حضور مردم در سنگرهای دفاع، حجم و تراکم جنگ را از شانههای ارتش افغانستان کاهش میدهد و باعث تقویت جسمی و روحی آنان میشود. با خیزش مردمی، پیشروی طالبان به طور حتم محدود میشود. جنگجویان طالبان ارتش منظم و آموزش دیده نیستند، بلکه مردمان محلی هستند که در صفوف طالبان تفنگ برداشتهاند و به شیوه چریکی میرزمند. به همین دلیل است که خیزشهای محلی گاه بهتر از ارتش در محلات رزمیدهاند و طالبان را شکست دادهاند. واهمه طالبان در محلات از خیزشهای مردمی، بیشتر از ارتش افغانستان است. زیرا خیزشهای مردمی هم محلات جنگی را مسلط هستند و هم به محدودیتهای قانونی و حقوق بشری محدود نمیشوند. البته این به تنهایی کافی نیست بلکه خیزشهای مردمی نیز مانند ارتش ملی، نیازمند آموزش، مشورت، تجهیزات و امکانات مالی است و بدون اینها نمیتوان از این موج عظیم استفاده درست کرد. در بلند مدت اما خیزشهای مردمی اگر کنترل و مدیریت درست نشود، ممکن است در همان مسیر انحرافی گذشته گام بردارد.
مطالعات شرق/
عبدالرحیم کامل*
با شکلگیری دولتهای ملی، استفاده از قوه قهریه محدود به صلاحیت دولتها شده است. در موجودیت دولت ملی، تنها نیروهای مسلح ملی حق استفاده از سلاح را دارند و تأمین امنیت عمومی نیز وظیفه رسمی نهادهای امنیتی دولت است.
ارتش و پلیس ملی، همان شکل سازمان یافته و قانونمند مشارکت مردم در حفاظت از امنیت و تمامیت ارضی است که به صورت استخدامی و آموزشهای فنی و قانونی صورت میگیرد.
درگیر ساختن شهروندان آن هم به صورت گسترده و غیر کنترل شده در جنگهای محلی، به همان اندازه که به مفهوم فعال شدن منبع عظیم نیروی ملی میباشد به مفهوم نقص در شبکههای اصلی و عدم کفایت شریانهای قانونی نیروهای دفاعی ملی نیز میباشد.
بنابراین، خیزشهای مردمی برای دفاع عمومی به همان اندازه که حمایت از دولت ملی را نشان میدهد به همان اندازه ضعف دولت ملی و نیروهای امنیتی ملی را در تأمین امنیت مردم و مبارزه با دشمن نیز نشان میدهد.
علاوه بر این، شکل گیری دولتهای ملی و انحصاری شدن قوه قهریه برای دستگاه دولت، پس از پروسه حذف ارتشهای محلی و خصوصی و خلع سلاح عمومی صورت گرفته است. کشورهای جهان سوم که اکثرا از میان منازعات محلی و جزیرههای قدرت محلی قد کشیدهاند، از هرگونه گسترش دوباره تجهیزات جنگی در بدنه عمومی جامعه و برگشت به وضعیت"جنگ همه علیه همه" هراس دارند.
این یادداشت با همین رویکرد، به خیزشهای گسترده اخیر شهروندان افغانستان بر علیه طالبان میپردازد.
دولت افغانستان و رویکرد به خیزشهای مردمی
در گذشته، نظام فعلی افغانستان نسبت به خیزشهای مردمی هیچ گاه روی خوش نشان نداده است. فلسفه پروسه DDR یا همان خلع سلاح عمومی پس از شکل گیری دولت پسا طالبان این بود که مردم را در برابر پاداش، تشویق به غیر مسلح شدن کند. انحصاری شدن حمل و استفاده از اسلحه و تأمین نظم عمومی بدون این پروسه نیز امکانپذیر نبود. دولت افغانستان سرانجام این پروسه را تطبیق و نهایی کرد؛ هر چند که تمام اسلحهها را از بدنه جامعه نتوانست جمع کند ولی با تطبیق این پروسه، دیگر حمل و استفاده علنی اسلحه توسط شهروندان عادی غیر قانونی شد.
پس از این بود که اصطلاح "مسلحان غیر مسئول" در ادبیات سیاسی و قانونی افغانستان نیز به وجود آمد. دولت افغانستان، فرماندهان محلی و یا افرادی را که به هر دلیلی علنا و بدون مجوز مسلح ماندند، بعنوان ناقضان نظم عمومی و تحت پیگیرد قرار داد. حتی در این خصوص جرم انگاری جدی صورت گرفته بود که از جانب نهادهای عدلی و امنیتی کشور تطبیق میشد. این افراد به طور قانونی از برخی امتیازات شهروندی خود محروم شدند و نمیتوانستند در هیچ انتخاباتی کاندید شوند و یا در ادارات دولتی استخدام شوند. دولت افغانستان برای دستگیری برخی فرماندهان مسلح جهادی و یا محلی اقدامات سنگین انجام داد که برخورد با فرمانده قیصاری در شمال افغانستان و برخورد با فرمانده علیپور در مناطق مرکزی افغانستان از نمونههای بارز آن بود. تصور دولت افغانستان این بود که با خروج نیروهای آمریکایی و بینالمللی، ممکن است این فرماندهان نظامی آدرس مشخص برای جنگهای نیابتی در افغانستان شوند.
