مطالعات شرق/
ابوالفضل آقاحسنی*
مقدمه:
آسياي مركزي در طول تاريخ يكي از كانون هاي اصلي تصوف در جهان بوده است. جريان تصوف در اين منطقه به يك جريان اسلامي مهم تبديل شده است و صوفيان نقش محوري در تاريخ سياسي آن داشته اند به گونه اي كه در تعيين شكل رابطه ميان حاكمان و مردم در دوران حكومت تيموريان، مشروعيت بخشي به خانها در قرن هجدهم ميلادي، برافروختن شعله هاي انقلاب ضد حكومت تزاري روسيه و بروز جنگهاي داخلي منتج به انقلاب بلشويكی، در اعتراض به حاكمان فاسد يا در مخالفت با ظاهر گرايي شريعت در زمان اتحاد جماهير شوروي نقش برجسته اي ايفا كردند و حتي در دوران معاصر در برخي كشورهاي استقلال يافته، تعدادي از شخصيت هاي برجسته در اين حوزه نظير ابراهيم حضرت در ازبكستان و عصمت الله شيخ در قزاقستان از نفوذ سياسي قابل توجهي برخوردار بوده اند (Olcott, 2007). اما در آسیای مرکزی امروز، دولت ها سعي در كنترل اين جريان در جهت منافع خود دارند، از اين رو برخي صاحب نظران معتقدند نقش و جايگاه تصوف در روند تاريخي خود در آسياي مركزي، از جرياني تاثيرگذار به جرياني اثرپذير تبديل شده است (كولايي و بلورچيزاده، 1396).
با اين وجود در دهه هاي اخيرنظام تصوف به عنوان نماد و هويت ملي كشورهاي تازه استقلال يافته كه بعد از فروپاشي شوروي با خلا هويتي روبرو شدند، به عنصر كليدي جهت وحدت آفريني ميان مردمان اين سرزمين ها تبديل شده است و از اين منظر مورد توجه دولت هاي خود و حتي ساير دولت ها قرار گرفت. اما به نظر ميرسد جمهوري اسلامي ايران به رغم پيوندهاي فرهنگي فراوان با اين منطقه و نيز وجود ريشه هاي ايراني در تصوفِ فرارود، اين جريان اسلامي مهم را در مناسبات خود به طور كامل در نظر نگرفته است. در نوشتهي پيش روي تلاش خواهد شد ضمن مرور كلي بر روند تاريخي و سياسي اين جريان، به نكاتي پيرامون ارتباط جمهوري اسلامي ايران با كشورهاي اين منطقه حول موضوع تصوف اشاره شود.
ورود اسلام به آسياي مركزي و گسترش چشمگير تصوف
ورود اسلام به آسیاي مرکزي که به ماوراءالنهر (سرزمينهاي ميانه رودهاي سيحون و جيحون) يا فرارود معروف بود، ارتبـاط بسـیار نزدیکی با ورود اسلام به ایران داشت، زيرا راه ورود اسلام به آن منطقه از طریق ایران بسیار آسانتر از طرق دیگر بود. آسیاي مرکزي نخستین بار توسط مسلمانان و در زمان خلافت معاویه و بعد از تصرف ایران توسط اعـراب تسخير شد. تصوف در اين منطقه نيز ريشه ي ايراني دارد به نحوي كه از خراسان از سده سوم تا ششم به تدريج از طريق مشايخ بزرگ به شمال خراسان بزرگ (حوزه آسياي ميانه فعلي) و ماوراءالنهر راه يافت. در اين دوره بخارا مهم ترين مركز تصوف در اين منطقه بود تا جايي كه اين شهر به «بخاراي شريف» يا «قبه اسلام» در بلاد شرق معروف شد و تصوف ايراني از اين منطقه به هند، سين كيانگ چين، قفقاز و داغستان راه يافت (طاهري و هاشمينسب، 1389).
