شکست آمریکا در افغانستان نتیجه عوامل متعددی بود که یکی از بارزترین آنها خطای تشخیص مقامات ارشد آمریکایی نسبت به عزم و اراده طالبان برای رسیدن به صلح بود. در حالی آمریکا به دنبال برجسته کردن این تصویر بود که طالبان تغییر کرده و آماده برقراری صلح است و از این طریق به دنبال توجیه عملکرد خود در امضای موافقتنامه دوحه بود، اما بررسی وضعیت میدانی افغانستان نشان داد طالبان هیچ گاه قصد صلح نداشت و فقط برای خروج نظامیان خارجی از خاک افغانستان، حاضر به امضای موافقتنامه دوحه با آمریکا شده بود.
مطالعات شرق/
سید مصطفی هاشمی*
با سقوط افغانستان، موجی از محکومیتهای بینالمللی علیه تصمیم بایدن شکل گرفت. سیاستمداران و تحلیلگران بینالمللی بر این عقیده هستند که تصمیمهای اشتباه روسای جمهور حال و سابق ایالات متحده و همچنین اقدامات نابخردانه روسای جمهور پیشین و رهبران قومی و مذهبی افغان در طی دو دهه گذشته سبب شده افغانستان پس از دو دهه حضور نیروهای نظامی آمریکا در داخل افغانستان، با چنین وضعیت اسفناکی مواجه باشد و بعد از بیست سال به عنوان یک دولت شکست خورده و دولت بی سر در نظام بینالملل شناخته شود.
ژنرال مک ماستر مشاور سابق امنیت ملی آمریکا با اشاره به چرایی تصمیم جو بایدن درباره خروج هر چه سریعتر تمام نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان، بر این باور است این تصمیم بایدن حاکی از این واقعیت است که برای آمریکا، هیچ موضوعی جز منافع ملی آمریکا مطرح نیست و تمام مسائلی که درباره منافع بشریت از سوی حکام ایالات متحده در طی این سالها بر زبان جاری شده، بهانهای برای دخالت در امور سایر کشورها و تامین خواستهها و اهداف واشنگتن است. این ژنرال آمریکایی، تصمیم بایدن مبنی بر خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان پیش از 11 سپتامبر را خطای راهبردی و اشتباهی جبرانناپذیر خوانده اما با این حال معتقد است اتخاذ چنین تصمیمی از سوی مقامات کاخ سفید، غیرقابل اجتناب بوده و بالاخره روزی باید چنین جراحی بزرگی در افغانستان انجام میشد و نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان خارج میشدند و گرنه تا هر مدت که آمریکا در افغانستان باقی میماند و ایالات متحده در این کشور هزینه میکرد، تضمینی وجود نداشت که در زمان خروج، افغانستان با چنین وضعیتی مواجه نشود.
ژنرال مک ماستر بر این باور است که دلیل اصلی آشفتگی افغانستان، دو دهه محاسبات اشتباه و سیاستهای شکست خورده آمریکا در افغانستان است و این روند میبایست در یک مقطع زمانی جبران میشد و اکنون بایدن این ریسک را پذیرفته و با جسارتی که از خود نشان داد؛ اراده کرد که دولت خود را از چاهی که دولتهای پیشین آمریکا در آن افتاده بودند، نجات دهد. با این حال، آنچه اهمیت دارد این است که اقدام بایدن در خروج نیروهای نظامی آمریکا، فرار به جلو محسوب میشود. بایدن با اتخاذ چنین تصمیمی به دنبال فرار از هزینههای سرسام آور جنگ و حضور در افغانستان بوده است و این تصمیم به دلیل اشتباههایی است که مقامهای آمریکایی در این سالها در افغانستان داشتهاند و باعث رقم خوردن چنین وضعیتی در این کشور شده است.
آمریکا هر چند با شعار مبارزه با تروریسم به افغانستان لشگرکشی کرد و وارد این کشور شد، اما وضعیت فعلی افغانستان حاکی است که ایالات متحده نتوانسته به اهدافی که برای خود ترسیم کرده بود دست پیدا کند. حضور آمریکا در افغانستان، نه تنها به ریشه کنی تروریسم در افغانستان منجر نشد، بلکه سیاستها و برآیند عملکرد آمریکا در افغانستان طی دو دهه گذشته به طور تعجب آوری منجر به تولید و تکثیر گروههای تروریستی در افغانستان شد، طوری که امروزه شاهد شکل گیری و حضور انواع گروههای تروریستی در افغانستان هستیم، با این حال، آنچه بیش از این اهمیت پیدا میکند، توافق آمریکا با طالبانی است که دو دهه قبل به بهانه مبارزه با تروریسم، آنها را آماج حملات نظامی قرار دادند و زمینه سقوط آنها را فراهم کردند. حال سئوال اصلی این است که چه اتفاقی افتاد و چه سیاستهایی سبب شد طالبان مجددا بتوانند به کابل برگردند و قدرت را در این کشور در اختیار گیرند؟ بیتردید طی این سالها، هر اندازه طالبان منسجم عمل کردند و توانستند حرف خود را پیش ببرند، در مقابل اشتباهاتی از آمریکا و همچنین دولت افغانستان سر زد و سبب شد زمینه برای پیشروی طالبان فراهم شود.
شکست ملتسازی
عدم توفیق آمریکا در باب ملت سازی در افغانستان، یکی از اشتباههای کلیدی آمریکا در افغانستان طی دو دهه گذشته است. آمریکا هر چند موفق شد القاعده را تا حدودی تضعیف کند، اما دست کم گرفتن طالبان به عنوان یکی از واقعیتهای ژئوپلیتیکی منطقه و خطا در برآورد میزان تاب آوری آنها اشتباه اساسی آمریکا بود. اشتباه ایالات متحده در شناخت طالبان و برآورد توان عملیاتی این گروه در افغانستان، سبب شده بود حتی اگر خروج آمریکا از افغانستان برای ده سال دیگر هم به تعویق میافتاد و میلیاردها دلار دیگر در این کشور هزینه میشد، باز هم دستاورد مطلوبی حاصل نمیشد. حاکمیت ضعیف، ساختارهای شکننده، رقابتهای مخرب داخلی و فرسایشی شدن جنگ با طالبان، مهمترین مولفههای سیاست افغانستان بود که در این سالها تشدید و باعث گسترش بیثباتی افغانستان شد.
خطای محساباتی در مورد نیروهای امنیتی افغانستان
یکی دیگر از اشتباه های آمریکا این بود که استعداد نیروهای دفاعی و امنیت ملی افغانستان را بیش از حد دست بالا گرفته بود. آمریکاییها چنانچه در گزارشهای خود آورده بودند، اعتقاد داشتند بعد از ترک افغانستان، نیروهای نظامی این کشور بتوانند شش ماه و حتی تا نه ماه تاب آوری داشته باشند و بدون حمایت نظامی آمریکا از ساختار سیاسی، تاسیسات مهم نظامی و شهرهای بزرگ دفاع کنند، اما تحولات اخیر نشان داد این برتری فقط بر روی کاغذ بود و نیروهای نظامی و امنیت ملی افغانستان علیرغم داشتن تجهیزات پیشرفتهتر از طالبان، موفق به حفاظت از کابل نشدند.
اشتباه دیگری که آمریکا درباره نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان داشت، یکسان پنداری ظرفیت عملیاتی نیروهای دولتی افغان بین سالهای 2012 تا 2020 بود. نیروهای نظامی افغانستان در سال 2012 توانستند 99 درصد از عملیات معمولی و اغلب عملیات ویژه را رهبری کنند و همین مسئله به قدری باعث افزایش انتظارات از ارتش افغانستان شده بود که سبب شده بود ارتش افغانستان را در کنار ارتش کشورهای همسایه و با نیروهای نظامی کشورهای منطقه مقایسه کنند؛ اما این روند در سالهای بعد متوقف شد. تا جایی که مشخص شد در آمار رسمی 352 هزار سرباز و نیروی امنیتی افغان بیش از 50 هزار نفر دریافت کنندگان حقوق و دستمزد، وجود عینی ندارند و دولت اشرف غنی صرفا برای دریافت پول از آمریکا، اسامی افرادی را که وجود خارجی ندارند در زمره نیروهای نظامی ارتش گنجانده است. افشای این موضوع ضربه سختی به پیکره اعتماد به نفس نظامیان افغانستان وارد کرد و به تضعیف روحیه آنها منجر شد و سبب شد تا استعداد نظامی افغانستان به طرز شگفت آوری کاهش یابد.
از سال 2013 و با پیشروی طالبان، افغانستان وارد یک بن بست فرسایشی شد. عدم سرمایهگذاری در موضوعهایی مانند تشکیل سیستم قاعدهمند و چارچوب مدار پلیس قوی و ارتش مقتدر در افغانستان در سالهای پس از 2001 و بیتوجهی به ساختن یک نیروی رزمی مستعد و روزآمد، سبب شد طالبان بتواند با اتخاذ تاکتیکهای مختلف، اقدام به پیشروی در عرصه میدانی در افغانستان کند. توانمندسازی نیروی رزمی مستعد برای مبارزه با طالبان برای مدت یک دهه خارج از اولویت دولت افغانستان قرار داشت و بعد از گذشت نزدیک به 10 سال از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در افغانستان، تازه در سال 2009 بود که مورد توجه مقامهای ارشد دولتی افغانستان قرار گرفت. دولت حامد کرزی در سال 2009 آموزش نسل جدیدی از خلبانان افغان را در دستورکار دولت قرار داد، اما مشکلات پیشروی دولت سبب شد تا این طرح از اثر بخشی لازم برخوردار نباشد.
یکی از موانع پیش روی این طرح، جایگزینی ناوگان هوایی روسی با بالگردهای آمریکایی بود که سبب شد تا سرعت آموزش خلبانان افغانی کند شود. ضمن آنکه در همین حین، موضوع خروج هجده هزار مستشار آمریکایی از افغانستان مطرح شد و به قطع حمایت و پشتیبانی عملیاتی از نیروهای افغان و تحلیل رفتن روحیه سربازان افغان منجر شد. تعلل دولت افغانستان سبب شد برخی گروهها و جریانهای قومی با استفاده از خلأ موجود، نیروهای طرفدار خود را به صورت مخفیانه تسلیح و تجهیز کنند و همین اقدام سبب شکل گیری جزایر قدرت، عدم همبستگی، افتراق و دوری اقوام و گروهها و جریانهای سیاسی و اجتماعی افغانستان از بدنه سیاسی و اجتماعی دولت در افغانستان شد و زمینه رقابتهای منفی را در درون ساختار سیاسی و اجتماعی افغانستان در سالهای بعد فراهم کرد.
فساد در ارتش و پلیس
یکی از موضوعهایی که سبب پیشروی سریع طالبان شد، وضعیت بد معیشیتی سربازان افغان بعد از توافق دوحه بود. با امضای موافقتنامه دوحه، ایالات متحده برای تحت فشار قرار دادن دولت افغانستان برای تمکین و همراهی با موافقتنامه، در تعهد خود مبنی بر پرداخت کمکهای مالی به دولت افغانستان کوتاهی کرد. اقدام دولت آمریکا باعث کاهش میزان پرداختی دولت افغانستان به نیروهای نظامی و ارتشیهای افغانستان شد. سختی معیشت و هزینههای بالای زندگی و همچنین عدم وجود نظارت در پرتو فساد گسترده در بدنه نیروهای نظامی افغانستان سبب شد تا اقداماتی مانند رشوه، باجگیری، زورگیری، اختلاس و کم توجهی نسبت به ماموریتهایی که به آنها محول شده بود، در بین نیروهای ارتش به موضوعی فراگیر تبدیل شود.
نبود ثبات، بیبرنامگی و تسری منفیگرایی و ناامیدی در بدنه ارتش سبب شد تا سربازان و بدنه ارتش عزم و اراده کافی برای مقابله با تهدیدهایی همچون طالبان را از دست دهند. از امضای موافقتنامه دوحه؛ این گمانه را در ارتش افغانستان به گفتمان غالب تبدیل کرده بود که دولت فشل و نیمبند افغانستان بدون حضور نیروهای نظامی آمریکایی، توان و یارای ایستادگی در برابر طالبان را ندارد و به زودی شیرازه دولت فرو خواهد پاشید. شکل گیری و تسری چنین تفکری در افغانستان به چنددستگی و تفرقه درون ارتش و نیروهای ملی افغانستان انجامید و روحیه آنها را هدف قرار داد تا جایی که دیگر رمق ایستادگی در برابر طالبان را نداشتند.
عدم تعامل با رهبران جهادی
یکی دیگر از دلایل وضع موجود افغانستان، سستی، اهمال و بیتدبیری رهبران افغان در بیست سال گذشته است که به فروپاشی دولت انجامید. دولت افغانستان به دنبال کنترل و مدیریت رفتار رهبران جهادی افغانستان بود؛ از این رو سیاستها و اقدامهای دولت در جهت ممانعت از تقویت رهبران جهادی بود. این موضوع سبب شد تا افرادی همچون اسماعیل خان، عطا محمد نور، ژنرال دوستم و ... اقدامی برای سازماندهی و تجهیز و تسلیح نیروی نظامی نکنند و هنگامی که اشرف غنی از آنان کمک خواست، متوجه شد اینها سرابی بیش نیستند.
ناکارآمدی رهبران جهادی و لجاجت آنها در برابر دولت و در برخورد با یکدیگر و وابستگی به کنشگران و کشورهای مجاور، یکی از عوامل اصلی عدم شکل گیری دولت موثر و مقتدر در افغانستان بود. عدم وفاق رهبران جهادی باعث شد افغانستان با گذشت دو دهه، در تشکیل یک مدل دموکراتیک غربی ناکام باشد. مردم افغانستان که روزگاری با رای بالایی حامد کرزی را به عنوان رییس جمهور خود برگزیده بودند، به دلیل اختلافهای دامنهدار و بیکفایتی رهبران سیاسی در مدیریت امور کشور، از صندوق رای ناامید شدند و با عدم شرکت خود در پای صندوق رای، مشروعیت جمهوری اسلامی افغانستان را زیر سئوال بردند. اختلافهای رهبران سیاسی افغانستان، پیامدهای دیگری هم داشت.
شکاف میان رهبران افغانستان سبب شد راه مبارزه یکدست با طالبان به طور کامل بسته شود. در زمانی که دولت افغانستان حرف از ایستادگی بر سر آرمانها و ارزشهای جمهوریت میزد و شعار مبارزه با طالبان را سر میداد، برخی از رهبران افغان به دنبال راهی برای ارتباط و تعامل با طالبان بودند. طالبان هم با استفاده از فرصت به وجود آمده، بر روی شکاف رهبران افغان مانور دادند و توانستند با نفوذ در میان مردم افغانستان و جلب حمایتهای مردمی، در بخشهای متعددی از افغانستان، نفوذ کنند و در مناطق مختلفی از این کشور، دولت موازی تشکیل دهند.
نفوذ خزنده آیاسآی
در دو دهه گذشته، سطح روابط آمریکا و پاکستان از فراز و نشیب برخوردار بوده با این حال، روابط دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی ایالات متحده با آیاسآی پاکستان در موضوع افغانستان، مبتنی بر همکاری بوده است. گسترش آرام و خزنده نفوذ آیاسآی پاکستان در افغانستان، پس از مرگ بن لادن، سبب شد پاکستان بتواند ابتکار مدیریت صحنه افغانستان را به دست بگیرد و اثرگذاری پاکستان در افغانستان به طور ملموسی افزایش یابد. در این سالها، برخی رهبران افغانستان بویژه شخص اشرف غنی، امرالله صالح و حمدالله محب انتقاد تند و گزنده ای نسبت به رفتارهای همسایه جنوبی خود داشتند، اما به دلیل برتری ژئوپلیتیکی پاکستان و عدم توانایی مدیریت اوضاع توسط دولت مستقر در کابل، حرکت اطلاعاتی و امنیتی اسلامآباد در افغانستان، یکی از دلایل اصلی در شکلگیری وضع موجود محسوب میشود.
خطای تشخیص در عزم طالبان
یکی دیگر از اشتباههای آمریکا که باعث شد تا افغانستان وارد مرحله آشفتگی شود، خطای تشخیص مقامهای ارشد آمریکا نسبت به عزم و اراده طالبان برای رسیدن به صلح بود. در حالی آمریکا به دنبال برجسته کردن این تصویر بود که طالبان تغییر کرده و آماده برقراری صلح است و از این طریق به دنبال توجیه عملکرد خود در امضای موافقتنامه دوحه بود، اما بررسی وضعیت میدانی افغانستان نشان داد طالبان هیچ گاه قصد صلح نداشته و فقط برای خروج نظامیان خارجی از خاک افغانستان، حاضر به امضای موافقتنامه دوحه با آمریکا شده است.
بلند پروازی در ملتسازی
اشتباه دیگر آمریکا؛ بیبرنامگی و بلندپروازی در مورد "ملتسازی" در افغانستان بود. طی این سالها ایالات متحده آمریکا، تلاشهایی برای حمایت از دولت، تقویت قوه مقننه، تأمین امنیت و ارائه خدمات اجتماعی داشت. اقدامات ایالات متحده در سالهای حضور در افغانستان، به افزایش چشمگیر دختران دانش آموز و حضور زنان در دانشگاه و اشتغال زنان منجر شد، به طوری که موضوع حقوق شهروندی در افغانستان به طور کلی متحول شد و این امکان برای افراد و شخصیتهایِ افغانی، فارغ از جنسیت، مهیا شد تا بتوانند در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... حضور پررنگی داشته باشند.
علاوه بر این، مطبوعات آزاد به وجود آمد. میلیونها پناهجو در سالهای پس از 2001 به افغانستان بازگشتند. اما بسیاری از برنامههای ایالات متحده هم با شکست مواجه شد. همکاری آگاهانه با شخصیتهای ارشد دولتی و نظامی، سبب شد مردم عادی افغانستان آنها را مسئول نقض حقوق بشر و نقض حقوق سیاسی بدانند. برنامه مبارزه با مواد مخدر یک شکست بزرگ بود و تولید خشخاش در بیشتر دهههای گذشته افزایش یافت. انتظار میرفت دولت افغانستان بتواند خود ایستادگی کند و تولید ناخالص ملی را افزایش بدهد اما بعد از دو دهه، کماکان محتاج کمکهای دولتهای خارجی بود و رشد اقتصادی افغانستان چندان واقعی نبود. در همین دوران بسیاری از پروژههای عظیم که دولت افغاستان آنها را آغاز کرده بود، ناتمام ماند و شکست خورد.
انتهای مطلب/
*دکترای جغرافیای سیاسی