در طول دهههای گذشته سیاست خارجی چین در قبال افغانستان بیشتر واکنش به سیاست قدرتهای بزرگ مانند شوروی سابق، آمریکا و ناتو بوده است و حتی در بحث امنیتی نیز سیاست پکن نوعی واکنش به روابط چریکهای اویغور با طالبان بوده است. تنها حوزهای که انتظار میرفت چین به آن کنشی عمل کند، موضوع سرمایهگذاری در بخش معادن افغانستان بود که دو موضوع، مانع آن شده است؛ نخست آن که چین قصد داشت با نگاه استثماری از وضعیت بحرانی و اضطرار افغانستان در قراردادهای خود استفاده کند که میسر نشد و مانع دیگر مسئله امنیتی و عدم تمایل پاکستان در سرمایهگذاری هنگفت چین در افغانستان بود، که همچنان پابرجا است.
پکن بر آن است که در جنگ روانی با غرب و ناتو، طالبان را حمایت سیاسی کند و در حوزه اقتصادی بر آزادسازی پولهای بلوکه شده افغانستان در آمریکا اکتفا کند. در حوزه امنیتی نیز میکوشد که با استحکام روابط سیاسی با طالبان، میان طالبان و بنیادگراهای اویغور مانع ایجاد کند که تحقق این امر به شرایط داخلی افغانستان بستگی خواهد داشت.
مطالعات شرق/
عبدالرحیم کامل*
درآمد
برقراری روابط رسمی دیپلماتیک بین افغانستان و جمهوری خلق چین به سال ۱۹۵۵ بر میگردد. افغانستان از جمله نخستین کشورهایی است که رژیم کمونیستی مائو تسه تونگ را به رسمیت شناخت. در جریان جنگ سرد و قبل از مداخله شوروی در افغانستان، پکن تلاش کرد روابط دیپلماتیک و اقتصادی خود را با افغانستانبهبود ببخشد. با این همه، رابطه این دو کشور آن چنان که باید گسترش نیافت. چین با افغانستان دارای مرز مشترک کمتر از صد کیلومتر می باشد و از لحاظ اجتماعی هیچ رابطه قومی با افغانستان ندارد و علیرغم روابط تاریخی فرهنگی میان دو کشور، گویش با زبان چینی در افغانستان وجود ندارد.
پس از برقراری روابط دیپلماتیک میان چین و افغانستان، سطح روابط میان این دو کشور تنها در زمینههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی وجود داشت. در سال ۱۹۶۵ تفاهمنامهای مرزی میان چین و افغانستان به امضا رسید که به صورت غیر مستقیم یک نوع گفتگوهای امنیتی سرحدی میان این دو کشور بود و پیش از این روابط دفاعی و امنیتی با دولت افغانستان نداشت. پکن برای نخستینبار، در سال ۱۹۷۹ کمکهای نظامی را به مجاهدین در افغانستان آغاز کرد و نگرانیهای این کشور از نفوذ مسکو در افغانستان، سبب شده بود تا به چنین عملی دست بزند. پس از خروج شوروی از افغانستان، چین با آنکه نگرانیهای بیشتر امنیتی را از مرز افغانستان احساس میکرد ولی عملا هیچ یک از طرفهای درگیر را در افغانستان کمک نکرد و پس از سقوط مجاهدین، چین حکومت طالبان را به رسمیت نشناخت.
تنها پس از حادثه یازدهم سپتامبر، وضعیت تغییر یافت و سیاست خارجی چین در قبال افغانستان بیش از گذشته فعال شد که سه مرحله متوالی را در بر میگیرد. این سه مرحله را بررسی میکنیم.
1. چین و همکاری مستقیم با دولت افغانستان
پس از کنفرانس بن، چین در ابتدا به سرمایه گذاری در افغانستان علاقه شدید نشان داد. انتظار افغانستان هم این بود که چین در اقتصاد و زیر بنای افغانستان سرمایه گذاری قابل توجهی داشته باشد. شاید دولت و بخش خصوصی چین نیز افغانستان را به عنوان یک منبع عظیم مواد خام در همسایگی خود تصور میکردند و رؤیاهایی هم در سرداشتند. اما این رؤیا تحقق نیافت و خیلی زود مسئله امنیت نقش برجسته یافت و جای عنصر اقتصاد را در سیاست خارجی چین و افغانستان گرفت.
چین حاضر شد برای جلوگیری از ایجاد لانه امن برای شورشیان اویغور در ورای مرز چین و افغانستان، با کابل در بخشهای امنیتی همکاری کند با این همه، این کشور در قالب نیروهای آیساف به افغانستان نیروی نظامی اعزام نکرد. زیرا این کار برای طالبان و مسلمانان ناراضی ایغور بهانهای فراهم میکرد. علاوه بر آن، چین از زمان آغاز توسعه اقتصادی خود، همیشه در سیاست خارجی خود تلاش کرده است که از وارد شدن در تنشهای نظامی به صورت مستقیم خودداری کند و این سیاست را تا سالها شاید ادامه دهد. حامد کرزی و هو جینتائو رئیسجمهور چین، در نوزدهم خرداد 1391، در حاشیه دوازدهمین نشست سران کشورهای عضو سازمان همکاریهای شانگهای، اعلامیه مشترک استراتژیک میان این دو کشور امضا کردند. پس از سفر اشرف غنی در اکتبر ۲۰۱۴ به چین، پکن تعهد کرد که کمک ۳۲۹ میلیارد یوان را به افغانستانتقدیم کند.
پس از آن، پالیسی سازان چین تعامل و همکاری با دولت جمهوری در افغانستان را در اولویت کاری خود قرار دادند و آن را با سیاستهای جامعه جهانی موافق ارزیابی کردند. در دیدار اشرف غنی در ۲۰۱۴ از چین، شی جین پینگ رئیس جمهور چین مبارزه ضد حرکت اسلامی ترکستان شرقی را به عنوان نگرانی اصلی چین مطرح و از افغانستان درخواست همکاری کرد. در راستای همین همکاریها، افغانستان ۱۵ تروریست اویغور را که بازداشت کرده بود، در ماه فوریه سال ۲۰۱۵ به چین سپرد. افغانستان خواست چین را بیشتر تشویق کرده باشد که روی پاکستان فشار آورد تا طالبان را به میز مذاکره حاضر کند. در سفر اشرف غنی به کشور چین، دو طرف چهار توافقنامه در زمینه همکاریهای سیاسی و اقتصادی امضا کردند.
این توافقنامهها شامل برداشتن شرط ویزای ورود برای گذرنامههای سیاسی دو کشور، ارائه خدمات بشردوستانه از سوی چین به افغانستان، گسترش همکاریهای فنی و اقتصادی و گسترش روابط میان اتاقهای تجارت افغانستان و فدراسیون صنعت و تجارت چین میشد ولی در این میان گسترش همکاریهای امنیتی بویژه در زمینه مبارزه علیه تروریزم، مواد مخدر و جرایم سازمان یافته از موضوعهای مهم و استراتژیک این سفر بود.
پس از آن رفت و آمدهای مقامهای امنیتی دو کشور افزایش یافت و موضوعهای امنیتی بیشتر مورد بحث قرار گرفت. در ماه نوامبر ۲۰۱۴، جیو شینج کن، وزیر امنیت عمومی چین در رأس یک هیات بلندپایه از افغانستان دیدار کرد و در سفر نورالحق علومی، وزیر کشور وقت افغانستان در ۱۷ ماه می سال ۲۰۱۵به چین، مقامهای چینی به همکاریهای امنیتی میان افغانستان و چین تأکید کردند و پس از رایزنیها، سرانجام در اکتبر ۲۰۱۵، همکاریهای دفاعی میان این دو کشور به امضا رسید. ژنرال فنگ فینگویی، از اعضای ارشد کمیسیون مرکزی نظامی چین در ۲۹ فوریه ۲۰۱۶ از کابل دیدار کرد و برای نخستینبار در تاریخ دوجانبه افغانستان و چین توافق کرد تا مبلغ ۴۸۰ میلیون یوان چینی معادل ۷۳ میلیون دلار، به نیروهای امنیتی افغانستان کمک کند.