بر همین مبنا گسترش بيش از پيش تصوف در آسياي مركزي را نيز مي توان حاصل وقوع دو رويداد مهم در ايران دانست: نخست فروپاشي خلافت عباسي در ميانه قرن هفتم هجري قمري كه زمينهي گسترش تشيع در ايران را فراهم كرد و از آن زمان به بعد مشايخ متصوفه شيعي ظهور و نفوذي چشمگير پيدا كردند و دوم، هجوم ويرانگر مغول كه باعث شد هر يك از اين مشايخ جلاي وطن كنند و در نواحي جديد از قبيل هندوستان، روم، شام و ماورالنهر به ارشاد و هدايت خلق بپردازند و از اينرو، برخي از اين مكان ها به مراكز مهم انتقال فرهنگ و تمدن ايراني و محل تجمع فضلاي اين سرزمينها تبديل شد (فغاني، 1394).
از سويي ديگر حمله مغول به آسياي مركزي و در پي آن نابودي سازمان هاي اجتماعي و نيز ويژگي تساهل جريان تصوف، زمينه رشد بيشتر آن و سلوك فردي را در ميان عامه مردم وكوچ نشينان فراهم كرد. از آن زمان به بعد تصوف به مجراي اصلی گسترش اسلام در آسیاي مرکزي و قفقاز تبدیل شد. لازم است اشاره شود كه تصوف در اين منطقه، به رغم داشتن یکپارچگی و وجوه مشترک با تصوف در خراسان، به سبب موقعیت فرهنگی آسیای مرکزی ویژگی هایی متفاوت یافت و با تاثيرپذيري از آيين بودا و شمنباوري تا حدودي نسخه ي بومي خود را پيدا كرد.
پرنفوذترين سلسلههاي تصوف در آسياي مركزي
در سدۀ سوم هجری قمری، شکل گیری تصوف و ترویج فرقه های مختلف و تفسیرهای متمایزی که از مباحث عرفانی -از سادهترین مباحث همچون زهد تا پیچیده ترین و حساس ترین موضوعات مانند عشق، سکر، صحو، وحدت وجود، فقر و فنا- وجود داشت، به انشعاب در گروه های متصوفه منجر شد. این مشرب های گوناگون که از اختلاف نظرها و تفاوت آرا و دیدگاههای مشایخ سرچشمه میگرفت، مرزبندی هایی را در میان متصوفه پدید آورد و سبب دسته بندی هایی شد که آنها را «سلسلههاي تصوف» و بعدا در شكل كلي تر، «مكتب» نامیدند (فغاني، 1394).
مهمترين سلسلههاي صوفيانه در آسياي مركزي عبارت بودند از: فرقهي قادريه كه هوادارن بسياري در دره ي فرغانه داشت و منسوب به شيخ عبدالقادر گيلاني يا جيلاني (متوفي 561 هجري قمري) بود، فرقه ي يسويه منسوب به شيخ احمد يسوي (متوفي 562 هجري قمري) و پيروان زيادي در جنوب قزاقستان و شمال ازبكستان داشت، فرقه ي كبرويه منتسب به شيخ احمد بن عمر خيوقي (متوفي 618 هجري قمري) معروف به نجم الدين كبري كه در منطقه ي خوارزم طرفدارن زيادي را جذب كرد و فرقه مهم نقشبنديه منسوب به خواجه بهاالدين نقشبند (متوفي 791 هجري قمري). ويژگي هاي كلي طريقت در آسياي مركزي عبارت بودند از: حلقه هاي صوفي متمركز و غيرمتمركز، زكات به عنوان منبع مالي، جهاد، ذكر، زيارت، حضور زنان در طريقت هاي صوفي و كاربرد زبان فارسي در طريقت ها (طاهري و هاشمينسب، 1389).
روند سياسي جريان تصوف در تاريخ آسياي مركزي
نخستين مبارزه ها عليه كافران از سوي طريقت كبرويه و بنيانگذار آن نجم الدين كبري صورت گرفت كه رابطه ي خوبي با حاكمان خوارزمشاهي داشت. وي هنگام دفاع از شهر خود، اورگنج، در برابر حمله ي مغولها كشته شد. اين اقدام بر پيروان وي و همچنين تاريخ سياسي و اقتصادي منطقه تاثير شگرفي داشت. از مهم ترين پيروان او سيف الدين باخزري بود كه پس از نابودي بخارا به وسيله ي مغول ها، نقش چشمگيري را در بازيابي زندگي اقتصادي و معنوي شهر ايفا كرد و از تهاجم دوباره ي مغول ها به اين شهر و مناطق نزديك آن جلوگيري كرد (Olcott, 2007).
پس از تغيير مذهب مغول ها به آيين اسلام، طريقت هاي صوفي در آسياي مركزي، اهميت و توسعه بيشتري يافتند. تريمينگهام مينويسد: "در اين دوران است كه صوفي ها براي مردم به نماينده ي دين و [مرشدهاي مقدس] به نماد اسلام تبديل ميشوند. زيارتگاه و خانقاه و حلقه ي ذكر، صورت بيروني اين دين شد" (Bennigsen and Broxap, 1991).
در «تاريخ رشيدي» میرزا حیدر دولتی گفته شده است که خان سعید مغولی تحت تاثیر استاد صوفی خود مسلمان شد و از نوشیدن شراب دست برداشت. نمایندگان انجمن خواجگان مدت طولانی مشاوران خان های مغول در اواخر حکومت آنها بودند (عبدولين، 1393). دوران حكومت تيمور در برجسته شدن نقش تصوف در آسياي مركزي بسيار مهم بود.
اين "شيوخ" ، "صوفي" ها و " ايشان" ها بودند كه نقش اصلي را در مدرسه هاي ديني ايفا ميكردند. آداب و رسوم صوفي به عنوان جوهره ي اسلام مردمي شناخته شد و موجب پيوند دادن گروه هاي قومي مختلف با يكديگر شد (Lenz-Rayman, 2014). تیمور لنگ احترام زیادی برای احمد یاسوی و پیرهای صوفی قائل بود. بسیاری از خانها و بیک هایی که در آسیای مرکزی حکومت می کردند مریدان مرشدان صوفی بودند (عبدولين، 1393).
با تاسيس فرقه نقشبنديه، آنها موقعيت ممتازي به دست آوردند و نقطه ي عطفي را در تاريخ جماعيت هاي صوفي در شرق اسلامي ثبت كردند و از منافع شايان توجهي بهره مند شدند. آنها شبكه هايي از كمك و فعاليت اقتصادي تشكيل دادند كه تا دورهي اتحاد شوروي ادامه يافت (Ozdalga, 2010).
- تصوف در دوران روسیه تزاري
پس از چيرگي كامل روسيه، از ابتداي دههي 1870 تلاش هاي اندكي براي مبارزه با حكومت تزاري صورت گرفت كه رهبري برخي از آنها را صوفيان بر عهده داشتند. از آن جمله مي توان به قيام دره ي چرچيك در سال 1872 و يا شورش آفتوباچي بين سالهاي 1875 تا 1876 اشاره داشت، اما به تدريج قيام هاي بزرگ تري عليه روس ها شكل گرفت. در سال 1881، آخال تكه از بزرگ ترين قبايل تركمن، آخرين ايستادگي ها را در برابر نيروهاي تزاري در گوك تپه انجام داد. با وجود برخي موفقيت هاي اوليه، تكهها توانايي رقابت با روس ها را نداشتند؛ ايشان قربان مراد، يكي از رهبران اين دفاع نوميدانه بود (Akiner, 1996).
يكي ديگر از مهمترين درگيري ها، قيام سال 1898 در انديجان به رهبري مدلي صابر (دوكچي ايشان)[1] بود (Crews, 2006). اين تهاجم بعد از يك شوك اوليه، به آساني دفع شد. پس از آن تعداد كمي از رهبران از جمله "دوكچي ايشان" اعدام شدند و ديگران پس از يك دوره حبس، آزاد شدند (Kemper, 2009). پس از سركوب شورشها، روس ها كه نسبت به صوفي گري بدگمان شده بودند، نظارت خود را بر نهادهاي وقفي افزايش دادند و اين شرايط منجر بر مقابله ي شديدتر رهبران مسكو در دوران حكومت اتحاد شوروي شد.
- سركوب صوفيان در زمان حكومت كمونيستي شوروي
با وجود ديدگاههاي لنين درباره ي حق تعيين سرنوشت ملتها، هنگامي كه بلشويكها قدرت يافتند، مسير متفاوتي را در پيش گرفتند كه سبب شكل گيري قيام هايي مانند باسماچي شد. بسياري از باسماچيها سرسپردهي طريقتهاي صوفي بودند (Bennigsen and Broxap, 1991). باسماچيها از سال 1926 به شدت تضعيف شدند و در سال 1929 به كلي از بين رفتند. همچنين تعدادي از فرقههاي صوفي مانند "ايشان هاي درازگيسو" به شدت سركوب شدند. سياست هاي دولت استالين در برابر صوفيان به گونه اي بود كه 38 نفر از شيوخ نقشبندي و قادري اعدام شدند. دادگاه هاي شريعت لغو شدند و مسجدها و مدرسه ها تخريب و يا به مكان هاي غيرديني تبديل شدند. بسياري از كتاب هاي صوفي نابود شدند. سنتهاي اسطوره اي و محبوب صوفيانه به عنوان خرافات محسوب و تحريف و بسياري از فرقه ها از ترس پيگيري دولت به فعاليت زيرزميني روي آوردند (Muedini, 2015).
عمده اقدامات اتحاد شوروي جهت مقابله با جريان تصوف عبارت بودند از : تضعيف اقتصاد جريان تصوف، تخريب و تغيير ماهيت مكان هاي مقدس و تضعيف رابطه ي مريد و مرادي در ميان صوفيان (كولايي و بلورچيزاده،1396). در مقابل این فشارها و اسلام رسمی که دولت کمونیست شوروي حامی آن بود، بسیاري از مسلمانان از جمله صوفیان سعی در احیاي اسلام داشتند. این نوع اسلام که به «اسلام غیررسمی یا موازي» معروف شد، شامل اقدامات و حرکاتی از سوي مسلمانان به خصوص تصوف می شد که عبارت بودند از: ایجاد روحیات مذهبی خودجوش در میان مردم، انجام فعالیت توسط روحانیونی که از نظر مراکز مذهبی رسمیت نداشتند، حفظ ارتباط و علقه با مقدسات اسلام و حفظ اسلام در چهارچوب سنن و آداب قومی (سنايي، 1376).
- تحول در تصوف پس از استقلال كشورهاي آسياي مركزي
پيدايش انديشه هاي وهابي و سلفي در منطقه و همچنين گروههاي افراط گراي اسلامي كه از اواخر دوران اتحاد شوروي و از زمان اصلاحات گورباچف پا به صحنه گذاشتند، به تدريج سبب ايجاد بحرانهايي در آسياي مركزي شدند؛ به گونهاي كه در بيشتر دورهها، بخشي از درگيري هاي ايجاد شده در منطقهي اسلامي را شامل می شد. با اين حال در هيچ جاي آسياي مركزي، ناآرامي هاي سياسي به طور مستقيم از طريقت هاي صوفي پديدار نشدند (Kemper, 2009).
استقلال سیاسی جمهوري هاي تازه استقلال یافته، موجب بروز بحث هاي جدي در مورد بازگشت این سرزمین ها به مجموعه کشورهاي اسلامی و دارالاسلام شد و میراث فرهنگی بازمانده از دوران کمونیسم، ضرورت بازیابی خویشتن تاریخی- فرهنگی را براي مردم این سرزمین ها آشکار نمود. به همین دلیل تعدادي از کشورهاي مسلمان به طور جدي به دنبال تجدید هویت خود برآمدند. مهمترین رویکردهاي مسلمانان در اين دوران و نقش تصوف در هر رويكرد به شرح زير قابل بيان است:
الف) اسلام سنتي: اسلام سنتي، اسلامی است که میان عامه مسلمانان و صوفیان منطقه رایج بوده و به نوعی وجه هویتی آنها محسوب میشود و بیشتر در طریقت ها و نگاه صوفیانه ریشه دارد (طاهري و هاشمينسب، 1389). در دوران اتحاد شوروي كه آموزش هاي تاريخي و فرهنگي غيرقانوني اعلام ميشد، صوفي شدن پاسخي به اين چالشها بود. طريقت هاي صوفي براي بسياري از افراد، در بردارنده ي سنت قهرمان ملي و نمادي از زندگي ملي بود كه روسها از آن خارج بودند (بنیگسن و ویمبوش، 1378). پس از فروپاشي اتحاد شوروي اين وضعيت تغيير يافت. رهبران جديد آسياي مركزي به دنبال گزينه اي بودند كه هم باورهاي اسلامي جمعيت مسلمان آنها را به شيوه مطلوبي پوشش دهد و هم ريشه در تاريخ، فرهنگ و قوميت ملت هاي آنان داشته باشد. آنها به دنبال كنترل روند اسلام گرايي از راه ارائهي چشم اندازي بودند كه ارتباط نزديك با تصوف داشته و به حفظ سنت هاي ملي و مبارزه با افراط گرايی متمايل باشد (O‟Dell, 2011) كه در اين شرايط جريان تصوف يك جايگزين معنوي مناسب بود.
ب) اسلام بنياد گرا و افراط گرايي: سقوط كمونيسم سبب ايجاد خلا ايدئولوژيكي شد كه توسط اسلام پر شد، اما نبودن پيشواياني كه به خوبي آموزش ديده باشند و بتوانند استدلال هاي افراط گرايان را رد كنند، از مشكلات مهم در رويارويي با عواقب آنها محسوب ميشد. اين موضوع به افزايش افراط گرايي در دههي 1990 منجر شد (Ergashev, 2011). در چند سال اخير اسلام تندرو با نابودي آرمان ها و اصول اسلام سنتی و تصوف، درصدد يارگیري، انتقال و به كار گيري نيرو از اين منطقه است. اما دو تفاوت ميان جريان تصوف و گروه هاي افراط گراي اين منطقه وجود دارد: اول تفاوت در تامين منابع مالي است. منابع مالي تصوف علاوه بر موقوفات، هديهها و نذوراتي است كه زائران به عنوان پيشكش ميآورند. اما برخي گروههاي افراط گرا به دخالت در قاچاق مواد مخدر و سلاح متهم هستند كه انجام چنين فعاليت هايي بيشتر براي تامين مالي آنها ارزيابي شده است (Baran and Others, 2006).
دوم اختلافات اعتقادي ميان تصوف و وهابيت است كه اصلي ترين آنها تفاوت در اعتقاد به انتقال بركت به وسيله افراد مقدس، مفهوم جهاد و اهميت وفاداري ملي محسوب ميشوند. صوفیان امروزی برخلاف وهابیون نرمش بیشتری نسبت به حکومت سیاسی موجود از خود نشان می دهند و با درک بالاتری با سنت ها و “قوانین بازی” رایج در جوامع خود برخورد می کنند (عبدولين، 1393).
ج) اسلام مورد حمايت دولت: اسلام مورد حمايت دولت هاي كنوني آسياي مركزي بر مبناي تعاليم اهل سنت و آموزههاي مكتب حنفي قرار دارد و ترويج آن به عنوان راهكاري جهت مقابله با افراط گرايي شناخته ميشود. همچنين تعدادي از فرقه هاي تصوف در بسياري از بنيان هاي اعتقادي حنفي سهيم شدهاند (Ferguson, 2007).
- تصوف در آسياي مركزيِ امروز
پس از فروپاشي اتحاد شوروي، تصوف به دوران پيش خود بازنگشته؛ بلكه گونه اي جديد از آن ايجاد شده است (Khalid, 2014). رهبران آسياي مركزي با اتخاذ سياست هاي كنترلي دوگانه در قبال جريان تصوف سعي دارند ضمن جلوگيري از سياسي شدن و قدرت يافتن رهبران صوفي، از اين جريان براي دستيابي به منافع خود بهره ببرند و از اين طريق با ترويج اسلام ميانهرو، از گسترش افراط گرايي جلوگيري نمايند. در اين خصوص بازسازي نمادهاي تصوف مانند مقبره هاي اوليا و بزرگان صوفي و اقدامات فرهنگي نظير برگزاري همايش، انتشار آثار مربوط به تصوف و برپايي دوره هاي آموزشي و در مقابل نظارت بر مراسم هاي اين گروه از جمله برنامه هايي است كه در دستور كار دولت هاي آسياي مركزي قرار دارد.
مواضع كشورهاي جهان در قبال تصوف در آسياي مركزي
كشورهاي مختلف جهان بر مبناي منافع خود، به حمايت از و يا مخالف با اين جريان مي پردازند كه در ادامه به برخي از آنها اشاره ميشود (طاهري و هاشمينسب، 1389):
عربستان سعودي جريان تصوف را در تضاد با نظام اعتقادي وهابيت ميداند و در مخالفت با آن قرار مي گيرد. اين كشور در زمان گورباچف از طريق موسسه «رابطه العالم الاسلامیه» موفق به نفوذ در منطقه و تبليغ وهابيت شد و بعد از فروپاشي شوروي نيز به حمايت از جريان وهابيت در اين منطقه ميپردازد.
پاكستان نيز تا حدودي از مخالفين جريان تصوف اين منطقه محسوب ميشود. در دهه 1980 هنگامی که آمریکا در حال برنامهریزي علیه شوروي در افغانستان بود، طبق طرحی، عده اي از مسلمانان آسیاي مرکزي براي تعالیم اسلامی و آموختن جنگ چریکی به عربستان و پاکستان رفتند. پس از پایان جنگ افغانستان و شوروي، مجاهدان به سرزمین هاي خود بازگشته و این آغازي در گسترش و نفوذ افکار طالبان و القاعده در مناطق مختلف جهان اسلام بود که بطور طبیعی منطقۀ آسیاي مرکزي و قفقاز نیز از آن مستثنی نبودند (رشيد، 1387) و در پي آن جنبش هاي اسلامي مختلفي در منطقه شكل گرفت كه با طالبان در ارتباطند.
آمريكا به طور كلي از حاميان جريان تصوف در منطقه محسوب ميشود. در دورة دوقطبی و جنگ سرد، یکی از سیاستهاي اصلی امریکا در تقابل با شوروي، آموزش نیروهاي افراطی مسلمان در پاکستان و عربستان و اعزام آنها به افغانستان و سایر کشورهاي منطقه جهت مقابله با شوروي بود، اما پس از حادثه یازده سپتامبر، به یک باره سیاست آمریکا نسبت به مسلمانان افراطی که زمانی آنها را در دامان خود آموزش داده بود، عوض شد و مبارزه با اسلام طالبانی را در دستور كار قرار داد. آنها در راستاي دستیابی به برنامه هاي خود در مورد آسیاي میانه و قفقاز، به این نتیجه رسیدند که یکی از راه هاي اساسی مبارزه با طالبان،احیاي اسلام صوفیانه است.
تركيه به عنوان يك حامي، به گسترش تصوف سنتی و احیاي آن در منطقه ميپردازد. فرقه هاي صوفیانه چنان که گذشت در دوره شوروي، اغلب در حد تصوف عامه تنزل یافته و به شکل موروثی در میان رهبران مذهبی محلی دیده میشدند. در اوایل دهه 1990، تعدادي از استادان ترکیه به طرح افکار تصوف در منطقه پرداختند که نقطۀ تمرکز فعالیتهاي آنها بیشتر در ازبکستان و جنوب قزاقستان بود. این امر مورد پذیرش مقامات رسمی محلی قرار گرفت.(اكينر، 1383).
نكاتي پيرامون موضعگيري جمهوري اسلامي ايران در خصوص تصوف در فرارود
تاريخ، فرهنگ و نژاد آسياي مركزي پيوند مستحكم و ديرينه اي با سنن ايران دارد و قسمت هايي از اين منطقه در تاريخ گذشته بخشي از سرزمين ايران بوده است. علاوه بر اين انقلاب اسلامي ايران در زمان شوروي نيز تاثيراتي بر تجديد حيات اسلام در اين مناطق داشت. بیداري ناشی از انقلاب اسلامی در بین مسلمانان شوروي، پیش از آنكه به بلوغ رسیده و به یک جریان نیرومند و آشکار سیاسی در مقابله با حزب کمونیست تبدیل شود، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروي مواجه شد. فروپاشی شوروي و ایجاد جمهوري هاي جدید مستقل در آسیاي مرکزي و قفقاز، از یک سو تغییرات مهمی به شمار می رفت که می توانست در این موقعیت، اسلام را به عنوان یک جایگزین مطلوب، به جاي ایدئولوژي کمونیستی قرار دهد؛
از سوي دیگر همجواري و میراث مشترك تاریخی و فرهنگی مسلمانان این مناطق با ایران، زمینۀ جذب به دنیاي اسلام و انقلاب اسلامی ایران را فراهم می کرد. اما تكاپوي رقباي منطقه اي و فرامنطقه اي از يكسو و بروز جنگ در ايران و عدم توانايي كشور در ارائه ي الگوي عملي مناسب در خصوص دولت اسلامي از سويي ديگر، از اثرگذاري انقلاب اسلامي در اين منطقه كاست (حشمتزاده، 1385). امروز جمهوري اسلامي ايران بدون حمايت و يا مخالفت با اين جريان ميتواند از آن در جهت تعميق روابط خود با كشورهاي این منطقه استفاده نمايد كه اين كار با تاكيد بر اشتراكات فرهنگي قابل حصول است كه در ادامه به چند نكته قابل توجه در اين خصوص اشاره ميشود (طاهري و هاشمينسب، 1396)
- 1. اهميت ادبيات فارسي و نقش آن در تصوف: از سده چهارم ميلادي زبان فارسي براي بيان آثار تعليمي تصوف به كار گرفته شد و از نثر فارسي براي بيان اصول و حقايق آن به كار گرفته شد. با وجود گره خوردن ادبيات عرفان و تصوف با زبان فارسي، در سالهاي اخير كشور تركيه كه به دنبال ترويج تصوف با رويكرد خود در منطقه و ترجمه آثار عرفاني ايران به زبان تركي و ترويج آن در منطقه است كه در اين خصوص نياز به اقدام وجود دارد.
2. جلب توجه هنر ايراني در تصوف: جلوهها و رگههايي از فرهنگ ايران را ميتوان در نسخ خطي قديمي، معماري آثار باستاني، موسيقي و نقاشي هاي منطقه ديد كه ميتواند پيونددهنده ي ايران و آسياي مركزي باشد..
3. زمينههاي ارتباط تشيع و تصوف: نظام عقيدتي تشيع و افكار عرفاني داراي وجوه مشترك از جمله حب به اهل بيت هستند. علاوه بر اين ترويج بُعد عرفاني تشيع نيز ميتواند بستري مناسب جهت پيوند ايران با فرارود باشد و اين همان نکته اي بود که حضرت امام خمینی (ره) در نامۀ معروف خود به گورباچف به آن اشاره داشته و جنبۀ عرفانی اسلام را جهت حل مشکلات منطقه پیشنهاد میکنند. نکتۀ قابل توجه اینکه، ایشان از میان تمام دانشمندان اسلامی در رشته هاي مختلف، از عرفان ابن عربی نام می برند که بیانگر توجه ایشان به احیاي عرفان در منطقه است.
جمعبندي :
در اين نوشتار مروي كلي بر سير تاريخي و روند سياسي شدن جريان اسلامي تصوف در منطقه ي آسياي مركزي انجام شد. همانطور كه اشاره كرديم اين جريان از نفوذ سياسي قابل توجهي برخوردار بوده و همواره مورد توجه رهبران سياسي منطقه قرار داشته است. اگرچه پس از استقلال کشورهای اين منطقه، دولتها به اتخاذ سياست هاي دوگانه ي حمايتي و كنترلي در قبال اين جريان روي آوردند اما به عنوان يك هويت ملي همچنان از نفوذ قابل توجهي برخوردار است به نحوي كه كشورهاي حاضر در منطقه و فراتر از آن، در حال بهره برداري از اين جريان در جهت منافع خود هستند. به نظر مي رسد توجه بيشتر جمهوري اسلامي ايران به جريان تصوف در قالب و چارچوب روابط فرهنگي عميق تر با كشورهاي آسياي مركزي ميتواند زمينه لازم را براي مقابله با نفوذ بيشتر آمريكا در منطقه، مقابله با ترويج پان تركسيم و پیشگیری از رشد بيشتر وهابيت و تبيلغ افراط گرايي فراهم آورد.
انتهای مطلب/
*پژوهشگر موسسه مطالعات راهبردی شرق
پینوشت:
[1] Madali Sabir (Dukchi Ishan)
منابع:
اكينر، شيرين (1383). سیاسی گرایی اسلام در آسیاي مرکزي در دوره پس از شوروي، مترجم: سعید تقی زاده، فصلنامه مطالعات آسیاي مرکزي و قفقاز. سال 12 ، شماره 45.
بنیگسن الکساندر، اندرس و یمبوش (1378). صوفیان و کمونیست ها. مترجم: افسانه منفرد، تهران:دفتر پژوهش هاي فرهنگی.
حشمت زاده، محمدباقر (1385). تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر کشورهاي اسلامی . تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
رشید، احمد (1387). جهاد: اسلام پیکارجو در آسیاي میانه. مترجم: جمال آرام، تهران: نشر عرفان.
سنايي، مهدي (1376). «طریقت یسویه و نقش آن در گسترش اسلام در آسیاي مرکزي». فصلنامه مطالعات آسیاي مرکزي و قفقاز. سال ششم، شماره 19.
طاهري، سيد مهدي و هاشمينسب، سيد سعيد (1389)، جريان تصوف در آسياي مركزي، قفقاز و روسيه- راهكارهاي بهره مندي ايران؛ فصلنامه بین المللی روابط خارجی، سال دوم، شماره پنجم.
عبدولين، بولات (1393). دیروز، امروز و فردای تصوف در آسیای مرکزی و قفقاز. مترجم: شيرين رزمجو. وبسايت فرهنگ اسلامي (2019).
فغاني، حجتالله (1394). جایگاه میرسیدعلی همدانی در گسترش تصوف در آسیای مرکزی؛ دوفصلنامه پژوهشهاي فرهنگي، زباني و ادبي آسياي مركزي، شماره 44.
كولايي، الهه و بلورچيزاده، مهدي (1396)، تحول در نقش و جايگاه تصوف در آسياي مركزي؛ مطالعات اوراسياي مركزي، دوره 11، شماره 2.
Akiner, Shirin (1996). “Islam, the State and Ethnicity in Central Asia in Historical Perspective”, Religion, State and Society, Vol. 24, Nos. 2/3, pp. 91-132.
Baran, Zeyno, S. Frederick Starr and Svante E. Cornell (2006). “Islamic Radicalism in Central Asia and the Caucasus: Implications for the EU”, Central Asia-Caucasus Institute and Silk Road Studies Program, Available at: https://www.files.ethz.ch/isn/30281/14_Islam_Radicalisim_Central_Asia.pdf, (Accessed on: 5/11/2018).
Bennigsen, Alexandre and Mary Broxap (1991). Soviet Muslims: Past, Present and Future, Translated by Kaveh Bayat, Tehran: Islamic Culture and Education Office.
Crews, Robert D. (2006). For Prophet and Tsar (Islam and Empire in Russia and Central Asia), Harvard University Press.
Ergashev, Bakhodyr (2011). “National Ideology in the Independent States of Central Asia and Southern Caucasus: its Phenomenon, Specifics and Prospects”, Central Asia and the Caucasus Regional Studies, Vol. 12, No. 1, pp. 141-150.
Ferguson, R. James (2007), “Meeting on the Road: Islamic Culture and the Politics of Sufism”, FHSS, Bond University, Australia, Available at: https://docplayer.net/storage/55/37224106/1541971805/SRQ2qhvn_1W--5VJ8k60Ag/37224106.pdf, (Accessed on: 31/10/2015).
Kemper, Michael (2009). Studying Islam in the Soviet Union, Vossiuspers UvA
Khalid, Adeeb (2014). Islam after Communism: Religion and Politics in Central Asia, University of California Press.
Knobloch, Edgar (2001). Monuments of Central Asia; a Guide to the Archaeology, Art and Architecture of Turkestan, I. B. Tauris and Co. Ltd.
Lenz-Rayman, Katherin (2014). Securitization of Islam: a Vicious Circle; Counter-Terrorism and Freedom of Religion in Central Asia, Transcript Verlag, Bielefeld.
Muedini, Fait (2015). Sponsoring Sufism (How Governments Promote ―Mystical Islam‖ in their Domestic and Foreign Policies), Palgrave Macmillan.
O‟Dell, Emily (2011). “The Teaching, Practice, and Political Role Sufism in Dushanbe, National Council for Eurasian and East European Research, Available at: https://www.ucis.pitt.edu/nceeer/2011_825-01h_O'Dell.pdf, (Accessed on: 5/11/2018).
Olcott, Martha (2007). Sufism in Central Asia- A Force for Moderation or a Cause ofPoliticization?, Carnegie Endowment for International Peace.
Ozdalga, Elizabeth (2010). Nakhbhndia in Western and Central Asia, Translated by Fahimeh Ebrahimi, Tehran: Institute for Islamic History.