انگلیس پس از سال¬ها سیاست پنهان یا قرار گرفتن در پشت آمریکا، مجدداً به حضور مستقیم روی آورده تا با تغییرات ژئوپلتیکی و ساختاری در افغانستان، اگر چه ادعای حل و فصل موضوعات چالشی را مطرح میکند، در واقع ماجراجویی جدیدی را آغاز کند. می-توان گفت شکلگیری طالبان در دهه 1970 و 1980 میلادی، تنها با هدف شکست شوروی در افغانستان نبوده، بلکه ایده¬ای برای بهرهبرداری دراز مدت است. این که اکنون، بریتانیای کبیر با پشتیبانی از پاکستان، در پی ایجاد حکومتی با حضور طالبان و تحت فرمان خود در افغانستان است تا شکست¬های گذشته خود را در افغانستان جبران کند (چنانکه یکبار قدرت آنها را در برابر شوروی مورد سنجش قرار داده است.) یا خواهان تداوم بیثباتی و ناامنی در منطقه جنوب آسیا است، مورد سئوال است. اما به طور مشخص، رویکرد پاکستان در منطقه برگرفته از سیاست انگلیسی است و سیاست انگلیسی همواره تطمیع، تفرقه و اختلاف افکنی بوده است؛ اگر چه در کوتاه مدت به صلح و پایان خشونت بینجامد.
مطالعات شرق/
مائده کریمی قهرودی*
حضور بریتانیا در منطقه شبه قاره هند و افغانستان به قرن 19 و 20 میلادی باز میگردد؛ چنان که انگلیس از نیمه دوم قرن 18 اقدامات خود را برای تسلط در شبه قاره هند، آغاز نمود و از سال 1838 با توجیه لزوم وجود متحد قابل اعتماد در مرزهای غربی هند بریتانیا در مقابل شوروی، به افغانستان متمایل شد و موجب وقوع سه جنگ میان انگلیس و افغانها گردید. اگر چه انگلیسیها در جنگهای افغانستان شکست خوردند و بعد از یک و نیم قرن استعمار شبه قاره، این منطقه را ترک کردند؛ اما با مداخلهگری و سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، زخمهایی عمیق چون خط دیورند، جدایی بلوچستان (معاهده گلد اسمیت) و منازعه کشمیر را بر این کشورها باقی گذاشتند که همچنان در قرن 21 با آن دست و پنجه نرم میکنند.
از آن مقطع، سیاست انگلیس در افغانستان متوقف نشده که قرار داشتن انگلیس در پشت ایده وجود بخشیدن به طالبان و حضور نیروهای نظامی انگلیس در افغانستان پس از حمله سپتامبر 2001، از این موارد است. اما در طی این سالها، انگلیس هدایتگر مسائل منطقه آسیای جنوبی و افغانستان نبوده و خط مقدم در دست دیگرانی چون آمریکا قرار داشته و سعی شده راهبرد انگلیس همراه با آمریکا در پی گرفته شود. اما با توجه به طولانی شدن جنگ آمریکا در افغانستان، تحرکاتی از سوی انگلیس شکل گرفته که با سفرهای ژنرال پاتریک کارتر فرمانده ارتش بریتانیا به افغانستان و پاکستان و مذاکرات آنها در بحرین و سپس کابل بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت.
در یک چشم انداز کلی، سیاستهای انگلیس در قبال افغانستان با همکاری یا در جهت منافع پاکستان بوده است. اگر به گذشته بازگردیم، معاهده دیورند و جدا کردن بخشهایی از خاک افغانستان در جهت منافع هند بریتانیایی بود که پاکستان امروزی میباشد و اکنون پاکستان خواهان پذیرش این خط به عنوان مرز مشترک افغانستان و پاکستان است، در حالی که دولتهای افغانستان حداقل در سیاست اعلامی خود آن را نپذیرفتهاند. در دهه 80 قرن بیستم، جغرافیای تشکیل طالبان، خاک پاکستان و پشتوانه آن، حمایت این کشور بود. طالبانی که به تحتالحمایگی اسلامآباد و دشمنی کابل شناخته میشود و ایدهپرداز آن انگلیس معرفی میگردد.
اکنون نیز شاهد آن هستیم که انگلیس نقش مهمی را در افغانستان بر عهده گرفته و شریک اصلی در این مسیر پاکستان است. سفر هم زمان پاتریک کارتر و باجوا فرمانده ارتش پاکستان به کابل موید این رویکرد لندن است. این اقدام انگلیس بدون تردید به یک باره صورت نگرفته و مقدمات آن از چند سال قبل فراهم شده است. بنابراین، در تحولات اخیر نیز مانند گذشته دو موضوع قابل توجه است. اول؛ سیاست خارجی انگلیس در قبال افغانستان با شراکت پاکستان تعریف شده است. دوم؛ موضوعاتی که امروز در صدر فهرست مسائل افغانستان قرار گرفته، پیش از این توسط انگلیس مطرح بوده و با رویکرد پاکستانی دنبال میشود: مذاکره با طالبان، خط دیورند و شکل دهی ارتش ملی افغانستان.
مناسبات لندن - اسلامآباد در دو دهه اخیر
برای بررسی دقیقتر، اگر نگاهی به رویکرد انگلیس در دو دهه اخیر در قبال افغانستان بیندازیم، متوجه میشویم حضور انگلیس در افغانستان به پشتوانه همکاری استراتژیک با پاکستان صورت گرفته است. از ژانویه 2006 نخستین نیروهای انگلیس به ولایت هلمند در جنوب افغانستان اعزام شدند و در دسامبر 2006، دولت انگلستان یک مشارکت در توسعه بلند مدت ده ساله را با پاکستان امضا و کمکهای خود را به پاکستان، دو برابر کرد. چنان که پاکستان به یکی از بزرگترین دریافت کنندگان کمک از انگلیس تبدیل شد. گزارش کمیته روابط خارجی مجلس انگلیس در سال 2011-2010 نیز موید این رویکرد است. در این گزارش، هدف انگلیس جلوگیری از تبدیل شدن افغانستان به پایگاه القاعده و سایر گروههای تروریستی ذکر و گفته شده انگلیس باید به یک مشارکت استراتژیک بلند مدت با پاکستان با چهار هدف کمک به پاکستان برای غلبه بر چالشهای کوتاه مدت و بلند مدت خود در برابر افراطگرایی خشونت آمیز، کمک به پاکستان برای مقابله با چالشهای ساختاری طولانی مدت خود، مربوط به حکومتداری، اقتصاد و توسعه، همکاری برای ایجاد امنیت بیشتر در منطقه با در نظر گرفتن منافع قانونی پاکستان و تعمیق روابط دو جانبه اقدام ورزد. در این مقطع تا زمان خروج نیروهای انگلیس از افغانستان در سال 2014، شاهد تعاملات متعدد مقامات امنیتی و سیاسی دو کشور هستیم.
با وقفه چند ساله بعد از خروج نیروهای نظامی انگلیس، سال 2018 و 2019 را میتوان اوج تعاملات انگلیس - پاکستان در قبال افغانستان دانست. سفر گرت بِیلی نماینده ویژه بریتانیا در امور افغانستان و پاکستان به اسلامآباد و طرح موضوع صلح مورخ فوریه، سفر پاتریک کارتر فرمانده ارتش بریتانیا به پاکستان و بازدید از ایالت بلوچستان و مرز مشترک افغانستان - پاکستان مورخ آوریل، تصمیم بریتانیا مبنی بر اعزام ۴۵۰ نیروی بریتانیایی به افغانستان در ماه می، اذعان وزیر دفاع بریتانیا به لزوم مذاکره با طالبان مورخ 22 می، تعیین «نیکلاس کی» سفیر سابق بریتانیا در افغانستان (2018-2017) به عنوان نماینده بعدی ارشد غیرنظامی ناتو مورخ 5 دسامبر (برای پذیرش مسئولیت از مارس 2019 تا مه 2020) از جمله مهمترین تحولات مرتبط در سال 2018 بودهاند که با برگزاری کنفرانس تماس افغانستان در لندن در فوریه 2019 تداوم یافت.
در پی تحولات سال 2018، زلمی خلیلزاد نیز در سپتامبر همین سال توسط آمریکا به عنوان نماینده ویژه این کشور در امور افغانستان و پاکستان منصوب شد. علیرغم برخی اختلاف دیدگاههای آمریکا و بریتانیا، دیدگاه موثق در قبال تحولات این سالها، تقسیم کار بریتانیا و آمریکا در مسئله افغانستان است. چنان که، بریتانیا طی تعامل با پاکستان و افغانستان، در حال مقدمه چینی مذاکرات با طالبان بوده تا آمریکا آشکارا آن را مدیریت کند.
اما بعد از گذشت بیست سال از جنگ افغانستان، نقش آمریکا و انگلیس امروز در حال تغییر است یا به عبارتی انگلیس پیشرو صحنه افغانستان گردیده است. ضمن این که سفیر جدید انگلیس در افغانستان که اخیراً منصوب شده دارای مدرک نظامی از دوره کالج دفاعی ناتو در سال 2002 میباشد. از جمله دلایل این موضوع میتواند طولانی شدن جنگ آمریکا در افغانستان و به تبع آن خروج آمریکا یا حتی یک جانبه گرایی انگلیس بعد از برگزیت و رهایی از بند اتحادیه اروپا باشد، اما موقعیت پاکستان نیز در این تغییر و تحول مهم است. چرا که، روابط پر فراز و نشیب آمریکا - پاکستان نیز یکی از دلایل عدم نتیجه بخشی وضعیت افغانستان به شکل مطلوب است؛ اما مناسبات اسلامآباد - لندن عمیق و مستمر است. علل این مناسبات نزدیک انگلیس با پاکستان که منجر به همکاری در افغانستان شده، بدین شرح است:
-همان طور که در مواضع مقامهای رسمی انگلیس اعلام شده، پیوندهای عمیق تاریخی و خانوادگی ناشی از سالها استعمار انگلیس بر شبه قاره هند، این دو کشور را به یکدیگر پیوند داده است. فرهنگ و روحیات انگلیسی در میان جامعه پاکستان و نخبگان آن دمیده شده و جدایی ناپذیر است.
-بریتانیا روابط و نفوذ قابل توجهی در میان رهبران سیاسی پاکستان دارد. پاکستان از زمان جدایی از هند یکی از کشورهای تحت نفوذ انگلیس در منطقه جنوب آسیا محسوب شده و این نفوذ و سلطه بر پاکستان، در همه عرصههای داخلی و خارجی سیاست و امنیت پاکستان، محسوس است. انگلیس یکی از مقاصد اصلی سفر رهبران سیاسی و نظامی پاکستان بوده است. همچنین لندن میزبان جامعه میلیونی اتباع پاکستانی، مقصد تجار و متمولین پاکستانی، محل دریافت خدمات درمانی و پزشکی و حتی پناهگاه متهمین پاکستانی از الطاف حسین و رهبران بلوچ تا ژنرال مشرف و نواز شریف است.
-به دلیل وجود فضای بیاعتمادی میان پاکستان و آمریکا طی سالیان طولانی و فراز و نشیب در روابط دو کشور و همچنین عدم مناسبات پایدار پاکستان با قدرت دیگر جهان، روسیه از گذشته تاکنون، این کشور نیازمند حفظ پایگاه قدرتمندی در پشت خود میباشد. از این رو، انگلیس شریک مطمئنی برای پاکستان به شمار میآید. پاکستان در صدر کمک گیرندگان از انگلیس قرار داشته و از اولویت استراتژیک برای دریافت کمک برخوردار است.
-انگلیس با توجه به عدم موفقیت برای ایجاد دولت حائل افغانستان در برابر شوروی، نظر به روحیه استقلالطلبی و جنگجویی مردم افغانستان و شکست انگلیس در مبارزه با آنان، دست پاکستان را برای مداخله در افغانستان باز گذاشته شده و پاکستان طی سالها، این منطقه را عمق استراتژیک خود دیده است.
