پیچیدگی مضاعف مناسبات چندلایه و چندوجهی در آسیای مرکزی طبیعتا بروندادهای راهبردی زیادی را در بر دارد که این بروندادها را میتوان به عنوان بخشی از ویژگیهای بازی بزرگ چندوجهی نیز در نظر گرفت. از جمله مهم ترین بروندادهای این امر میتوان به افزایش دایره تأثیرگذاری فرامنطقهای آسیای مرکزی با ظهور ابتکارهای منطقهای اشاره داشت. در حقیقت ابتکارهای سیاسی، امنیتی و بویژه ژئواکونومیکی در این منطقه بوضوح بر روندهای بینالمللی و حتی نظم جدید در ساختار نظام بینالملل اثرگذار خواهند بود.
مطالعات شرق/
امید رحیمی؛ پژوهشگر مؤسسه مطالعات راهبردی شرق
مقدمه
آسیای مرکزی در طول سه دهه گذشته یک دوره گذارِ طولانی را طی کرده است. این دوره گذار، همچنان به پایان نرسیده و در مرحله حساسی قرار گرفته است. تلاقی منافع بازیگران بزرگ بینالمللی و نیز قدرتهای منطقهای همزمان با شکلگیری تحولات بنیادین در ساختار نظام بینالملل، این دوره گذار را با پیچیدگیهای مضاعفی روبرو کرده است. این دوره را میتوان به یک بازی بزرگ چندوجهی تشبیه کرد که تمایزهای بنیادینی نسبت به بازی بزرگ مصطلح و حتی بازی بزرگ تئوریزه شده در دو دهه گذشته دارد. در چنین شرایطی شناسایی منافع و اقدامهای کوتاه و بلندمدت برای نیل به اهداف مورد نظر معمولاً با پیچیدگیهای مضاعفی همراه بوده و مستلزم صرف هزینههای بیشتری است. با توجه به این شرایط، شناسایی دینامیسمهای تعارض و همسوئی منافع و فهم درست روندهای سیاسی و بینالمللی در زمان و مکان مناسب، میتواند بهطور محسوسی در کاهش این هزینهها تأثیرگذار باشد. از این منظر پذیرش شرایط جدید، فهم دینامیسمها و طراحیهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت بخشی از الزامهای سیاستگذارانه بازیگران فعال در این منطقه را تشکیل میدهد. در این برآورد راهبردی تلاش میشود تا ضمن فهم پیشزمینهها و محرکههای شرایط جدید، ماهیت و ویژگیها و در نهایت بروندادهای راهبردی آن مورد ارزیابی و تحلیل قرار بگیرد تا از قِبَل آن بتوان به بسترهایی برای برسازی بایستههای سیاستگذارانه جمهوری اسلامی ایران با تمرکز بر آسیای مرکزی و در سطح تحلیلی وسیعتر، در سیاست همسایگی دست یافت.
محرکهها و پیشزمینه شکلگیری
علل و عوامل زیادی در شکلگیری بازی بزرگ چندوجهی در آسیای مرکزی دخیل بودهاند. افول روسیه اصلیترین فاکتور در این زمینه است. در حالی که انتظار میرفت با به قدرت رسیدن "ولادیمیر پوتین" و احیاء سیاست اوراسیاگرایی در روسیه، شاهد بازگشت وجوهی از هژمونی منطقهای روسیه در آسیای مرکزی باشیم، اما روندهای منطقهای اثبات کرد این فرایند اساسا در شرایط فعلی بازگشتناپذیر است. لذا، افول روسیه به عنوان یک واقعیت اجتنابناپذیر در منطقه پذیرفته شد. در کنار آن شاهد ظهور مسالمتآمیز چین با عمقی بیشتر در آسیای مرکزی بودیم. از زمان تعریف ابتکار "کمربند و جاده" توسط دولت "شی جین پینگ" در سال 2013 و بازتعریف منافع ژئواکونومیک و ژئواستراتژیک چین در قبال آسیای مرکزی، نوع نقش و بازیگری چین در این منطقه نیز به موازات سطح بینالمللی تغییر کرد. ظهور چین نخستین گام از چندوجهی شدن بازی بزرگ جدید در آسیای مرکزی بود. در عین حال نکته دیگری که بسیار حائز اهمیت است، ظهور برخی شکافها در بازیگری جبهه غرب در آسیای مرکزی بود. ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا و بازیگران اروپایی به صورت منفرد کمتر نقشی به موازات یکدیگر و با رویکردهای عملیاتی یکپارچه را در طول یک دهه اخیر در آسیای مرکزی به عرصه نمایش گذاشتهاند. این تمایز رفتاری که بعضا به عنوان یک رویکرد مکمل با اتکاء به روشهای سلبی و ایجابی به صورت تلفیقی از سوی تحلیلگران غربی تعبیر شده است، در واقع در برخی حوزهها با ماهیت رقابتی و نشان دادن روندهای متعارض، وجوه افتراقآمیزی به خود گرفته است. این افتراقها در سیاستهای راهبردی نظیر ژئواکونومی منطقهای، سیاستهای انتقال انرژی، رویکردهای امنیتی نسبت به تهدیدهای بنیادین در منطقه و بویژه نوع و نحوه تعامل با جریانهای قدرتمند الیگارشی منطقهای بوضوح نمایان بوده است. البته این به معنای نفی همگرایی کلی بازیگران غربی در آسیای مرکزی نیست، بلکه مبین نوعی افتراق عملکردی و عدم تمرکز منابع و اهداف است که کاهش تمرکز و نفوذ غرب را موجب شده است.
سه مؤلفه کلیدی دیگر در طول سالهای اخیر بوضوح این روندها را تقویت کرده و باعث شکلگیری زودرس بازی بزرگ چندوجهی در آسیای مرکزی شده است. به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان با خروج نیروهای ائتلاف بینالمللی از این کشور نخستین و مهمترین فاکتور در این زمینه است. در حالی که تا پیش از این، آسیای مرکزی برای دو دهه نقش کلیدی برای فاکتور افغانستان را ایفا میکرد، از این پس خود به عنوان یک فاکتور مستقل و بویژه بازیگری ذینفوذ در افغانستان مطرح شد. این امر نوعی تغییر ماهیت در دینامیسمهای سیاسی و امنیتی منطقهای را موجب شد. در عین حال بخش مهمی از هزینههای خروج آمریکا از افغانستان بر کشورهای آسیبپذیر آسیای مرکزی تحمیل میشد که در صورت عدم مسئولیتپذیری غرب میتوانست بر بازیگری این کشورها در آسیای مرکزی نیز تأثیرگذار باشد. لذا، سطح جدیدی از تعامل بین آسیای مرکزی و غرب با محوریت افغانستان شکل گرفت. دومین فاکتور جنگ اوکراین است که در سه سطح منطقهای، میانمنطقهای و بینالمللی به طور سلبی و ایجابی بر دینامیسمهای همگرایی و تعارض در آسیای مرکزی تأثیرگذار بود. پولاریزاسیون شکل گرفته بین روسیه و غرب در سطح بینالمللی به آسیای مرکزی (به عنوان امنترین محیط پیرامونی روسیه و البته تاحدودی چین) هم تسری یافت که این امر هزینهها و البته رفتارهای جدیدی را در کشورهای منطقه ایجاب میکرد. سومین مؤلفه نیز که تعمیق نفوذ قدرتهای نوظهور منطقهای است، تحت تاثیر همین فاکتور در طول یک سال اخیر بهطور محسوسی تقویت شده است. اگرچه به لحاظ راهبردی، کشورهای آسیای مرکزی در طول یک دهه اخیر، مبتنی بر یک سیاست بلندمدت موازنهای، تمرکز ویژهای بر توسعه مناسبات با قدرتهای منطقهای داشتهاند، از زمان آغاز جنگ 2022 در اوکراین، این راهبرد موازنهای به یک الزام حیاتی در سیاست خارجی این کشورها تبدیل شد. این امر قابلیتهای موازنهای را به کشورهایی همچون ترکیه، ایران، هند، ژاپن، کره جنوبی، امارات متحده عربی و عربستان سعودی برای موازنه با قدرتهای بینالمللی در آسیای مرکزی اعطا میکند. این قابلیت موازنه به صورت منفرد طبیعتا امکانپذیر نیست، اما در یک بازی با حاصل جمع جبری مثبت و به صورت ایجابی وزن قابل توجهی را ایجاد میکند.
ماهیت و ویژگیهای بازی بزرگ چندوجهی
در حالی که بازی بزرگ به سنتیترین شیوه ممکن در قالب تقابل استراتژیک و ژئوپلیتیک نمایان بود و بازی بزرگ جدید در قالب رقابتهای اقتصادی و سیاسی در دهه 1990 و 2000 تئوریزه شد، شناسایی و فهم ماهیت و ویژگیهای بازی بزرگ چندوجهی دشوارتر و پیچیدهتر از موارد پیشین است. ویژگی شبکهای به جای دوقطبیهای مرسوم که از سطح ساختار نظام بینالملل به سطوح منطقهای تسری یافته، عامل اصلی این پیچیدگی و تمایز است. با وجود این، میتوان چند ویژگی را به عنوان مشخصه کلیدی این بازی بزرگ جدید مطرح کرد.
چندجانبهگرایی در سطح و دوجانبهگرایی در عمق، مهمترین مشخصه بازی بزرگ و عامل اصلی چندوجهی شدن آن است. تقریبا تمام بازیگران ذینفوذ در آسیای مرکزی ساختارهای نهادی را در چارچوبهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی در منطقه توسعه داده و در کنار آن چندجانبهگرایی را در قالب پلتفرم 1+5 بهطور جدی در دستور کار قرار دادهاند. در بسیاری از مؤلفههای کارکردی، این پلتفرمهای چندجانبه اشتراکهای زیادی داشته و اساسا تشخیص ماهیت تعاملی آنها با یکدیگر بوضوح مشخص نیست. در بیانیههای پایانی نشستهای 1+5 کشورهای منطقه با چین، روسیه و حتی غرب، گزارههای مشترکی همچون امنیت، استقلال، توسعه اقتصادی و احترام به تمامیت ارضی کشورهای منطقه وجود دارد و اساسا اقدام مستقیمی در این پلتفرمها برای تضعیف پلتفرم دیگر مشاهده نشده است. کما آن که اثرگذاری کارکردی این پلتفرمها در سطوح عملیاتی نیز همچنان محل تردید است. در عین حال در خلال این رویکردهای چندجانبه، تمام این بازیگران پیوندهای دوجانبه قویتری را نیز تشکیل دادهاند که دینامیسمهای تعارضی در آنها با وضوح بیشتری نمایان بوده است. عدم سازگاری رفتارهای این بازیگران در این دو پلتفرم و پذیرش آن از سوی کشورهای منطقه در چارچوب یک محافظهکاری سیاسی مهمترین ابهامی است که به چندوجهی شدن رقابتها در منطقه رسیده است. علت اصلی تفکیک سیاستهای راهبردی برخی کشورهای اروپایی از رویکردهای منسجم اتحادیه اروپا در قبال آسیای مرکزی نیز در واقع همین امر بوده است.
ظهور آسیای مرکزی به عنوان یک منطقه مستقل، دومین ویژگی بازی بزرگ جدید است. در حالی که تا پیش از این حتی غرب نیز آسیای مرکزی را به عنوان یک زیرسیستم از نظام میانمنطقهای اوراسیایی با نقش حداقلیِ بازیگرانِ منطقهای به رسمیت شناخته بود، به نظر میرسد با تغییر رویکرد ازبکستان و متعاقب آن قزاقستان، شاهد شکلگیری یک منطقهگرایی مستقل در آسیای مرکزی هستیم. برگزاری اولین نشست مشورتی سران کشورهای آسیای مرکزی و تداوم منظم آن در طول سالهای بعد و حلوفصل دائمی برخی مسائل عمیق منطقهای بدون حضور قدرتهای بزرگ در سایه این همگرایی، نخستین نشانه از این فرایند بود. این امر به معنای اعطای نقش پررنگ به کشورهایی همچون ازبکستان و قزاقستان و درواقع به رسمیت شناختن منافع و هویت آنها، کاهش پیشبینیپذیری رفتارهای بازیگران منطقهای، همگرایی عمیقتر کشورهای کوچک و بزرگ منطقه و متعاقب آن کاهش تنشها، کاهش قابلیتهای بازیگری متناقضِ قدرتهای بزرگ و در نهایت ظهور یک منطقهگرایی مستقل در آسیای مرکزی است.
بازیگری چندوجهی که به عنوان یک الزام سیاسی جدید و سپس به عنوان یک ویژگی از شرایط جدید در منطقه مطرح شد، سومین ویژگی از بازی بزرگ چندوجهی در آسیای مرکزی است. بازیگران بزرگ مکانیزمهای همکاری و رقابت را در چارچوبهای چندلایه تعریف کرده و بعضا رفتارهای متناقضی از رویکردهای اصولی خود نشان دادهاند. اقدامهای همگرایانه روسیه و غرب برای تضعیف و یا محدودیت نفوذ چین در منطقه و بالعکس، همکاری ناملموس چین و غرب برای دور زدن روسیه پس از جنگ اوکراین از جمله مصادیق این بازیگری چندوجهی است. در عین حال در حوزههای کارکردی و عملیاتی نیز تغییراتی در سیاستگذاری بازیگران کلیدی به نحوی پدید آمده که تعارض میان اهداف و منافع مختلف را در بر داشته است. رفتارهای متناقض ایالات متحده آمریکا در قبال اهداف اقتصادی، سیاسی و امنیتیِ خود که بهطور محسوس در تحولات ژانویه گذشته در قزاقستان و اعتراضهای پیش از آن مشاهده شد، مصداقی بارز از این ویژگی است. در عین حال در یک جمعبندی کلی میتوان غلبه ژئواستراتژی و گذار از بازیگری تکوجهی در حوزههای سیاسی، اقتصادی و حتی امنیتی را مهمترین مشخصه بازیگری چندوجهی جدید در نظر گرفت که ابعاد دیگر را تحت الشعاع قرار داده است. البته این رویکرد نیز در برخی تحلیلها متاثر از تعریف مُوَسّع و چندوجهی از امنیت است که در مکاتب جدید ارزیابی شده است.
مهمترین بروندادهای راهبردی
چنین پیچیدگی مضاعفی از مناسبات چندلایه و چندوجهی طبیعتا بروندادهای راهبردی زیادی را در بر دارد که این بروندادها را میتوان به عنوان بخشی از ویژگیهای بازی بزرگ چندوجهی نیز در نظر گرفت. از جمله مهم ترین بروندادهای این امر میتوان به افزایش دایره تأثیرگذاری فرامنطقهای آسیای مرکزی با ظهور ابتکارهای منطقهای اشاره داشت. در حقیقت ابتکارهای سیاسی، امنیتی و بویژه ژئواکونومیکی در این منطقه بوضوح بر روندهای بینالمللی و حتی نظم جدید در ساختار نظام بینالملل اثرگذار خواهند بود. تغییر نگاه و رویکرد بازیگران مختلف و خلاء ژئوپلیتیکی ایجاد شده در نتیجه شرایط جدید که یک منطقه بدون هژمونی غالب را به وجود آورده است، مهمترین مؤلفه برای شکلگیری این برونداد راهبردی است. پیچیدگی و تشدید رقابتها میان بازیگران منطقهای و بینالمللی برونداد دیگر است. این مساله تلاقی منافع مشترک و متعارض را به همراه داشته و برخوردهای محاسبه نشده و خطاهای محاسباتی عاملی برای بیثباتی نسبی و به وجود آمدن عدم قطعیت بیشتر خواهد بود. این موضوع به معنای آن است که منطقه پیشبینیپذیر و نسبتا آرام آسیای مرکزی در طول دو دهه گذشته، احتمالا به کانونی پرتنش در آیندهای نزدیک تبدیل خواهد شد که البته با تمرکز کشورهای منطقه در آستانهای از ثبات نسبیِ موازنهمحور قرار خواهد گرفت.
