدۀ جهانی است. این روند که در پی صدور قطعنامه ۲۷۲۱ شورای امنیت کار خود را شروع کرده است بر آن است تا از طریق تعامل نزدیک با افغانستان دو هدف عمده را تأمین کند. هدف اول رسیدگی به اوضاع انسانی و اقتصادی مردم افغانستان است و هدف دوم حرکت دادن طالبان در مسیر پذیرفته شدن جامعه جهانی از طریق رفتار صلحآمیز با همسایگان و جهان، ایجاد حکومت فراگیر و تأمین حقوق بشر بهخصوص در زمینه حقوق زنان.
در این مورد که در عمل چگونه میتوان به این اهداف رسید، هم بیمهایی و هم امیدهایی وجود دارد. بیمهای کلی این است که اولاً همسویی و تعریف واحد و مشترک از چگونگی برخورد با حکومت طالبان میان قدرتهای منطقه و غربی وجود ندارد، دیگر اینکه طالبان با عدم حضور و ابراز مخالفت با تصمیمهایی که در آنها سهیم نیست کار را به مراتب دشوار کرد. مسئله دیگری که بر نشست دوحه سایه افکنده، تصور عدم استقلال سازمان ملل است. البته که فعالیت سازمان ملل هم نمیتواند به دور از تأثیر کشورها باشد بهخصوص این که این سازمان در مواردی در راستای برآوردهسازی امیال کشورهای غربی بهخصوص ایالات متحده آمریکا حرکت کرده است که این امر در نشست دوحه نیز مشاهده میشد؛ چنانچه نماینده روسیه گزینش نمایندگان فعالان مدنی را غیر شفاف خواند و نمایندگان چین و ایران نیز به صورت تلویحی مخالفت خود را با ارادههای تحمیلی -که مخاطب غیر مستقیم شان غرب بهویژه آمریکا بود- ابراز داشتند.
با همه این اوصاف نشست دوحه را میتوان حرکتی سازنده و امیدوارکننده از چند جهت دانست. اول، در این نشست از طالبان دعوت شده بود که نفس این کار پیشرفت را در تعامل فیمابین افغانستان و جامعۀ جهانی نشان میدهد، دوم، ترکیب سطح پایین چهرههای سمبلیک افغانی نشست دوحه نشان داد که جامعۀ جهانی طرف یا طرفهای قدرتمند داخلی برای طالبان نتراشیده است و سوم اینکه نقش اساسی را کشورهای منطقه ایفا کردند و روندها از طریق آنها شکل میگیرد. گویا همسویی و هماهنگی لازم میان حکومت طالبان و قدرتهای پیرامونی افغانستان هم وجود دارد. البته این نشست آغاز روند مستحکمی برای تعامل افغانستان و جهان خواهد بود که چه با طالبان و چه بدون طالبان به حرکت خود ادامه خواهد داد اما وجود چنین فضایی ایجاب میکند که طالبان با تدبیر بیشتر گامهای مؤثری برای پذیرفته شدن افغانستان به عنوان عضو خوب جامعه جهانی بر دارد.