پیامدهای صلح و مذاکره طالبان با جبهه مقاومت پنجشیر
طالبان و متغیر پنجشیر؛ پسامدهای مذاکره و جنگ بر تحولات افغانستان
شروع جنگ تمام عیار توسط طالبان برای تسخیر دره پنجشیر نهتنها در کوتاه مدت پایان نخواهد یافت که این جنگ به سایر نقاط افغانستان به خصوص ولایات شمالی، شمال شرقی، شمال غربی و مرکزی گسترش خواهد یافت که شاید بزرگترین بازنده آن طالبانِ در حال حاضر، فاتح باشد.
در صورت وقوع یک جنگ میان طالبان و نیروهای مستقر در پنجشیر، گروههای پیکارجویی مانند داعش و القاعده نیز وارد معرکه خواهند شد. شاید القاعده به نفع طالبان وارد عمل شود اما در خصوص داعش، قدر مسلم این است که این گروه در مقابل طالبان خواهد بود و بخشی از نیروی طالبان را درگیر خود خواهد ساخت.
در چنین شرایطی، کشورهای در حال حاضر حامی طالبان چند دسته شده و هر کدام به جانبی کشانده خواهند شد. احتمال درگیری در پنجشیر میتواند جنگِ - همه علیه همه - را در افغانستان مشتعل سازد.
موضوع پنجشیر محکی است برای گذار طالبان از یک گروه صرفاً جنگطلب به یک طرف سیاسی قابل تفاهم و تعامل و نشاندهنده نزدیکی حرف و عمل طالبان در پذیرش دیگران است.
مطالعات شرق/
میراحمد مشعل*
فروپاشی غیر منتظره، غیر مترقبه، بهتانگیز و حیرتآور دولت افغانستان و تسلط طالبان بر تمام افغانستان به جز دره پنجشیر، فصل جدیدی در کتاب قطور آمد و شد دولتها و نظامها در افغانستان اضافه کرد. با این وجود اگر ذهن پویایی وجود داشت، از همان آغاز مذاکرات امریکا با طالبان و عقد قرارداد میان آن دو برعلاوه تأکیدات امریکاییها و تحلیلهای داخلی، این فرجام شرمآور قابل درک بود.
برای جلوگیری از اطاله کلام در این خصوص، استناد به این این جمله دونالد ترامپ که گفته بود: «ظاهراً همه چیز در افغانستان دو ثانیه پس از رفتن ما از میان خواهد رفت.» بهعنوان دلیل، کافی است. جدا از این موضوع که بررسی بیشتر آن، خود مثنوی یک من کاغذ خواهد بود، آنچه بیشتر در خور پرداختن و تأمل است آیندهسنجی اوضاع جاری افغانستان است. در حال حاضر طالبان به عنوان گروه پیروز پُر طمطراق، با امکانات نظامی و غیرنظامی به ارزش میلیاردها دلار و صاحب کل جغرافیای افغانستان یک طرف قضیه است و در طرف دیگر گروهی از مردم پنجشیر که بخشی از فراریان حکومت قبلی هم به آنها اضافه شده اند ؛ تحت رهبری جوانی کم تجربه و تازهکار در عرصه سیاست و نظامیگری در همکاری با برخی مستشاران غیر محبوب مردم، مانند امرالله صالح با امکانات محدود نظامی و جغرافیای کوچک قرار دارند.
با این وصف دو پرسش مهم در این زمینه قابل طرح است: چرا طالبان بر دره پنجشیر حمله نکرده و کار خود را با بقایای دولت قبلی یک سره نمیکنند؟ و مهمتر از این موضوع چرا طالبان حکومت و عناصر و ارکان آن را پس از گذشتن تقریباً نیم ماه هنوز تاسیس نکرده است؟
هر دو پرسش همپوشان، یک پاسخ دارند: طالبان نمیخواهد جنگ دیگری راه بیندازد. دلیل اصلی این عدم راه اندازی جنگی دیگر توسط طالبان در چند مسئله نهفته است که تمام آنها منتهی به باز شدن دو باره جعبه پاندورا** در افغانستان خواهد شد که در حال حاضر طالبان بیشتر از همه آن را درک میکند.