سومین برونداد از شرایط جدید، افزایش هزینه بازیگری با تمرکز بر منافع بلندمدت است. افزایش سطح تنشها، تداخل بازیگران منطقهای و بینالمللی با سطوح متفاوت قدرت (بهطور کلی) و سطوح نزدیکِ اثرگذاری در منطقه (در آسیای مرکزی) منجر به افزایش برخوردهای نیابتی در حوزههای دیگر خواهد شد. این ناهمترازی سطوح قدرت، خود عاملی برای تحمیل هزینههای پیشبینی نشده بر بازیگران مختلف خواهد بود. در عین حال بازیگری چندوجهی، به خودی خود، مستلزم رفتارهای متناقض در قبال اولویتهای مختلف منافع است که این نیز صرف هزینههای مازاد را ایجاب میکند. در نهایت نگاه بلندمدت بازیگران بویژه در حوزه ژئواکونومی به نحوی ارتقاء سطح بازیگری در این منطقه محسوب شده و لازمه آن صرف هزینههای محسوس خواهد بود. در کنار این موضوع، مزیتهای نسبی ولو به طور حداقلی، اثرگذاری مضاعفی خواهند یافت و این خود به عنوان یک برونداد راهبردی محسوب میشود. اگرچه تا پیش از این کشورهای آسیای مرکزی بازیگرانی صرفا عملگرا با منافع واقعگرایانهی از پیش تعیین شده تلقی میشدند، در شرایط جدید که بازیهای چندوجهی در منطقه غالب و رایج شده، برخی مزیتهای نسبی نظیر اشتراکهای فرهنگی-تاریخی، مجاورتهای جغرافیایی در قالبهای محلگرایانه، و البته نگاههای آرمانگرایانهی هویتی بیش از پیش اثرگذار و نمایان خواهد شد. در نهایت آخرین برونداد شرایط جدید، تبدیل شدن دینامیسمهای منطقهای به یک بازی با حاصل جمع جبری مثبت است. این موضوع به دلیل پیچیدگی مضاعف و چندلایه بودن بازیها و تعاملات بازیگران مختلف به وجود میآید. در چنین شرایطی دولتهای مختلف برای نیل به منافع خود میبایست از نگاههای سنتی فاصله گرفته و به رویکردهای متصلب خود در سیاست خارجی در قبال آسیای مرکزی پایان دهند. این تحول به تنهایی میتواند الگوهای جدیدی از دوستی و دشمنی را در آسیای مرکزی پدید آوَرَد.
جمعبندی
آسیای مرکزی در حال تحول است. این تحول نه صرفا به واسطه فرایندها، بلکه در سطوح عمیقتری به واسطه تغییر نقشها و پویاییهای درونمنطقهای، میانمنطقهای و حتی بینالمللی محقق شده است. فهم درست این وضعیت جدید در کنار اِعمال یک انعطاف راهبردی در سیاست خارجی لازمه تحقق منافع جمهوری اسلامی ایران در آینده نزدیک خواهد بود. در کنار این وضعیت، تهران میبایست از چارچوب سنتی رفتارهای خاورمیانهای در سیاست خارجی بیرون آمده و توجه لازم را برای تمرکز بر حوزههای جدید متناسب با شرایط جدید داشته باشد. در عین حال، نگاه سنتی و خوشبینانه به آسیای مرکزی به عنوان تنها منطقه امن و تقریبا عاری از تهدید مستقیم برای منطقه و ایران میبایست به مرور از دکترین امنیتی جمهوری اسلامی ایران خارج شده و جای خود را به نگاههایی موسع، چندلایه و آیندهمحور، متناسب با دوره گذارِ جدید بدهد. در آینده، بخشی از تحولات محیط پیرامونی ج.ا.ایران و نیز نظام دینامیسمهای بینالمللی به زودی در آسیای مرکزی تعیین خواهد شد و حضور برنامهریزی شده، منعطف، چابک و با پشتوانههای نرمافزاری و سختافزاری لازم، متضمن تامین منافع مشترک ج.ا.ایران و کشورهای منطقه در این حوزه خواهد بود.
انتهای مطلب/