بررسی مهاجرت افغانستانیها به ایران از منظر جامعهشناسی
تحلیل جامعهشناختی پدیده مهاجرت افغانستانیها به ایران
مهاجر افغانستانی پـس از ورود بـه کشور مقصد، بـا نهادها و قواعد اجتماعی کما بیش متفاوتی سر و کار دارد و نکتۀ مهم ایـن اسـت کـه وي تا زمانی که در موطن اصلی خود زندگی میکـرده، عـادت وارههای متناسب بـا میـدانهاي مختلف در افغانستان، در خوي و خصلت او درونی شده ولی هنگامی کـه پـا در مسیر مهاجرت به ایران میگذارد ناگزیر بیشتر عادت وارههاي زادگاه را کنار گذاشته و کم کم عادت وارههای مهاجرتی را تجربه میکند. این عادت وارههای جدید در فرد مهاجر باز تولید میشوند به گونهای که او دیگر نه افغانستانی محسوب میشود و نه ایرانی و با افرادی مانند خود، گروههایی را تشکیل میدهند که در یک میدان جدید شامل افراد مهاجر با عادت واره مهاجرتی زندگی میکنند.
مطالعات شرق/
نجمه جامی*
از دیرباز یکی از واکنشهای معمول انسان به شرایط زندگی و بهبود وضعیت، جابجایی مکان زندگی و مهاجرت بوده است. مهاجرت یکی از چهار عامل اصلی تغییر و تحول جمعیت بوده و به دلیل ماهیت خود میتواند علاوه بر تغییرات درازمدت و طولانی، آثار سریع و کوتاهمدتی را نیز در تعداد و ساختار جمعیت ایجاد کند.
افغانستان در چند دهه گذشته، شاهد جنگها و درگیریهای متعدد بوده که این امر در روند مهاجرت ساکنان این کشور موثر واقع شده است. حمله اتحادجماهیرشوروی سابق به این کشور و سپس شعلهور شدن نزاعهای داخلی بعد از خروج نیروهای شوروی از آن، در تسریع روند مهاجرت نقش بسزایی داشته است. از طرفی عدم وجود اقتصاد پویا و مسائل معیشتی نیز بر افزایش مهاجرت، تاثیر گذاشته است.
طبق نظریات دافعه – جاذبه، وجود عوامل اجتماعی و اقتصادی نامناسب در جامعه افغانستان سبب دفع افراد و وجود عوامل اجتماعی و اقتصادی مناسب در ایران سبب جذب این افراد و میل به مهاجرت شده است. مسافت کوتاه و هم زبانی و قرابت دینی و فرهنگی بین دو کشور از جمله دلایل انتخاب ایران برای مهاجرت از سوی بخشی از مردم افغانستان بوده است. طبق آمار سالنامه مهاجرتی ایران (1399) سهم پناهندگان افغانستانی و عراقی از کل جمعیت ایران در اواخر سال 1990 میلادی به بالاترین حد خود (7.4 درصد) رسیده است اما پس از آن بازگشت بخش زیادی از این پناهندگان به کشور مبدا خود، شاهد هستیم بطوری که این میزان در سال 2018 به حدود 1.2% کاهش یافته است و طبق سرشماری سال 1395 جمعیت اتباع افغانستانی در ایران برابر با یک میلیون و 583 هزارو 979 نفر میباشد. این کاهش میتواند وابسته به امور متفاوتی از جمله تحریمها علیه جمهوری اسلامی ایران، کاهش ارزش ریال، برگشت موقت کارگران فصلی به افغانستان و ... باشد. آمارهای ارائه شده توسط مرکز آمار ایران در سرشماری نفوس و مسکن، هم شامل پناهندگان، هم دارندگان گذرنامه و هم مهاجران فاقد مدرک است. به نظر میرسد در سرشماریهای نفوس و مسکن شاهد کمشماری اتباع خارجی، بخصوص مهاجرین فاقد مدرک، هستیم (سالنامه مهاجرتی ایران،1399).
