کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

ایالت بلوچستان پاکستان

واکاوی تحولات بلوچستان پاکستان؛ تغییر آرایش نیروهای بلوچ

8 اسفند 1400 ساعت 10:51

مولف : پیرمحمد ملازهی

ارتش پاکستان 25 هزار نیرو در ایالت بلوچستان مستقر کرده تا از طرح‌های چین حفاظت کند اما چین نگران شورش جدائی‌طلبی در بلوچستان است و آن را پدیده‌ای عادی نمی‌داند. در سطح بالاتری، چین می‌داند که آمریکا و هند قصد خرابکاری در ابر پروژه کمربند_راه را در حوزه جغرافیای زیست قومیت‌های بلوچ و پشتون دارند. با سرمایه‌گذاری 65 میلیارد دلاری، چین در نظر دارد نیروی دریائی خود را در نزدیک‌ترین مکان به تنگه هرمز مستقر کند اما مشکلی که در عمل پیش آمده است تصرف ساحل و ضرورت‌های ناشی از احداث تآسیسات بندری است. جمعیت بومی در توسعه بندر گوادر که آن را به شکل تاریخی از آن خود می‌داند سهمی ندارد. ساخت یک مگاپورت در گوادر نیاز به فضای جغرافیایی دارد که بومیان در آن ساکن هستند و طبعا ارتش پاکستان می‌باید این فضا را از جمعیت خالی کند. از همین رو ارتش پاکستان اقدام به سلب مالکیت بومیان کرده و آنها را عملا تا فاصله 10 کیلومتری از ساحل رانده است. این اقدامات پیامدهای عمیقی بر جامعه بلوچ و امنیت بلوچستان داشته است.


مطالعات شرق/

پیرمحمدملازهی*

حوادث اخیر در منطقه پنجگور و نوشکی در بخش مکران بلوچستان را چگونه می‌توان توضیح داد؟ خبر ظاهرا تکرار برخورد نظامی بین ارتش آزاد بلوچ و نیروهای موسوم به FC یا همان پلیس مرزی پاکستان است که مدت‌ها است در بلوچستان در جریان است وکمتر هم اخبار وگزارش‌های قابل اعتمادی جز ادعاهای طرفین به بیرون درز می‌کند.

علت آن است که ورود خبرنگاران به بلوچستان پاکستان به شدت تحت کنترل ارتش و ممنوع است. رسانه‌های پاکستان مجبور هستند فقط روایت ارتش را انتشار دهند. اما حادثه اخیر برخلاف رویه سابق در سطح نسبتا گسترده‌تری امکان انتشار یافت و وزیر کشور پاکستان در پارلمان و در مصاحبه‌های خود آن را رسانه‌ای کرد. عمران خان نخست وزیر و فرماندهان ارتش به کویته مرکز ایالت بلوچستان رفتند و با پارلمان و دولت محلی که در دست خود بلوچ‌ها و پشتون‌ها است به رایزنی پرداختند.

در ظاهر به نظر می‌رسد که دولت و ارتش پاکستان برخلاف گذشته بی‌میل نبودند حمله به دو پادگان نیروی سپاه مرزی را علنی کنند. پرسش این است که چرا و چه تحولی پیش آمده که پاکستان موضوعی را برجسته کند که تقریبا عادی است و مرتب تکرار می‌شود.

به باور من چند موضوع کلیدی وجود داردکه ارتش و دولت هوادار ارتش را قانع کرده است که ازاین واقعه بهره‌برداری کنند از جمله :وقوع حادثه در منطقه مند و شکل بی‌سابقه عملیات انتحاری
  
الف) وقوع حادثه در منطقه مند
 منطقه مند طبق معاهده گلد اسمیت در سال 1871 بین ایران و خان‌نشین کلات تقسیم شد و بخشی از آن در خاک ایران و بخش دیگر آن در خان‌نشین کلات قرارگرفت که اکنون در قلمرو ملی پاکستان قرارگرفته است. به این اظهارنظر صریح وزیر کشور پاکستان دقت کنید. او مدعی شد که نیروهای حمله‌کننده به دو پادگان پلیس مرزی از ایران وارد "مند" شده‌اند و برای آنکه زهرکلام خود را تعدیل کند اضافه کرد که البته نیروهای ایرانی مبرا هستند و احتمالا این اتباع بلوچ ایرانی که پیوندهای قومی با اهالی "مند" دارند، بوده‌اند که به کمک بستگان خود وارد پاکستان شده‌اند. با این حال او هیچ سند و مدرکی که چنین ادعائی را ثابت کند ارائه نکرد.

این اظهارات هم بدون حساب وکتاب نیست. باید توجه داشت که این مردم عادی نبودند که به دو پادگان FC حمله کردند. اینها قبل از حمله ویدئویی انتشاردادند؛ هدف حمله و دلایل آن را توضیح دادند. وابستگی آنها به ارتش آزاد که یک گروه مسلح جدائی‌طلب بلوچ است را روشن و به صراحت اعلام کردند که عملیات انتحاری است، می‌دانند که همه کشته خواهندشد و طبق سنت بلوچی هم قسم شدندکه تا مرگ پا پس نکشند. هیچ کدام از این افراد با ملیت ایرانی شناسائی نشدند. بنابراین پرسش این است که چرا وزیر کشور پاکستان در اظهاراتی دو پهلو، پای ایران را به میان می‌کشد. به گمان من اهدافی آگاهانه وجود دارد. از جمله:
1- جلب همکاری نیروهای ایرانی در سرکوب جنبش جدائی‌طلب بلوچ و حساس کردن ایران به موضوعی که در هر حال در ارتباط با امنیت ملی خود قرار دارد. تجربه‌ای شبیه دهه پنجاه که ایران در سرکوب جریان ناسیونالیزم قومی با اعزام بالگردهای کبری دخالت کرد.
2- مسدودکردن کامل مرزهای ایران و پاکستان از طریق کشیدن سیم خاردار و محدود کردن آن به گذرگاه‌های رسمی، امری که ایران هم نسبت به آن بی‌میل نیست.
3- زمینه‌سازی برای گسترش حضور نظامی چین درخارج از حلقه اول امنیتی بندرگوادر و کاهش تهدیدات امنیتی علیه نیروهای مرزی و ارتش.

 هم اکنون ارتش پاکستان 25 هزار نیرو در مسیر CPEC در ایالت بلوچستان مستقر کرده تا از طرح‌های چین از دیراسماعیل خان تا گوادر، تقریبا در تمامی طول مسیر عبور خط ارتباطی کاشغر تا گوادرحفاظت کند.
در این مسیر یک خط آهن، یک بزرگراه و یک خط لوله انرژی در دست احداث است. علاوه بر این چین 10 هزار نیرو برای حفاظت از پروژه بندر گوادر در حلقه اول امنیتی مستقرکرده است. اما ظاهرا چین نگران شورش جدائی‌طلبی در ایالت بلوچستان است و آن را پدیده‌ای عادی حس نمی‌کند. در سطح بالاتری، چین می‌داند که آمریکا و هندوستان، دو رقیب جهانی و منطقه‌ای آن قصدخرابکاری در ابرپروژه کمربند و راه را در حوزه جغرافیای زیست قومیت‌های بلوچ و پشتون دارند و شورش در بلوچستان را بخشی از این گونه رقابت‌ها ارزیابی می‌کند.
چین گوادر را به مدت 99 سال اجاره کرده است ولی می‌توان گفت که تنها اجاره نیست بلکه نوعی اعمال حاکمیت هم هست. ایجاد پایگاه مشترک دریائی با نیروی دریائی پاکستان در "گوادر" و "جیونی" در دست اقدام است. با سرمایه‌گذاری 65 میلیارد دلاری چین در پروژه‌ها که مرکز ثقل آنها در ساحل پاکستانی مکران و در بندرگوادر است، چین در نظر دارد نیروی دریائی خود را در نزدیک‌ترین مکان به تنگه هرمز مستقر کند. چین بخش مهمی از انرژی خود را از حوزه نفتی خلیج فارس دریافت می‌کند.

مشکلی که در عمل پیش آمده است تصرف ساحل و ضرورت‌های ناشی از احداث تآسیسات بندری است. این ضرورت‌ها جمعیت 60 هزار نفری بومی ساکن در بندر گوادر را با مساله‌ای به نام سلب مالکیت روبروکرده است در واقع جمعیت بومی در توسعه بندر گوادر که آن را به شکل تاریخی از آن خود می‌داند سهمی ندارد و ضرورت‌های عملیاتی کردن ساخت یک مگا پورت در گوادر نیاز به فضای جغرافیایی دارد که بومیان در آن ساکن هستند و طبعا ارتش پاکستان می‌باید این فضا را از جمعیت خالی کند تا فضای کافی برای بندرسازی و تاسیسات جنبی نظیر،کشیدن خط آهن و جاده ارتباطی را بتوان عملیاتی کرد.

از همین رو ارتش پاکستان اقدام به سلب مالکیت بومیان کرده و آنها را عملا تا فاصله 10 کیلومتری از ساحل رانده است. امری که دو پیام مهم داشته است.
1- دست بومیان گوادر از ساحل دریا کوتاه شده  و منبع اصلی ارتزاق آنها که در طول تاریخ از طریق صید سنتی ماهی صورت می‌گرفت، از دسترس آنها خارج شده وکشتی‌های ترال چینی جایگزین شده‌اند.
2- زمین مصادره شده در اختیار شرکت سازنده چینی بندر، ارتش پاکستان و وابستگان آنها قرار گرفته که نیروی تخصصی، همکارشرکت چینی است وعمدتا از قومیت مسلط پنجابی انتخاب و با دادن امتیاز زمین و شغل، تشویق به مهاجرت و ماندگاری در گوادر شده‌اند.

بنابراین بومیان بدون تخصص وکارآیی و بی‌سواد، جایگاهی ندارند و سودی از توسعه بندرگوادر نصیب آنها نمی‌شود. سیاست‌های توسعه چین هم برای جمعیت بومی جایگاهی را تعریف نکرده است. در واقع سیاست راهبردی توسعه ی چینی در همه جا ازیک الگوی مشخص پیروی می‌کند که می‌توان از آن به نام توسعه ی چینی منهای جمعیت‌های بومی بی‌تخصص و مزاحم یاد کرد.

در سریلانکا و درکامبوج این الگو پیاده شد و در داخل چین در ایالت سین‌کیانگ در حال عملیاتی شدن است. در ساحل پاکستانی مکران هم در حال عملیاتی شدن است و احتمالا به نتایجی مشابهی منتهی خواهد شد. منتها مشکل اینجا است که در این منطقه از قبل نوعی تضاد منافع بین دولت مرکزی پاکستان و جمعیت بومی وجود داشته و نوعی جنگ پنهان در جریان بوده است. در شرایط کنونی گروه‌های ‌قوم محور بلوچ از این شرایط برای گسترش پایگاه اجتماعی خود و عضوگیری از جمعیت ناراضی و سلب مالکیت شده بهره گرفته و برای ارتش پاکستان و چین مشکل امنیتی بوجود آورده‌اند. تا جایی که در چین نسبت به آینده سرمایه‌گذاری آنها تردید بوجود آمده است و کارها طبق برنامه پیش نرفته و با نوعی کندی روبرو شده است.

تنها شانسی که چین و پاکستان در این باره دارند، کندی کارها در ایران در توسعه بندر چابهار به کمک هند و درک ناقص از رقابت‌هائی است که در سطح منطقه‌ای بین پاکستان و هند و در سطح بین‌المللی بین آمریکا و چین در اقیانوس هند به طور عام و ساحل مکران به صورت  خاص‌تر، در جریان است. چابهار در عمل می‌توانست جایگزین گوادر شود و مسیر آسیای مرکزی و افغانستان و ابزار تسهیل دسترسی آنها به آب‌های آزاد اقیانوس هند شود و جایگاه ژئوپلتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیکِ ایران را به سطحی ارتقا دهدکه هیچ کس و تحت هیچ شرایطی نتواند آن را نادیده گیرد. ظاهرا این موضوع در ایران چندان مهم تصور نشده و روایت چینی توسعه یکپارچه گوادر و چابهار و بالاتر از آن کل ساحل مکران از کراچی تا هرمز و خلیج فارس پذیرفته شده است و رقابت گوادر و چابهار در قالب شراکت توجیه شده است. اما از این موضوع غفلت می‌شود که چین منافع محور است و در بلندمدت به منافع شرکای خود چندان پایبندی ازخود نشان نمی‌دهد.

هدف چین استفاده از زیرساخت‌های ارتباطات ریلی و جاده‌ای ایران به طرف افغانستان و آسیای مرکزی از یک طرف و تامین انرژی از هر دو حوزه انرژی دریای مازندران و خلیج فارس است که از طریق پیوند گوادر و چابهار و احداث خط آهن و عملیاتی کردن خط لوله گاز صلح و تاپی می‌تواند با هزینه کمتری قابل حصول شود. چین در استراتژی بلندمدت خود در نظردارد بندرگوادر را از طریق کویته مرز چمن به افغانستان و آسیای مرکزی اتصال دهد که در عمل چیزی جز کاهش نقش ایران و بندر چابهار نخواهد بود.

3- منافع راهبردی پاکستان خنثی کردن نقش هند در چابهار و جایگزین کردن چین است. امری که با استراتژی چین در اقیانوس هند و ساحل مکران و خلیج فارس همخوانی دارد و در قالب موافقتنامه  25 ساله ایران و چین و تمایل به سرمایه‌گذاری 400 میلیارد دلاری چین در صنایع نفت وگاز و پتروشیمی ایران مد نظر قرار گرفته است. اما منافع راهبردی ایران عینا با منافع چین و پاکستان منطبق نیست.

منفعت ایران ایجاب می‌کند که گوشه چشمی به رقابت چابهار و گوادر در بلندمدت، در مسیر دسترسی افغانستان و آسیای مرکزی به آب‌های آزاد داشته باشد. ایران با دو واقعیت روبرو است یکی حذف از مسیرهای انتقال انرژی حوزه خزر که تاپی نمونه عینی آن است. دوم مسیرحمل و نقل کالاها از طریق گوادر- کویته- چمن جایگزین مسیر طولانی کراچی- پیشاور -کابل شود. این هر دو پروژه در بلندمدت با منافع ایران سازگار نخواهد شد. راه حلی که ژنرال‌های کارکشته، سرد و گرم چشیده ارتش پاکستان با هزینه کم برای خود و تحمیل بخش‌هائی از هزینه‌ها به ایران یافته‌اند. رگه‌هائی از این ترفند را درصحبت‌های شیخ رشید وزیرکشور پاکستان هر چند به صورت مقدماتی می‌توان ردیابی کرد.

ادعای شرکت اتباع ایرانی در تصرف موقتی  دو پادگان fc در پنجگور و نوشکی از جهاتی  آگاهانه و با اهدافی راهبردی و ظریف طرح شده تا در بلندمدت بتواند ایران را درگیر بحران بلوچستان کند. چنین به نظر می رسد که پاکستان به رغم کشتارها، آدم‌ربائی‌ها و قتل‌های فراقانونی و رهاکردن اجساد قربانیان درسر راه‌ها به قصد ارعاب، چندان در این سرکوب‌ها موفق نبوده است. دولت پاکستان اخیرا از طریق شعبه بلوچستان حزب جماعت اسلامی با حمایت از حرکت مولوی هدایت‌الرحمن در گوادر ابتکار عمل را در دست گرفت و تظاهرات مردم در اعتراض به سلب مالکیت زمین را به سود خود جهت داد. هرچند این عمل به صورت موقت موفقیت‌آمیز بود و ده‌ها تظاهرات‌کننده را پشت سر جریان مولوی هدایت‌الرحمن و جماعت‌اسلامی قرار داد ولی حاکمیت نتوانست به طور کامل و قطعی آن را مصادره کند.

حمایت گوادری‌ها از جریان‌های جدائی‌طلب به صورت دوامداری در حال گسترش است و گمان نمی‌رود ترفند اتصال آن به ایران بتواند تغییری در واقعیت‌ها ایجاد کند.
از طرف دیگر اگر هم وزیر کشور پاکستان در آینده مجبور شود اطلاعات بیشتری از شرکت اتباع بلوچ ایرانی در حمایت از جریان قوم محور جدائی‌طلب بلوچ بدهد، جدا از درستی و یا نادرستی آن، موضوع حساس‌تری مدنظر ژنرال‌های ارتش پاکستان است و آن کشیدن پای ایران  به بحران بلوچستان است که اساسا تاکنون در بلوچستان ایران انعکاس چندانی نداشته است.

شکی نیست که اگر پاکستان بتواند ایران را با خود همراه کند، اشتباه راهبردی را که در بلوچستان مرتکب شده وآن را درمعرض بحران امنیتی جدائی‌طلبانه قرار داده است به بخش بلوچستان ایران سرایت خواهد داد. اشتباه راهبردی که ژنرال‌های ارتش، در پاکستان شرقی سابق و بنگلادش کنونی مرتکب شدند و آن را در معرض تشدید جنگ و جدائی بنگلادش قرار دادند.

ظاهرا ژنرال‌های ارتش پاکستان مشغول تکرار همان اشتباه استراتژیک در وسیع‌ترین، اما کم جمعیت‌ترین ایالت پاکستان - بلوچستان - هستند و دارند پای هند و آمریکا را در رقابت با چین  و روسیه در بلوچستان باز می‌کنند. البته در این باره که هند در استراتژی کوچک‌سازی پاکستان و تجزیه قومی آن جدی است تردیدی وجود ندارد، ولی این که هند از طریق ایران بتواند به چنین هدفی در حمایت از جریان جدائی‌طلب بلوچ دست بیابد، تردیدهای جدی وجود دارد.
منفعت راهبردی ایران در حفظ وضع موجود بلوچستان است و نه تحریک تجزیه‌طلبی که امنیت ملی او در بلندمدت تحت تاثیر آن  قرار خواهد گرفت.

ب) شکل عملیات انتحاری
واقعیت این است که عملیات انتحاری که در ادبیات نیروهای رادیکال اسلامی خلافت‌گرا در اهل سنت به عنوان یک ارزش دینی و جهادی شهادت‌طلبانه تلقی می‌شود، خاص این نیروها و اساسا ابتکار سازمان القاعده بود که بعدا داعش در سطح گسترده‌تری آن را در عراق و سوریه و افغانستان عملیاتی کرد.

این گونه عملیات در جریان‌های قومی و بویژه از طرف نیروی روشنفکری و دانشگاهی بلوچ، تاکنون مورد توجه قرار نگرفته بود و این اولین بار است که از طرف ارتش آزاد بلوچ به آن توجه شده است. اهمیت این موضوع در آن است که اسلحه‌ای (عملیات انتحاری) که پیش از این به صورت انحصاری در اختیار گروه‌های اسلامی هوادار آی‌اس‌آی بود و عمدتا در هند و کشمیر از آن استفاده می‌شد، اکنون از انحصار خارج شده و علیه ارتش و خود پاکستان به کار گرفته می‌شود.
این یک تحول جدی در شکل جنگ و شورش‌های قوم محور می‌تواند تلقی شود به ویژه آن که در برداشت قوم محور قصد ارعاب توده‌ای نیست و هدف اصلی نیروهای جنگی در میدان نظامی است. امری که بهره‌برداری تبلیغاتی از آن را محدود می‌کند. چنان که در همین عملیات انتحاری که دو پادگان مهم FC برای چند روز در تصرف جدائی‌طلبان باقی ماند و تا قتل آخرین‌ نفر ادامه پیدا کرد و به گفته مخالفان دولت بیش از 100 نفر از نیروهای مرزی پاکستان کشته شدند، به روشنی قابل مشاهده بود. ارتش پاکستان با وجود قدرت بالا به عنوان پنجمین ارتش جهان، نشان دادکه برای جنگ‌های کلاسیک و رودررو با ارتش هند تربیت شده و در جنگ‌ها با ماهیت چریکی ضعف‌های جدی دارد. ظاهرا هدف پشت پرده اظهارات  وزیر کشور پاکستان درگیرکردن نیروهای ایرانی و استفاده از تجربیات آنها به منظور جبران ضعف‌های نیروهای خودی است.

با این حال واقعیت این است که ارتش پاکستان توانسته است فضای کلی ایالت بلوچستان را امنیتی کند و از این طریق تلاش کند بر بحران جدائی‌طلبی قومی فایق آید ولی نشانه‌ها، چندان امیدوارکننده نیست. به رغم آنکه آی‌اس‌آی توانسته است دو جریان اسلام‌گرا و مرکزگرا در ایالت بلوچستان را سازماندهی کند و آنها را علیه جریان قوم محور جدائی‌طلب بکار گیرد اما حوادث اخیر در گوادر، تربت و مند ، نشان داد که پاکستان از شمشیر دو لبه در کنترل اوضاع استفاده می‌کند که با کوچک‌ترین اشتباه محاسباتی می‌تواند دست خود را زخمی کند.
تجربه تاریخی در ارتباط با شورش قومی در بلوچستان پاکستان، حکایت از رشد دوامدار و تشدید آن در یک چرخه شورش و سرکوب تقریبا 10 ساله دارد که از همان روزهای آغاز تجزیه شبه قاره هند، با اعلام استقلال خان‌نشین کلات رسمیت یافت ولی با دخالت ارتش پاکستان ناکام شد.

اما در همان حال ذهنیتی را تقویت کرد که بلوچستان به زور، به پاکستان ملحق شده و باید استقلال خود را به دست آورد. گروهای جدائی‌طلب هر چند در ابتدا جنبه قومی قبیله‌ای داشتند و اولین حرکت مسلحانه را خان حاکم به نام عبدالکریم خان آغاز کرد ولی به تدریج از خاندان خان کلات بالاتر رفت و سه قبیله اصلی مری به رهبری سردارخیربخش مری، مینگل به رهبری سردارعطاالله خان مینگل و قبیله بوگتی به رهبری سردار اکبرخان بگتی را مقابل ارتش پاکستان قرارداد.

اکنون ارتش‌های قبیله‌ای در قالب سازمان‌های جدائی‌طلب مانند ارتش آزادی‌بخش بلوچستان، ارتش جمهوری‌خواه‌ بلوچستان، ارتش متحد بلوچ، جبه آزادی بخش بلوچستان سازماندهی مجدد شده و از حالت قبیله‌های رقیب که ارتش پاکستان می‌توانست با دامن زدن به رقابت سنتی  سردارها، آنها را تحت کنترل خود داشته باشد فراتر رفته و رهبری آن درعمل از بخش سرداری به طبقه متوسط شهری و جریان ناسیونالیزم قومی در حال انتقال است و نوعی ادغام بخش سنتی سرداری و تحصیل کردگان دانشگاهی برخاسته از طبقه متوسط شهری در حال شکل گرفتن است. شورشی که به مراتب با انگیزه‌تر و سازمان یافته‌تر از شورش‌های گذشته در سال‌های 1948 ،1958 ،1964 و 1973 است.

انتقال رهبری از بخش سرداری به طبقه متوسط شهری را دولت و ارتش پاکستان جدی نگرفته و به همان راهکارهای نظامی قبلی متوسل شده‌اند. این در حالی است که راه حل نظامی جزکشتار و ناپدیدشدن افراد بعضا بی‌گناه، نه تنها نتیجه مطلوب پاکستان را در برنداشته بلکه باعث افزایش خشم عمومی شده و کار عضوگیری در جوانان بلوچ خارج از مدار قومی را برای سازمان‌های جدائی‌طلب تسهیل کرده است. چین متوجه این خطر شده و درعمل از سرعت کارها درپروژه CPEC کاسته است.

این احتمال منتفی نیست که چین برای تضمین سرمایه و پرسنل خود، تعداد بیشتری نیروی نظامی اعزام کند. موضوعی که به احتمال نزدیک به یقین از دید رقبای هندی و آمریکائیِ چین به دور نخواهد ماند و پاکستان را یک بار دیگر در موقعیتی قرار می‌دهد که در دهه هفتاد در بنگال قرار گرفت و درباره تمامیت ارضی خود، مورد معامله قرار گرفت.
آمریکا به رغم داشتن تعهد از طریق معاهدات نظامی با پاکستان خود را کنار کشید و هند و شوروی موفق شدند، بنگلادش مستقل از پاکستان را سازماندهی کنند. هر چند که آمریکا با به راه انداختن کودتای نظامی، بنگلادش را از چنگ  هند و شوری خارج  کرد، ولی پاکستان بازنده نهایی بود و پاکستان شرقی را به طور قطعی از دست داد. قرار دادن بلوچستان در شرایط مشابه بنگال، خطای دوم استراتژیک ارتش پاکستان خواهد بود و احتمالا به نتیجه یکسانی منتهی خواهد گشت.

تفاوت شرایط کنونی در بلوچستان با بنگلادش فعلی در آن است که در آن مقطع زمانی ناسیونالیست‌های چپ‌گرای بنگال تقریبا بدون رقیب بودند و جریان اسلامی هوادار پاکستان و جماعت اسلامی که در کنار ارتش قرار داشت اعتبارخود را به سرعت از دست داد و نمی‌توانست رقیب جدی برای جریان قوم محور باشد، ولی در بلوچستان، جریان قوم محور بلوچ  با جریان اسلامی جهادی روبرو است که بیش از آن که وفادار به پاکستان باشد احساس تعلق خاطر به جریان جهادی خلافت‌گرا دارد که تلقی او از پاکستان امارت اسلامی است. در عین حال هیچ کس نمی‌داندکه در دوحه بین طالبان و آمریکا چه معامله‌ای صورت گرفته و طالبان در ازای دستیابی سهل و بدون جنگ به قدرت در افغانستان چه امتیازاتی به آمریکا داده‌اند.

آیا نمی‌توان تصورکرد که زمینه‌سازی برای الحاق بلوچستان به افغانستان که از نظر افغان‌ها پشتونستان جنوبی است بخشی از معامله باشد. چنین احتمالی هر چند ضعیف باشد، به نوبه خود حکایت از تشدید رقابت‌های چین و آمریکا در جغرافیای گستره حوزه زیست بلوچ و پشتون دارد. یعنی درست در جائی که قرار است دو مسیر زمینی مرکزی و جنوبی پروژه کمربند - راه از باریکه واخان و قره قروم در جنوب آن عبورکند و جغرافیای بلوچ و پشتون را طی کند و به بندرگوادر برسد و در آنجا با مسیر دریائی رشته مروارید پروژه‌ای را تکمیل کند که قرار است آمریکا را از نردبان قدرت هژمون جهانی قرن 21 به پائین بکشد.

آیا آمریکا به سادگی تسلیم برتری چین خواهد شد؟ تردیدهای جدی وجود دارد. بنابراین دور از انتظار نخواهد بودکه تصور شود چین و آمریکا در افغانستان  و پاکستان و حتی ایران وارد چالش تعیین کننده‌ای بر سر قدرت هژمون قرن 21 شوند.
اگر چنین برداشتی، رگه‌هائی ولو ضعیف از واقعیت‌های مرتبط با جغرافیای پشتون و بلوچ را در خود داشته باشد، در آن صورت باید تقویت جریان رادیکال خلافت‌گرا را جدی‌ترگرفت و اشتباه استراتژیک پاکستان را در ایران تکرار نکرد.

در هر حال بلوچستان واقع در قلمرو ملی پاکستان با تحولاتی بنیادین روبرو است که از طریق نظامی نمی‌تواند حل شود. راه حل نظامی ممکن است با سرکوب خشن که در آن تر و خشک، گناه‌کار و بی‌گناه به یک سان قربانی آن خواهند بود؛ موقتا به کاهش بحران کمک کند ولی بلوچستان پاکستان را از چرخه معیوب شورش و سرکوب رها نخواهد کرد و پاکستان را همواره مستعد معامله قدرت‌های برتر جهانی نگاه خواهد داشت.

راه حل نهائی خروج پاکستان از بحران بلوچستان در توسعه پایدار به گونه‌ای است که جمعیت بلوچ آن به رغم عدد کوچک آن به حساب آورده شود و منافع آن تامین شود. سیاست نظامی کنونی پاکستان در بلوچستان به شکست انجامیده و سلب مالکیت از بلوچ مطابق تجربه گوادر دیر یا زود درکل جغرافیای زیست بلوچ و پشتون باعث رشد جریان‌های ضدپاکستان و استقلال طلب خواهد شد که فضا را برای جریان رادیکال مکتبی خلافت‌گرا می‌تواند باز کند. جریانی که مایل است پاکستان را تبدیل به امارت اسلامی کند. موضوعی که احتمالا ایران هم از ترکش‌های آن بی‌نصیب نخواهد ماند.
انتهای مطلب/

*کارشناس ارشد مسائل افغانستان و پاکستان


کد مطلب: 3002

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/3002/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir