نشست دوحه روی مکانیسمهای اجرای قطعنامۀ شورای امنیت در امور افغانستان بیشتر تمرکز خواهد کرد ولی نخواهد توانست یک راهکار عینی و مورد توافق را برای شکلگیری اجماع نظر واحد بین کشورهای منطقه و غرب ارائه دهد.
در این صورت، مسئله افغانستان در میان قطببندیهای موجود دوباره پررنگتر خواهد شد. این وضعیت، باور طالبان و یا حداقل موضع تبلیغی آن گروه را مبنی بر خاتمه یافتن تمام مسائل و منازعات افغانستان با روی کار آمدن حاکمیت طالبان، خدشهدار میکند و فعال بودن کانون منازعه در افغانستان و منطقه را نیز بیشتر عینیتسازی خواهد کرد. این که دو قطبی شدن مواضع بازیگران مهم افغانستان چه پیامدهایی را بر افغانستان تحمیل میکند و راه میانه چیست، بحث جداگانهای را میطلبد.
مطالعات شرق/
ولیالله مرادیان*
مقدمه
قرار است دومین نشست دوحه با میزبانی دبیر کل سازمان ملل و با حضور نمایندگان کشورها، در روزهای 18 و 19 فوریه (پایان بهمن ماه) در دوحه برگزار شود. برای این جلسه دستور ویژهای اعلام نشده و پس از آن برگزار میشود که فریدون سینیرلی اوغلو ارزیاب ویژۀ دبیر کل سازمان ملل در تاریخ 25 آبانماه/عقرب، گزارش مدونی از وضعیت افغانستان ارائه کرد. این گزارش که از آن به عنوان «نقشۀ راه برای آیندۀ افغانستان» یاد میشود تعامل با حکومت طالبان را با قید و شرطهایی پیشنهاد کرده بود. به دنبال آن، شورای امنیت سازمان ملل متحد دربارۀ چگونگی «تعامل» با افغانستان تحت حاکمیت طالبان، در تاریخ 8 دیماه/جدی، قطعنامهای را با ۱۳ رأی موافق و دو رأی ممتنعِ چین و روسیه تصویب کرد.
در قطعنامۀ شورای امنیت معطوف به گزارش سینیرلی اوغلو، برای حل و فصل منازعۀ سیاسی طولانی افغانستان پیشنهاد شده است که یک نفر به عنوان نمایندۀ ویژه، از جانب دبیر کل سازمان ملل در امور دیپلماتیک و جنگ و صلح افغانستان، تعیین شود. این پیشنهاد مورد اعتراض حکومت طالبان واقع شده است. قدر مسلم این است که دومین نشست دوحه در پایان ماه جاری، معطوف به گزارش سینیرلی اوغلو و چگونگی اجرایی ساختن قطعنامۀ شورای امنیت است.
سازمان ملل در حالی در مسئلۀ افغانستان فعال شده است که پیش از این و در زمان مذاکرات طالبان و آمریکا و گفتگوهای صلح افغانستان، از صحنه کنار گذاشته شده بود. از این رو، این سؤال مطرح است که دلیل فعال شدن سازمان ملل به عنوان یک محور، در موضوع منازعۀ کلان سیاسی افغانستان چیست؟
رویکرد سازمان ملل به تحولات افغانستان
اقدامات سازمان ملل در قبال تحولات افغانستان، نشان میدهد که این سازمان، دو سال پس از سقوط جمهوریت، رویکرد ویژهای را در قبال افغانستان در پیش گرفته است. تعیین فریدون سینیرلی اوغلو از سوی آنتونیو گوترش به عنوان ارزیاب ویژه و تهیه گزارشی که تدوین آن حدود هفت ماه به طول انجامید و همچنین قطعنامۀ جدید شورای امنیت، گویای رویکرد ویژۀ این سازمان در قبال افغانستان است. با وجود این، مطالبات اساسی سازمان ملل از حکومت طالبان یعنی تشکیل دولت فراگیر، رعایت حقوق اساسی اقوام و مذاهب، تعامل با نظام بینالملل و خروج افغانستان از انزوا، با بازیگران منطقهای همسو بوده است.