نیازی به ذکر نیست که " پلیس محلی" یا "ارتش محلی" به صورت قانونمند و براساس یک مکانیزم خاص در برخی مناطق در کنار نیروهای امنیتی رسمی، همکاری دارند و بحث خیزش مردمی مقولهای متفاوت است.
دولت افغانستان دو جبهه " جمهوریت" و "امارت" را با تمام توان برجسته ساخت و تلاش کرد که به جامعه بینالمللی و کشورهای منطقه نشان بدهد که مردم افغانستان از امارت متنفر است و حفظ جمهوریت به مثابه مطالبه ملی و عمومی مردم افغانستان است. حتی با نهایی شدن خروج نیروهای بینالمللی از افغانستان، دولت افغانستان کوشش کرد که فرماندهان مسلح محلی را مهار کند و مانع خیزشهای مردمی گردد.
اما اخیرا با پیشروی بیسابقه طالبان و تصرف پی هم شهرستانهای ولایات به دست طالبان و نزدیک شدن طالبان به مراکز ولایات افغانستان، دولت تلاش کرد تا کانون انزجار عمومی را از طالبان و حمایت عمومی را از بقای نظام جمهوری به اوج غلیان برساند.
پیشروی سرسام آور طالبان در محلات دور دست، باعث سراسیمگی پاسگاههای محلی ارتش و پلیس ملی و ایجاد وحشت مضاعف در میان مردم محلی و باعث دفاع عمومی در کشور گردید.
سرانجام مردم و رهبران سیاسی جهادی دولت افغانستان را ناگزیر ساخت که از بسیج ملی و خیزشهای مردمی حمایت همه جانبه کنند. در یک توافق سیاسی میان دولت افغانستان و رهبران سیاسی، ژنرال بسمالله خان به عنوان وزیر دفاع افغانستان تعیین شد و رهبران سیاسی و شخصیتهای محلی برای بسیج ساختن مردم محل خود به ولایات خود سرازیر شدهاند.
پیامدهای خیزش مردمی و مسلح شدن عمومی
خیزشهای مردمی و بسیج ملی برای مبارزه با دشمن مشترک، در کشورهای منطقه سابقه بارز دارند. پس از جنگ ایران و عراق، خیزشهای مردمی و خود جوش در دفاع از ایران، تبدیل به یک نهاد قدرتمند رسمی و امنیتی در ایران شد.
در سالهای اخیر، در یک وضعیت مشابه افغانستان، مردم عراق در یک بسیج عمومی علیه داعش، توانست دولت مرکزی را تقویت کند و داعش را در عراق نابود کند.
بدون شک تفاوتهای عمده میان عراق و افغانستان وجود دارد. بسیج عمومی علیه داعش و حمایت از نیروهای مسلح دولت مرکزی در عراق، با فتوای یک مرجع بزرگ مذهبی صورت گرفت که هیچ گونه سابقه سوء استفاده از قدرت را در کارنامه خود ندارد. همین مراجع مذهبی بودند که بعد قومی و منطقهای را از انگیزههای مردم تطهیر کردند و مردم را بر محور خاص ملی گردهم آوردند.
پیامد خیزشهای مردمی را در افغانستان باید به دو صورت کوتاه مدت و بلند مدت تصور کرد در غیر آن نتیجه تحلیلها مبهم میشود.
در کوتاه مدت، حضور مردم در سنگرهای دفاع، حجم و تراکم جنگ را از شانههای ارتش ملی کاهش میدهد و باعث تقویت جسمی و روحی آنان میشود. با خیزش مردمی، پیشروی طالبان به طور حتمی محدود میشود. جنگجویان طالبان ارتش منظم و آموزش دیده نیستند، بلکه مردمان محلی هستند که در صفوف طالبان تفنگ برداشتهاند و به شیوه چریکی میرزمند. به همین دلیل است که خیزشهای محلی گاهی بهتر از ارتش ملی در محلات رزمیدهاند و طالبان را شکست فاحش دادهاند. واهمه طالبان در محلات از خیزشهای مردمی، بیشتر از ارتش ملی است. زیرا خیزشهای مردمی مثل خود طالبان علیه طالبان میرزمند. هم محلات جنگی را مسلط هستند و هم به محدودیتهای قانونی و حتی حقوق بشری محدود نمیشوند. البته تنها این کافی نیست. خیزشهای مردمی نیز مانند ارتش ملی، نیازمند آموزش، مشورت، تجهیزات و امکانات مالی است. بدون اینها نمیتوان از این موج عظیم استفاده درست کرد.
به هر صورت، در کوتاه مدت خیزشهای مردمی برای دولت افغانستان اعتماد به نفس ایجاد کرده است و مردم افغانستان نیز خود را برای دفاع قاطع در برابر طالبان، غرور و سرفرازی احساس میکنند. دولت افغانستان هیچ گاه چنین پشتیبانی عمومی و خالصانه را در کارنامه خود تجربه نکرده است. همین وضعیت به همین پیمانه برای طالبان باعث نگرانی شده است. طالبان خود را عملا در برابر تمام مردم افغانستان احساس میکنند.
در بلند مدت اما خیزشهای مردمی اگر کنترل و مدیریت درست نشود، ممکن است در همان مسیر انحرافی گذشته گام بردارد. پس از آن که مجاهدین دولت نجیب را در دهه هفتاد شمسی از بین برد، جنگ داخلی شکل گرفت و مردمان مسلح در تمام محلات برای خود حکومت محلی شکل دادند. شیرازه نظم عمومی از هم شکست، بینظمی و هرج و مرج فراگیر حاکم شد و انسانهای غریب (افراد معمولی و بدون وابستگی به قدرت)، تاراج و تهی دست شدند.
پس از طالبان، رهبران جهادی تا زمانی که افراد خود خلع سلاح نشده بودند، در ولایات خود هر یک بعنوان جزیرههای قدرت با دولت مرکزی افغانستان معامله و تعامل میکردند. اکنون نیز بسیاری از آنان برای بازگشت به همان دوران، چندان بیعلاقه هم نیستند. در آن صورت، احتمال جنگهای داخلی و گروهی از طریق همین فرماندهان محلی، عدم تطبیق حاکمیت قانون در مناطق تحت نفوذ آنان و بدتر از آن عدم جمع آوری و انتقال مالیات از آن مناطق به پایتخت کشور، تبدیل به یک مشکل جدی برای دولت مرکزی خواهد شد.
فراتر از این، بسیجهای مردمی و خیزشهای محلی علیه طالبان تا هم اکنون، بیشتر مربوط به اقوام هزاره، تاجیک، ازبک و دیگر اقوام و طوایف غیر پشتون بوده است. این احتمال وجود دارد که تنشهای قومی و رویارویی قومی در افغانستان با خیزشهای مردمی بیش از گذشته باعث رشد کینهها و نفرتهای اجتماعی شود.
جمعبندی و راه حل
بهتر آن هست که دولت افغانستان از طریق نیروهای مسلح ملی، با طالبان مبارزه کند و وظیفه قانونی خود را انجام دهد. تأمین امنیت و مبارزه مسلحانه با دشمن وظیفه اصلی ارتش و پلیس کشور است. واقعیت این است که اگر جنگ و سیاست افغانستان درست مدیریت شود، ارتش افغانستان توانایی درهم شکستن طالبان را دارد.
اکنون که مردم برای حفظ جان و زندگی خود ناگزیر به بسیج شدهاند، دولت افغانستان میبایست مکانیزم فنی و دقیقی را برای استفاده و مدیریت درست از بسیج عمومی روی دست گیرد. این موج عظیم درست است که در حالت اولیه، طالبان را در هم میکوبد، اما پس از آن واقعا این موج درهم کوبنده چگونه مهار و مدیریت میگردد؟ این سؤال درست و به جا است.
کارشناسان تاکنون هیچ طرحی را برای چگونگی مدیریت این بسیج عمومی مطرح نکردهاند زیرا اول راه است و ذهنها بیشتر به این معطوف است که چگونه از پیشروی طالبان هم زمان باخروج نیروهای آمریکا جلوگیری شود.
دولت افغانستان هم به جز تجربه" اردوی محلی" و" پلیس محلی" تجربه دیگر را از چگونگی مدیریت و بهرهبری از نیروهای کمکی محلی ندارد. دولت تاکنون حتی مطرح کردن این نگرانی را در فضای عمومی به جا نمیداند و رهبران سیاسی هم مخالف مطرح کردن این نگرانی در زمان و شرایط کنونی هستند. به همین سبب است که فضای عمومی و شبکههای مجازی افغانستان لبریز از تحریک و تشویق مردم برای حضور در جبهات جنگ است.
با این هم، تجربه نشان داده است که اگر خیزشهای مردمی با یک طرح و مکانیزم خاص و کارشناسی شده مدیریت نشود، برای فردای افغانستان دردسری گسترده را به بار خواهد آورد.
اگر حکومت افغانستان فرماندهی خیزشهای مردمی را خود بر عهده گیرد و هم زمان برنامه بلند مدتی را برای جذب قانونی نیروهای خیزش مردمی در قالب نیروهای امنیتی کشور در دست گیرد، همانند ایران و عراق، گام اساسی و بنیادینی برداشته خواهد شد که یک راه اساسی خواهد بود. این تجربه در ایران و عراق نسبتا عملکرد و مؤثریت خوب داشته است.
انتهای مطلب/
*کارشناس افغانستانی