کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

تنش‌های مرزی افغانستان با همسایگان

بررسی چرایی تنش‌های مرزی حکومت طالبان با همسایگان

19 خرداد 1401 ساعت 10:21

با روی کار آمدن طالبان، فضای منطقه به شدت امنیتی شده است. افزایش تنش‌های مرزی با کشورهای مختلف و استفاده از این تنش‌ها برای کسب توجه‌ رقبای منطقه‌ای و جهانی کشورهای همسایه افغانستان، می‌تواند پیامد‌های به شدت ناگواری بر اوضاع پیچیده‌ این کشور داشته باشد.

افزایش تنش‌های مرزی حکومت طالبان با همسایگان افغانستان عواملی متعددی دارد؛ جلب توجه‌ قدرت‌های رقیب کشورهای قدرتمند منطقه، تسلط بر معابر حمل و نقل مواد مخدر و دشوار ساختن دسترسی نیروهای ضد طالبان به اسلحه و سایر امکانات مورد نیاز این نیروه از جمله موارد هستند.

اما درک این نکته مهم است که افزایش تنش‌های مرزی به سود افغانستان و حکومت طالبان نیست زیرا با اوج گرفتن خشونت‌ها در مناطق مرزی، امکان استفاده قدرت‌های منطقه از نیروهای ضد طالبان وجود دارد و در شرایطی خاص، حتی احتمال اقدام نظامی محدود علیه طالبان به خصوص از سوی کشورهای همسایه شمالی وجود دارد.


مطالعات شرق/

حسیب‌الله شاهین*
 
روابط افغانستان با همسایگان همواره فراز و فرودهای زیادی داشته و حتی گاهی از آن به عنوان یکی از عوامل تشدید جنگ در این کشور یاد شده است. اما مساله مرز و افزایش تنش با همسایگان بعد از قدرت گیری طالبان در ۱۵ اگست سال ۲۰۲۱ این فرضیه را تقویت می‌کند که طالبان در پی خلق دشمن بیرونی است، تا با استفاده از شرایط به وجود آمده از جنگ، مشروعیت داخلی کسب نموده و پایه‌های قدرت خویش را بسط دهد. افزایش تنش فرصت را برای سرکوب داخلی، برچسب‌گذاری‌های (سلبی مخالفین) و به میان آمدن فرصت استفاده از قدرت، فراتر از محدوده اختیارات قانونی برای حاکمان جدید افغانستان به بار می‌آورد.

در این مقاله تلاش بر آن است تا چرایی تنش‌های مرزی طالبان با همسایگان مورد واکاوی قرار گرفته، ابعاد و عوامل آن به گونه‌ی دقیق شرح داده شود. بررسی چرایی تنش‌های مرزی با همسایگان و ابعاد، اهداف، عوامل و پیامد‌های این سیاست، پرسش اصلی این مقاله بوده است. فرض نگارنده این است که امنیتی‌سازی مسائل مرزی و استفاده از آن به عنوان ابزاری برای دسترسی به اهداف درون کشوری و بیرون کشوری در کوتاه مدت، فضای نسبتاً امن منطقه را آلوده کرده و عمق اختلافات هویتی را در درون کشور بیشتر ساخته است، اما این رویکرد نه تنها منجر به بسط حاکمیت طالبان نگردیده، بلکه زمینه‌ی سقوط این گروه را نیز فراهم می‌سازد.
 
 
چارچوب نظری
مساله امنیت در طول تاریخ دغدغه اصلی بشر بوده است. این مفهوم تاریخ پر فراز و نشیبی را طی کرده و هرگونه تحول در آن پیامدهای زیادی را نیز در جوامع انسانی رقم زده است. پایان جنگ سرد و افزایش روند رو به گسترش جهانی شدن، بار دیگر سبب شد تا مفهوم امنیت دچار تحول گردیده و از قلمرو محدود نظامی به سایر بخش‌های زندگی بشر نیز تعمیم یابد. در واقع مکتب کپنهاگ با استفاده از فلسفه زبان، امنیت را در گستره‌ی زبانی وارد ساخته و آن را به معنی تهدید تعریف می‌نماید. آنچه بر اهمیت مکتب کپنهاگ می‌افزاید، توجه این مکتب به زبان بوده و امنیت را کنش گفتاری تلقی می‌کند.