بر این اساس، انگلیس موضوعات افغانستان را به گونهای که پاکستان ایفای نقش کند یا مطابق با منافع این کشور باشد، مدیریت کرده است که مهمترین آنها بدین ترتیب هستند:
-انگلیس طراح ایده تشکیل طالبان با کمک پاکستان، آمریکا و کشورهای عربی خلیج فارس بوده است. بنابراین خود بهتر از هر دولت و کشوری میتواند آن را هدایت کند. در اواخر ماه می ۲۰۱۸ گاوین ویلیامسون وزیر دفاع بریتانیا مدعی شد که برخی کشورها، دلایل بدخواهانهای برای مداخله در افغانستان دارند و به همین دلیل مهم است که پیشبرد فرایند صلح از سوی بریتانیا انجام بگیرد. این نخستین بار بود که از زمان تهاجم به افغانستان در سال ۲۰۰۱ میلادی، یکی از وزرای بریتانیا از لزوم مذاکره با طالبان سخن میگفت. پیش از نیز، نمایندگان غیررسمی انگلیس را باید اولین کسانی دانست که در سال 2007 با طالبان در موسی قلعه ملاقات داشتهاند. این ملاقات در پی خروج نیروهای انگلیس از این منطقه در سال 2006 و تصرف آن توسط طالبان به عنوان تنها شهر تحت سلطه طالبان در آن مقطع زمانی، صورت گرفت.
حضور انگلیس را میتوان چنین تفسیر کرد که چالش افغانستان طی سالها جنگ آمریکا و نقشهای متفاوت و متضاد کشورهای ذینفع، لاینحل باقی مانده و لندن خود باید رأسا در منطقه حضور یابد.
-یکی از اهداف انگلیس در افغانستان که از زمان کنفرانس لندن در سال 2010 نیز مطرح شده است، فرآیند انتقال وظیفه تأمین امنیت به نیروهای افغان شامل آموزش و مشاوره به این نیروها میشود. اگر چه انگلیس بعد از خروج از افغانستان در سال 2014، وظیفه آموزش برخی از نیروها را بر عهده گرفته، اما کاهش نیروها در افغانستان و بعد مسافت، موجب شده راهی میانه برای آن در نظر گرفته شود. پاکستان در همسایگی افغانستان و با برخورداری از ظرفیتهای نظامی و امنیتی میتواند به عنوان یک گزینه باشد. لازم به ذکر است هند نیز آموزش نیروهای نظامی افغانستان را طی سالهای اخیر بر عهده داشته که با حضور طالبان در قدرت و خواسته پاکستان سازگار نیست. بنابراین، شایعات توافق امنیتی پاکستان - افغانستان، آموزش نظامیان افغانستان توسط پاکستان و عملیاتهای نظامی مشترک در این چارچوب قابل تأمل است.
-ادعای تهدید القاعده و داعش طی چند سال اخیر در افغانستان روند رو به گسترشی داشته است. مارک فیلد معاون آسیا پاسفیک وزارت خارجه بریتانیا در سال 2018 اظهار داشته، طالبان تنها دغدغه امنیتی افغانستان نیست و داعش که عمدتاً در ولایت ننگرهار مستقر است، شبکهای جهانی است و میتواند از فراسوی مرزهای افغانستان کمک بگیرد. جرمی هانت وزیر خارجه وقت بریتانیا نیز اظهار داشته داعش محو نشده و نیاز به خشکاندن ریشههای پیدایش آن همچنان برقرار است. بنابراین یکی از اهداف مشروعیت بخشی به طالبان، منطبق بر خواست پاکستان، با توجیه مقابله با خطر بزرگتری چون داعش و القاعده در افغانستان است. اما این که داعش در افغانستان چقدر واقعیت دارد و مناسبات کنونی طالبان با القاعده و داعش چگونه است، مورد ابهام است.
-مرز دیورند به عنوان یکی از چالشهای اساسی افغانستان - پاکستان با اراده انگلیس ترسیم شده و همچنان از موضوعات مورد توجه انگلیس برای نظارت بر افغانستان است. شواهد آن سخنان بیلی نماینده ویژه انگلیس در امور افغانستان و پاکستان در سال 2018 مبنی بر لزوم حل و فصل موضوع مرزی در آن مقطع زمانی و سفرهای مکرر پاتریک کارتر به منظور بازدیدهای علنی از مرزها طی سالهای 2018-2016 است. کارتر در اکتبر 2016 از میرانشاه در وزیرستان شمالی، اکتبر 2017 از ایالت خیبرپختونخوا و مرز افغانستان - پاکستان و آوریل 2018 از بلوچستان و مرز مشترک بازدید کرد.
مرز دیورند موضوعی است که حتی در دهه 1990 مورد شناسایی طالبان قرار نگرفت. بنابراین حضور طالبان در افغانستان منوط به یافتن راه حلی برای خط دیورند است که بعداً منافع پاکستان را تهدید نکند. انگلیس برای تثبیت این مرز نیازمند اقدامات پاکستان است. این رویکرد حتی در سالهای اخیر نیز صحه گذاشته شده است. در نشست کمیته روابط خارجی و دفاعی مجلس لردها (2021-2019)، یکی از نمایندگان درباره خط دیورند اظهار داشته انگلیس نفوذ پاکستان در افغانستان را به رسمیت شناخته و انگلیس باید به همکاری نزدیک با پاکستان در این زمینه ادامه دهد.
این گفته که حاکی از سابقه همکاری لندن – اسلامآباد در خصوص خط دیورند است، با عملیات حصارکشی مرز مشترک توسط پاکستان از سال 2017 و حتی خبر اعطای شناسنامه پاکستانی به سران اقوام در طول خط دیورند طی چند ماه قبل، تأیید میشود. لازم به ذکر است تثبیت این مرز یا ایجاد پایگاههای نظامی در دیورند برای نظارت بر آن، حل این چالش دیرینه نبوده، بلکه کینه افغانستان نسبت به پاکستان را تعمیق میبخشد و اهرم فشار کابل برای مقابله با سیاستهای پاکستان را بیاثر میسازد. هر چند تاکنون کابل برای به چالش کشیدن موضع پاکستان نتوانسته اقدامی موثر انجام دهد.
با وجود جهتگیری مشترک انگلیس با پاکستان، مقامات لندن از یکهتازی و رهاسازی پاکستان نیز اجتناب میکنند و در عین حال به دلیل مناسبات نزدیک با هند و فشارهای دهلینو برای به رسمیت شناختن جایگاه این کشور در تحولات افغانستان، اقدامات پاکستان را تحت نظارت دارند و در موارد لزوم از چماق استفاده خواهند کرد. سفر وزیر خارجه هند به آمریکا به عنوان اولین سفر وزیر هندی بعد از روی کار آمدن بایدن و ملاقات مجازی مودی و جانسون، نخست وزیران هند و انگلیس و اعلام نقشه راه همکاریهای استراتژیک 2030 هر دو در ماه مه سال جاری، از این موارد است.
جمعبندی
انگلیس پس از سالها سیاست پنهان یا قرار گرفتن در پشت آمریکا، مجدداً به حضور مستقیم روی آورده تا با تغییرات ژئوپلتیکی و ساختاری در افغانستان، اگر چه ادعای حل و فصل موضوعات چالشی را مطرح میکند، در واقع ماجراجویی جدیدی را آغاز کند. میتوان گفت شکلگیری طالبان در دهه 1970 و 1980 میلادی، تنها با هدف شکست شوروی در افغانستان نبوده، بلکه ایدهای برای بهره برداری دراز مدت است. این که اکنون، بریتانیای کبیر با پشتیبانی از پاکستان، در پی ایجاد حکومتی با حضور طالبان و تحت فرمان خود در افغانستان است تا شکستهای گذشته خود را در افغانستان جبران کند (چنانکه یکبار قدرت آنها را در برابر شوروی مورد سنجش قرار داده است.) یا خواهان تداوم بیثباتی و ناامنی در منطقه جنوب آسیا است، مورد سئوال است. اما آنچه مشخص است رویکرد پاکستان در منطقه برگرفته از سیاست انگلیسی است و سیاست انگلیسی همواره تطمیع، تفرقه و اختلاف افکنی بوده است؛ اگر چه در کوتاه مدت به صلح و پایان خشونت بینجامد.
انتهای مطلب/