از سال 2017 به بعد چین علاقه نشان داد که در بخش امنیتی عملا با افغانستان وارد همکاری نظامی و امنیتی شود. به همین سبب بود که چین درخواست کرد که یک واحد نظامی کوهستانی در ولایت بدخشان هم مرز با چین ایجاد شود. چین متعهد شد که هزینه لجیستیک آن را پرداخت و در بخش اطلاعاتی و امنیتی نیز همکاری همه جانبه کند.
تا آن جا که نگارنده در جریان گفتگوهای مقامات دولت افغانستان و چین بود، بحث ایجاد این پایگاه نظامی کوهستانی در سال 2018 جدیت بیشتر گرفت و در آخرین دیدارهای مقامهای دو کشور قرار شد که ایجاد این واحد نظامی کوهستانی در آغاز سال 1398 شمسی عملا شروع شود. این میرساند که سیاست خارجی چین با افغانستان از لحاظ امنیتی بیشتر روی چگونه مهار شدن بنیادگرایان اویغور در مرز با افغانستان و جلوگیری از ایجاد لانه امن برای آنان در این منطقه متمرکز شده بود.
2. چین و همگامی با دولت پاکستان
آغاز مذاکرات صلح میان دولت آمریکا و نمایندگان طالبان در دوحه قطر، سرآغاز یک تأمل معنادار در خصوص سیاست خارجی کشورهای منطقه با دولت جمهوری در افغانستان نیز گردید. دلیل آن این بود که در خلال مذاکره آمریکا با طالبان شواهد غیر قابل انکار دیده میشد که آمریکا عملا بر تمام ارزشهایی پا میگذاشت که به خاطر آن به افغانستان آمده بود. این وضعیت از لحاظ سیاسی یک سکوی پرش قدرتمند برای طالبان فراهم میساخت و آینده طالبان را روشنتر جلوه میداد.
دولت چین نیز با مشاهده این دیدگاه و گواهی پاکستان تقریبا متقاعد شد که طالبان در حال قدرتمند شدن است و ضرورت ایجاب میکند که چین نیز مانند خود آمریکا در خصوص افغانستان وارد یک بازی دوگانه شود. بازی دوگانه چین در سطح روابط مستقیم با افغانستان توسط نماینده ویژه چین در امور افغانستان و درسطح روابط با طالبان بیشتر توسط پاکستان به پیش برده شد.
از گذشته نیز چین و پاکستان همکاری استراتژیک منطقهای داشتند. در حوزه سیاسی و دفع خطر مشترک، دولت چین با پاکستان منافع راهبردی دارد. چین با هند در مورد منطقه نوار مرزی واقع در کوههای هیمالیا اختلافات سرزمینی دارد که حتی در دهه ۱۹۶۰ باعث جنگ نظامی میان این دو کشور گردید. این منطقه مورد مناقشه مهمترین راه ارتباطی بین تبت و سین کیانگ محسوب میشود. یکی از عوامل رابطه چین با پاکستان همین اختلافات مشترک دو کشور با جانب هند است. دالایی لاما رهبر بودائیان تبت زندگی خود را در هند سپری کرد. با این دیدگاه خطر مشترک بنیادگرایی برای دولت جمهوری افغانستان و چین در سرحد دو کشور به اندازه مسئله هند خطرناک و هیولایی به نظر نمیرسید.
چین با توجه بر قراین، احساس میکرد که دولت پاکستان قدرت فزاینده تاثیر گذاری بر طالبان دارد و میتواند در قطع روابط طالبان با بنیادگرایان اویغور نقش بازدارنده قدرتمند را ایفا کند. پاکستان سرانجام توانست با ایجاد روابط دیپلماتیک و مستقیم میان چین و طالبان، برای دولت چین اطمینان خاطر حاصل کند. هر چند که از زمان آغاز نمایندگی طالبان در قطر و فراهم شدن روابط مستقیم میان طالبان و چین تا اکنون، گروه طالبان برای این اطمینان خاطر چین تردیدی ایجاد نکرده است ولی چین به آینده اطمینان ندارد. دلیل آن این است که هر چند که زمان بگذرد، از نقش بازدارندگی پاکستان و کنترل پاکستان بر گروه طالبان کاسته خواهد شد و یا امکان دارد که شرایط بعدی وضعیت بازی را در منطقه تغییر بدهد. پس از سقوط دولت اشرف غنی، اینک چین رابطه مستقیم و دیپلماتیک با طالبان دارد.
3. چین و تعامل مستقیم با طالبان
در پیروزی طالبان، یک باور سنتی نیز برجسته شد که از آن به بخت و اقبال نیز میتوان یاد کرد. موفقیت طالبان بیش از آن که حاصل فکر استراتژیک طالبان باشد نتیجه گره خوردن منافع طالبان با منافع اکثریت کشورهای منطقه شد. اکثریت کشورهای منطقه خواهان خارج شدن آمریکا و نیروهای ناتو از منطقه بود و طالبان به عنوان سربازان خط مقدم برای این منافع مشترک به میدان آمد و در صحنه ماند.
چین در نخست به خروج غیر مسئولانه آمریکا و ناتو ناخوشایند بود ولی با قطعیت خروج آمریکا از این پیش آمد خرسند شد و آن را به فال نیک گرفت و اکنون حتی اگر از ذات طالبان خوشش نیاید از کار طالبان خوشش آمده است. چین همان اندازه که از حضور ناراضیان اویغور در مرز با افغانستان رنج میبرد بیشتر از آن از سایه آمریکا و ناتو در همسایگی خود در افغانستان رنج میبرد. با پیروزی طالبان یکی از این رنج ها کم شده است. چین در این سه ماه اخیر به عنوان وکیل مدافع طالبان در برابر آمریکا و ناتو ظاهر شده است ولی واقعیت این است که چین به نحوی به طالبان باج میدهد. اما چین با همین روحیه سرمایهداری خود میخواهد این باج را از جیب کشورهای درگیر با افغانستان و حتی از جیب مردم افغانستان بپردازد. اکنون چین به جای اهدای کمکهای مؤثر توسط خود به افغانستان در تلاش است تا پولهای بلوکه شده افغانستان را از آمریکا به طالبان برگرداند. این در حالی است که آمریکا این پول را به عنوان وجهالمعامله دیگری نگهداشته است.
چین در اهدای کمکهای خود نیز در افغانستان و طالبان بزرگنمایی میکند و از قدرت تبلیغات فوقالعاده برخوردار است. در نخستین اهدای کمکهای پزشکی چین در مبارزه با کرونا به دولت جمهوری افغانستان، نماینده ویژه چین در امور افغانستان و سفیر این کشور در کابل، آن قدر چانه زنی کردند تا یک هیأت بلند پایه به ریاست معاون رئیس جمهور در فرودگاه کابل رفت و با حضور نمایندگان دیپلماتیک و رسانهها سخنرانی کرد و آن محموله را با تبلیغات رسانهایی گزاف دریافت کرد.
این را به این دلیل یادآوری کردم که چین تاکنون در مسایل افغانستان خود هزینه نپرداخته و بیشتر از هزینه بازی دیگران سود برده است. اکنون که چین تلاش دارد به صورت مستقیم رابطه استراتژیک با طالبان داشته باشد، کمکهای آن کشور همچنان تبلیغاتی و حمایتهای چین بیشتر سیاسی آن هم در ایجاد فضاسازی و جنگ روانی در فضای بینالمللی علیه ناتو و غرب خواهد بود. اما انتظار اینکه چین در تأمین امنیت دائمی افغانستان نقش برجسته ایفا کند چندان با واقعیت همخوانی ندارد. دلیل آن هم این است که افغانستان موقعیت و مختصات امنیتی خود را دارد که از قدرت مانور چین خارج است. واقعیت این است که تأمین امنیت یک کشور تا به شبکه امنیتی منطقهای گره نخورد به جای اینکه تبدیل به کانون امنیت شود تبدیل به بازیهای امنیتی و اطلاعاتی میشود.
کشور افغانستان متأسفانه در موقعیتی قرار دارد که به صورت مستقیم نه در قلمرو قطب امنیتی خاورمیانه قرار دارد، نه در قطب امنیتی آسیای مرکزی جا دارد و نه به صورت مستقیم جزء قطب امنیتی جنوب آسیا محسوب میشود. در حکومتهای جمهوریت در افغانستان، افغانستان کم کم جزء شبکه اقتصادی آسیای مرکزی قرار میگرفت اما از لحاظ سیاسی همچنان از جانب ناتو و آمریکا بخشی از حوزه کلان جنوب آسیا محسوب میشد و در حیطه مأموریت نماینده ویژه آمریکا در جنوب آسیا قرار داشت. دلیل آن هم این بود که پاکستان به عنوان یک طرف قضیه افغانستان است و مسئله افغانستان یک طرف بازی خصمانه پاکستان و هندوستان نیز هست. با این وضعیت، چین هیچ نقش مؤثر و مستقیمی در قطب امنیتی جنوب آسیا ندارد. در بازیهای سیاسی و امنیتی کشورها در جنوب آسیا، سنگ ترازو دو کشور هند و پاکستان هستند و جهت گیریهای امنیتی و سیاسی منطقه در امتداد این دو کشور تنظیم میشود. دولت چین هیچ جایگاه و نقش مستقیم در این منطقه ندارد هر چند که حامی اصلی دولت پاکستان در برابر هند است. تنها سلطه چین، سلطه اقتصادی است.
نقش فاکتورهای اقتصادی در سیاست خارجی چین در منطقه یک بحث جداگانه را میخواهد اما باید این را اشاره کرد تا زمانی که زمینه مناسب، مطمئن و بدون هزینه امنیتی برای چین در افغانستان فراهم نشود چین حتی برای استفاده از مواد خام افغانستان نیز سرمایه گذاری نخواهد کرد. چین در بزرگترین معدن مس عینک افغانستان به عنوان بزرگترین منبع مس در منطقه سرمایه گذاری کلان کرد ولی سالها این سرمایه گذاری معطل و بینتیجه ماند. یکی از علل آن ایجاد مسئله امنیتی و عدم تمایل پاکستان به سرمایه گذاری کلان چین در افغانستان است و این موانع به این زودی از بین نخواهند رفت.
سیاست خارجی چین در قبال افغانستان در این سالها بیشتر واکنش در برابر سیاستهای قدرتهای بزرگ مانند شوروی سابق، آمریکا و ناتو بوده است. حتی در بحث امنیتی بیشتر در واکنش به مسئله روابط چریکهای اویغور با طالبان بوده است. تنها حوزهای که چین به آن علاقمند بوده و انتظار میرفت که کنشی عمل کند موضوع سرمایه گذاری در بخش معادن و مواد خام افغانستان بوده است که دو موضوع، مانع آن شده است. نخست آن که چین میخواست با نگاه استثماری از وضعیت بحرانی و اضطرار افغانستان در قراردادهای خود سوء استفاده کند که نشد و دیگر آن که مسئله امنیتی و عدم تمایل پاکستان در سرمایه گذاری هنگفت چین در افغانستان بود، که همچنان پابرجا است.
چین در این سالها بیشتر به واسطه پاکستان با طالبان مرتبط بود اما اکنون رابطه مستقیم با طالبان برقرار کرده و بر آن است که در جنگ روانی با غرب و ناتو، طالبان را تنها حمایت سیاسی کند و در حوزه کمک اقتصادی تنها بر آزاد سازی پولهای بلوکه شده افغانستان در آمریکا تأکید میکند.
چین میکوشد که با استحکام روابط سیاسی با طالبان، میان طالبان و بنیادگراهای اویغور مانع ایجاد کند ولی این کار هیچ گاهی به امنیت دائمی چین در این سرحد کمک مطمئن نمیکند. مگر اینکه طالبان بتواند در افغانستان یک ارتش و دولت کاملا مردمی و ملی ایجاد کند و تابع قوانین و حقوق بینالمللی شود.
انتهای مطلب/