این جریان، امنیت را از تنگنا‌های نظامی ـ دولتی خارج نموده و در قلمرو وسیع حیات بشری بسط می‌دهد. این جریان، زبان را نه تنها وسیله بیان واقعیت، بلکه ابزار انجام فعالیت‌های اجتماعی دانسته است. امنیتی‌سازی در این جریان به عنوان روندی در نظر گرفته می‌شود که در آن بازیگر یک مسأله، پویش و یا بازیگر خاصی را به عنوان «تهدید وجودی» برای هدف خاص اعلام می‌کند. در پی این اعلام، اگر مخاطبان این موضوع را بپذیرند، امکان تعلیق سیاست عادی فراهم شده و زمینه را برای اعمال سیاست اضطراری فراهم می‌سازد.

برای این‌که بتوان مسائل امنیتی را به صورت درست تفکیک نمود، مکتب کپنهاگ یک خط عمودی را در نظر می‌گیرد که در یک سوی آن مسائل غیرسیاسی قرار داشته و در سوی دیگر، مسائل سیاسی. به هر میزان که مسائل غیرسیاسی از نقطه تعادل در این خط عبور نموده و به سمت مسائل سیاسی سوق پیدا کند، یا به تعبیری سیاست‌زده شود، پس مساله امنیتی نیز شده است. زمانی که مساله از امور غیرسیاسی به طرف امورسیاسی کشانده می‌شود، به خودی خود زمینه را برای وضعیت اضطراری مورد نظر بازیگر امنیتی‌ساز فراهم کرده و این بازیگر با استفاده از فضای موجود تلاش می‌کند «آنچه هست» را به دست آورد.

باید توجه داشت که امنیتی‌سازی مسائل غیرسیاسی و سیاسی و متحول نمودن فضای عادی به فضای امنیتی، باعث می‌شود تا ابزار‌های سرکوب بدون در نظر گرفتن قوانین در دست صاحبان قدرت قرار گیرد. این موضوع سبب می‌شود تا فضا برای سرکوب مخالفین داخلی فراهم شده و گروه‌های مختلف سیاسی ـ اجتماعی در معرض سرکوب قرار گیرند؛ همچنانی که وضعیت امنیتی، زندگی فردی را نیز تحت تاثیر قرار داده و شهروندان را به دسته‌های موافق و مخالف این مساله تقسیم می‌کند، که در نتیجه فضای اجتماعی نیز تنش‌آلود می‌گردد.
 
چرایی افزایش تنش‌های مرزی افغانستان با همسایگان
افغانستان به لحاظ ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک در موقعیت ممتازی قرار دارد و هرگونه تحول و تغییر در این کشور، تاثیر به سزایی بر کشور‌های منطقه به جای می‌گذارد. تحولات اخیر در افغانستان از جمله سقوط نظام جمهوری، خروج نیرو‌های خارجی از این کشور و تسلط مجدد طالبان، نه‌تنها موازنه‌های منطقه‌ای را به‌هم زده، بلکه فضای منطقه را نیز امنیتی نموده است. قدرت‌گیری مجدد طالبان در افغانستان به همان اندازه که توانست به موقعیت جهانی آمریکا و متحدان غربی آن آسیب برساند، به پیمانه‌ وسیع‌تر نگرانی‌های امنیتی را در منطقه به وجود آورده و همه کشور‌های همسایه افغانستان، نگران افزایش ناامنی در مناطق مرزی خویش با افغانستان شده‌اند. 
 
با این وجود مساله مرز در افغانستان همواره دردسرساز بوده، زیرا مرز‌های افغانستان به گونه‌ای ترسیم شده که نه‌تنها یک منطقه جغرافیایی، بلکه هویت‌ها را در دو طرف یک خط، منقسم نموده و این موضوع در گذر زمان تأثیر به سزایی روی روابط افغانستان با کشورهای منطقه گذاشته است. همچنان این گمانه وجود دارد که موضوع افزایش تنش‌های مرزی در امتداد مرز‌های افغانستان با کشورهای همسایه بیشتر از آن‌که شکل غیرعمدی داشته باشد، عمدی و با امیال سیاسی همراه بوده است. در طول 9 ماه گذشته نیروهای طالبان با کشورهای ایران، ترکمنستان، تاجیکستان و پاکستان درگیر شده‌اند.

در طول این 9 ماه بیش از چهار بار درگیری با پاکستان در مناطق مرزی اسپین بولدک قندهار، ولایت نیمروز، ولایت کنر و ولایت پکتیا رخ داده و تلفاتی نیز بر هر دو جانب وارد شده است. همچنین نزدیک به چهار بار با نیروهای مرزی ایران در ولایت‌های نیمروز و هرات تنش صورت گرفته است. در این مدت طالبان بار‌ها با سربازان تاجیکستان هم درگیر شده و حتی تتش‌های لفظی نیز بین مقامات بلندپایه دو کشور شدت گرفته است.
 
ابعاد تنش‌های مرزی
افزایش تنش‌های مرزی با کشورهای همسایه افغانستان با فرض پذیرش عمدی بودن آن دارای سه بعُد داخلی، منطقه‌ا‌ی و جهانی می‌باشد. در بعُد داخلی این افزایش تنش‌ها برای کشورهای همسایه که با بحران‌های اقتصادی مواجه هستند، نوعی قدرت‌نمایی به حساب آمده و این پیام را به گونه‌ واضح می‌رساند تا از گروه‌های ضد طالب حمایت نکنند. طالبان که به لحاظ داخلی نتوانسته‌اند در طول نزدیک به 9 ماه زمینه‌های مشروعیت خویش را فراهم کنند، از قیام مردم علیه خویش نگران بوده و می‌دانند که کشورهای منطقه می‌توانند نقش پر رنگی در این قیام‌ها داشته باشند، بنابراین با ایجاد و تداوم تنش‌های مرزی و حتی در صورت نیاز رفتن به سمت جنگ محدود با یکی از کشورهای منطقه، تلاش می‌کنند تا زمینه‌های مشروعیت داخلی خویش را فراهم ساخته و با برچسب‌گذاری‌های سلبی، مخالفین خویش را سرکوب کنند. از سویی، این افزایش تنش‌های مرزی نه‌تنها سیاسی، بلکه اقتصادی نیز بوده و تبلور رقابت بر سر منابع اقتصادی میان گروه‌های مختلف طالبان می‌باشد، زیرا تسلط بر مناطق مرزی می‌تواند زمینه‌ساز تسلط بر منابع مالی و قاچاق مواد مخدر و اسلحه گردیده که دوام و بقای سیاسی چهره‌های مدعی رهبری طالبان را تامین می‌نماید.
 
از سوی دیگر و در بعُد منطقه‌ای این سیاست، می‌توان این طور بیان داشت که طالبان با افزایش این تنش‌ها می‌خواهد به کشورهای منطقه هشدار دهد تا در مسائل داخلی افغانستان مداخله نکنند. در پیش گرفتن سیاست تنش‌های مرزی برای طالبان در سطح منطقه‌ای نیز منفعت‌های زیادی را به بار می‌آورد، به خصوص تنش مرزی با جمهوری اسلامی ایران، زمینه حمایت کشورهای رقیب ایران در منطقه به خصوص برخی کشورهای حوزه خلیج فارس را از این رژیم فراهم نموده و می‌تواند در صورت تبدیل شدن به یک رویه ایران را با چالش جدیدی در مرز‌های شرقی خویش مواجه کند. در نتیجه تمرکز ایران از تحولات در خاورمیانه به سمت افغانستان متمرکز خواهد شد. بنابراین یک احتمال این است که طالبان برای این که بتوانند حمایت‌های سیاسی ـ اقتصادی برخی کشورهای حوزه خلیج فارس را جلب نمایند، دست به تحرکات حساب‌شده‌ مرزی با جمهوری اسلامی می‌زنند، که البته این سیاست می‌تواند همچون یک شمشیر دولبه برای بقای طالبان در قدرت، خطرات جدی را به بار آورد.
 
در بعد دیگر، طالبان با افزایش تنش‌های مرزی در تلاش است تا نوعی وحدت را در داخل کشور برای مشروعیت بخشی به خویش ایجاد نماید، زیرا تجربه‌ تاریخی در افغانستان ثابت ساخته که در وجود دشمن مشترک است که این کشور به وحدت داخلی دست یافته و حاکمان آن پابرجا مانده‌اند.

اما این افزایش تنش‌ در امتداد مرزی با همسایگان بعُد جهانی نیز داشته، زیرا آمریکا و شرکای غربی آن تلاش دارند روس‌ها و چینی‌ها را وارد جنگی نیابتی در افغانستان نمایند؛ جنگی فرسایشی که روس‌ها به دلیل جنگ در اوکراین و تحریم‌ها قادر به پیش‌برد آن نبوده و کشانیده شدن پای چین نیز می‌تواند روند صعودی حرکت اقتصادی چین را مختل سازد. اقدامات اخیر طالبان خود دلیلی بر درست بودن این ادعا است، زیرا این گروه با کشور‌های آسیای مرکزی وارد نوعی جنگ لفظی شده و حتی در روزهای اخیر حملاتی نیز از افغانستان به خاک این کشورها صورت گرفته است. این در حالی است که کشورهای آسیای مرکزی در طول تاریخ معاصر افغانستان بی ‌دردسر بوده و هیچ گونه اختلاف مرزی میان افغانستان و آنها وجود نداشته است، اما شاید طالبان برای جلب توجه‌ آمریکایی‌ها و متحدان غربی و در راستای تحقق اهداف آن‌ها، به دنبال به تنش با کشورهای آسیای مرکزی و ایران بوده‌اند که در این صورت قطعا ایالات متحده و متحدان منطقه‌ای آن برای حمایت از طالبان وارد میدان رقابت خواهند شد.
 
ادامه این سیاست‌های نسنجیده می‌تواند بار دیگر افغانستان را به باتلاق نبردهای نیابتی کشورهای منطقه و جهان مبدل سازد که متضرر اصلی آن نیز تنها و تنها ملت افغانستان خواهد بود. در صورت عدم رعایت احتیاط در مسائل مرزی و تلاش برای امنیتی نمودن بیشتر فضای منطقه، وضعیت نه چندان عادی این منطقه برهم خواهد خورد و بار دیگر عرصه‌ی رقابت‌های جهانی غرب و شرق در صحنه‌ی سیاست افغانستان شکل خواهد گرفت.
 
پیامد‌های تنش‌های مرزی برای افغانستان و منطقه
افزایش تنش‌های مرزی میان افغانستان و کشورهای منطقه پیامدهای مخرب زیادی داشته که به دو دسته کوتاه‌مدت و درازمدت قابل تقسیم است.
الف: پیامدهای کوتاه‌مدت افزایش تنش‌های مرزی به شرح زیر می‌باشد:
1ـ امنیتی نمودن بیشتر منطقه و افزایش تهدید از جانب افغانستان برای کشورهای همسایه که می‌تواند بر اوضاع اقتصادی و امنیتی افغانستان تأثیر منفی بگذارد؛
2ـ ایجاد بدبینی ناشی از تهدید همیشگی و افزایش فشار بر مهاجرین افغانستانی در کشورهای میزبان؛
3ـ گسترش ناامنی در درون افغانستان و تلاش برای حذف گروه طالبان از قدرت؛
4ـ گسترش نفوذ شبکه‌های تروریستی در مناطق مرزی و احتمال واکنش متقابل به افغانستان از سوی کشورهای همسایه؛
5ـ قطع روابط اقتصادی و بدترشدن وضعیت اقتصادی در افغانستان.
 
موارد یاد شده می‌تواند آنی باشند و تاثیر مستقیمی بر اوضاع سیاسی-اقتصادی در افغانستان بگذارد.
 
ب: اما پیامد‌های درازمدت چنین سیاستی برای افغانستان که نزدیک به نیم قرن در جنگ بوده، خطرناک‌تر خواهد بود:
1ـ هویتی شدن جنگ در افغانستان و رفتن به سمت جنگ‌های داخلی و حمایت کشورهای منطقه از آن که به لحاظ اقتصادی ارزان‌تر و نیز به لحاظ کارکردی موثرتر می‌باشد؛
2ـ احتمال تجزیه افغانستان در صورت تداوم جنگ و افزایش تعداد و فعالیت گروه‌های تروریستی؛
3ـ فلج شدن کامل نهاد‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان و مبدل شدن آن به میدان جنگ‌های نیابتی کشور‌های منطقه و جهان؛
4ـ آغاز موج تازه‌ای از مهاجرت و فرار از افغانستان که این‌ بار می‌تواند پیامد‌های ناگوار زیادی را برای جوامع میزبان نیز ایجاد نماید.‌
 
این در حالی است که انتخاب سیاست‌های تهاجمی برای جلب توجه‌ی کشورهای قدرتمند، انتخاب عقلانی نبوده و به جای بقای طالبان، احتمال حذف مجدد آن‌ها را از صحنه‌ی سیاسی بیشتر می‌سازد.
حمایت و یا تحمل و مدارای کشورهای منطقه و جهان نسبت به طالبان برای آن بود که آمریکا از یکی از استراتژیک‌ترین نقاط جهان خارج گردد، اما حالا که این هدف با استفاده از گروه طالبان محقق شده، تشخیص این مسأله که طالبان امنیت کشورهای قدرتمند منطقه از جمله روسیه، چین و یا ایران را تهدید می‌کند، می‌تواند موجودیت این گروه را در افغانستان با خطر مواجه کند . هرچند طالبان با پاکستان نیز تنش‌های مرزی داشته و حتی پاکستان از طریق هوا و زمین بر مناطق مختلف مرزی افغانستان عملیات نظامی نموده، اما با توجه به وابستگی‌های غیرقابل انکار به این کشور، همه‌ی این عملیات‌ها پوشیده مانده و تلاش می‌شود تا این چنین موارد برجسته نگردد.
 
جمع‌بندی
با روی کار آمدن مجدد طالبان در افغانستان، فضای منطقه به شدت امنیتی شده و تمامی کشورهای منطقه نگران امنیت مرزهای خویش هستند. افزایش تنش‌های مرزی با کشورهای مختلف و نیز استفاده از این تنش‌ها برای کسب توجه‌ رقبای منطقه‌ای و جهانی کشورهای همسایه افغانستان، می‌تواند پیامد‌های به شدت ناگواری بر اوضاع پیچیده‌ی این کشور گذاشته و بار دیگر طبل جنگ‌های نیابتی را به صدا درآورد.

افزایش تنش‌های مرزی حکومت طالبان با همسایگان افغانستان عواملی متعددی دارد؛ برای مثال جلب توجه‌ قدرت‌های رقیب کشورهای قدرتمند منطقه، تسلط بر معابر حمل و نقل مواد مخدر، تلاش برای مهار مناطق مرزی برای صدور تروریسم به کشورهای مختلف منطقه از جمله آسیای مرکزی و روسیه و نیز دشوارساختن دسترسی نیروهای ضد طالبان به اسلحه و سایر امکانات مورد نیاز این نیروها.
 
اما آنچه اهمیت دارد، درک این نکته است که افزایش تنش‌های مرزی به سود افغانستان و حتی به سود طالبان نیز نیست زیرا با اوج گرفتن خشونت‌ها در مناطق مرزی، امکان استفاده قدرت‌های منطقه از نیروهای ضد طالبان وجود دارد و در شرایطی خاص، حتی احتمال اقدام نظامی محدود علیه طالبان نیز فی‌المثل از جانب برخی کشورهای همسایه شمالی، می‌تواند وجود داشته باشد. استفاده ابزاری از سیاست تنش‌زایی در امتداد مرز‌ها نه‌تنها بقای طالبان را حفظ نمی‌کند بلکه آن ‌را با خطر نابودی مواجه ساخته و ممکن است سیاست کشورهای همسایه افغانستان را به جهتی غیر از شرایط کنونی سوق دهد. در صورتی که طالبان نتوانند مانع فعالیت تروریست‌ها در مناطق مرزی شود و یا دست به حمایت از آنها بزند، این احتمال وجود دارد که کشورهای عضو شانگهای به جز پاکستان علیه طالبان اقدام مشترکی را به راه اندازند. در بعد دیگر، در صورت تداوم تنش‌های مرزی و افزایش روزافزون نارضایتی عمومی از طالبان، احتمال آغاز جنگ هویتی جدیدی در افغانستان بیش از پیش افزایش یافته که این موضوع می‌تواند حتی وحدت جغرافیایی این کشور را نیز با خطر تجزیه مواجه سازد.

البته فرض دیگر این است که این برخوردها در اثر بی تجربگی و کار نابلدی عناصر طالبان اتفاق می افتد و تفکری پشت آن نیست. ظاهرا درگیری مرزی با ایران بیشتر از این نوع بوده است. بدیهی است این گزاره نمی‌تواند در همه موارد صدق کند چرا که مثلا برخی برخوردها با نیروهای مرزی پاکستان به نوعی برای کسب هویت و نشان دادن استقلال طالبان از پاکستان رخ می‌دهد و یا تنش مرزی با تاجیکستان به نوعی قدرت نمایی برای تاثیر گذاری بر رفتار این کشور است.
انتهای مطلب/

* کارشناس روابط بین‌الملل


کد مطلب: 3091

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/3091/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir