نظم آسیایی در 200 سال گذشته یک چرخه کامل از تحول را در قالب ظهور و سقوط قدرتهای منطقهای به خود دیده است. حمله اروپاییها در میانههای قرن نوزدهم، پایههای نظم چینی را پایان داد و بتدریج و با استفاده از خلا قدرت به وجود آمده، زمینههای پیدایش یک نظم ژاپنی را فراهم کرد که تا پایان جنگ جهانی دوم بر آسیا مسلط بود. نظم آسیایی با پایان جنگ جهانی دوم وارد فاز جدیدی از تحول شد، مرحلهای که آمریکا به عنوان تنها پیروز جنگ از طریق سیستم معروف به "چرخ – پرهای" خود را به قدرت مسلط در آسیا تبدیل کرد و توانست بازخیزی ژاپن را در قالب "دکترین فوکودا " مدیریت کند.
با "احیای مجدد" چین به نظر میرسد که نظم آسیایی مجددا مستعد یک شیفت پارادایمی جدید با نیروی پیشران چین شده است. به بیان دیگر نظام بینالملل در مرحله "انتظار" برای یک زایش استراتژیک جدید، و آسیا هم در " انتظار" یک باز توزیع جدید در قدرت، با محوریت و مرکزیت چین است.
مطالعات شرق/
محمد زارع*
چکیده
- 1- احیای "قدرت نهادی منطقهای" جمهوری اسلامی ایران و تقویت آن در قالبهای مختلف یکی از ضرورتهای جدید ملی در دولت جدید است. سطح رقابتها در محیط امنیتی شمالی کشور به تدریج بومیتر و منطقهایتر خواهد شد و حضور در شانگهای میتواند، توان مدیریتی و ابتکار عمل ایران را در این سطح از رقابت، بخصوص با بازیگران منطقهای در آینده افزایش دهد.
2- اتخاذ یک رویکر مبتنی بر "متنوع سازی" و "چندجانبهگرایی" منطقهای و حرکت به سمت تعامل همه جانبه فعال با قدرتهای کلیدی منطقهای میتواند فرصتهای بیشتری را برای جمهوری اسلامی ایران در این مقطع پدید آورد تا انجام یک انتخاب نهایی.
3- طراحی هرگونه استراتژی ملی در شرایط "نظم در حال ساخت آسیایی" میبایست هم از مسیر توجه به واقعیتهای ژئوپلتیک موجود و هم از مسیر واقعیتهای در حال ظهور منطقهای و بینالمللی و یا به بیان بهتر ترکیب واقعیتهای ژئوپلتیک و واقعیتهای در حال ظهور منطقهای و بینالمللی عبور نماید.
4- نوعی از مخالفت و مقاومت در برابر "نهادسازیهای جدید چینی" بخصوص از سوی قدرتهای کلیدی منطقهای از جمله روسیه در حال شکلگیری و تقویت شدن است. افزایش میزان این مخالفتها و مقاومتها، رویکرد چین از "چندجانبهگرایی" در آسیای مرکزی و شانگهای را به "دوجانبهگرایی" با کشورهای عضو این سازمان تغییر داده است.
5- دیدگاههای موجود در آسیا نسبت به چین از نگاه به این کشور به عنوان یک "تهدید" به نگاه به این کشور به عنوان یک "فرصت" و در نهایت و در شرایط فعلی به دوگانه "فرصت / تهدید" تغییر جهت داده است.
6- شاید بتوان گفت یکی از مهمترین وظایف سیاست جدید خارجی ایران به صورت خاص و همچنین نظام تدبیر ملی ایران به صورت عام، تلاش برای گشودن دالان و کریدور میانی ترانزیتی چین - افغانستان – ایران باشد. تحقق این فرایند دشوار، هم میتواند از دور زدن مزیتهای ژئوپلتیکی ایران در ابتکارات آینده منطقهای جلوگیری نماید و هم میتواند برای چین، تولید فضای حیاتی و نقطه گریز ژئوپلتیکی ایجاد نماید.
مقدمه
نظم آسیایی در 200 سال گذشته یک چرخه کامل از تحول را در قالب ظهور و سقوط قدرتهای منطقهای به خود دیده است. حمله اروپاییها در میانههای قرن نوزدهم، پایههای نظم چینی را که چندین قرن بر آسیا و بخصوص شرق آسیا مسلط بود و تلاش داشت تا کششی هم به سمت جنوب آسیا داشته باشد پایان داد و بتدریج و با استفاده از خلا قدرت به وجود آمده، زمینههای پیدایش یک نظم ژاپنی و با محوریت امپراطوری ژاپن را فراهم کرد که تا پایان جنگ جهانی دوم بر آسیا مسلط بود. نظم آسیایی با پایان جنگ جهانی دوم و فروپاشی امپراطوری ژاپن و ورود سیاست بینالملل به دوره جنگ سرد، وارد فاز جدیدی از تحول شد، فاز و مرحلهای که آمریکا به عنوان تنها پیروز جنگ از طریق سیستم معروف به "چرخ – پرهای" خود را به قدرت مسلط در آسیا تبدیل کرد و حتی در دهه 1980 و 1990 نیز مجددا توانست بازخیزی ژاپن را که در قالب "دکترین فوکودا "در حال انجام بود؛ مدیریت کرده و تداوم نظم مستقر با محوریت آمریکا را تاکنون در حوزه امنیتی تضمین نماید و به اعتقاد "رابرت سوتر" آمریکا هنوز هم تنها بازیگری است که میتواند کالاهای عمومی امنیتی منطقهای را تامین و وجود آنها را تضمین کند.
با "احیای مجدد" چین بخصوص از پایان دهه 1990 به نظر میرسد که نظم آسیایی مجددا مستعد یک شیفت پارادایمی جدید با نیروی پیشران چین شده است و سوال از نتیجه و چگونگی این پارادایم شیفت را به مهمترین پرسش امروز هم در میان بازیگران آسیایی و متحدین آمریکا و هم در میان سایر بازیگران کلیدی سیاست بینالملل تبدیل کرده است.
به بیان دیگر نظام بینالملل در مرحله "انتظار" برای یک زایش استراتژیک جدید و آسیا هم در " انتظار" یک باز توزیع جدید در قدرت، با محوریت و مرکزیت چین است. البته هر چند تصمیم سازان و متفکرین چینی همواره ایده تلاش چین برای رسیدن به "هژمونی منطقهای "و "ساخت حوزه نفوذ" را رد کردهاند اما واقعیت سیاست بینالملل و رصد رفتارهای چین در مجموعههای مختلف امنیتی در آسیا و تلاش این کشور برای نظم سازی نشان میدهد که تمایل چین برای رسیدن به تسلط در این مجموعهها کمتر از دیگر قدرتهای ظهور یافته در سیاست بینالملل نیست. هر چند به نظر میرسد که هنوز فاصله زیادی با نهایی شدن این انتقال سیستمیک با هدایت چین در آسیا و نظام بینالملل وجود داشته باشد اما واقعیت آن است که نوعی از"حساسیت" و "آلارم"در میان همه بازیگران آسیایی نسبت به این تحول ایجاد شده است.
برخی از این بازیگران در مرحله مقدماتی تعیین راهبرد و تدبیر نسبت به این واقعیت جدید هستند، برخی انتخاب خود را نهایی کردهاند و برخی هم در حال باز تعریف انتخابهای گذشته خود نسبت به چین هستند. در چنین شرایطی این پرسش ایجاد میشود که جمهوری اسلامی ایران چگونه باید به این " نظم در حال ساخت آسیایی" پاسخ دهد؟ آیا این پاسخ میبایست در شکل یک" انتخاب نهایی" متبلور شود یا اینکه یک نگاه و رهیافت مبتنی بر " متنوعسازی" و " چندجانبهگرایی" در جهتگیریهای سیاست خارجی و پرهیز از انتخاب نهایی، میان تنها یکی از این بازیگران کلیدی باشد؟ نگارنده این سطور معتقد است که هنوز ایران با فرصت زیادی تا انتخاب و گزینش نهایی روبرو است و از این رو اتخاذ یک رویکرد مبتنی بر "متنوعسازی" و "چندجانبهگرایی "که بتواند دیگر بازیگران آسیایی را هم در شمول خود قرار دهد، هم میتواند "تعادل" بیشتری به سیاست خارجی ایران بدهد و هم میتواند "شدت" فشارهای آمریکا بر جمهوری اسلامی ایران را مانند آنچه در ارتباط با هند و چابهار و معاف شدن چابهار از تحریمهای آمریکا مشاهده شد، تعدیل کند.
به بیان دیگر طراحی هر گونه استراتژی ملی در شرایط نظم در حال ساخت آسیایی میبایست هم از مسیر توجه به واقعیتهای ژئوپلتیک موجود و هم از مسیر واقعیتهای در حال ظهور منطقهای و بینالمللی و یا به بیان بهتر ترکیب واقعیتهای ژئوپلتیک و واقعیتهای در حال ظهور منطقهای و بینالمللی عبور نماید. به منظور فهم بهتر این مسئله شاید دیالوگ هو شی مینه و خروشچف در نشست احزاب کارگری و کمونیستی سال 1960 مثال خوبی در این زمینه باشد. در این کنفرانس چین بیانیه پایانی را امضاء نمیکند و هوشی مینه از خروشچف میخواهد که رضایت چین را هم به دست آورد چرا که چین هم یک کشور بزرگ است و هم یک حزب بزرگ دارد.
خروشچف پاسخ میدهد که اتحاد شوروی هم به هیچ وجه کشور کوچکی نیست. هوشی مینه در پاسخ میگوید همین نکته است که کار را برای ما سخت کرده و همچنین فراموش نکن که چین "همسایه" ما است. شاید بتوان با کمی اغماض، این بیان و نگاه هوشی مینه را در شرایط فعلی نظم در حال ساخت آسیایی و نوع نگاه و مواجهه جمهوری اسلامی ایران با این تحولات و کلان روندهای جدید و ضرورت ترکیب واقعیتهای ژئوپلتیک و واقعیتهای در حال ظهور به منظور طراحی هر گونه "پلتفرم" در سیاست خارجی و دیگر استراتژیهای ملی مورد نظر قرار داد و به جای "انتخابهای نهایی " در مقطع فعلی بیشتر به سمت "تعامل همه جانبه فعال" با بازیگران کلیدی در آسیا حرکت کرد.
نظم در حال ساخت آسیایی و شکلگیری الگوهای جدید از نظم و منازعه
همان گونه که بیان شد، نظم آسیایی یک نظم در حال تحول است و یکی از مهمترین نیروهای پیشران این تحول نیز چین است. به بیان دیگر قدرتیابی و احیای مجدد چین، اهمیت یک پهنه ژئوپلتیک جدید، یعنی پهنهای که از دریای جنوبی چین تا اقیانوس هند و شرق آفریقا را در مرکز ثقل نظم سازی منطقهای و بینالمللی قرار داده است و کنشهای مختلف صورت گرفته در این پهنه هم از طرف چین و هم از طرف رقبای منطقهای و بینالمللی چین، نشان پایداری و در عین حال برتری نقش این پهنه ژئوپلتیک و تحولات آن در نظمسازی بر دیگر پهنهها و فضاهای جغرافیایی است. واقعیت آن است که میزان تمرکز و رقابت استراتژیک قدرتهای بزرگ در این پهنه جغرافیایی بیش از هر پهنه جغرافیایی دیگر در جهان درحال رشد است و طبیعی است که در آینده نزدیک حجم "اصطکاک" موجود میان قدرتها و بازیگران درگیر در این پهنه هم رو به افزایش خواهد بود.
البته این نکته را باید بیان کرد که سطح فعلی رقابت در این عرصه جدید ژئوپلتیک در حال حاضر در مرحله " جنگ ایدهها، ابتکارات و طرحها" است و دو قطبی چین و آمریکا و متحدان منطقهای این کشور تلاش دارند تا در قالبهای مختلف از جمله در قالب استراتژیهای جمعی منطقهای مانند استراتژی ایندو – پاسفیک یا کواد و همچنین طرحهای جمعی دیگر مانند تلاش برای مدیریت زنجیره ارزش چینی در آسیا یا به صورت طرحها و ابتکارات مستقل و منفرد از سوی قدرتهای کلیدی منطقهای مانند آنچه در مورد هند قابل مشاهده است، بتوانند ظهور و بازخیزش چین را مدیریت و مهار کنند. به عنوان مثال اگر تنها به ابتکارهای هند و فعال شدن این کشور در طرحها و ابتکارهای منطقهای از جمله ابتکار مائوسام، ابتکار خلیج بنگال، ابتکار BBIN، ابتکار چارچوب همکاریهای امنیتی دریایی، ابتکار هند- ایران- افغانستان، همراهی این کشور با کریدور ترانزیتی شمال – جنوب، پیوستن به توافق عشقآباد میان ایران، عمان، ترکمنستان و ازبکستان و ... توجه شود، منازعه و رقابت یا جنگ طرحها و ابتکارها برای داشتن دست برتر در "نظم آسیایی درحال ساخت" را میتوان مشاهده کرد.
در هر حال قدرت یابی چین علاوه بر تلاشهای فوق که عمده هدف آن تلاش برای مهار چین و برجسته کردن ایده و تصویر"تهدید چین" در آسیا است همچنین شکلی از نگاه به چین به عنوان یک "آلترناتیو" را در میان بازیگران کوچک منطقهای ایجاد کرده است که میتواند "انتخابهای استراتژیک" آنان را نسبت به قدرتهای مسلط در هر منطقه و فشارهای آنان افزایش دهد. این شکل از نگاه به چین به عنوان یک آلترناتیو را هم میتوان در کشور فیجی و راهبرد جدید دیپلماتیک این کشور با عنوان "نگاه به شمال" به دلیل برخی فشارهای استرالیا به این کشور، در سریلانکا و مالدیو در جنوب آسیا در برابر فشارهای هند و در آسیای مرکزی برای عبور از برخی فشارهای روسیه مشاهده کرد. به بیان دیگر قدرت یابی چین و ایجاد لرزه در نظم مستقر آسیایی میزان آپشنهای استراتژیک بازیگران کوچک منطقهای را در برابر قدرتهای کلیدی در هر منطقه، به دلیل بهره بردن از فرصتها و منافع پیوند خورده با چینِ در حالِ ظهور، افزایش داده است.
نظم در حال ساخت آسیایی و سازمان همکاری شانگهای
همان گونه که بیان شد؛ قدرت یابی چین پایههای نظم مستقر آسیایی بخصوص در حوزه نهادی و اقتصادی را تا حدودی به لرزه درآورده است و ثانیا پهنه اصلی رقابت و تمرکز استراتژیک قدرتهای بزرگ را به یک فضای جغرافیایی جدید از دریای جنوبی چین تا اقیانوس هند و نهایتا تا شرق آفریقا منتقل کرده است اما هنوز تا تثبیت کامل فاصله قابل توجهی دارد. یقینا چنین نقل و انتقالات مهم راهبردی در پهنه بزرگ آسیا هم مناطق و هم نهادهای موجود در این مناطق را از کیفیتهای راهبردی متفاوتی برخوردار خواهد کرد. اهمیت برخی پهنههای جغرافیایی و نهادهای موجود در آن را افزایش و اهمیت سابق برخی دیگر را کاهش جدی خواهد داد. هر چند ارائه و معرفی ابتکار کمربند و راه چین در سال 2013، پهنه شمالی محیط امنیتی ایران را قریب به ۱۰ سال در مرکز ثقل توجه ژئواکونومیک منطقهای و بینالمللی قرار داد اما واقعیت آن است که از اهمیت این پهنه بتدریج در حوزه نظم سازی منطقهای و بینالمللی کاسته خواهد شد و آسیای مرکزی به "پهنه خاموش" رقابت قدرتهای بزرگ تبدیل خواهد شد و در مقابل فضای رقابت میان قدرتهای "بومی و ثانویه منطقهای" از جمله ترکیه و ایران افزایش بیشتری پیدا خواهد کرد.
سازمان همکاری شانگهای هم یکی از نهادها و سازمانهای منطقهای است که یقینا از این نقل و انتقال در تمرکز استراتژیک قدرتهای بزرگ متاثر خواهد شد و حتی به نظر میرسد که اهمیت کمرنگ گذشته را نیز از دست خواهد داد. چین با تاسیس سازمان همکاری شانگهای در سال 2001 به عنوان یک بازیگر منطقهای در آسیای مرکزی ظهور و بروز یافت و از آن زمان تاکنون، سیاست آسیای مرکزی چین را میتوان در قالب سیاست "حرکت با چراغ خاموش و روابط دوجانبه" با کشورهای این منطقه قالب بندی کرد. هر چند تقریبا 20 سال از زمانی که جیانگ زیمین در نشست شانگهای سال 2001 اعلام کرد "یک سازمان چندجانبه منطقهای در اوراسیا ایجاد شد که به اختصار سازمان همکاری شانگهای نام دارد" میگذرد اما بر اساس آنچه در مورد کاهش کیفیت راهبردی این نهاد متناسب با نقل و انتقالات صورت گرفته در ماهیت نظم منطقهای و همچنین بر اساس اختلافهای موجود درون سازمانی بخصوص میان روسیه و چین، این سازمان نتوانسته است نقش مفید و مناسبی در مدیریت بحرانهای منطقهای و حتی پرورش روابط تجاری و اقتصادی منطقهای داشته باشد. به عنوان مثال میتوان به عدم همراهی روسیه با دو طرح پیشنهادی چین یعنی تشکیل "منطقه آزاد تجاری شانگهای" و همچنین تشکیل "کلوپ انرژی شانگهای " و در مقابل تشکیل "اتحادیه گمرکی" با قزاقستان و بلاروس و در نهایت هم تشکیل " اتحادیه اقتصادی اوراسیا " اشاره نمود.
چین در نتیجه این نوع از مخالفت روسها با نهادسازیهای جدید چینی در منطقه، تمرکز خود را به سمت گسترش روابط اقتصادی دوجانبه با کشورهای منطقه تغییر داد. رئیس جمهور چین هم زمان با اجلاس سال 2013 سازمان همکاری شانگهای در بیشکک، از دیگر کشورهای منطقه دیدار و تلاش کرد تا همکاریهای اقتصادی با این کشورها را به صورت دوجانبه تقویت کند. شاید بتوان یکی از دلایل مهم اعلام ابتکارکمربند و راه چین در دانشگاه نظربایف قزاقستان را هم به وجود همین بدبینیهای روسی در درون سازمان همکاری شانگهای و همچنین نگرانی چین از مخالفت روسها با این طرح/ استراتژی چینی دانست. در واقع این اقدام شی جین پینگ را میتوان نشان دهنده تغییر جهت و تمرکز استراتژیهای پکن از "همکاری چندجانبه" در آسیای مرکزی به همکاری اقتصادی "دوجانبه" با کشورهای منطقه دانست که بخش مهمی از دلیل این تغییر جهت، از افزایش رقابت میان چین و روسیه در سازمان همکاری شانگهای ناشی میشود. لذا در مجموع باید گفت که هم اهمیت برخی پهنههای جدید ژئوپلتیک و هم وجود اختلافهای درون سازمانی میان چین و روسیه که میتواند در آینده نزدیک به یک دوقطبی درون سازمانی هم منجر شود، کارایی آینده این نهاد را با پرسش و پیچیدگیهای زیادی مواجه خواهد کرد.
پیشنهادها برای ایران
- 1- جمهوری اسلامی ایران میبایست تلاش نمایند تا در وهله اول نسبت خود را با نظم "در حال ساخت آسیایی" و کیفیت نهادهای درحال شکلگیری و همچنین درحال افول منطقهای مشخص نماید. اما فارغ از این مسئله، احیای "قدرت نهادی منطقهای " جمهوری اسلامی ایران و تقویت آن در قالبهای مختلف یکی از ضرورتهای جدید ملی در دولت جدید است. سطح رقابتها در محیط امنیتی شمالی کشور بتدریج بومیتر و منطقهایتر خواهد شد و حضور در شانگهای میتواند توان مدیریتی ایران را در این سطح از رقابت بخصوص با بازیگرانی مانند ترکیه در آینده افزایش دهد.
2- اتخاذ یک رویکر مبتنی بر "متنوعسازی" و "چندجانبهگرایی" منطقهای و حرکت به سمت تعامل همه جانبه فعال با قدرتهای کلیدی منطقهای میتواند فرصتهای بیشتری را برای جمهوری اسلامی ایران در این مقطع پدید آورد تا انجام یک انتخاب نهایی.
3- جمهوری اسلامی ایران بر ضرورت فعالسازی هر چه بیشتر کار گروههای فنی این سازمان مانند1) کارگروه تجارت الکترونیک با مدیریت چین 2) کارگروه گمرکات با مدیریت روسیه 3) کارگروه کیفیت و بازرسی با مدیریت قزاقستان 4) کارگروه ارتقای سرمایه گذاری با مدیریت تاجیکستان و 5) کارگروه توسعه پتانسیلهای مناطق مرزی با مدیریت ازبکستان و احیای مجدد این کارگروهها تاکید نموده و بسترهای همکاری هر چه بیشتر با این کارگروهها را برای دستگاههای مختلف موجود در ایران فراهم آورد.
4- با توجه به تحولات انجام شده در محیط شرقی امنیتی ایران و احیای مجدد طالبان و افزایش امکان فعال شدن گروههای تروریستی در منطقه، بحث فعال شدن و مبارزه مشترک منطقهای با قاچاق به عنوان یکی از منابع مهم تامین مالی این گروهها در نشستهای پیش رو مطرح و بر ضرورت همکاریهای منطقهای در این ارتباط تاکید شود.
5- با توجه به مجموعه تحولات موجود در آسیا، افزایش رقابت استراتژیک چین با آمریکا، تلاش چین برای کاهش آسیبپذیرهای خود در اقیانوس هند، احیای طالبان و ...به نظر میرسد که میزان اثرگذاری و نسبت ایران با آنچه در ادبیات رسمی چین از آن به عنوان "منافع مرکزی" (Core Interest) که شامل 1) حاکمیت 2) امنیت و 3) توسعه میشود، در حال افزایش باشد. به هر میزان که این نسبت افزایش بیشتری داشته باشد، به همان نسبت فرصتها در روابط ایران و چین در آینده نزدیک افزایش بیشتری پیدا خواهد کرد. تلاشهای ملی میبایست صرف تبدیل این فرصتها به ارزش افزوده برای کشور شود.
انتهای مطلب/
*پژوهشگر مسائل چین