حکومت طالبان در معرض سه دسته تهدید امنیتی با منشا داخلی مواجه است؛ تهدید برخاسته از نیروهای مسلح مخالف موسوم به جبهههای مقاومت، تهدید ناشی از فرماندهان ناراضی و جدا شده از بدنه طالبان، و سرانجام تهدید حاصل از فعالیت داعش خراسان.
در خلال ۱۰ ماه حکومت طالبان بر افغانستان، هر سه دسته تهدید کم و بیش خود را نشان دادهاند. تهدیدهای برخاسته از جبهههای مقاومت بیشتر در دو ولایت پنجشیر و بغلان خود را نشان داده است. فرماندهان جدا شده از طالبان که عمدتاً فرماندهان غیر پشتون هستند، در ماههای اخیر یک منبع تهدید کننده امنیت برای طالبان بوده است. آخرین مورد از این دسته، سرکشی و سپس درگیری «مولوی مهدی» تنها فرمانده هزاره تبار طالبان است. داعش خراسان نیز از روزهای نخست حکومت طالبان تاکنون حملات خونباری را در نقاط مختلف افغانستان علیه طالبان و علیه مردم سبب شده است. این یادداشت به این نکته میپردازد که آیا این سه منبع تهدید میتوانند به چالشهای جدی و حکومتبرانداز تبدیل شوند؟.
مطالعات شرق/
میراحمد مشعل*
حکومت طالبان در معرض سه دسته تهدید داخلی قرار دارد؛ تهدید برخاسته از نیروهای مخالف مربوط به نظام گذشته موسوم به مقاومت، تهدید ناشی از نارضایتی برخی از نیروهای درونی و تهدید حاصل از فعالیت داعش خراسان. در خلال ۱۰ ماه حکومت طالبان بر افغانستان، هر سه دسته تهدید کم و بیش خود را نشان دادهاند. تهدیدهای برخاسته از جبهه مقاومت که کماکان در دو ولایت پنجشیر و بغلان از بهار امسال دیده میشود، تقریباً به دردسری برای طالبان در سطح محلی تبدیل شده است. منبع دیگر تهدید که ناشی از جدا شدن برخی از فرماندهان محلی طالبان عمدتاً غیر پشتون میباشد در دو مورد طالبان را به خود مشغول کرده است؛ نخست قضیه مخدوم عالم فرمانده محلی در ولایت فاریاب و دیگری سرکشی مهدی مجاهد تنها فرمانده هزاره تبار طالبان در ولسوالی بلخاب ولایت سرپل.
با توجه به موارد ذکر شده پرسش قابل طرح این است که این سه منبع به چه میزان برای حکومت طالبان به چالشهای جدی و حکومتبرانداز تبدیل میشوند؟ این یادداشت به این سئوال اساسی پاسخ میدهد.
توانایی ضعیف جبهههای مخالفان
وقتی از توانایی صحبت میشود مراد تعداد نیروهای عملیاتی، پشتیبانی لجستکی، امکانات و تجهیزات نظامی میباشد. در میان سه نیروی مخالف طالبان، به لحاظ تعداد نیروهای عملیاتی فقط گروه داعش بزرگنمایی میشود. آخرین آماری که توسط نیویورک تایمز منتشر شده، تعداد جنگجویان داعش در افغانستان ۴۰۰۰ نفر ذکر شده است. جدای از این که این آمار در واقعیت موجود نبوده و بیشتر جنبه تبلیغاتی از سوی منابع غربی دارد اما به لحاظ پشتیبانی و در اختیار داشتن امکانات و تجهیزات نظامی، داعش در سطح بسیار نازلی قرار دارد. بر اساس آنچه از عملکرد این گروه در طی ده ماه گذشته دیده میشود، داعش نتوانسته حضور چالشزای جغرافیایی در مقابل طالبان داشته باشد و اتکای اصلی این گروه بر حملات انفجاری و انتحاری بوده است که نشانی از عدم در اختیار داشتن منابع و امکانات نظامی و پشتیبانی لجستیکی این گروه دارد.
جبهه مقاومت برخلاف آن چه که تصور میشد که از شروع فصل بهار خیزش گستردهای در بخشهای عمده از افغانستان داشته باشد، در حد کوچک و با اشتراک نیروهای قلیلی شروع به فعالیت کرد. به لحاظ تعداد نیروها هر چند رقم مشخصی از تعداد مقاومتگران وجود ندارد اما در روشنی عملیاتهای چند ماهه آنها در جغرافیای محدود (صرفاً بخشهایی از پنجشیر و اندراب و بسیار کمرنگ ولسوالی خوست ولایت بغلان) میتوان فهمید که تعداد اندکی در این جبهه حضور دارند. در کنار این به لحاظ پشتیانی و تجهیزات نظامی نیز این جبهه شدیدا در تنگنا قرار دارد و منابع چندانی در اختیار ندارد. در خصوص نیروی سوم یعنی فرماندهان جدا شده از طالبان، قبل از این که تعداد و منابع و امکانات آنها بررسی شود، این شبهه وجود دارد که معلوم نیست چه تعداد از فرماندهان خودی طالبان ممکن است از حکومت روگردان شوند. تاکنون صریحاً فقط مهدی مجاهد در مخالفت با طالبان قرار گرفته و قضیه مخدوم عالم کاملاً با مسئله مهدی مجاهد تفاوت دارد زیرا مخدوم عامل نه به دلیل مخالفت بلکه به دلایلی دیگری بازداشت شده که اکنون رها شده و کماکان عضویت طالبان را دارد. هر چند که قضیه مهدی مجاهد تقریباً مختومه اعلام شده اما فراری بودن وی و امکان جذب نیرو محتمل است. با این فرض که مهدی مجاهد بتواند همچنان به فعالیتهای ضد حکومتی خود از طریق نبرد چریکی ادامه بدهد اما به دو دلیل (کنترل شدید طالبان بر منطقه و سوء پیشینه مهدی مجاهد) احتمال افزایش تعداد نیروهای وی و افزایش پشتیبانی و امکانات و تجهیزات نظامی توسط وی ضعیف به نظر میرسد.
عدم در اختیار داشتن جغرافیای وسیع
دلیل مهم دیگری که اجازه نمیدهد هر سه گروه مخالف طالبان به نیروهای تأثیرگذار بر حکومت طالبان تبدیل شوند، عامل جغرافیا است. این عامل خود را در سه حالت عدم گستردگی، دور افتادگی و محاصره بودن جغرافیایی نشان میدهد. اگر به گستره جغرافیایی هر سه نیرو توجه شود، ملاحظه میشود که جغرافیایی که در حال حاضر در اختیار آنها است، بسیار محدود و کوچک است. وضعیت جغرافیایی داعش از زمان جمهوریت نیز ضعیفتر شده است. در زمان جمهوریت داعش ضمن حضور در جغرافیای حوزه مشرقی (عمدتاً ولایات ننگرهار و کنر)، در مناطقی دیگری از افغانستان نیز ابراز وجود کرده بود اکنون این گروه حتی در ولایات مشرقی نیز سنگرهای جغرافیایی خود را از دست داده است. جبهه مقاومت نیز پس از گذشت یک فصل از فعالیت عملی، هنوز حتی از قلههای کوه به پایین گسترده نشده است.
در این میان علیرغم اینکه نمیتوان در خصوص نیروی سومی ابراز نظر کرد زیرا چنانچه پیشتر بیان شد هنوز معلوم نیست که چه تعداد از نیروهای خودی طالبان از حکومت روگردان میشوند با این همه اگر مهدی مجاهد را یک نیرو در نظر بگیریم، جغرافیای عملیاتی وی نیز محدود و بیشتر به کوهستانات ولسوالی بلخاب منحصر خواهد بود. تنگنای دوم نیروهای مزبور، دور افتادگی جغرافیایی است. حضور داعش در کوهستانهای دور افتاده ولایات مشرقی، سنگر داشتن جبهه مقاومت در بلندیهای هندوکش و متواری بودن مهدی مجاهد در کوهستانات بلخاب، نمیتواند مسیرهای ترانزیتی و مراکز حساس جمعیتی را متأثر ساخته و دردسری برای حکومتهای محلی ایجاد کند. مشکل دیگر نیروهای مخالف در محاصره قرار داشتن آنها به لحاظ جغرافیایی است. اگر به جغرافیا نظری انداخته شود مشخص است که تمام مسیرهای منتهی به مناطق و حوزه فعالیت آنها در اختیار طالبان قرار دارد. از آمد و شد نیروها گرفته تا فرستادن منابع لجستکی و تجیهزات نظامی، همه با موانع بزرگ مواصلاتی مواجه است. صرفاً آنچه داعش را نسبت به سایرین در موضع بهتری قرار میدهد، همسایگی جغرافیای داعشخیز با یکی از کشورهای همسایه (پاکستان) است که زمینه را برای سرازیر شدن نیروهای داعش از آن کشور به افغانستان فراهم میکند با این قید که پاکستان چنین همکاری را با آن گروه مدنظر داشته باشد.
عدم انسجام میان مخالفین
موضوع مهمی که موجب میشود طالبان بتوانند یک به یک به سراغ نیروهای مخالف بروند، عدم انسجام میان آنها است. بحث داعش کاملاً مشخص است. روشن است که نه تنها هیچگاهی آب او با مقاومتگران در یک جوی نمیرود بلکه این دو حتی دشمن یکدیگر نیز حساب میشوند. هر چند در گذشته گزارشهایی با این مضمون که برخی از نیروهای حکومت پیشین جذب داعش شده و یا برخی از داعشیها به مقاومت پیوستهاند پخش شده اما به دلیل اختلاف فکری و تفاوت خواستهای دو طرف نمیتوان انتظار اتحاد میان داعش و نیروهای مقاومت را داشت. در این میان احتمال اینکه مقاومتیها و نیروهای ناراضی خودی طالبان به دلیل شعارهای مشابه که علیه طالبان سر میدهند ائتلافی شکل دهند خارج از احتمال نیست اما مشکل اصلی این که هیچکدام تحت فرماندهی دیگری قرار نخواهند گرفت و از این رو عدم بسیج و تشریک مساعی نیروها و در یک صف واحد قرار گرفتن آنها علیه طالبان به عنوان نقیصه اصلی باقی خواهد ماند و از این پراکندگی، طالبان بیشترین سود را خواهد برد.
عدم برخورداری مخالفین از پشتیبانی مردمی
شاید بخش عمدهای از مردم افغانستان از حکومت طالبان ناراضی باشند اما به سختی میتوان نتیجه گرفت که آنها به دلیل این نارضایتی، از جبهههای موجود علیه طالبان حمایت کنند. در خصوص داعش میتوان گفت که اگر قرار باشد مردم افغانستان از میان داعش و طالبان یکی را انتخاب کنند قطعاً آن طالبان خواهد بود. پیشینه عملیاتی خاورمیانهای، عملکرد شنیع و مبانی فکری متضاد و ناپسند داعش در جامعه افغانی موجب شده که این گروه علیرغم تلاشهای زیاد نتواند در میان مردم برای خود جا باز کند. در واقع قاطبه ملت افغانستان داعش را پروژه غربی دانسته که ابتدا خاورمیانه را درنوردید و اکنون به افغانستان گسیل شده است. علاوه بر آن، تفکر تکفیری و سفلیگرایی داعش بازخوردی منفی در جامعه حنفیگرای افغانستان داشته و به آن اجازه نداده در متن مردم نفوذ کرده و سربازگیری کند. در خصوص مقاومت باید گفت هر چند بخش عمدهای از مردم افغانستان نسبت به آن نگاه مساعد دارند اما به دلیل سرخوردگی از عملکرد بیست ساله کسانی که اکنون داد از مقاومت میزنند، میلی به پیوستن به آن از خود نشان نمیدهند. چنین نگاهی در خصوص مهدی مجاهد نیز صدق میکند. با وجود این که وی تلاش کرد قضیه خود را جنبه مذهبی و قومی دهد، اما با عدم اعتنای مردم مواجه شد و پشتیانی دریافت نکرد.
عدم حمایت خارجی از مخالفان
مهمترین دلیلی که حتی اگر بخش عمده از مردم علیه طالبان بسیج شوند، نمیتوانند حکومت طالبان را با چالش جدی مواجه کنند، بحث عدم حمایت خارجی از مخالفان طالبان است. اگر تاریخ افغانستان به خوبی رصد شود به خوبی پیدا است که حکومتهای مرکزی افغانستان زمانی که از مخالفان آنها حمایت بیرونی صورت گرفته در نهایت زمینگیر شده و ساقط گردیدهاند. آنچه تا اکنون به حکومت طالبان فرصت مانور بالا در مقابل مخالفان را داده است، دقیقاً به همین مساله بستگی دارد. از میان سه گروه مخالف حکومت طالبان، مشخص است که داعش هیچ شانسی در جلب حمایت کشورهای دیگر را نداشته و نخواهد داشت البته این به معنای عدم حمایت مستقیم از عملیات و خواستههای داعش میباشد و این در حالی است که گزارشهایی مبنی بر حمایت غیر مستقیم داعش از طرف برخی کشورها مطرح است. در خصوص دو جبهه دیگر تنها خواستهای جبهه مقاومت توسط تعدادی از کشورها مورد حمایت قرار گرفته اما مستقیماً هیچ کشوری از مخالفت مسلحانه جبهه مقاومت اعلام حمایت نکرده است. تنها کشوری که این گمانه در خصوص آن مطرح است تاجیکستان میباشد زیرا این کشور از ابتدای تسلط طالبان بر افغانستان در موضع مخالفت با حکومت طالبان قرار گرفته و به صورت ضمنی حمایتی از جبهه مقاومت نیز از خود نشان داده است. در این خصوص آنچه خیلی سرنوشتساز است عدم مخالفت همسایههای قدرتمند افغانستان، قدرتهای عمده جهانی مانند ایالات متحده، روسیه، چین و قدرتهای اروپایی است. به صراحت میتوان اذعان داشت مادامی که کشورهای مزبور از نیروهای مخالف حکومت طالبان حمایت نکنند، هیچ شانس موفقی برای هیچ کدام متصور نیست.
جمعبندی
ماحصل توضیحات بالا این است که در حال حاضر جبهههای مخالف طالبان به لحاظ داخلی در وضعیتی قرار ندارند که چالش جدی علیه حکومت طالبان حساب شوند. همچنین منبع جدی و در حد سرنوشت ساز تأثیرگذارِ خارجی نیز تا اکنون علم مخالفت با حکومت طالبان برنداشته است.
با توجه به توضیحات بالا هر چند طالبان در کوتاه مدت میتوانند از طریق سرکوب بر مخالفین غلبه کنند اما طریق درست برخوردار ساختن حکومت از استحکام مطلوب؛ سرکوب نیست بلکه پذیرش برخی از خواستههای نیروهای مخالف داخلی از طریق ایجاد حکومتی قانونمند و مشارکتی است. چنین رویکردی میتواند منابع بیرونی را نیز در راستای حمایت بیشتر از حکومت تشویق و ترغیب کرده و به استواری آن بیشتر از هر چیز دیگر کمک کند.
انتهای مطلب/
*کارشناس افغانستانی