با توجه به تغییر معادلات بزرگ امنیتی، سیاسی و استراتژیک در سطح منطقه و جهان و نیاز مبرم ایالات متحده مبنی بر حضور در منطقه و هراس از تشکیل یک اژدهای ضد غربی- آمریکایی نیاز جدی به یک شریک استراتژیک در منطقه دارد؛ شریکی که در کنار کارآیی، ظرفیت مدیریت مسائل بزرگ را در منطقه داشته باشد. این شریک به جز پاکستان کشوری دیگری نمیتواند باشد.
برای نوازش پاکستان و بدست آوردن دل سیاستمداران و نظامیان این کشور باید به خواستههای آنان توجه شود. یکی از خواستههای دیرینه و تاریخی پاکستان شکل گیری نظام سیاسی طرفدار منافع پاکستان در داخل افغانستان است. پاکستان با تحقق این هدف خود ضمن پیروزی در رقابت منطقهای با هند، بزرگترین تهدید حیاتی و استراتژیک یعنی بقای حیات خود را برطرف میکند. پاکستانیها همیشه از نظامهای سیاسی که طرفدار هند و متحد هندوها باشند هراس داشتهاند. پاکیها خاطرات تلخ جدایی بنگلادش از پاکستان را از یاد نبردهاند و لذا تمامی تلاش آنان در افغانستان این است که از شکل گیری یک نظام همسو با هند جلوگیری کنند.
مطالعات شرق/
محمد باقر سعیر*
این مطلب نظر نگارنده را منعکس می کند و نشر آن از سوی موسسه مطالعات راهبردی شرق الزاما به معنای تایید محتوا نیست.
طالبان در برابر حکومت مجاهدین و ناهنجاریهای ناشی از جنگهای داخلی احزاب جهادی از ولایت قندهار قد برافراشت و در خلال دو سال توانست بر بیشتر اراضی افغانستان حاکم شود. در مورد چگونگی تاسیس، تقویت و تجهیز طالبان و نقش استخبارات منطقه و فرامنطقه در پیروزیهای پی در پی طالبان در خلال سالهای 76 – 78 نظریات و دیدگاههای مختلف و متضاد وجود دارد که موضوع بحث این یادداشت نیست.
با شکل گیری امارت اسلامی با قرائت و عملکرد تندروانه و برداشتهای خاص از دین و ارزشهای دینی، زمینه برای حضور و فعالیت گروههای افراطی و ترویستی در جغرافیای افغانستان مساعد شد و گروهای تندرو اسلامی از کشورهای مختلف به افغانستان سرازیر شدند. گروه القاعده به رهبری اسامه بن لادن یکی از سازمان یافتهترین گروههای تندرو و بنیادگرای اسلامی بود که بعد از سرکوب شدن در مصر و بعضی کشورهای خاورمیانه فرصت حضور در جهاد افغانستان را پیدا کرد و سازمانهای اطلاعاتی پاکستان و آمریکا از این گروه بیشرین بهرهبرداری را کردند.
اسامه بن لادن که مسؤلیت و رهبری این گروه را در دست داشت سالهای سال در هماهنگی با (آیاسآی) و (سیآیای)، پروژه جهاد علیه کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی را به پیش میبرد. امارت طالبانی و نوعیت برداشت طالبان از اسلام و آموزههای اسلامی فرصت و میدان بیشتری را برای القاعده در افغانستان مهیا ساخت. از نظر آمریکاییها پس از شکست اتحاد جماهیر شوروی و ایدولوژی کمونیسم دیگر نسخه بن لادن پیچیده شده بود و کارآیی آن چنانی نداشت و به همین خاطر مدتی مورد توجه دستگاه اطلاعاتی آن کشور نبود.
بعد از تغییر ماهیت سیاست خارجی ایالات متحده در قبال جهان اسلام و جایگزینی اسلام هراسی بجای کمونیسم هراسی؛ بعضی از گروهای تندرو اسلامی نیز تغییر ماهیت دادند. القاعده همان گونه که اشاره شد یکی از سازمان یافتهترین گروههای تندرو اسلامی محسوب میشد و در یک جهش غیر قابل باور فعالیتهای این گروه در کشورهای مختلف اسلامی از جمله در افغانستان و پاکستان بر ضد منافع غرب بویژه ایالات متحده آغاز شد. از حمله بر سفارت آمریکا در لیبی تا هدف قرار دادن منافع این کشور در نقاط مختلف جزیی از اقدامات خصمانه القاعده علیه آمریکا بود. القاعده به مرور زمان دست به حملات پیچیدهتر زده و شیوههای جدیدی را برای گسترش فعالیتهای خود بر میگزید، تا بالاخره یکی از پیچیدهترین حملات تروریستی جهان در 11 سپتامبر توسط این گروه انجام شد. حملهای که تمام جهان، بویژه ایالات متحده آمریکا و سازمان اطلاعاتی و امنیتی این کشور را در بهت و حیرت فرو برد. پس از این حمله دستگاههای مختلف امنیتی و نظامی آمریکا دست به کار شدند و بعد از مدتی اعلام داشتند که این حمله کار گروه القاعده بوده و از خاک افغانستان سازماندهی شده است.
آمریکا بر اساس مصوبه شورای امنیت و تصمیم تمامی نهادهای داخلی این کشور تصمیم حمله بر افغانستان را گرفت. آمریکاییها قبل از حمله به افغانستان، بارها از طرق و مجاری مختلف از امارت اسلامی و مسؤلین درجه یک آنها درخواست تسلیم دهی اسامه بن لادن و اخراج نیروهای تحت امر وی را از خاک افغانستان نموده بودند که با پاسخ رد طالبان مواجه شده بودند. ال گرینر (مسؤل سیآیای در آسیای جنوبی) در کتاب خود با عنوان 88 روز تا قندهار مینویسد که آنان"آمریکاییها" حاضر بودند تا دقیقه 90 نیز با طالبان معامله کنند، اما رهبری طالبان بخاطر اعتقاد به ارزش اسلامی- افغانی نخواست به خواستههای ما پاسخ مثبت دهد. بعد از ممانعت طالبان از واگذاری بن لادن، امارت اسلامی طالبان زیر حملات ممتد هوایی نیروهای بینالمللی و همکاری جبهه متحد توان مقابله را نداشت و به مرور زمان بساط آن برچیده شد.
پاکستان با تمام توان از نظام امارت اسلامی و طالبان حمایت میکرد و بارها هواپیماهای جنگی این کشور برخلاف تمام قوانین و موازین بینالمللی داخل خاک افغانستان شده و مواضع جبهه متحد شمال را بمباران میکرد. پاکستان با پشتیبانی و حمایت از طالبان به یکی از اهداف استراتژیک و آمال دیرینه تاریخی خود رسیده بود (شکل گیری نظام طرفدار پاکستان). با تحول عظیمی که در معادلات سیاسی و امنیتی منطقه و جهان بوجود آمد برای مدتی پاکستان عقب نشینی تاکتیکی کرد و از نظام جدید پسا طالبان حمایت کرد. اما هیچ گاه دست زیر چانه و نظارهگر ننشست، بلکه با تکاپو و کارهای اطلاعاتی به تجدید دوباره قوای طالبان کوشید.
پس از سال 2005 طالبان، اندک اندک دوباره جان گرفته و مخالفتهای مسلحانه خود را علیه حکومت حامد کرزی آغاز کردند. این تحرک طالبان در اوایل مورد توجه قرار نگرفت تا اینکه طالبان قدرتمندتر و حملات این گروه به مواضع نیروهای بینالمللی و ملی بیشتر شد. در ابتدا کرزی تلاش کرد تا با دادن امتیازهای سیاسی و مالی مانع پیشرفت فعالیتهای طالبان شود اما این کار بجای نتایج مثبت، نتایج و پیامدهای منفی به دنبال داشت.
از سال 2005 تا سالهای 2013 طالبان بیشتر به تاکتیک جنگهای گوریلایی (چریکی- غیر منظم) و حمله – گریز پناه میبرد، اما پس از سقوط چندین شهر، و بدست گرفتن ولسوالیهای (فرمانداریهای) متعدد و شاهراههای عمده کشور، عملا یک طرف اصلی معادله صلح و جنگ افغانستان محسوب شد.
آمریکاییها در این خلال برخوردهای چندگانه با طالبان داشتند، گاهی آنها را گروه تروریستی دانسته و گاهی هم آنها را تهدید علیه امنیت ملی آمریکا نمیپنداشتند. در چند سال اخیر آمریکاییها مجبور شدند تا اندک اندک چهره طالبان را تلطیف نموده و با زمینه سازی فضای دیپلماسی برای طالبان و امتیاز دادن بیش از حد، زمینه ظهور این گروه را به عنوان یک طرف معادله افغانستان مهیا سازند. در خلال چند سال اخیر برای طالبان دفتر سیاسی افتتاح شد، رهبران طالبان اجازه سفر و رایزنی و همچنان کسب مشروعیت بینالمللی پیدا کردند.
سئوال اساسی این است که دادن این همه امتیاز برای گروه طالبان به چه هدفی صورت میگیرد؟
نویسنده بدین باور است که با توجه به تغییر معادلات بزرگ امنیتی، سیاسی و استراتژیک در سطح منطقه و جهان و نیاز مبرم ایالات متحده مبنی بر حضور در منطقه جنوب و جنوب غرب آسیا از یک سو و هراس از تشکیل یک اژدهای ضدغربی- آمریکایی با ترکیب (چین، روسیه، ترکیه، ایران و پاکستان) از سوی دیگر نیاز بسیار جدی و شدید به یک شریک استراتژیک دارد. شریکی که در کنار کارآیی، ظرفیت مدیریت مسائل بزرگ را در منطقه نیز داشته باشد. این شریک به جز پاکستان هیچ کشوری دیگری نمیتواند باشد.
پاکستان در کنار همکاری تاریخی در امر مبارزه با کمونیسم و جلوگیری از پیشروی اتحاد جماهیر شوروی به سوی شبه قاره هند و جنوب آسیا، در شکست اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان نقش اساسی و محوری داشته است. در کنار همکاریهای تاریخی و استراتژیک پاکستان با آمریکا، این کشور ظرفیتهای بالقوه و بالفعل دارد که باعث تمایل آمریکا بدان شده است.
پاکستان علاوه بر این یک کشور مجهز به سلاح هستهای است، یکی از بزرگترین ارتشهای جهان را در اختیار دارد و ضمنا سازمان سرویس اطلاعاتی این کشور جزء ده سازمان برتر استخباراتی جهان است. در کنار این موارد این کشور ظرفیت تشکیل یک محور ضد آمریکایی را نیز در منطقه دارد و به همین دلیل است که چینیها بیش از 400 میلیارد دلار در داخل پاکستان سرمایه گذاری میکنند.
برای نوازش پاکستان و بدست آوردن دل سیاستمداران و نظامیان این کشور باید به خواستههای آنان توجه شود. یکی از خواستههای دیرینه و تاریخی پاکستان شکل گیری نظام سیاسی طرفدار منافع پاکستان در داخل افغانستان است. پاکستان با تحقق این هدف خود ضمن پیروزی در رقابت منطقهای با هند، بزرگترین تهدید حیاتی و استراتژیک یعنی بقای حیات خود را برطرف میکند. پاکستانیها همیشه از نظامهای سیاسی که طرفدار هند و متحد هندوها باشند هراس داشتهاند. پاکیها خاطرات تلخ جدایی بنگلادش از پاکستان را از یاد نبردهاند و لذا تمامی تلاش آنان در افغانستان این است که از شکل گیری یک نظام همسو با هند جلوگیری کنند.
لذا در حال حاضر واشنگتن برای جلب همکاری پاکستان، حاضر به اعطای امتیازاتی به اسلامآباد است. دادن امتیاز به طالبان، جو سازی و مشروعیت بخشی به این گروه، رهایی زندانیان این گروه، رفع موانع سفر رهبران این گروه و دیپلماسی برای مشروعیت بیشتر این گروه؛ تطهیر طالبان نیست بلکه در حقیقت نوازش پاکستان است.
انتهای مطلب/
*کارشناس ارشد روابط بینالملل