مسئله اول این است که با آغاز یک جنگ دیگر علیه پنجشیر که خود همانند دژ مستحکم و غیر قابل تسخیر در کوتاه مدت است، طالبان درگیر جنگ دیگر و شاید بیانتها خواهند شد. گرچه درحال حاضر و مطابق با محاسبات توانسنجی دو طرف، طرف مقابل طالبان جز همین مزیت در اختیار داشتن دژی عظیم طبیعی غیر قابل تسخیر دیگر هیچ برتریای در مقابل طالبان ندارد و در مقابل آنها، طالبان امکانات و تجهیزات یک نیروی نظامی تقریباً سیصدهزار نفری را به شمول تمام جغرافیای افغانستان در اختیار دارد. با این وجود، شروع جنگ تمام عیار توسط طالبان برای تسخیر دره پنجشیر نهتنها در کوتاه مدت پایان نخواهد یافت که این جنگ به سایر نقاط کشور به خصوص ولایات شمالی، شمال شرقی، شمال غربی و مرکزی نیز گسترش یافته و کشور را درگیر جنگ داخلی ساخته و حتی به طرف تجزیه خواهد کشاند که شاید بزرگترین بازنده آن طالبانِ در حال حاضر، فاتح باشد.
مسئله دوم این است که در صورت وقوع یک جنگ میان دو جناح موجود، گروههای پیکارجویی مانند داعش، القاعده و ... نیز به معرکه و کارزار وارد خواهند شد. شاید القاعده همچنان که در گذشته بوده، اتحاد خود با طالبان را حفظ کرده و به نفع آن وارد عمل شود اما در خصوص داعش، قدر مسلم این است که این گروه در مقابل طالبان خواهد بود و بخشی از نیروی طالبان را درگیر خود خواهد ساخت.
مسئله سوم این است که در صورت محقق شدن دو مورد بالا، کشورهای در حال حاضر حامی طالبان چند دسته شده و حتی هر کدام به جانبی کشانده خواهند شد. در این میان ایالات متحده به بهانه مبارزه علیه القاعده و داعش برای خود حوزه عملیاتی در جغرافیای افغانستان بهوجود خواهد آورد که یحتمل به علت اتحاد طالبان و القاعده علیه خود طالبان نیز خواهد بود. در واقع احتمال درگیری در پنجشیر میتواند جنگِ - همه علیه همه - را در افغانستان مشتعل سازد. اگر قرار باشد این جنگ به نفع هر گروه و کشوری تمام شود، قطعاً به ضرر طالبان که پس از تصرف افغانستان در موضع تدافعی قرار گرفته خواهد بود.
مسئله چهارم این است که موضوع پنجشیر محکی است اولاً برای گذار طالبان از یک گروه صرفاً جنگطلب که انجام و فرجام هر قضیه را در جنگ میبیند، به یک طرف سیاسی قابل تفاهم و تعامل و ثانیاً نشاندهنده نزدیکی حرف و عمل و تحمل همنشینی و داشتن سعه صدر طالبان در پذیرش دیگران؛ بخصوص اینکه تعامل و همکاری دیگر گروهها رابطه همبسته نزدیکی با کنار آمدن طالبان با پنجشیر دارد.
