دولتهایی که از تأمین امنیت قلمرو خویش به عنوان اساسیترین مسئولیت خود عاجز باشند، در ردیف دولتهای ورشکسته قرار میگیرند و به تبع آن اقتدار سیاسی و حاکمیت ملی آنها به شدت صدمه میبیند.
در طول چهار دهه گذشته، دولتهای افغانستان توسط مخالفان از همین ناحیه صدمه دیده و چندین دولت از جمله حکومت اشرف غنی سقوط کردند. به این استراتژی در ادبیات جنگی «استراتژی هزار زخم» گفته میشود. تکثر و تراکم زخمها، دولت را مجال رسیدگی به ترمیم زخمها و نیز فرصت پیشگیری از آسیب بعدی را نمیدهد و سرانجام دولت از رمق میافتد.
حملات بهاری مخالفان و عملیاتهای خونین داعش در کابل و شمال افغانستان، ادعای طالبان مبنی بر استقرار کامل امنیت و حفاظت از جان و زندگی مردم را ضرب در صفر کرد و نشان داد که امکان استفاده گروه داعش از خاک افغانستان و قلمرو طالبان، علیه همسایگان افغانستان همچنان به قوت خود باقی است. وارد آمدن چنین زخمهایی بر پیکره حکومت طالبان تکرار تاریخ و استفاده مخالفان حکومت طالبان از استراتژی هزار زخم را میرساند.
مطالعات شرق/
عبدالرحیم کامل*
درآمد
در هفتههای گذشته کابل و دیگر شهرهای افغانستان شاهد حملات گسترده و خونینی بودند که در نتیجه آن صدها تن از شهروندان این کشور، کشته و زخمی شدند. این حملات با یک حمله خونین در دبیرستان «عبدالرحیم شهید» و «مرکز آموزشی ممتاز» در شهر کابل آغاز شد و با حملات پراکنده در نزدیک بازار قندهاریها در کابل و کوچههای منتهی به چندین مراکز آموزشی از جمله مدرسه «تلاش دانش» در منطقه شیعهنشین غرب کابل ادامه یافتند. پس از آن طی حملاتی هدفمند، مسجد شیعیان در مزار شریف و مسجدی در شهر قندوز هدف حمله قرار گرفتند. به دلیل وضع محدودیت بر اطلاعرسانی، بیمارستانها و پلیس افغانستان گزارش دقیقی از تلفات این حوادث به رسانهها نمیدهند ولی با توجه به شواهد و اطلاعات عمومی، این حملات صدها کشته و زخمی برجای گذاشتند. مسئولیت چند حمله مهم را گروه داعش بر عهده گرفت.
این حملات و کشتار افراد بیگناه در هفته گذشته در حالی آغاز شد که چند روز قبل از آن با حمله هوایی پاکستان بر ولایات شرقی کنر و خوست دهها تن کشته و زخمی شدند.
علاوه بر این حملات گسترده، تلفات ناشی از حملات کوچک نیز شهروندان افغانستان را به خاک و خون میکشانند که رسانههای داخلی افغانستان به هر دلیلی آن را پوشش خبری نمیدهند. در هفتههای اخیر در چندین مرکز تجاری از جمله در مرکز مبادله ارز شهر کابل موسوم به «سرای شهزاده» چند نفر بر اثر پرتاب نارنجک کشته و زخمی شدند.
علاوه بر این، حملات گروههای مخالف طالبان در قالب کلی جبهه مقاومت نیز تلفات غیرنظامیان را در پی داشته است. با آغاز فصل بهار این حملات در روستاهای دور دست افغانستان با شدت بیشتر آغاز شده و احتمال میرود در تابستان امسال در ولایتهای بیشتری گسترش پیدا کند.
در این نوشته اهداف و چرایی این حملات و فرضیههای غالب در این مورد بررسی میشود.
1- اهداف و ابزار ناامنیهای اخیر
نخستین و اساسیترین مسئولیت یک دولت، تأمین امنیت است. دولتهایی که از تأمین امنیت قلمرو خویش عاجز باشند، در ردیف دولتهای ورشکسته قرار میگیرند و به تبع آن اقتدار سیاسی و حاکمیت ملی آنها به سبب کاهش محبوبیت مردمی، به شدت صدمه میبیند. در نتیجه دولتهای دیگر نیز در نحوه تعامل با دولتهای ورشکسته تجدید نظر میکنند.
مخالفان دولت کابل دقیقا همین هدف را نشانه گرفتهاند. این استراتژی نظامی از سال پنجاه و هفت شمسی تاکنون در افغانستان تجربه شده است و باعث سقوط چندین دولت از جمله موجب فروپاشی دولت جمهوری افغانستان گردید. به این استراتژی نظامی در ادبیات جنگی «استراتژی هزار زخم» گفته میشود. تکثر و تراکم زخمها، دولت را مجال رسیدگی به ترمیم زخمها و نیز فرصت پیشگیری از آسیب بعدی را نمیدهد و سرانجام از رمق میاندازد.
آغاز حملات بهاری، حملات پاکستان و حملات خونین اخیر در کابل و ولایتهای شمالی، دو اثر بسیار ویرانگر را بر حکومت طالبان وارد کرد؛ حملات هوایی پاکستان بر ولایتهای خوست و کنر و کشتار مردم بیدفاع، اتوریته طالبان را در قبال حفظ تمامیت ارضی زیر سؤال برد و ادعای طالبان را در زمینه مبارزه با تجاوز، در اذهان عمومی خدشهدار کرد. دوم این که حملات پی در پی و خونین اخیر در کابل و شمال افغانستان، ادعای طالبان مبنی بر استقرار کامل امنیت و حفاظت از جان و زندگی مردم افغانستان را ضرب در صفر ساخت و نشان داد که طالبان با آن همه ادعا و تسلط کامل بر تمام خاک افغانستان، هیچ گونه تدبیر و توانایی لازم را برای جلوگیری از نفوذ و گسترش گروههای تروریستی حتی در پایتخت ندارد و در نتیجه احتمال استفاده گروه داعش از خاک افغانستان و قلمرو طالبان، علیه همسایگان افغانستان همچنان به قوت خود باقی است. این مسئله باعث ایجاد تردید و تهدید برای کشورهای منطقه و جهان خواهد شد.
متأسفانه در این میان، مردم بیگناه افغانستان به خصوص اقلیتهای قومی و مذهبی به عنوان «ابزار فشار» قربانی میشوند. در بیست سال جنگ اخیر، حملات هدفمند علیه اقوام و پیروان هر دو مذهب در افغانستان صورت گرفته است. تمام شهروندان عادی افغانستان آماج این حملات تروریستی بودهاند اما حملات زنجیرهای علیه شیعیان افغانستان اهداف منطقهای را نیز در پی دارد.
2- ضعف طالبان در تأمین امنیت شهری
گروه طالبان جنگجویانی بودهاند که در چندین دهه، جنگ چریکی کردهاند و تجربه جنگ شهری و مهار کردن آن را ندارند. باید اذعان کرد که گروه طالبان سابقه بمب گذاریهای شهری و حملات انتحاری بر مراکز پر تجمع افغانستان را در کارنامه خود دارد ولی میان مهارتهای حمله و مهارتهای جلوگیری از جرایم سازمان یافته و تروریستی، تفاوت جدی وجود دارد. اکثریت ماموران امنیتی طالبان در کابل برای نخستین بار است که کابل را میبینند و هیچ شناختی از بافت اجتماعی، جمعیتی و نقشه شهری کابل ندارند. شهر کابل در سالهای اخیر بدون پلان شهری گسترش یافته و فقط ساکنان کابل با کوچهها و حومههای در هم ریخته این شهر آشنا هستند.
مشکل طالبان با افزایش حملات نظامی جبهههای مقاومت، مضاعف و پراکنده خواهد شد. هم اکنون در کنار پتانسیلهای مختلف کانونهای نظامی مخالف طالبان، دو جبهه مقاومت به رهبری احمد مسعود و نیز جبهه آزادی افغانستان عملا برخی حملات رویارو را در روستاها و حملات چریکی را در شهرها، علیه طالبان آغاز کردهاند.
3- نقش دولت طالبان در افزایش ناامنی در افغانستان
طالبان به عنوان دولت حاکم در افغانستان، مسئول اصلی تأمین امنیت در خاک افغانستان و مرزهای افغانستان است. مبارزه با گروههای تروریستی و داعش یکی از تعهدات طالبان با کشورهای منطقه و جامعه جهانی است. واقعیت امر این است که از منظر فکری و پالیسی، دولت طالبان مرتکب رفتارهایی میشود که به نحوی باعث تقویت ایدههای تروریستی داعش و افراطیون مذهبی در افغانستان و منطقه میگردد.
دولت طالبان در زمستان سال گذشته در همایش بزرگی در کابل از واحدهای انتحاری نظامیان طالبان و خانوادههای آنان تجلیل کرد. دولت طالبان از خانوادههایی که فرزندان آنها در بیست سال اخیر در شهرها و مراکز مهم افغانستان عملیات انتحاری انجام داده بودند، تقدیر و حمایت مالی کرد. این رفتار، خود به خود زمینه فکری پرورش عاملان انتحاری و افراطیت مذهبی را بیش از گذشته تقویت میکند و گروه داعش از این شیوه بیشتر سود میبرد. زیرا داعش بیشتر از طالبان، پشتوانه فکری و مالی برای پرورش عاملان انتحاری دارد.
علاوه بر آن، دولت طالبان از زمان تسلط کامل برافغانستان، به سبب ابهت نظامی و فضای به وجود آمده، فرصت مبارزه جدی علیه داعش و منابع آن را در ولایات مرزی افغانستان داشت ولی طالبان در این زمنیه سهل انگاری کرد و تا توانست پروژه داعش را کوچک نمایی کرد.
در کنار داعش، جبهههای نظامی مقاومت علیه طالبان نیز هر چند به طور محدود علیه طالبان وارد نبرد نظامی شدهاند و در عین حال که هر دو (جبهههای مقاومت و داعش) هدف متفاوت دارند اما نتیجه آن بر یکدیگر اثرگذار است.
دولت طالبان در هشت ماه گذشته فرصت کافی برای تشکیل دولت فراگیر و ایجاد ائتلاف سیاسی ملی در افغانستان داشت. گروههای مخالف طالبان نیز بر اجماع سیاسی و حل و فصل مسائل افغانستان از راه سیاسی تمایل داشتند ولی گروه طالبان عملا بر ایده فاتحانه نظامی خود علیه دولت پیشین تکیه کرد و دیگران را مستحق ندانست. دادههای دانش سیاسی این است که هزینه صلح و تفاهم به مراتب کمتر از هزینه جنگ و تقابل است.
طالبان قواعد و رفتارهای تجربه شده را نادیده میانگارد. حکومت طالبان کارمندان سطوح پائین اداری باقی مانده از دولت پیشین را به صورت انبوه از کار برکنار کرد و براساس گزارشهای رسمی، با وجود اعلام عفو عمومی بسیاری از کادرهای نظامی و اداری گذشته را شکنجه کرده و در مواردی به قتل رساند.
این دو موضوع اخیر نیز، صف مخالفان حکومت طالبان را تقویت میکند و امید مردم افغانستان را نسبت به بهبود اوضاع به شدت کاهش میدهد.
به نظر میرسد که این عوامل باعث شده که افکار عمومی از طالبان فاصله بگیرد و طالبان در عین حال که در دیپلماسی بینالمللی منزوی است در افکار عمومی مردم افغانستان نیز به سوی انزوا حرکت کند.
جمعبندی
حکومت طالبان در هشت ماه گذشته فرصت خوبی برای مبارزه با داعش، تفاهم با مخالفان سیاسی، تعیین خط مشی ملی، تأمین حقوق اساسی مردم و سرانجام کسب مشروعیت داخلی و شناسایی بینالمللی داشت.
به نظر میرسد که طالبان به دلیل غرور ناشی از پیروزی و شاید مشاورههای نادرست برخی کشورهای حامی، نتوانست از فرصتها استفاده کند.
برخی رفتارهای حکومت طالبان از جمله بستن بیدلیل مدارس دخترانه، بیتوجهی به زبان و فرهنگ فارسی در ادارات، انحصار دولت و فرمان حجاب اجباری برای زنان، جایگاه و آینده این گروه را در میان اقوام غیر پشتون و حتی روشنفکران پشتون به شدت تنزل داده است.
احتمال آن میرود که با رشد گروههای تروریستی و داعش، رشد جبهههای نظامی مخالف، افزایش ناامنی و فقر در افغانستان، طالبان نتواند حکومتداری خوب را در افغانستان ترسیم کند که این امر طالبان را بیشتر منزوی و ضعیف میکند.
خرد سیاسی حکم میکند که طالبان نخست حقوق اساسی و سیاسی مردم افغانستان را به رسمیت بشناسد و پس از آن با کشورهای همسایه بر سبیل حسن همجواری رفتار کند تا از این طریق مورد توجه جامعه جهانی نیز قرار گیرد و بقای آن تضمین شود.
انتهای مطلب/