مطالعات شرق/
عبدالرحیم کامل*
مقدمه
برای بررسی نقش و کارکردِ اپوزیسیون حکومت طالبان برای آمریکا، ضرورت دارد ابتدا به سیاستهای آمریکا در منطقه اشاره شود. در این صورت میتوان نقش و جایگاه اپوزیسیون حکومت طالبان را برای آمریکا، بهصورت عینیتر مورد بحث قرار داد. بهطور کلی، راهبرد سیاست خارجی آمریکا در منطقه از دوره جنگ سرد تاکنون، مراحل مختلفی را سپری کرده است. در مرحلۀ اول، آمریکا توانست با ایجاد یک همسویی در برابر گسترش خطر مارکسیسم، یک سیاست فعال را در منطقه اعمال کند. در این مرحله میان رهبران جهادی افغانستان- که اکثریت آنان اکنون مخالف طالبان هستند- تعامل نزدیکی با آمریکا بهوجود آمد. در مرحله دوم، آمریکا توانست با ادعا و شعار مبارزه با خطر تروریسم، دوباره نقشی فعال را در منطقه بازی کند. در این مرحله نیز میان رهبران جهادی مخالف طالبان و دولت آمریکا، تعامل مجددی ایجاد شد.
با آنکه در این دوره (1380) مخالفان طالبان از لحاظ نظامی و گستره حوزه جغرافیایی تحت تسلط، جایگاه چندانی در افغانستان نداشتند، ولی به عنوان یک عنصر از جبهه مشترک علیه طالبان، ثابت کردند که میتوانند نقش و کارکردِ قابل توجهی برای تمهید حضور آمریکا در افغانستان داشته باشند. پس از خروج غیر مسئولانه آمریکا از افغانستان، اینک سیاست خارجی آمریکا در افغانستان و منطقه وارد مرحلۀ سوم خود شدهاست. در این مرحله ارزشهایی مانند مبارزه با خطر مارکسیسم و تروریسم مطرح نیست، بلکه آمریکا وارد یک «رقابت عریان» با قدرتهای رقیب خود در منطقه شده و از گفتن آن نیز ابایی ندارد. در این مرحله از سیاست خارجی آمریکا نیز، جایگاه و نقش ژئواستراتژیک افغانستان و بازیگران تحولات افغانستان، همچنان به قوت خود باقی است.
در چنین شرایط و وضعیتی، سؤال مطرح این است که اپوزیسیون حکومت طالبان چه نقش، کارکرد و عملکردی میتواند برای آمریکا و متحدان او داشته باشد؟ برای پاسخ به این سؤال، باید نخست دریابیم که اپوزیسیون حکومت طالبان چه نقش و جایگاهی در افغانستان و نزد کشورهای منطقه دارد. زیرا وضعیت آنان در افغانستان و منطقه، تأثیر مستقیم بر چگونگی تعامل و عملکرد آنان با دولت آمریکا دارد.
1- جایگاه مخالفان طالبان در افغانستان
رهبران سیاسی و نظامی مخالف حکومت طالبان، فعلاً جایگاه و نقش قابل توجه و یا امیدوارکنندهای در افغانستان ندارند. با گذشت بیش از دو سال، آنان هنوز موفق به ایجاد یک جبهه نظامی قوی و متحد در برابر حکومت طالبان نشدهاند. این در حالی است که آنان در زمان حکومت اول طالبان در دهه هفتاد، یک محور کاملا متحد و مشترک را علیه طالبان ایجاد کرده بودند که به نام جبهه متحد شمال یاد میشد. بنابراین، ناکامیهای نظامی و سیاسی مخالفان حکومت طالبان در بیش از دو سال گذشته، میزان امیدواری به موفقیت آنان و همچنین پتانسیل و نقش آنان را در تحولات اکنون افغانستان، به شدت تنزل داده است.
باوجوداین، این نوع نگاه مطلق انگارانه و یا اتخاذ تصمیم بر اساس آن، با واقعیت و الزامات سیاست عملی، ناسازگار است. قاعده مسلم در این مورد خاص این است که افغانستان یک جامعه سنتی است و در جوامع سنتی مانند افغانستان، انتقال و یا زوال نقش و جایگاه اجتماعی - سیاسی رهبران سنتی، یک امر بسیار زمانبر است. بنابراین، موانع موردی نمیتواند به آسانی ریشههای تعلقات و مناسبات آنان را با هواداران سنتی، قومی و منطقهای آنها از بین ببرد و یا باعث خلع جایگاه آنان شوند. از این رو نمیتوان نقش و جایگاه اکثریت رهبران سنتی جهادی و سیاسی در تبعید را با سیاستمدارانی چون اشرف غنی، مقایسه کرد. برای نمونه تفاوت اصلی میان حامد کرزی و اشرف غنی بهعنوان دو سیاستمدار پیشین افغانستان، همین نقش و جایگاه سنتی آنان در تاروپود جامعه افغانستان است.
جایگاه سنتی رهبران تبعیدی افغانستان، میتواند با اندک زمینهای، دوباره آنان را با عمق جامعه پیوند دهد و باعث ایفای نقش مجدد آنان در جامعه شود. چنانچه در اول دهه هشتاد، با ایجاد یک نظم جمهوری جدید در افغانستان، نخبگان جوان و جدید افغانستان نتوانستند، رهبران سنتی را از میدان بیرون کنند.
2- نقش و جایگاه مخالفان طالبان در نزد کشورهای منطقه
در آستانه توافق سیاسی طالبان و آمریکا در دوحه، رهبران جهادی و سران احزاب سیاسی افغانستان، با وضوح تمام از طرف آمریکا نادیده گرفته شدند. همزمان، کشورهای منطقه با آغاز نشستهای منطقهای با حضور نمایندگان طالبان، کوشش کردند که نقش خود را برای افغانستان پس از خروج آمریکا، بازیابی کنند. در آن زمان، رهبران جهادی و سران احزاب سیاسی افغانستان تلاش کردند تا در نزد کشورهای منطقه، همطراز با رهبران طالبان، مورد توجه و احترام قرار گیرند، اما به دلیل همسویی آنان با آمریکا و نظام پیشین افغانستان، این خواستۀ آنان محقق نشد. در سالهای بعد نیز این رویه ادامه یافت. در «نشست فرمت مسکو» امسال، از رهبران جهادی و سران احزاب سیاسی مخالف حکومت طالبان، دعوت صورت نگرفت. این نوع رویکرد کشورهای منطقه، دلالت بر این نکته دارد که اولاً مخالفان طالبان نتوانستند با قدرت، ابراز موجودیت کنند؛ طوری که نادیده انگاشتن آنان کاملا ممتنع شود. ثانیاً، رهبران مخالفان طالبان نتوانستند براساس واقعیت موجود افغانستان و منطقه، یک راهبرد همسو با منافع مشترک منطقهای اتخاذ کنند.
با وجود این، نشستهای اخیر مخالفان طالبان در تاجیکستان، مسکو و وین، دلالت واضح بر این دارد که مخالفان حکومت طالبان به تدریج مورد توجه برخی کشورها از جمله کشورهای منطقه قرار میگیرند. هرچند که این نوع میزبانی کشورها دلالت بر حمایت راهبردی از جبهه مقاومت علیه طالبان ندارد ولی این معنا را میرساند که آنان در نگاه این کشورها، دارای پتانسیل و ظرفیت نسبتاً غیر قابل انکاری هستند وگرنه در صحنه سیاسی، هیچ کشوری بدون یک چشم انداز مشخص، برای گروههای مخالف حکومت طالبان، زمینه مانور را فراهم نمیکند. علاوه بر پتانسیل بالقوه مخالفان طالبان، چگونگی نقش و جایگاه اپوزیسیون حکومت طالبان در نزد کشورهای منطقه، تابع متغیرهای بینالمللی نیز هست. از این رو، اکنون که دولت آمریکا بهوضوح در تلاش برای تعامل با حکومت طالبان است، چگونگی تعامل حکومت طالبان با دولت آمریکا، قطعا بر جایگاه رهبران مخالف طالبان در نزد کشورهای منطقه، تأثیر جدی خواهد گذاشت.
3- عملکرد دولت آمریکا و مخالفان حکومت طالبان
نقش و جایگاه اپوزیسیون حکومت طالبان در افغانستان و چگونگی روابط آنان با کشورهای منطقه، در چگونگی تعامل آمریکا با آنان، تأثیر مستقیم دارد. با همین رویکرد، این سؤال مطرح است که چرا با وجود همکاری جبهه متحد شمال با آمریکا و موافقت آن با حضور نظامی آمریکا در افغانستان در سال1380، در طول دو دهه گذشته، آمریکا نگذاشت که قدرت رسمی افغانستان به دست جبهه شمال بیفتد. این در حالی است که اسناد متعددی دلالت بر پیروزی عبدالله عبدالله بهعنوان نماینده جبهه شمال، در انتخابات ریاست جمهوری وجود داشت، ولی آمریکا مستقیما در انتخابات افغانستان دخالت کرد و دیپلماتهای متعدد آمریکایی بر این دخالت اذعان هم کردهاند. نتیجه بررسیها نشان میدهد که رهبران مجاهدین و سران احزاب سیاسی جبهه متحد شمال بهعنوان مخالفان طالبان، در پروسه حضور نظامی و سیاسی آمریکا قمار سیاسی زدند و باختند. با آن که رهبران جهادی افغانستان در یک جبهه مشترک نظامی، زمینه حضور نظامی آمریکا را در افغانستان مهیا ساختند ولی در فرجام کار، دولت آمریکا در توافقنامه سیاسی دوحه، طالبان را بر رهبران جهادی افغانستان ترجیح داد. شواهد تاریخی نشان میدهد که آمریکا همیشه متحدان خود را در لحظه آخر تنها رها میکند. علاوه براین، دولت آمریکا در آستانه عادیسازی روابط با طالبان، استفاده از گزینه تحریم علیه برخی از عناصر مخالف طالبان در نظام پیشین افغانستان را نیز در دستور کار قرار داده است.
با این همه، این نوع رویه و رفتار آمریکا، نمیتواند در مناسبات میان آمریکا و جبهه مخالفان طالبان، یک اصل تعیین کننده در نظر گرفته شود. زیرا این اصل، تحتالشعاع یک قاعده مسلم سیاست عملی قرار میگیرد. آن قاعده این است که در حوزه سیاست، «دوست و دشمن دائمی وجود ندارد.» دلیل واقعی که این قاعده را تأیید میکند همین روابط دوفاکتوی کشورهای منطقه با حکومت فعلی طالبان در افغانستان است. از این رو، زمینههای تعامل مجدد میان اپوزیسیون طالبان و دولت آمریکا، همچنان به قوت خود باقی است.
4- زمینههای احتمالی تعامل مجدد آمریکا و مخالفان طالبان
الف) بازی دوگانه آمریکا در حوزه افغانستان
با کودتای داوودخان در سال 1352، قدرت سیاسی و دولت در افغانستان ثبات خود را از دست داد و پس از این واقعه تاکنون پنج نظام سیاسی و دستکم هشت حکومت، با خشونت تمام از بین رفتهاند. در نیم قرن اخیر افغانستان، عمر طولانیترین نظام سیاسی در این کشور، بیست سال و عمر کوتاهترین حکومت سه ماه بوده است که متعلق به حفیظ الله امین بود. این وضعیت یک قاعده بازی خاص را در میان کشورهای بازیگر در تحولات سیاسی افغانستان بهوجود آورده است. این قاعده و منطق این است که این کشورها، هیچگاه تمام قدرت و نیروی خود را به یک طرف بازی قدرت در افغانستان اختصاص نمیدهند و همزمان که روابط خود را با حکومت مستقر در کابل حفظ میکنند، در یک کانال ویژه روابط خود را با اپوزیسیون حکومت کابل نیز در حالت آماده به کار (stand by) نگه میدارند. به همین خاطر این کشورها، همیشه در تحولات افغانستان نقش و جایگاه خود را دارند و توازن خود را با رقبایشان در قبال تحولات افغانستان و منطقه، تنظیم میکنند.
به همین سبب است که همزمان با پدیدار شدن نشانههایی از تلاش آمریکا برای تعامل با حکومت طالبان، نشست اپوزیسیون طالبان در تاجیکستان برگزار شد و بلافاصله از جبهه مقاومت ملی افغانستان و اپوزیسیون حکومت طالبان، توسط یک جناح پارلمانی روسیه و با اجازۀ دولت روسیه، در مسکو میزبانی شد.
عین همین قاعده بازی توسط جبهه غرب به رهبری آمریکا در قبال اپوزیسیون حکومت طالبان نیز به کار گرفته میشود. نشست اپوزیسیون حکومت طالبان بلافاصله پس از نشستهای دوشنبه و مسکو در وین اتریش، دلالت و نشانههای واضح بر اجرای این قاعده بازی توسط جبهه غرب نیز دارد. با این نگاه، روند تعامل و عادیسازی روابط میان آمریکا و حکومت طالبان، هم تاثیر مستقیمی بر جایگاه اپوزیسیون حکومت طالبان در نزد کشورهای منطقه دارد و هه تاثیر جدی بر امکان فعال شدن نقش میانجیگری آمریکا میان حکومت طالبان و مخالفان آن خواهد داشت.
علاوه بر رقابتهای منطقهای، جایگاه نسبی و سنتی رهبران اپوزیسیون حکومت طالبان در میان عموم مردم افغانستان، دولت آمریکا را ترغیب میکند که بازیگران سنتی افغانستان را به کلی نادیده نگیرد. اما آیا این رهبران سنتی افغانستان در عالم تبعید، دوباره به آمریکا و جبهه غرب اعتماد خواهند کرد؟ رفتارشناسی اصحاب قدرت در افغانستان اثبات کرده است که در راستای کسب قدرت هر کاری محتمل است و آزموده، باز هم آزموده میشود.
ب) عدم همراهی طالبان با سیاستهای آمریکا
عامل دیگری که فرضیه تعامل مجدد میان اپوزیسیون حکومت طالبان و آمریکا را بهعنوان یک سناریو، ممکن میسازد، عدم همراهی و تبعیت حکومت طالبان از سیاستهای آمریکاست. رفتارشناسی طالبان در بیش از دو سال گذشته نشان میدهد که حکومت طالبان تلاش دارد برخلاف نظام پیشین افغانستان، در تبعیت کامل از سیاستها و مطالبات آمریکا قرار نگیرد. تنش سیاسی میان حکومت طالبان و دولت پاکستان بهعنوان متحد سیاسی آمریکا در منطقه، نیز بیانگر آن است که برخلاف انتظارها، حکومت طالبان تبعیت لازم را از آمریکا و متحدان او ندارد. با آنکه دولت آمریکا در دو سال گذشته حالت تأمل را در پیش گرفت ولی شواهد نشان میدهد که دولت آمریکا بر آن است تا خطوط ارتباطی خود را با حکومت طالبان تقویت کند. با این نگاه، دولت آمریکا اقدام عملی را برای عادیسازی روابط و ایجاد تعامل با حکومت طالبان آغاز کرده است. از آن جا که حکومت طالبان در رقابت میان آمریکا و قدرتهای منطقه، حفظ توازن و تعادل را برای حکومت خود حیاتی میداند، احتمال میرود آمریکا از طریق تعامل با حکومت طالبان نیز به مطالبات کلان خود دست نیابد. چنان که پاکستان دست نیافت. این سناریوی احتمالی، ممکن است آمریکا را در انجام بازیدوگانه در تحولات افغانستان مصمتر کند که در این صورت زمینههای تعامل اپوزیسیون حکومت طالبان با دولت آمریکا نیز از قِبَل این سیاست، فراهم خواهد شد.
ج) اقدام طالبان علیه آمریکا و آغاز سناریوی دهه هشتاد
حادثه یازده سپتامبر و در نتیجه سقوط حکومت طالبان در پی حمله نظامی آمریکا در آغاز دهه هشتاد، برای رهبران فعلی طالبان امری فراموش ناشدنی است. از این رو، حفظ و دوام حکومت، ممکن است بر هر امر دیگری در نظر طالبان ارجح باشد. با وجود این، شرایط پیچیدۀ افغانستان در این دوره از حکومت طالبان نیز، میتواند باعث شود که این کشور محل وقوع هر نوع رخداد غیر مترقبه باشد. با این نگاه، در یک فرضیه محتمل، وقوع هر نوع اقدام امنیتی علیه منافع آمریکا و متحدان آمریکا از خاک افغانستان، سناریوی جدیدی را رقم خواهد زد. چرا که یکی از مواد الزامی در توافقنامه سیاسی دوحه، میان طالبان و آمریکا این است که «گروه طالبان متعهد است که از خاک افغانستان هیچ تهدیدی علیه آمریکا و متحدان آمریکا صورت نگیرد.» لذا در صورت وقوع هر نوع تهدید امنیتی علیه آمریکا و متحدان آمریکا از قلمرو حاکمیت طالبان، این سناریوی احتمالی وجود دارد که دوباره میان آمریکا و اپوزیسیون سیاسی و نظامی طالبان ائتلاف شکل گیرد که مسلماً اپوزیسیون طالبان این فرصت را مغتنم خواهند شمرد. چنان که آنان در دو سال گذشته نیز منتظر حمایتهای دولت آمریکا از مخالفان حکومت طالبان بودهاند.
5- کارکرد مخالفان حکومت طالبان برای آمریکا و متحدینش
الف) بهرهبرداری نظامی آمریکا از نیروهای ویژۀ امنیتی پیشین افغانستان
همزمان با خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان برخی از فرماندهان آموزش دیدۀ نظام پیشین افغانستان نیز به آمریکا انتقال داده شدند. علاوه براینها، تمام نیروهای ویژۀ امنیتی افغانستان،که از آنها به نامهای «قطعه صفر یک و صفر دو» یاد میشد، نیز با تمام خانوادههای خود به آمریکا منتقل شدند.
این نیروهای ویژه از بعد از ظهر روز فرار اشرف غنی، کنترل اماکن خاص کابل و مخصوصاً فرودگاههای نظامی و غیرنظامی افغانستان را تا آخرین خروج سربازان آمریکایی برعهده داشتند. تمام این نیروها همزمان با خروج سربازان آمریکایی از افغانستان به آمریکا منتقل شدند. از این رو، فرض اینکه این گردانهای خاص «صفر یک و صفر دو» در آینده توسط آمریکا دوباره در عملیاتهای نظامی در منطقه به کار گرفته شوند، دور از ذهن نیست. این نیروهای با معیارهای سخت از میان جوانان مستعد افغانستان، گزینش و سپس تحت آموزش فنی در افغانستان و خارج از افغانستان قرار گرفتند.
آمریکا هزینههای مصرف شده و توانایی این نیروهای آموزش دیده را بدون استفاده نخواهد گذاشت. آنچه که این احتمال را افزایش میدهد این است که آمریکا تلاش زیادی برای انتقال سیاستمداران کلیدی مخالف طالبان به کشور آمریکا نکرد ولی با تمام تلاش، ژنرالهای آموزش دیده و سربازان آموزش دیده را با خانوادههای آنان به آمریکا منتقل کرد.
این ژنرالهای بلند پایه افغان در خاک آمریکا، تاکنون تلاش کردهاند علیالظاهر، جایگاه خود را در صف اپوزیسیون حکومت طالبان حفظ کنند. در مهر امسال، شماری از همین ژنرالهای نیروهای امنیتی پیشین افغانستان، یک تشکل سیاسی- امنیتی را به نام «جبهه متحد افغانستان» تحت رهبری ژنرال سمیع سادات فرمانده نیروهای ویژۀ ارتش پیشین افغانستان در آمریکا ایجاد کردند.
با این نگاه، مخالفان و اپوزیسیون حکومت طالبان در بخش نظامی و امنیتی نظام پیشین، عملا در اختیار آمریکا هستند و میتوانند نقش و عملکرد لازم را به نفع آمریکا و مطابق هدایت آمریکا برای فردای تحولات افغانستان و منطقه ایفا کنند.
ب) همسویی سیاسی اپوزیسیون حکومت طالبان با سیاست آمریکا
در تمام دوره حضور آمریکا در افغانستان، رهبران سیاسی اپوزیسیون حکومت طالبان در قدرت و امکانات دولتِ تحت حمایت آمریکا، شریک بودند. دلیل پذیرش مشارکت این رهبران در دستگاه و امکانات نظام تحت حمایت آمریکا نیز این بود که این رهبران، حضور نظامی آمریکا را در افغانستان و منطقه یک امر مشروع میدانستند و آن را مطابق منافع ملی افغانستان میخواندند.
علاوه بر آن، این رهبران سیاسی، سیاستهای تنشآلود نظام پیشین علیه همسایگان افغانستان را مخصوصاً در دوره حکومت اشرف غنی، به نحوی با سکوت خود مورد تأیید قرار میدادند. آنچه که این رهبران مخالف طالبان را به پذیرش این نوع روش و رفتار سیاسی در تعامل با سیاست آمریکا، ترغیب کرد، همان حفظ منافع مشترک میان آنان و جبهه غرب به رهبری آمریکا، در آن زمان بود.
بنابراین، در یک سناریوی محتمل مانند دهه هشتاد، همکاری و مشروعیتبخشی به مداخلات دوباره آمریکا در افغانستان توسط رهبران اپوزیسیون طالبان، یک امر مفروض و ممکن به نظر میرسد. با این نگاه، همانگونه که رهبران مخالف طالبان در یک ائتلاف نظامی مشترک با آمریکا و متحدان آمریکا زمینه حضور نظامی جبهه غرب را در گذشته در افغانستان و منطقه فراهم کردند، هم اکنون نیز رهبران اپوزیسیون طالبان، این پتانسیل نسبی را در مناطق تحت نفوذ سنتی خود در افغانستان دارند.
کسانی که تجربه مستقیم از زندگی و سیاست در افغانستان دارند، درک میکنند که امکان فعال شدن پتانسیلهای رهبران اپوزیسیون حکومت طالبان در داخل افغانستان در صورت حمایت همه جانبه و تجهیز قدرتهای بیرونی، یک امر بسیار سهل و سریع است.
در این بین، یک نکته روانشناسانه را نیز نباید نادیده گرفت که آمریکا در تلاش است تا یک تفسیر وارونه را از شکست خود در افغانستان به افغانها ارائه کند. این روایت برآن است تا کشورهای منطقه را بهعنوان رقیب آمریکا، عامل اصلی قربانی شدن مردم افغانستان، معرفی کند. با در نظر گرفتن این نکته، نقش و عملکرد دیگر جریانهای ناراضی عمومی از حکومت طالبان، در صورت تعامل مجدد آمریکا با آنان، میتواند تا حدودی قابل تأمل باشد.
ج) احتمال بازاندیشی اپوزیسیون حکومت طالبان درباره سیاست آمریکا
تاریخ تحولات افغانستان پر از درسهای تلخ ولی آموزنده است. این نکته بهخوبی روشن میکند که قدرتهای بزرگ مانند آمریکا، برخلاف تأکید بر ارزشهای دموکراتیک، عملاً یک رویکرد کاملا پراگماتیک به سیاست دارند. دقیقا با همین رویکرد است که آمریکا هرجا و هر زمانی که بخواهد، تنها بر اساس منافع خود تصمیم میگیرد و به راحتی همپیمانان و یا متحدان خودش را قربانی میکند. وضعیت اپوزیسیون حکومت طالبان بهعنوان متحدان دوره حضور آمریکا در افغانستان و یا سرنوشت سیاستمداران متحد آمریکا در خاورمیانه، نمونۀ بارزی از این نوع سیاست آمریکاست. احتمال این هم وجود دارد که اپوزیسیون حکومت طالبان بهعنوان متحد آمریکا در دوره جمهوریت، اکنون کاملا به سیاست آمریکا بیاعتماد شده باشد. در این صورت آنان در قبال هر نوع نقش و عملکرد خود در قبال سیاست آمریکا در افغانستان، بیشتر تأمل و بازنگری خواهند کرد.
موضوع دیگری که بر نقش و عملکرد رهبران اپوزیسیون حکومت طالبان بیتأثیر نیست، نقش و تأثیر منطقهگرایی بر سیاست آینده افغانستان است. تحولات سالیان اخیر افغانستان بهخوبی اثبات کرد که عدول و یا انحراف افغانستان از نظم منطقهای و ادغام یا گرایش در نظم غربی به رهبری آمریکا، برای افغانستان نمیتواند ثبات و پایداری سیاسی- امنیتی را تضمین کند. حکومت طالبان نیز دقیقا به این نکته واقف است.
بدون تردید، اپوزیسیون حکومت طالبان نیز به این نتیجه رسیدهاست که پایداری امنیت در افغانستان، رابطه مستقیم با امنیت و ثبات منطقهای دارد و پایداری دولت در افغانستان نیز نیاز مبرم به حمایت کشورهای منطقه دارد. این واقعیتهای مسلم و تجربه شده، ممکن است در نحوۀ عملکرد و رویکرد اپوزیسیون حکومت طالبان با آمریکا، دخالت جدی داشته باشد.
با این همه، این مسئله تا هنوز همچنان مبهم است که در صورت خواست و یا تعامل جدی آمریکا با حکومت طالبان و یا اپوزیسیون طالبان، آیا آنان آمریکا را به رقبای آمریکا در منطقه ترجیح خواهند داد یا خیر؟ تنها زمان میتواند این موضوع را به روشنی مشخص کند.
سخن آخر
اپوزیسیون حکومت طالبان در شرایط کنونی، فاقد نقش فعال در شکل دهی تحولات سیاسی افغانستان است. از این رو، هیچ نقش و عملکردی را نمیتواند در راستای سیاستهای جبهه غرب به رهبری آمریکا انجام دهد. با این وجود رهبران اپوزیسیون حکومت طالبان، پتانسیل و ظرفیت بالقوه را برای انجام چنین نقشی، در صورت دریافت حمایت جدی آمریکا و متحدانش، دارند. رهبران شناخته شدۀ اپوزیسیون حکومت طالبان در تبعید، بارها به این موضوع با این عبارت اعتراف کردهاند که اگر از سوی قدرتهای بزرگ مورد حمایت و تجهیز قرار گیرند در کمترین فرصت تحولات جدید را در افغانستان رقم خواهند زد. مراد آنان از این قدرتهای بزرگ، بدون تردید و قبل از همه، دولت آمریکا است.
این سخن در عین حال که بخشی از واقعیتهای تلخ و غیر قابل انکار در افغانستان است، گویای این حقیقت نیز هست که رهبران سیاسی اپوزیسیون طالبان، همچون خود طالبان وقتی در موقعیت اپوزیسیون بودند و همچون تمام کسانی که علیه هر حکومتی در افغانستان میجنگیدند، با درجات متفاوت، به جای تکیه بیشتر بر قدرت بومی و مردمی، بیشتر متکی به عوامل و متغیرهای بیرونی بودهاند، که همین رویکرد و رویه، باعث قربانی شدن افغانستان شده است.
انتهای مطلب/
*کارشناس مسائل افغانستان