طبق جدول و نمودار فوق مشاهده میگردد که عمده افراد افغانستانیهای حاضر در ایران از نظر رده سنی، بین 15 تا 29 سال هستند و پس از آن افراد 30 تا 44 سال بیشترین سهم حضور را به خود اختصاص دادهاند. این اعداد و ارقام میتواند بیانگر آن باشد که عمده افراد مهاجر افغانستانی نیروی کار جوان و فعال هستند که جهت کسب درآمد وارد ایران شده و عدهای دیگر نیز محصل و دانشجو و متولد ایران میباشند. به طور کلی عمده افراد مهاجر یا والدین آنها در سالهای گذشته به ایران مهاجرت نموده و خود متولد ایران هستند یا به قصد تحصیل، کار و درآمد وارد ایران شدهاند.
طبق آمار ارائه شده در جدول 3- مشاهده میگردد که 7/93 درصد اتباع خارجی در ایران شاغل هستند که این امر نشان دهنده دلیل اصلی حضور مهاجران، یعنی معیشت و درآمد اقتصادی است . به عبارت دیگر اکثر مهاجرانی که به ایران ورود پیدا میکنند هدف اصلی آنها فعالیت اقتصادی و کسب درآمد است. این فعالیت اکثرا در قالب مشاغل مولد نمیباشد و بیشتر مهاجران به شغلهای یدی (کارگری- خدماتی) مشغول هستند.
طبق نمودار فوق و دادههای مربوط به تحرک جمعیت افغانستانیهای مهاجر طی 40 سال در ایران، میتوان گفت که بیشترین میزان حضور افغانستانیهای مهاجر مربوط به سال 1991 با جمعیت سه میلیون و صدوهشتادوشش هزار و ششصد و شانزده نفر است. از سال 1981 تا ابتدای سال 1991 شاهد بیشترین میزان مهاجرت از افغانستان به ایران هستیم که این امر به دلیل اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق و آغاز جهاد مجاهدین علیه قوای شوروی میباشد، بدین ترتیب جنگ و به دنبال آن ناامنی شدید در افغانستان سبب گردید تا جمعیت زیادی از کشور برای حفظ جان خود به ایران پناه بیاورند. دومین مرحله بین سالهای 1992 تا 2003 میباشد که طی این دوره شاهد کاهش میزان حضور افغانستانیها در ایران و بازگشت آنها به وطن میباشیم که این امر به دلیل سقوط حکومت کمونیستی و پیروزی مجاهدین میباشد، در دوره کوتاه حکومت مجاهدین در اکثر مناطق حکومتهای محلی جهت اداره امور شکل گرفت، گرچه در این مناطق که توسط فرماندهان برجسته قبلی جهاد اداره میشد، جنگ نبود اما زورگویی، اختناق و تجاوز به حریم مردم به حدی رسید که زمینه را برای حضور طالبان مساعد ساخت. جنگ و ناامنی در پایتخت یعنی کابل هم همچنان ادامه داشت.
پس از این دوره؛ حکمرانی طالبان در افغانستان را شاهد هستیم، با وجود این که در دوره طالبان آزادی مدنی وجود نداشت اما برای مردم امنیت اولویت نخست بود که باعث میشد بتوانند در افغانستان به زندگی خود ادامه دهند. در سال 2001 پس از حمله 11 سپتامبر و آغاز حضور آمریکا در افغانستان، حکمرانی طالبان سرنگون شد و با توجه به تشکیل نظام سیاسی متمرکز در افغانستان، تدوین قانون اساسی، ایجاد پارلمان و دیگر نهادها؛ امیدواری به پیشرفت و توسعه در همه امور افزایش یافت که این عوامل سبب بازگشت مهاجرین به افغانستان شد. اما در خلال سالهای 2004 تا 2010 ما بار دیگر شاهد افزایش حضور مهاجرین در ایران هستیم، زیرا در این دوره طالبان بار دیگر تجهیز شدند و جنگ و ناامنی در افغانستان تشدید شد، در کنار این ناامنی و ترس از تکرار گذشته باید اذعان داشت که کشور افغانستان از نگاه اقتصادی و سرمایهگذاری و حضور فعالیتهای اقتصادی مولد و صنعت نیز پیشرفت قابل توجهی نداشت و مشکل امرار معاش و گذران زندگی نیز سبب شد تا عده دیگری با عنوان کارگر فصلی و جهت انجام مشاغل موقت و غیرمولد و عدهای دیگر به قصد سرمایه گذاری که هدف هردو گروه درآمدزایی بود وارد ایران شوند.
