کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

جایگاه شیعیان افغانستان در جامعه و قدرت

شیعیان افغانستان؛ بازگشت طالبان و قدرت‌گیری داعش

19 آبان 1400 ساعت 13:23

شیعیان افغانستان با جمعیتی 12 تا 20 درصد از کل این کشور، از دیرباز در مناسب قدرت افغانستان سهم قابل توجهی نداشته‌اند. پس از ظهور داعش خراسان، شیعیان یکی از اهداف این گروه بوده و در دوران حاکمیت طالبان نیز حملات داعش دست کم دو بار تلفات سنگینی به شیعیان وارد کرده است. انتقال پروژه شکست خورده عراق به افغانستان با هدف ایجاد جنگ مذهبی و سرایت این ناامنی به کشورهای پیرامون، خطر بالقوه و جدی‌ ارزیابی می‌شود.
در زمان حاکمیت طالبان بر افغانستان، داعش تاکنون موفق به تصرف جغرافیا و مرکز حساس جمعیتی نشده است. بر اساس ارزیابی کلی، تدوام حملات داعش علیه شیعیان افغانستان، عزم طالبان را به دلیل بار مسئولیتی که در قبال مردم دارد، برای دفاع از شیعیان جزم‌تر خواهد کرد و نیز همبستگی و ایستادگی سایر اقوام در مقابل این گروه (داعش) را در پی خواهد داشت. تلاش داعش برای ایجاد جنگ مذهبی در افغانستان می‌تواند زمینه همکاری کشورهای منطقه با طالبان و احتمال شکل‌گیری ائتلاف ضد داعش در افغانستان را همانند سوریه و عراق به ‌وجود آورد.


مطالعات شرق/

میراحمد مشعل*

شیعیان به عنوان یکی از مذاهب اسلامی در سراسر جهان اسلام همانند سایر مذاهب اسلامی حضور و زیست دارند. در همه کشورهای اسلامی جمعیتی از شیعیان حضور دارند اما در افغانستان با اینکه جمعیت قابل ملاحظه‌ای از شیعیان حضور دارند اما آمار دقیقی از تعداد آنها در دست نیست. در حقیقت، وجود بحران چهل ساله در این کشور فرصت لازم را برای سرشماری دقیق جمعیت کشور بخصوص مشخص ساختن رقم دقیق شیعیان، فراهم نکرده است. با این حال آنچه در خصوص شیعیان از برجستگی خاصی برخوردار است، پیوند و ارتباط این مذهب با گروه قومی هزاره به عنوان یکی از چهار گروه قومی بزرگ در افغانستان می‌باشد.

با اینکه هزاره‌ها جمعیت قابل ملاحظه‌ای را در افغانستان تشکیل می‌دهند اما چنانچه گفته شد، به دلیل عدم انجام سرشماری دقیق جمعیت افغانستان، رقم دقیق جمعیت قوم هزاره و به طبع آن شیعیان نیز مشخص نیست. با این وصف، آمارهایی در این زمینه ارائه شده که بین ۹ الی ۲۰ درصد را نشان می‌دهند. یعنی برخی آمارهای غالباً دولتی، بین ۹ الی ۱۲ درصد را نشان می‌دهد و تعدادی از آمارهای غیر دولتی تا ۲۰ درصد جمعیت هزاره‌ها را بالا نشان می‌دهد. در این میان با توجه به واقعیت حضور این قوم می‌توان حول و حوش بیست درصد را قابل قبول دانست. یعنی اگر جمعیت هزاره‌ها را حدود ۲۰ درصد حساب کنیم تقریباً‌ به آمار قطعی تعداد شیعیان نیز دست یافته‌ایم. در این مقال با توجه به پیوندی که میان هزاره‌ و مذهب شیعه وجود دارد، تحلیلی که در خصوص هزاره‌ها ارائه می‌شود، نشان‌دهنده وضعیت مذهب تشیع، جایگاه این مذهب و حاملین آن در افغانستان و نگاه سایر اقوام به این مذهب و حاملین آن نیز می‌باشد.

با این که تعداد قابل‌ ملاحظه‌ای از هزاره‌ها سنی مذهب هستند و در اقوام پشتون و تاجیک نیز تعدادی، شیعه‌ مذهب هستند؛ اما این  مترادف‌انگاری و همسان‌پنداری، برخاسته از این ذهنیت و نگاه غالب است که «هر هزاره‌ شیعه است و هر شیعه هزاره است» که این ذهنیت در میان اقوام غیر هزاره‌ و غیر شیعه در افغانستان وجود دارد. به صورت کلی در خصوص جایگاه و نقش شیعیان/ هزاره‌ها و نگاه سایر اقوام/ سنی‌ها دو تصویر کلان یکی بدبینانه و دیگری خوش‌بینانه می‌توان ارائه کرد که هر کدام از مؤلفه‌های خاص خود ناشی می‌شوند: در ادامه این بحث ابتدا به مؤلفه‌های بدبینانه و سپس به مؤلفه‌های خوش‌بینانه و امیدوار‌کننده پرداخته شده و به موضوع متفاوت‌تر دیگری که پس از ظهور داعش در افغانستان به وجود آمده، پرداخته خواهد شد.
 
مؤلفه‌های بدبینانه:
آنچه به عنوان یک واقعیت برساخته در خصوص شیعیان/ هزاره‌ها که ذهنیت منفی در قبال این گروه مذهبی- قومی در ذهن سایر اقوام سنی‌مذهب به وجود آورده ناشی از چند مؤلفه است:
تبدیل شدن تفاوت‌های مذهبی به اختلاف و خصومت، هویت متمایز قومی حاملان مذهب تشیع، قرار داشتن در یک جغرافیای مشخص و تقریباً محصور غالباً در مناطق مرکزی کشور و نداشتن نقش سیاسی- اجتماعی در تاریخ معاصر افغانستان.
در خصوص بحث اختلاف مذهبی می‌توان گفت که ریشه موضوعِ تبدیل شدن تفاوت مذهبی به اختلاف و در نتیجه ایجاد ذهنیت مخاصمت‌‌‌آمیز در میان سایر اقوام سنی‌‌مذهب متأسفانه در برخی از روایات، قصه‌ها و داستان‌پردازی‌هایی است که در سطح عام در متون مذهبی کلاسیک اهل تسنن و بالمقابل در متون کلاسیک اهل تشییع نیز وجود دارد. با اینکه هر دو مذهب تسنن و تشییع در اصول اختلافی ندارند، اما متونی که طی چندین سده در هر دو طرف تولید شده و در محافل آموزشی تا امروز تدریس می‌شوند، تفاوت‌های روشی و فقهی در مذاهب اسلامی (تشییع و تسنن) را طوری پردازش و پرورش داده که حتی در مواردی به سرحد تکفیر یک‌دیگر پیش رفته است. این موضوع که ریشه آن تا تاریخ پس از دوره خلفای راشدین می‌رسد، در قرون بعدی و بخصوص قوت گرفتن جریان‌های تکفیری در دوره معاصر، بیشتر به دور شدن تسنن و تشییع انجامید. به همین دلیل در جاهایی که جمعیت غالب سنی‌ها بوده شیعه‌ها به حاشیه رانده شده‌اند و درجاهایی که شیعه‌ها جمعیت غالب بوده‌اند برعکس آن اتفاق افتاده است.