به هر ترتیب، رویکرد فعال سازمان ملل در همسویی با دیگر بازیگران اثرگذار، حامل این پیام است که نهادها و قدرتهای ذیدخل در قضایای افغانستان، از سیاست تأمل و سکوت گذر کرده و تصمیم گرفتهاند تا منافع و ملاحظات خود را در قبال تحولات افغانستان به صورت عملگرایانه دنبال کنند.
دستور کار احتمالی نشست دوحه
بر اساس گزارش فرستادۀ ویژه دبیرکل سازمان ملل موسوم به «نقشۀ راه» و قطعنامۀ جدید شورای امنیت در پیوند با پیشنهادهای این گزارش، به نظر میرسد که سازمان ملل و به طور مشخص اعضای شورای امنیت، به دنبال تحقق گام به گام محورهای مطرح شده در «نقشه راه» هستند. نخستین هدف عنوان شده توسط سازمان ملل و اعضای مطرح این شورا، خروج افغانستان از انزوای فعلی و ادغام آن در جامعۀ جهانی است.
دومین هدفی را که سازمان ملل و اعضای این سازمان به عنوان اولویت مطرح کردهاند، فراهمسازی صلح پایدار از طریق ایجاد دولت فراگیر و مشارکت معنادار زنان، اقوام و مذاهب در ساختار دولت آیندۀ افغانستان است. کشورهای منطقه و جهان در قضایای افغانستان در مورد این هدف، متفقالقول هستند.
سومین هدفی که سازمان ملل متحد به دنبال تحقق آن در شرایط فعلی افغانستان است، حفظ اتحاد و انسجام کشورها برای تعامل یکپارچه و منسجم، در قبال تحولات کلان افغانستان است.
بهرغم مطرح شدن این اهداف، باز هم نمیتوان دستور کار اصلی نشست دوحه را صرفا موارد یاد شده دانست. به احتمال زیاد دستور کار اعلامی نشست دوحه را موضوعهای واضحتری مانند تعیین نمایندۀ ویژه برای افغانستان، جایگاه حقوق زنان، حقوق اساسی اقوام و مذاهب، آموزش زنان، نحوۀ تعامل با حکومت طالبان، با هدف ادغام افغانستان با نظام بینالمللی و بحث مبارزه با تروریسم، تشکیل خواهد داد.
نگرانی حکومت طالبان از نشست دوحه
بررسیها نشان میدهد که موضوعهایی مانند تشکیل حکومت فراگیر و رعایت حقوق اساسی اقوام و مذاهب در افغانستان، خواست همیشگی و مشترک کشورهای منطقه از حکومت طالبان بوده و پیش از این هم در نشست فرمت مسکو و جلسۀ ابتکار منطقهای با صراحت بیشتری مطرح شده است. ولی این خواست هرگز باعث موضعگیری و یا مخالفت بسیار جدی حکومت طالبان نشد. در حالی که نشست دوحه به شدت باعث نگرانی حکومت طالبان شده است. از این رو، حکومت طالبان، خواهان ارائه توضیح از سوی سازمان ملل در مورد نشست دوحه شده و حضور نمایندۀ خود را در این نشست منوط به دریافت توضیح سازمان ملل کرده است. این سئوال مطرح است که چرا حکومت طالبان از اقدامهای سازمان ملل نگران است؟ در حالی که برخلاف نشست سال گذشته، این بار، سازمان ملل از نمایندۀ حکومت طالبان هم برای حضور در نشست دوحه، دعوت کرده است.
به احتمال زیاد، علاوه بر دستور کار اعلامی این نشست، حکومت طالبان از طریق کانالهای مشخص به اهداف پشت پرده و دورنمای این نوع نشستها، دست یافته است. آیا تعیین نمایندۀ ویژۀ دبیرکل سازمان ملل در امور جنگ و صلح و مسائل دیپلماتیک افغانستان، میتواند بخشی از یک سناریوی جدید باشد و یا قرار است راه را برای ترسیم یک سناریوی جدید هموار کند؟
مخالفت و ایستادگی جدی طالبان در قبال تعیین نمایندۀ جدید سازمان ملل در افغانستان، دلالت بر یکسری تصمیمسازیهای پشت پردۀ کشورهای غربی در امور افغانستان دارد که به احتمال زیاد از مجرای سازمان ملل عملی خواهد شد. ابهامها در این زمینه، زمانی بیشتر میشود که گروهها و چهرههای سیاسی مخالف حکومت طالبان نیز از عدم آگاهی از اهداف اصلی اجلاس متوالی سازمان ملل در دوحه ابراز نارضایتی میکنند. بدگمانی نسبت به تلاشهای پیچیدۀ آمریکا و متحدان آن برای اثرگذاری در آیندۀ افغانستان از مجرای سازمان ملل، باعث شک و تردید نسبت به این اهداف اجلاس میشود. این امر واکنش جدی کشورهایی مانند روسیه، ایران و چین را نیز در پی دارد.
به احتمال زیاد دستگاههای سیاسی این کشورها، به درک نسبی از ماهیت اقدامهای آمریکا و غرب و تلاش آنها برای نقشآفرینی در تحولات منطقه از کانال افغانستان رسیدهاند و احتمالا مسیر و مقصد این تلاشهای غرب را با حکومت فعلی کابل نیز به اشتراک گذاشتهاند. همسویی حکومت طالبان و کشورهای منطقه در قبال اقدامها و سیاستهای آمریکا و غرب، احتمالاً حاصل همین درک و نگاه مشترک منطقه و حکومت کابل در قبال قضایای مشترک است.
به هر ترتیب نشست دوحه در امتداد مفاد قطعنامه شماره 2721 شورای امنیت در دوحه برگزار خواهد شد و گزارش اخیر سینیرلی اوغلو بهعنوان «نقشه راه» برای حل مسایل افغانستان، موضوع اصلی این جلسه را تشکیل خواهد داد. با وجود این، سؤال این است که چه موضع و رویکرد جدیای در قبال قضایای افغانستان، در این جلسۀ دوحه شکل خواهد گرفت؟
موضعگیری و رویکردهای اصلی در نشست دوحه
واقعیت حاکم بر رفتار کشورها نشان داده است که هر کشور، راهبرد خاصی در قبال افغانستان و حکومت طالبان دارد. برخی از کشورهای منطقه مانند چین بدون این که منتظر اقدامهای مشترک منطقه باشند، در یک اقدام که آن را به موقع میدانند، گامهای جدیتر را در راستای تعامل با حکومت طالبان برداشتهاند.
با وجود این، در یک نگاه کلی، مواضع و طرحهای کشورهای مطرح در قبال افغانستان در چندماه اخیر، مخصوصاً پس از گزارش سینیرلی اوغلو و قطعنامۀ شورای امنیت، به دو رویکرد و دو جریان کلان تقسیم شده است. به عبارتی دیگر، رویکرد بازیگران مطرح در مسائل افغانستان وارد فاز دو قطبی شده است و این رویکردها عملاً به دو جریان منطقهای و غربی تقسیمبندی شده است که عبارتند از:
1- رویکرد مشترک منطقه و طالبان
به رغم اختلافهای منطقه و طالبان در قبال نوع نظام سیاسی، شیوۀ حکومتداری، حکومت فراگیر و دیگر موارد، نوعی تعامل مشترک و توافقِ نظرِ نسبی، بین آنها به وجود آمده است. مبنای راهبرد مشترک کشورهای منطقه در قبال حکومت طالبان این است که از طریق «تعامل نزدیک» زمینههای اصلاحات تدریجی را در افغانستان مهیا کنند.
برگزاری جلسۀ ابتکار منطقهای در کابل، قبل از نشست دوحه، با شرکت کشورهای منطقه و میزبانی طالبان، نشان داد که حکومت طالبان بنا به هر دلیلی منافع خود را در همسویی با کشورهای منطقه تشخیص داده است و در قبال سیاست غرب به رهبری آمریکا نوعی حس بیاعتمادی دارد. با آن که برگزاری این مانور منطقهای در کابل، قطعاً واکنش سیاسی غرب را به همراه دارد ولی حکومت طالبان، همسویی با منطقه را به رغم احتمال واکنش غرب و آمریکا، ترجیح داده است. به احتمال زیاد حکومت طالبان با همین سیاست و حمایت منطقهای، بنا به دعوت سازمان ملل، در جلسه دوحه حضور خواهد یافت. این وضعیت به رغم پیامدهای سیاسیاش، جایگاه و قدرت چانه زنی طالبان را ارتقا خواهد داد.
پیشبینیها حکایت از آن دارد که رویکرد مشترک کشورهای منطقه و حکومت طالبان در قبال مسایل افغانستان و منطقه، جایگاه و نقش خود را با قدرت بیشتر در جلسۀ دوحه حفظ خواهد کرد. با این نگاه، کشورهای منطقه و حکومت طالبان با هر نوع راهکار تحمیلی دربارۀ افغانستان، مخالفت خواهند کرد.
2- رویکرد آمریکا و متحدانش در قبال افغانستان
مطالعۀ سیاست آمریکا نشان میدهد که راهبرد این کشور در قبال دولتهای ورشکسته از طریق تعامل و تهدید بوده است. با این نگاه، راهبرد فعلی آمریکا که از طریق شورای امنیت و نشست دوحه دنبال میشود، برای حکومت طالبان سیگنالهای تهدیدآمیزی دارد وگرنه حکومت طالبان بدون درک خطر، با پیشنهادهای شورای امنیت، مخصوصاً در خصوص تعیین نمایندۀ ویژه، تا این اندازه مخالفت نمیکرد. این امر نشان میدهد که آمریکا سناریوهایی را برای تحت تأثیر قراردادن طالبان از طریق شورای امنیت روی دست گرفته است که طالبان را به واکنش جدی وادار کرده است. اگر رفتار چند ماه اخیر آمریکا در قبال طالبان معناشناسی شود، این نکته قابل درک است که آمریکا روابط خود را با حکومت طالبان بر مبنای «نفوذ و کنترل بر طالبان» پایهگذاری کرده است.
آنچه که باعث شگفتی شده این است که حکومت طالبان به جای باجدهی به آمریکا، عملا وارد فاز تعامل با منطقه شده است تا با حمایت کشورهای منطقه، هم قدرت محافظت از خود را بالا ببرد و هم با پشتوانۀ بیشتر وارد چانهزنی با آمریکا شود. این رویکرد میرساند که حکومت طالبان نیز مانند نظام ظاهرشاهی و داوودخانی بر آن شده است تا با افزایش انگیزههای رقابتی میان قدرتهای منطقه و آمریکا، قدرت چانهزنی خود را افزایش دهد. این نوع استراتژی، به رغم برخی فرصتها و زمینهها، میتواند خطر احتمالی قربانی شدن افغانستان را در میدان رقابت قدرتهای بزرگ، به همراه داشته باشد.
عدم شکلگیری خط سوم در نشست دوحه
جلسه دوحه ماهیت مشورتی و رایزنی دارد و نمیتواند جنبه تصمیمگیری و اجرایی الزامآور و قاطع داشته باشد. با وجود دو رویکرد منطقهای و غربی در قبال افغانستان، نشست دوحه و اعضای آن نمیتوانند رویکرد سومی را در قبال مسائل افغانستان، پدید آورند. به عبارت دیگر، وضعیت به سمتی پیش رفته است که در صحنه بازی، طیف سوم بازیگران وجود ندارد. در این بین، مخالفان سیاسی طالبان نیز در حدی نیستند که روایت سوم یا طیف سوم را در نشست دوحه ایجاد کنند. با این وجود، نتیجه مستقیم و ملموس نشست دوحه این است که مرزبندی دو رویکرد منطقهای و غربی، بیش از گذشته برجسته خواهد شد و در میانۀ رقابت این دو، احتمالاً مسائل افغانستان همچنان حل نشده باقی خواهد ماند.
سخن پایانی
به احتمال زیاد، نشست دوحه روی مکانیسمهای اجرای قطعنامۀ شورای امنیت در امور افغانستان بیشتر تمرکز خواهد کرد ولی نخواهد توانست یک راهکار عینی و مورد توافق را برای شکلگیری اجماع نظر واحد بین کشورهای منطقه و غرب ارائه دهد.
در این صورت، مسئله افغانستان در میان قطببندیهای موجود دوباره پررنگتر خواهد شد. این وضعیت، باور طالبان و یا حداقل موضع تبلیغی آن گروه را مبنی بر خاتمه یافتن تمام مسائل و منازعات افغانستان با روی کار آمدن حاکمیت طالبان، خدشهدار میکند و فعال بودن کانون منازعه در افغانستان و منطقه را نیز بیشتر عینیتسازی خواهد کرد. این که دو قطبی شدن مواضع بازیگران مهم افغانستان چه پیامدهایی را بر افغانستان تحمیل میکند و راه میانه چیست، بحث جداگانهای را میطلبد.
انتهای مطلب/