مسئله پنجمی موضوع مشروعیت طالبان در دو سطح داخلی و خارجی است. هرچند طالبان از طریق تغلب (غلبه) البته تغلب بدون درگیری و مقاومت جدی، دولت پیشین را که از مشروعیت داخلی و بینالمللی برخوردار بود سرنگون کرد، اما آنچه این گروه را شدیداً در تنگنا قرار داده است، کسب مشروعیت در هر دو سطح مزبور است. هرچند طالبان لفظاً و تاحدودی در عمل با مغلوبین خود تعامل مستحسن داشته که میتواند در راستای کسب مشروعیت داخلی مؤثر ارزیابی شود و همچنان بارها اعلام داشته که با همه کشورها خواهان داشتن روابط خوب بوده و به هیچ نیرویی اجازه نخواهند داد که از خاک افغانستان علیه کشور دیگر استفاده تخریبی صورت گیرد؛ اما بخش عمده کسب مشروعیت حکومت طالبان منوط به حل قضیه پنجشیر از طریق مذاکره است . در واقع اگر طالبان انجام کار خود را با مذاکره و کنار آمدن با نیروهای مستقر در پنجشیر ختم بخیر کند، موضوع سرنگونی دولت پیشین که از طریق تغلب صورت گرفته بود نیز نادیده گرفته خواهد شد. آنچه این قضیه را بیشتر برای طالبان حیاتی ساخته، تأکید همه کشورها به تشکیل حکومت فراگیر توسط طالبان با گروهها و نیروهای دیگر است. از همین رو است که طالبان از اعلام هر نوع حکومتی تا قبل از یک سره شدن قضیه پنجشیر و توافق همه بر سر آن خودداری میکند.
بااین وصف، چند مانع فراروی کنار آمدن طالبان با جبهه مخالف قرار دارد: اول اینکه طالبان در مقام نیروی فاتح که ظاهراً ابرقدرت زمان را از میدان به در کرده است، حاضر نخواهد بود که امتیاز قابل ملاحظهای برای دیگران بخصوص نیروی کوچکی قائل شود که در میان کوهها سنگر گرفته و در محاصره کامل آنها قرار دارد. چنانچه همواره سخنگویان طالبان بخصوص ذبیحالله مجاهد قضیه پنجشیر را درحد موضوع کوچک و ناچیزی یاد کرده و در صحبتهای خود زیاد حول و حوش آن نمیچرخند. این کوچکانگاری میتواند دال بر این باشد که طالبان آن امتیازی را که طرف مقابل برای خود مدنظر دارد، به آنها واگذار نخواهد کرد و در واقع به گفته خلیلزاد سهم شیر را برای خود نگه خواهد داشت.
مسئله دوم این است که میان دو طرف اعتمادی وجود ندارد. حتی طرف مقابل طالبان حسننیتی در طالب برای همنشینی در آینده و حضور مشترک در دولت مشترک نمیبیند. این موضوع نیز مانعی دیگر و جدی است. چه این که هیچ ضمانت اجرایی نرمافزاری نیز در میان وجود ندارد. برای همین است که طرف مقابل طالبان، خواهان حفظ تجهیزات و نیروهای نظامی موجود در دره پنجشیر به عنوان ضمانت اجرایی توافق است که به نظر پذیرش آن از سوی طالبان دشوار است.
مسئله سوم فقدان حضور طرف ثالث به عنوان میانجی قدرتمندی برای حل این قضیه است. در این خصوص تأکید بیشتر بر حضور کشورها به عنوان میانجی و ضامن اجرایی میان دو طرف است. با این که اکثر کشورها دو طرف را دعوت و تشویق به همدیگر پذیری میکنند، اما اقدام جدی در سه حالت مساعی جمیله، میانجیگری و سازشگری بخصوص از سوی همسایگان و کشورهای قدرتمند منطقه در خصوص حل قضیه دیده نمیشود. فقدان این نیرو، دو طرف را تشویق میکند که به دنبال ضمانتهای اجرایی سختافزاری داخلی برای توافق خود باشند که شاید مکانیزم یکی مورد تأیید دیگری نباشد.
مسئله چهارمی ساختار نظام و چینش نیروها در دولت آینده است. این موضوع شاید نبست به دیگر موارد قابلیت حل بیشتری داشته باشد، اما ساختاری که از طرف برخی مقامهای طالبان از دولت در چند روز آینده معرفی میشود، به گونه متمرکز قدرت را در اختیار هسته مرکزی طالبان نگه میدارد که نمی تواند توسط دیگران قابل قبول باشد. از همین روست که طالبان تلاش دارد که میان دو پارادوکس حکومت متمرکز امارتمآب و جذب دیگران تلفیقی ایجاد کند.
در پرتو موضوعهای مطرح شده، در آینده چه احتمال قریب به وقوعی متصور خواهد بود؟ اگر به قضیه از این زاویه دیده شود که هر دو طرف، بخصوص طالبان حداکثر تلاش خود را به کار بسته اند تا جنگی پیش نیاید، تنها راهِ چاره؛ کنار آمدن از طریق مذاکره است. در این خصوص ضمن مواردی که بیان شد زمینههای امیدوار کننده دیگری هم وجود دارد که اگر به چند مورد آن اشاره کنیم از این قرار هستند: حضور تعداد زیادی از بزرگان دولت پیشین در کابل و رفت و آمد آنان بین دو طرف، مماشات طالبان با مغلوبین بخصوص رفتار شایسته با محمد اسماعیل خان در هرات و با سایر مقامهای تسلیم شده دولت پیشین، اعلام ختم جنگ و بیان این موضوع از طرف طالبان که این گروه با هیچ فرد و یا گروهی دشمنی ندارد. این موضوع هم شایان ذکر است که طالبان در حال حاضر در مقابل رسانهها و حضور زنان در اجتماع و ادارات دولتی چنان مماشات دارند که نشاندهنده فاصله از زمین تا آسمان میان رفتار این گروه در حکومت پیشین خود و رفتار فعلی آنها است.
این نوع تغییر رفتار نشاندهنده نرمش در تلقیهای فرهنگی و اجتماعی در رویکردهای طالبان است و دال بر تغییرات اساسی در بینشهای فرهنگی، اجتماعی این گروه است که میتواند در حوزه سیاسی نیز قابل استنباط باشد. از طرف جبهه مقابل نیز عدم آمادگی برای حمله به مواضع طالبان و توافق هر دو طرف که تا زمان باز بودن درهای مذاکره میان طرفین نبردی رخ ندهد و فراتر از این عدم توانایی عملیاتی طرف مقابل طالبان برای پیشروی به مناطق غیر از پنجشیر قابل تامل است.
مطابق با این برداشت، امید زیادی وجود دارد که قضیه بدون جنگ و درگیری یک سره شود. بااین وجود احتمال بنبست در مذاکرات و وقوع درگیری دو طرف نیز متصور است. در این خصوص اگر طالبان محاسبات و ملاحظاتی را که در بالا مطرح شدند، لحاظ نکنند و با کوچکانگاری قضیه کار را بخواهند از طریق نظامی حل کنند، احتمال جنگ زیاد میشود و چنانچه قبلاً توضیح داده شد، وقوع جنگ جعبه پاندورا را در افغانستان بار دیگر باز خواهد کرد. در خصوص طرف مقابل نیز میتوان گفت که اگر پشت آنها به وعدههای حمایتی کشورهای غربی گرم شود، ترجیحاً راه جنگ را انتخاب خواهند کرد زیرا زود است که فکر کنیم کشورهای غربی بهراحتی دست از سر افغانستان بردارند و اگر شکست فعلی آنها بتواند زمین افغانستان را در اختیار رقبا قرار دهد، تنها وسیله ناامنسازی دوباره افغانستان و فراهمسازی زمینه استقرار گروههایی چون داعش؛ در گرو اشتعال دوباره جنگ در افغانستان از راه حمایت جبهه ضد طالبان خواهد بود . در این صورت وقوع جنگی دیگر در جغرافیای افغانستان اجتنابناپذیر خواهد بود؛ هرچند مخالف درجه یک آن طالبان باشد و متضرر اصلی آن یک بار دیگر کل مردم افغانستان.
در نتیجه میتوان گفت که طالبان آمادگی و ناگزیری زیادی در حل قضیه از طریق مذاکره دارند و همین که حکومت خود را تا حال اعلام نکرده اند، نشان میدهد که این گروه رفتاری سنجیده شده در راستای کاهش تقابل با طرف مقابل دارد. جبهه مقابل نیز اگر وسوسه عوامل خارجی را در آنها کارساز ندانیم، راهی جز کنار آمدن با طالبان ندارد. الا این که معادلات در آینده چنان دگرگون شود که مثل فرار امریکا و اشرفغنی همه در برابر عمل انجام شده ی دیگری قرار گیرند.
انتهای مطلب/