حتی شکاف مذهبی موجود و فربه‌ ساختن آن در محافل آموزشی غیر رسمی تا جایی قضیه را بغرنج ساخته که هزاره‌های سنی هم از نزدیک شدن به هم‌تباران شیعه‌مذهب خود دوری جسته و تلاش می‌کنند تماسی با آنها نداشته باشند. جنبه خطرناک‌تر و مهلک‌تر این موضوع در استفاده آن به عنوان پاشنه‌آشیل گروه‌های مذهبی اسلامی توسط استعمارگران و دشمنان دین مبین اسلام است. رشد گروه‌های تکفیری در چند دهه پسین در نتیجه تزریق آن دسته از متون و ادبیات مذهبی که بااستفاده از آنها به راحتی یک مسلمان را توسط مسلمان دیگر کافر خطاب می‌کنند، همه از رویکردها و راه‌کارهایی است که باید همیشه جنگ مذهبی میان مسلمانان را مشتعل نگه‌ دارد. این رویکرد بخصوص در زمینه شیعه‌ستیزی و شیعه‌هراسی در دو دهه پسین از شدّت  و  حدّت بیشتری برخوردار بوده است.

در افغانستان اما این تلاش‌های ناموفق با وجود سرمایه‌گذاری‌های گزاف، نتوانسته خیلی مثمر ثمر باشد و جنگ مذهبی را میان اقوام افغانستان رقم بزند.  موضوع دیگر که تا حدودی به لحاظ قومی و فرهنگی شکافی میان شیعیان و سنیان ایجاد کرده است، تأثیر عامل قومیت هزاره می‌باشد. برداشت غالبی که از تاریخ افغانستان وجود دارد این است که این سرزمین به صورت تاریخی متعلق به اقوام آریایی است. هر چند به صورت علمی منشأ اصلی تمام اقوام موجود در افغانستان مشخص نشده است، اما کتاب‌های تاریخی نوشته در افغانستان مملو از این نظریه است که اقوامی که امروزه به زبان‌های هندواروپایی صحبت می‌کنند و چهره ظاهری آنها غیر ترکی- مغولی است، همه از اخلاف آریایی‌ها هستند که طبیعتاً‌ سرزمین افغانستان هم متعلق به آنها است. با اینکه در خصوص این نظریه‌ هم اختلافات زیادی وجود دارد، اما در تاریخ نویسی معاصر کوشش شده است که میان پشتون‌ها و تاجیک‌ها از این رهگذر یک جمع ایجاد کرده و نوعی ریشه نژادی مشترک میان آنها ترسیم شود.

در این ترسیم‌سازی هزاره‌ها غیر آریایی و غیر بومی تصویرسازی شده و دیگری و بیگانه تعریف می‌‌شوند. در واقع در نگاه غالب سایر اقوام افغانستان که اکثراً خود را آریایی می‌خوانند، هزاره‌ها قومی بیگانه و از جایی دیگر آمده، تصور می‌شوند. این موضوع در کنار بحث قبلی موجب شده تا هزاره‌ها به لحاظ اجتماعی و فرهنگی نتوانند با جمعیت غیر هزاره و غیر شیعه نزدیک شده و در نتیجه و متأسفانه مسئله طرد اجتماعی موضوعیت یابد. از همین رو است که در شهرهای بزرگ افغانستان بخصوص کابل، نوعی قطب‌بندی اجتماعی میان هزاره‌ها و غیر هزاره‌ها به‌وجود آمده و محله‌های هزاره‌نشین/ شیعه‌نشین آدرس و جای مشخصی به خود گرفته است. در این میان آنچه به عمیق‌تر شدن فاصله اجتماعی و فرهنگی میان هزاره‌های شیعه‌مذهب و غیرهزاره‌های سنی‌مذهب منجر شده، انزوای جغرافیایی جمعیت کلی هزاره‌ها می‌باشد.

جدا از اینکه چه دلیل یا دلایلی باعث شد که هزاره‌ها/ شیعیان بیشتر در مناطق مرکزی و کوهستانی متمرکز و فشرده شده‌اند، این موضوع باعث شکل‌گیری نوعی اجتماع منزوی و منقطع این گروه قومی- مذهبی در افغانستان شود. هرچند کل جامعه افغانستان نوعی حالت منقطع و قطبی شده دارد که در آن پشتون‌ها در سمت و مناطق خاصی متمرکز هستند و تاجیک‌ها و ازبک‌ها نیز در سمت‌های دیگر، اما جمعیت هزاره به لحاظ جغرافیایی بیشتر از دیگران منقطع شده است. این وضعیت در ضمن اینکه از ادغام جمعیتی و در نتیجه ایجاد نوعی آمیزش فرهنگی- اجتماعی جلوگیری کرده، به مرور زمان فرهنگ و ساختارهای اجتماعی متمایزی را نیز در خود پروریده و بیگانگی فرهنگی میان هزارها به عنوان حاملان اصلی مذهب تشییع و سایر اقوام را رقم زده است.

موضوع دیگری که به درحاشیه ماندن هزاره‌ها/شیعیان در افغانستان کمک کرده، عدم داشتن نقش و حضور ملموس این قوم و گروه مذهبی در معادلات و تحولات سیاسی- اجتماعی افغانستان حداقل در دوران معاصر است. با اینکه اقوام دیگر غیر پشتون نیز نقش لازم را در معادلات سیاسی- اجتماعی به شکل کلان نداشته‌اند، اما نقش و حضور هزاره‌ها از این رهگذر تقریباً صفر بوده است. این موضوع  که بیشتر تاریخی است و در چند دهه بخصوص سه دهه پسین تغییر نیافته و هزاره‌ها/شیعیان در ساختارهای سیاسی و سازمان دولت در افغانستان از نقش و جایگاه قابل ملاحظه‌ای برخوردار نشده‌اند، هنوز یک ذهنیت مزخرف را در میان اقوام دیگر حفظ کرده و آن اینکه هزاره‌‌ها حقی در تقسیم قدرت و سهمی در ساختار دولت ندارند و اگر بنا باشد که سهمی به آنها در بدنه دولت داده شود، نوعی لطف در حق آنها تلقی می‌شود.
 
مؤلفه‌های خوش‌بینانه
در کنار آنچه به عنوان مؤلفه‌های بدبینانه و عوامل ایجابی به عنوان منابع و آبشخور تعمیق اختلافات مذهبی میان شیعیان و سنی‌ها در افغانستان به صورت بالقوه و بالفعل وجود دارد، اما مؤلفه‌ها و عوامل زیادی نیز وجود دارد که زمینه بروز بیشتر اختلاف مذهبی و ستیز آن را میان جمعیت سنی و شیعه افغانستان زدوده و  فضای تعامل دوستانه و برادرانه  را میان آنها رقم می‌زند.

اولین موضوع بسیار حائز اهمیت و تأثیرگذار که به عنوان عاملی سلبی در بروز ستیز و مخاصمت در جامعه افغانی عمل می‌کند، مذهب حنفی می‌باشد. به صورت قطع و با صراحت می‌توان گفت که مذهب حنفی با توجه به نگاه متعادل و نرمی که در خصوص شریعت و فقه اسلامی دارد، پیروان خود را از افتادن به دام سخت‌گیری مذهبی و تقابل با دیگران از جمله شیعیان باز می‌دارد. در کنار سایر ویژگی‌های خوب و پسندیده مذهب حنفی آنچه همه پیروان این مذهب از آن برحذر شده‌اند، گذاشتن برچسب کفر به یک مسلمان دیگر است که متأسفانه در برخی مذاهب دیگر خیلی به‌راحتی انجام می‌شود.

مبتنی بر این ویژگی و سایر احکام مذهب حنفی، پیروان این مذهب نه ‌تنها حق ندارند به شیعیان برجسب ناروا و غیر شرعی کفر بزنند بلکه حتی مطابق به ارشادات ائمه این مذهب، دوستداران و پیروان اهل بیت پیامبر بزرگ اسلام قابل، بلکه واجب‌الاحترام بوده و حقی دینی و شرعی به گردن آنها (حنفی‌ها) دارند. مضافاً در یکی از کتاب‌های درسی معارف رسمی افغانستان (مکتب) روایتی به این مضمون آورده شده که حضرت امام ابوحنیفه از شاگردان حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) امام ششم شیعیان و بانی مذهب جعفری بودند. طبیعتاً‌ تأثیر این روایت به حد زیادی در ایجاد ذهنیت مثبت در پیروان مذهب حنفی نسبت به برادران شیعه آنها که پیروان مذهبِ استادِ امام آنها هستند؛ نقش بسزا و بزرگی دارد. موضوع دومی که فرصت و مجال بروز جنگ مذهبی را میان اقوام افغانستان کم‌رنگ ساخته و حتی از موضوعیت انداخته است، موضوع متفاوتی است که علت اصلی جنگ‌ها و کشمکش‌ها در افغانستان بوده است.

موضوع اول که هجوم شوروی به افغانستان است نه‌تنها زمینه جنگ‌های میان مذهبی را به‌وجود نیاورد بلکه حتی در ایجاد نوعی هم‌سویی و هم‌نوایی میان اقوام و مذاهب افغانی علیه شوروی منجر شد. هر چند احزاب شیعه‌مذهب و سنی‌مذهب پایگاه‌های خارجی و منابع متفاوت خود را داشته و حتی در داخل کشور نیز در جبهه‌های مجزایی مشغول جهاد علیه ارتش شوروی و حکومت مورد حمایت او بودند، اما همه آنها هدف مشترکی را دنبال می‌کردند. پس از خروج شوروی و بروز جنگ داخلی در افغانستان، فرمت جنگ از حالت جهاد علیه یک متجاوز، تبدیل به جنگ اختلافی بر سر تقسیم قدرت از رهگذر سهم قومی در دولت شد. پس از حضور آمریکا در افغانستان و ایجاد یک دولت فراگیر بدون حضور طالبان، اختلافات کماکان همان موضوع سهم قومی در ساختار دولت بود و هرگز جنبه غیر قومی بخصوص مذهبی به خود نگرفت و در یک ارزیابی کلی می‌توان پیش‌بینی کرد که هیچ‌گاهی هم موضوع اختلاف قومی بر سر تقسیم قدرت در افغانستان جای خود را به هیچ موضوع دیگری بخصوص به مذهب نخواهد داد.

در کنار این موضوعات، موارد دیگری از جمله ادغام جمعیت‌های شیعه و سنی در بیست سال گذشته با توجه به تحولات جدید در افغانستان، گسترش شهر‌نشینی و فراهم شدن زمینه آمیزش و اختلاط جمعیتی در شهرهای بزرگ، به‌وجود آمدن فضای باز اجتماعی و سیاسی،‌ رسمیت یافتن مذهب جعفری به عنوان یکی از مذاهب رسمی در قانون اساسی افغانستان، گسترش سواد دانشگاهی و تا حدودی به حاشیه رانده شدن سواد مذهبی و غیر رسمی و توجه کمتر به متون کلاسیک فقهی و مذهبی اختلاف‌زا و ایجاد نوعی وابستگی متقابل اقتصادی در فضای جدید افغانستان، هرکدام به کم‌رنگ شدن اختلافات مذهبی انجامیده و ذهنیت شیعه و سنی جای خود را به ذهنیت‌های دیگری داد که منبعث از عوامل مزبور می‌باشند.
 
حضور مجدد طالبان و مسئله داعش در افغانستان
با وصف آنچه می‌تواند یا توانسته است که منجر به کاهش بروز اختلافات مذهبی شده و جامعه افغانی را به سمت ایجاد یک فرهنگ «افغانی» سوق دهد، اما دو موضوع عمده دیگر کماکان در آینده می‌توانند به عنوان منابع بروز اختلافات مذهبی و نزاع و جنگ عمل کنند. این دو موضوع یکی بازگشت دوباره طالبان به قدرت در افغانستان و دومی وجود و حضور گروه داعش در کشور است. در خصوص موضوع اولی می‌توان گفت که طالبان جدا از آنچه در گذشته انجام داده‌اند، امروزه کمتر متمایل به ایجاد فضای خفقان‌آور و سخت‌گیرانه علیه شیعیان در افغانستان هستند. این نتیجه از چند دلیل مهم قابل استنباط است: دلیل اول، حفنی بودن جریان طالبانی است که طبیعتاً با توجه به آنچه پیشتر توضیح داده شد، طالبان به حکم مذهب خود اجازه وضع فضای سخت‌گیرانه را ندارند که واکنش منفی و انتقام‌جویانه در شیعیان را به‌وجود بیاورد؛ دلیل دیگر تعهدات اعلامی و اعمالی جدیدی است که طالبان در این دوره از حکومت‌داری خود در افغانستان به جامعه داخلی و مجامع بین‌المللی به‌خصوص کشورهای همسایه و خاصتاً‌ جمهوری اسلامی ایران داده‌اند.

طالبان همواره چه به صورت صریح و چه ضمنی اعلام کرده‌اند که در افغانستان به دنبال ایجاد حکومت‌داری خوب و رفتار مستحسن با تمام شهروندان افغانستان بوده و همچنین خواهان داشتن روابط خوب و معاضدت‌آمیز با کشورهای دیگر به‌خصوص همسایگان هستند. بحث مهم دیگر داعش است که حتی از زمان حکومت پیشین و در حال حاضر نیز تقریباً‌ سوژه اصلی و اکثر قربانیان آن را شیعیان تشکیل می‌دهد. این گروه به صورت یقین پروژه غربی- عربی ضد شیعی و ضد ایرانی در خاورمیانه و افغانستان می‌باشد که به‌دنبال تضعیف جایگاه شیعیان در این منطقه و ایجاد جنگ میان پیروان مذاهب تسنن و شیعیان است. بااینکه در عراق و سوریه تقریباً‌ این پروژه رو به ناکامی قطعی است، اما انتقال آن به افغانستان به عنوان کشوری جنگ‌زده و فاقد قدرت کافی برای مهار آن، با هدف ایجاد جنگ مذهبی و سرایت جنگ و ناامنی به کشورهای پیرامون، خطر بالقوه و جدی‌ای ارزیابی می‌شود.

آنچه در مورد افغانستان می‌توان گفت این است که داعش علی‌رغم تلاش‌ها، هنوز قادر به تصرف جغرافیای قابل ملاحظه و مرکز حساس جمعیتی نشده است. هر چند این خطر در زمان حکومت قبلی با توجه به وجود جنگ و فضای مساعد میان حکومت قبلی و طالبان وجود داشت، اما پس از تصرف کامل افغانستان توسط طالبان می‌توان گفت که در حال حاضر چنین فرصتی از داعش سلب شده و این گروه کماکان تنها قادر به انجام حملات انتحاری در مراکز غیر نظامی؛ اکثراً علیه شیعیان می‌باشد. ارزیابی کلی که در این زمینه وجود دارد این است که به هر میزانی که داعش علیه شیعیان دست به انجام حمله بزند، اولاً عزم طالبان را علیه این گروه در دفاع از شیعیان بیشتر جزم کرده و ثانیاً نوعی همبستگی و ایستادگی سایر اقوام در مقابل آن (داعش) را به‌وجود می‌آورد. در نتیجه تلاش مذبوحانه داعش برای ایجاد جنگ مذهبی در افغانستان نه‌تنها منتفی است که حتی می‌تواند زمینه همکاری کشورهای متأثر از فعالیت و حضور داعش در افغانستان با طالبان و احتمالاً شکل‌گیری ائتلافی همانند سوریه و عراق  را در افغانستان علیه داعش به ‌وجود بیاورد.
انتهای مطلب/

*کارشناس افغانستانی


کد مطلب: 2833

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/2833/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir