بهرغم درخواست جامعه جهانی و حکومت طالبان از پاکستان، اصرار پاکستان بر اخراج اجباری مهاجرین افغان در این فصل سرد، دلالت صریح بر این موضوع دارد که سفر هیأتهای عالیرتبه دو کشور در سال جاری، باعث ایجاد تفاهم میان اسلامآباد و حکومت طالبان و منجر به حل و فصل مسئله تحریک طالبان پاکستان نشده است. طبق اظهارات صریح مقامهای پاکستانی، اکنون اسلام آباد وارد واکنشهای عملی در برابر حکومت طالبان شده و آن را با گزینه اخراج مهاجرین افغان آغاز کرده است. با تدوام این سیاست پاکستان، 3 سناریو را میتوان برای فرا روی روابط دو کشور مطرح کرد؛ سناریوی تنشزدایی و تعامل سیاسی، سناریوی دوام تنش نسبی با هدف حفظ اهرمهای فشار و سناریوی تشدید تنش با هدف فروپاشی رقیب.
مطالعات شرق/
ولیالله مرادیان*
مقدمه
بهرغم درخواست جامعه جهانی و حکومت طالبان از پاکستان، اصرار پاکستان بر اخراج اجباری مهاجرین افغان در این فصل سرد، دلالت صریح بر این موضوع دارد که سفر هیأتهای عالیرتبه دو کشور در سال جاری، باعث ایجاد تفاهم میان اسلامآباد و حکومت طالبان و منجر به حل و فصل مسئله تحریک طالبان پاکستان نشده است. برابر اظهارات صریح مقامهای پاکستان، اکنون دولت پاکستان وارد واکنشهای عملی در برابر حکومت طالبان شده و آن را باگزینهی اخراج مهاجرین افغان آغاز کرده است.
همزمان با طرح اخراج اجباری مهاجرین افغانستانی از پاکستان، برخی از مقامهای عالیرتبه پاکستان اعلام کردند که تصمیم به اخراج مهاجرین افغان، در پاسخ به عدم اقدام قاطعانه حکومت طالبان علیه اعضای تحریک طالبان پاکستان (TTP) اتخاذ شده است. نخست وزیر پاکستان در تاریخ ۱۷ آبان در یک کنفرانس خبری به حکومت طالبان هشدار داد که «میان تحریک طالبان پاکستان و دولت پاکستان، باید یکی را انتخاب کند». همزمان، آصف درانی، نمایندۀ ویژه پاکستان برای افغانستان ادعا کرد که نزدیک به ۶ هزار شبهنظامی تحریک طالبان پاکستان در افغانستان حضور دارند و در حملات علیه مناطق مرزی پاکستان دخیل هستند. به دنبال آن، وزارت خارجه پاکستان نیز در تاریخ سوم آذر ابراز داشت که تحریک طالبان پاکستان از خاک افغانستان علیه اهداف پاکستان دست به عملیات میزند و از حکومت طالبان خواست که برای سرکوب این گروه اقدام کند.
تنش متقابل بین پاکستان و حکومت طالبان به فضای رسانهای دو کشور نیز راه پیدا کرده است. در حالیکه در آغاز حاکمیت مجدد طالبان، مخالفت صریح با پاکستان در رسانههای افغانستان عملاً ممنوع بود، اما اکنون فضای رسانهای و تلویزیونهای افغانستان عملاً در موضع مخالفت با پاکستان قرار گرفتهاند. این وضعیت به این معناست که هردو جانب تلاش دارند افکار عمومی را به نفع رفتار سیاسی خود، متاثر کنند. این نوع رفتار متقابل، دلالت بر این دارد که تنش سیاسی میان اسلامآباد و کابل اکنون وارد مرحله فعال خود شده است آنگونه که پاکستان عملاً برای تنبیه حکومت افغانستان و تحمیل فشار بر دولت طالبان، وارد اقدامهای عملی شده است.
اکنون این سؤال مطرح است که سناریوهای احتمالی فراروی تنش جاری بین حکومت طالبان و پاکستان چه خواهند بود؟ در پاسخ به این سؤال، سه سناریو قابل طرح است که هرکدام، با علل و احتمالات خاص خودش همراه است.
سناریوی تنشزدایی و تعامل سیاسی مجدد پاکستان و حکومت طالبان
فرضیه این سناریو این است که پس از تنش سیاسی موجود، سرانجام دو طرف متقاعد خواهند شد که تعاملات سیاسی خود را دوباره ارتقا دهند. دلایل زیر دلالت صریح بر این دارد که بهرغم اخراج مهاجرین افغانستان توسط دولت پاکستان، باز هم حکومت طالبان به تعامل سیاسی مجدد با پاکستان، روی خواهد آورد.
علت نخست این که، رفتارشناسی حکومت طالبان در دو سال گذشته نشان میدهد بهرغم پیشبینیهای اولیه، حکومت طالبان تا حدود زیادی از دخالتهای فرامرزی اجتناب کرده و سیاست کاملاً سرزمینی را در پیش گرفته است. برخلاف گروه داعش که ادعای خلافت در دارالاسلام را دارد، حکومت طالبان عملاً اثبات کرده است که ادعای حکومت فراسرزمینی را ندارد و امارت اسلامی را تنها مختص به جغرافیای افغانستان میداند. به احتمال زیاد با همین رویکرد است که غیر از درگیریهای جزئی میان مرزبانان طالبان با همسایگان، تاکنون هیچ اقدام مشخص و مستندی در حمایت از گروههای مخالف و یا تجمعهای اعتراضی در کشورهای همسایه، از جانب حکومت طالبان دیده نشده است.
این واقعیت، بیانگر آن است که طالبان از هر نوع اقدامی که باعث برانگیختگی کشورهای همسایه علیه حکومت طالبان شود، اجتناب و پرهیز میکنند. جدا از این رویکرد فکری طالبان که متفاوت با داعش است، برابر تئوریهای واقعگرایانه در تحلیل روابط بین دولتها نیز میتوان رفتارشناسی حکومت طالبان را مورد تحلیل قرار داد. تجربه و سرنوشت دولتهای افغانستان در پنجاه سال اخیر نشان داده است که هرگاه کابل سیاست و رویۀ امنیتیسازی جغرافیای افغانستان را در قبال کشورهای همسایه در پیش گرفته در سراشیبی زوال قرار گرفته است. این تجربیات سیاسی، درستی یک قاعدۀ پذیرفته شده در جامعهشناسی سیاسی را به اثبات میرساند؛ مطابق این قاعده، هر نهاد و سیستمی که قدرت تعامل و سازگاری با محیط پیرامون خود را نداشته باشد، محکوم به زوال است.
به احتمال زیاد حکومت طالبان به مفاهیم و دلالتهای این فاکتورهای یاد شده عملاً دست یافته است. گویا طالبان تاحدودی به این سنجیدگی عقلانی رسیده است که از سرنوشت تلخ ولی آموزنده دولتهای پیشین افغانستان درس بگیرد و از تنش سیاسی با کشورهای همسایه پرهیز کند. علاوه بر این تئوریها، حکومت طالبان تجربۀ یک بار سقوط را به دلیل تنشهای سیاسی و امنیتی در اول دهه هشتاد شمسی در کارنامۀ سیاسی خود دارد. از این رو، شواهد بیانگر این است که حکومت طالبان، به احتمال زیاد حفظ و دوام نظام و حکومت خود را نسبت به هر موضوعی دیگری اولویت خواهد داد و از بروز و یا دوام هرگونه تنش در محیط پیرامون اجتناب خواهد کرد.
با این نگاه، سناریوی از سرگیری و تقویت مجدد تعاملات حکومت طالبان با دولت پاکستان حتی پس از اخراج مهاجرین غیرقانونی افغانستان از پاکستان، یک امر ممکن و شاید حتمی به نظر میرسد.
از جانب دیگر، یکی از احتمالها و برداشتها در مسأله اخراج مهاجرین افغان از پاکستان، تغییر و انحراف ذهنیت عمومی در پاکستان از مشکلات داخلی با هدف مدیریت اوضاع جاری و سمت و سو دادن افکار عمومی برای انتخابات پیش رو در پاکستان، است. با این نگاه، بعید نیست که دولت بعدی پاکستان نیز برای از سرگیری و تقویت تعاملات سیاسی با حکومت طالبان وارد عمل شود.
مساله دیگری که احتمال از سرگیری و تقویت تعاملات سیاسی پاکستان را با حکومت طالبان تأیید میکند برخی الگوهای رفتاری گذشتۀ پاکستان است. دولت پاکستان از دهه هفتاد شمسی تاکنون طالبان را نسبت به تمام گروههای سیاسی افغانستان ترجیح داده است و برای رسیدن طالبان به حکومت و قدرت سیاسی از این گروه حمایتهای جدی کرده است. تجربۀ نیم قرن اخیر نشان میدهد که پاکستان تمایل بیشتری برای برقراری ارتباط با نهادهای ایدئولوژیک افغانستان دارد تا با نهادهای دموکراتیک.
نکتهای که باید به آن دقت کرد این است که تمام این دلایل ارائه شده، دلالتهایی هستند که وجود و امکان فرضیهی «سناریوی تعامل مجدد پاکستان و حکومت طالبان» را اثبات میکنند ولی هرگز نمیتوانند به صورت قطعی فرضیه سناریوهای رقیب را ابطال کنند. علاوه براین نگاه تئوریک، از لحاظ واقعیتهای عینی نیز نمیتوان اراده پاکستان و حکومت طالبان را در شکلگیری تحولات بعدی، علت تامّه در نظر گرفت زیرا تحولات منطقه و افغانستان دستخوش اتفاقهای غیر مترقبه نیز هست که ممکن است مدیریت اوضاع را ناخواسته از دست طالبان خارج کند.
از سوی دیگر، شرایط افغانستان مدتها است که از حالت بسیط خارج شده است و بازیگران متعددی در شکلگیری تحولات آن دخالت دارند. رفتارشناسی گذشته پاکستان نشان میدهد، هرجا که بازیگران بینالمللی در شکلدهی شرایط و تحولات افغانستان دست برتر را پیدا کردهاند، پاکستان تغییر تاکتیک داده و با بازیگر هژمون، همسو شده است، همان طور که این تاکتیک در حمله آمریکا به افغانستان و سقوط حکومت اول طالبان تجربه شد.
به هر ترتیب، اگر حکومت طالبان نتواند با مدیریت درست اوضاع، به شکلگیری سناریوی اول کمک کند، به احتمال زیاد سناریوی دوم به وقوع خواهد پیوست.
سناریوی دوام تنش نسبی با هدف حفظ اهرمهای فشار
سناریوی احتمالی دیگر، ادامه تنش موجود به مثابه یک تاکتیک است. وضعیت ژئوپلیتیک پاکستان به گونهای است که کانونهای منازعه در این کشور تا مدتها فعال میماند. اگر به چگونگی نظم بینالمللی در سدۀ گذشته نگریسته شود، به خوبی قابل درک است که تلاش بازیگران بزرگ بر این بوده است که کانونهای منازعه را در منطقه مورد نظر از طریق تأسیس بعضی کشورها و دولتها و نحوهی تقسیم مرزها، همیشه فعال نگه دارند. تأسیس پاکستان و منازعۀ کشمیر، خط دیورند و نحوه تاسیس و مرزبندی دیگر واحدهای جغرافیایی مورد منازعه، ربط معناداری با کانونهای منازعه در بازیهای بزرگ قرنهای گذشته دارد. این کانونهای منازعه به حدی پیچیدهاند که به راحتی قابل حل نیستند. این وضعیت، کشورهای درگیر منازعه از جمله افغانستان و پاکستان را وادار به اتخاذ یک استراتژی مشخص در قبال همدیگر میسازد که «قدرت فشار» و «قدرت بازدارندگی» دو عنصر اصلی این استراتژی را تشکیل میدهند.
برای نمونه، در سلطنت ظاهرشاه از مسئله پشتونستان بهعنوان اهرم فشار علیه پاکستان استفاده شد و بعداً افغانستان با خرید اسلحه و تجهیزِ ارتشِ افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی، قدرت بازدارندگی خود را علیه تهاجم احتمالی پاکستان ارتقا داد. در مقابل، پاکستان با اعطای خودمختاری فدرال به منطقه پشتونستان پاکستان، جلو چالشهای سیاسی این منطقه را گرفت و این گونه اهرم فشار افغانستان را از بین برد. سپس پاکستان با تولید سلاح اتمی به قدرت بازدارندگی دست یافت و خطر تهاجم افغانستان را به پاکستان، برای همیشه از بین برد.
با وجود این، پاکستان در نیم قرن اخیر، با حمایت از مخالفان سیاسی دولتهای افغانستان، نوعی قدرت و اهرم فشار را در دست داشته است که در مواردی باعث فروپاشی نظام سیاسی افغانستان نیز شده است. با حاکمیت مجدد طالبان در افغانستان برای نخستن بار وضعیت برعکس شده است و حکومت طالبان در یک بازی پیچیده، قدرت دخالت در سیاست و امنیت پاکستان را به دست آورده است. دو سؤال اساسی در این مورد مطرح است. نخست این که میزان همکاری حکومت طالبان با تحریک طالبان پاکستان چه اندازه است؟ دوم این که قدرت بالفعل تحریک طالبان پاکستان برای به چالش کشاندن دولت پاکستان چه اندازه است؟ برای پاسخ به این سؤالها شاخصهای مشخصی در دست نیست.
ولی از نگرانیهای پاکستان در قبال فعالیت تحریک طالبان پاکستان و حمایت حکومت طالبان از این گروه، به خوبی استنباط میشود که در نگاه استراتژیستهای پاکستان، تحریک طالبان پاکستان با حمایت حکومت طالبان افغانستان، پتانسیل و قدرت بالقوه را برای اعمال فشار بر دولت پاکستان، در سالهای پیشرو دارد. قابل ذکر است که بجز منازعه دیورند، منازعات دیگری مانند منافع سیاسی هند در افغانستان نیز بهعنوان کانون تنش میان پاکستان و افغانستان مطرح است ولی بحث در اینجا ذکر این کانونهای منازعه نیست، بلکه بحث این است که این کانونهای منازعه، همیشه اسلامآباد و کابل را واداشته است که برای حفظ تعادل دو جانبه، اهرمهای فشار و قدرت بازدارندگی را برای خود آماده و مهیا داشته باشند. آنچه که حکومت طالبان را برای حفظ این اهرم فشار مصمم میکند فلسفهی وجودی خود طالبان است و هیچ استدلالی روشنتر از این نیست. پاکستان از طالبان بهعنوان اهرم فشار علیه دولتهای افغانستان تا آنجا استفاده و از آنها حمایت کرد که نتیجه عملی آن فروپاشی نظام سیاسی و ارتش افغانستان شد.
بنابراین در سناریوی مورد نظر، احتمال میرود که حکومت طالبان در برابر اعمال فشار پاکستان از طریق اخراج مهاجرین و ایجاد مشکلات ترانزیتی، بهزودی و بهآسانی از اهرمهای فشار خود، دست نکشد. با این نگاه، احتمال آن میرود که این تنش تا مدتی به صورت یک زورآزمایی سیاسی ادامه پیدا کند و حکومت طالبان اقتدار و قدرت ایستادگی خود را در برابر فشارهای وارده به رقبای خود نشان دهد. احتمالاً حکومت طالبان تلاش خواهد کرد از این طریق، میزان اعتماد به نفس خود را به افکار عمومی افغانستان نیز نشان دهد.
سناریوی تشدید تنش با هدف فروپاشی رقیب
این سناریو زمانی محتمل است که اعمال فشار پاکستان علیه حکومت طالبان و متقابلا حمایت حکومت طالبان از گروههای مخالف پاکستان به حدی برسد که «منافع ملی» و«حیثیت ملی» طرفین مورد آسیب جدی قرار گیرد.
در صورتی که دولت پاکستان فشارهای تنبیهی خود را علیه حکومت طالبان از حد عادی فراتر ببرد و کابل را در تنگنا قرار دهد، متقابلاً حکومت طالبان نیز حمایت خود را از حملات تحریک طالبان پاکستان افزایش خواهد داد. در این صورت، بدون تردید دولت پاکستان برای براندازی حکومت طالبان اقدام همهجانبه خواهد کرد و در این راستا، ابزارهای ذیل را به کار خواهد گرفت:
الف: فشارهای اقتصادی
دولت پاکستان در این سناریوی احتمالی، حکومت طالبان را در برابر محدودیتها و فشارهای متعدد ترانزیتی و اقتصادی قرار خواهد داد. پاکستان در زمانهای مختلف از این ابزار استفاده کرده و در سال جاری برای چندمین بار گذرگاه تورخم را به روی تاجران افغانستان بسته است.
ب: تقویت داعش خراسان
در این سناریو، پاکستان داعش خراسان را بهعنوان رقیب اصلی حکومت طالبان، تقویت همهجانبه خواهد کرد. دو دلیل این احتمال را تقویت میکند. نخست این که تئوری کلاسیک تاکنون این بوده که دشمنِ دشمنِ من، دوست من است. دوم این که، الگوهای عینی در دو دهه اخیر وجود دارند که برخی تحولات مهم سیاسی و امنیتی، برخی دولتها را متقاعد ساخته تا با گروههایی متحد شوند که میان آنها هیچ سنخیت فکری و عقیدتی وجود نداشته است. اگر پاکستان از گزینه داعش با تمام توان استفاده کند، این استراتژی در دراز مدت، دوباره مانند دهه هفتاد شمسی، کابل را به روسیه، چین و ایران، و پاکستان را به آمریکا نزدیکتر خواهد کرد.
ج: حمایت جدی از مخالفان سیاسی حکومت طالبان
در چنین سناریویی، دولت پاکستان به احتمال زیاد به سراغ رهبران تبعیدی افغانستان نیز خواهد رفت. هر چند که رهبران مجاهدین سابق و احزاب جهادی مخالف طالبان، به پاکستان اعتماد ندارند، ولی به احتمال زیاد، آنان در چنین وضعیتی حتی از باب تاکتیک به صورت مقطعی از کمکها و حمایتهای نظامی، امنیتی و استخباراتی پاکستان استفاده خواهند کرد.
اقدامهای متقابل حکومت طالبان علیه پاکستان
در این سناریوی احتمالی، متقابلا حکومت طالبان نیز از برخی فرصتها و ابزارها علیه پاکستان استفاده خواهد کرد که عبارتند از:
الف: حمایت همهجانبه از تحریک طالبان پاکستان
در چنین سناریویی، حکومت طالبان تمام توان سیاسی، عقیدتی و نظامی خود را در حمایت از تحریک طالبان پاکستان به کار خواهد انداخت. برای حکومت طالبان، این امر از آن رو تأثیرگذار تلقی میشود که تحریک طالبان پاکستان با ملاهبتالله آخوندزاده رهبر طالبان، بیعت کرده است و یک پیوند ایدئولوژیک میان آنها وجود دارد.
ب: تعامل امنیتی حکومت طالبان با کشورهای منطقه در برابر داعش
در حالی که حکومت طالبان تا هنوز موجودیت داعش شاخه خراسان را در افغانستان انکار میکند ولی در این سناریوی احتمالی، حکومت طالبان به ناچار به همکاریهای مشترک با کشورهای مخالف داعش در منطقه رو خواهد آورد. در این صورت ممکن است زمینههای احتمالی برای مبارزه مشترک منطقهای علیه داعش خراسان با محوریت کابل، فراهم شود.
ج: تلاش کابل برای ایجاد راههای تزانزیتی بدیل
در این سناریو، در مقابل فشارهای ترانزیتی پاکستان علیه کابل، حکومت طالبان با تمام توان برای ادغام و اتصال در مسیرهای ترانزیتی بدیل مانند بندر چابهار، بندرعباس، طرح ریلی خواف - هرات و همچنین کریدور آسیای مرکزی، تلاش جدی و همه جانبه خواهد کرد.
د: تلاش کابل برای تشکیل دولت فراگیر و مشارکت سیاسی
در این سناریوی احتمالی، حکومت طالبان بیش از هر چیزی به انسجام ملی از طریق ایجاد فرصتهای مشارکت سیاسی برای اقوام و مذاهب افغانستان در ساختار حکومت، اقدام خواهد کرد. زیرا تهدید دشمن بیرونی، همیشه دولتهای مستقر را به انسجام ملی علاقهمند میکند. تجربههای سپری شده در این مورد در افغانستان نمونههای زیادی دارد، البته با ذکر این نکته که دولتهای کابل در برخی موارد وقتی برای مشارکت و همپذیری با مخالفان سیاسی اقدام کردهاند که وقت مناسب آن گذشته و فرصتها به هدر رفته است و مخالفان هم بجز تصرف و تملک تمام قدرت، به چیزی دیگر راضی نشدهاند.
جمعبندی
بدون تردید، تصمیم پاکستان درباره اخراج گسترده مهاجرین افغانستان در فصل سرما، دلالت بر وجود تنش سیاسی میان پاکستان و حکومت طالبان دارد. در میان تمام عوامل تنشزا، بنا به اعلام دولت پاکستان، وجود تحریک طالبان پاکستان در خاک افغانستان یگانه عامل اصلی تنش فعلی میان این دو کشور است.
در عین حال که بنا به تجربههای سپری شده، حکومت طالبان در یک سنجش سیاسی و احتیاطی، تلاش خواهد کرد تا قدرت دخالت و اهرم فشار خود را علیه پاکستان بهعنوان یک سپر دفاعی حفظ کند ولی راهکارهایی را برای اقناع و حفظ آرامش پاکستان نیز روی دست خواهد گرفت. حکومت طالبان دقیقاً متوجه است که منازعه فعال کابل با کشورهای پیرامون، دردسرهای زیادی را برای بقا و دوام حکومتهای افغانستان بههمراه دارد. از این رو، در عین حال که هر سه سناریوی یاد شده هرکدام علتها و احتمالهای مطرح شدۀ خود را دارد ولی از نگاه این نوشته، احتمال و استدلال سناریوی اول قویتر به نظر می رسد.
رفتارشناسی طالبان در دو سال گذشته نیز حکایت از سنجشگری خاصی از سوی طالبان در تعامل با همسایگان دارد که این تجربه، تحقق سناریوی اول را تقویت میکند ولی بازهم باید گفت که این سناریو نمیتواند به طور کلی دو سناریوی فرضی رقیب را باطل و یا احتمال تحقق آن دو را به کلی سلب کند.
احتمال وجود یک رفتار شناور میان این سناریوها، احتمال دیگری است که امکان عملی شدن دارد. به این معنا که هر یک از سناریوها تا جایی دنبال شود و به تناسب تغییر رفتارِ طرفِ مقابل، سناریوی دیگر در دستور کار قرار گیرد.
انتهای مطلب/