دوره بعدی شامل سالهای 2011 تا 2014 میباشد که به صورت بسیار جزئی شاهد کاهش مجدد جمعیت افغانستانیها در ایران هستیم که این امر به دلیل بازگشت کارگران فصلی به افغانستان است و همین طور پا برجا ماندن نظام سیاسی حاکم در افغانستان با ریاست جمهوری حامد کرزی که بالغ بر 12 سال دوام یافته بود و امیدواری نسبی را ایجاد میکرد که آمریکا و ائتلافهای بینالمللی در کنار دولت افغانستان از این نظام حمایت میکنند و ثبات نسبی برقرار خواهد شد، دوره آخر مربوط به سالهای 2014 تا 2018 است که طی این دوره جمعیت تقریبا ثابت مانده و میتوان علت آن را به حضور کارگران فصلی مرتبط دانست که در فصولی خاص وارد ایران میشوند و از طرفی ایجاد تحریمهای اقتصادی علیه ایران و کاهش ارزش ریال سبب شد تا این جمعیت ثابت باقی بماند (چیزی به آن افزوده نشود).
بررسی جداول و آمار و ارقام ارائه شده از حضور افغانستانیها در ایران طی آخرین سرشماری انجام شده در جمهوری اسلامی ایران، نشان میدهد عمدهترین دلایل مهاجرت و حضور مهاجران افغانستانی شامل ناامنی و شرایط اقتصادی است که اولویت و تاثیر ناامنی به نسبت اقتصاد بیشتر است. با بررسیهای انجام شده و مطالبی که ارائه گردید در ادامه به دنیال این هستیم تا پدیده مهاجرت را در قالب نظریات جامعهشناسی مختلفی قرار دهیم و با تلفیق آنها به چرایی بروز پدیده مهاجرت، چگونگی سکنی گزینی و اثرات آن بپردازیم.
مرحله اول: اقدام به مهاجرت طبق نظریه شبکه و بازی
تصمیم گیری برای مهاجرت نوعی تصمیم به سرمایهگذاری است که در آن هزینهها و دستاوردهای شخصی مهاجر در همه عرصهها در طول زمان واقعیت مییابد. فرد مهاجر درباره دستاوردهای خود با دیگران گفتگو میکند و در نهایت با تشویق دیگران به مهاجرت یک ساختار مهاجرتی را ایجاد میکند. شبکه مهاجر و پیوند بین مبدا و مقصد مجموعهای از روابط بین شخصی است که از طریق نسبتهای خویشاوندی، دوستی و اشتراک در جامعه مبدا، مهاجران را به مهاجران قبلی و غیرمهاجران در مقصد، پیوند میدهند. امروزه با توجه به دورههای مختلفی در تاریخ افغانستان شاهد مهاجرت عده زیادی از افراد به دلایل مختلف اعم از: ناامنی، جنگ، وضعیت اقتصادی و... به ایران بودهایم. به همین ترتیب و در گذر این سالها یکی از دلایل عمده اکثر افرادی که تمایل به مهاجرت از افغانستان به ایران را بیشتر از سایر کشورها از خود نشان میدهند این شبکههای ارتباطی ایجاد شده که سبب سهولت در مهاجرت و شرایط زیست آنها میگردد. از طرفی میتوان شرایط مهاجرت را بهسان یک بازی در نظر گرفت که براساس آن فرد دارای چندین انتخاب است که از میان آنها به دنبال راهی است که بیشترین سود در آن نهفته است. برای مثال در بازی مهاجرت شاهد دو فرد هستیم که جهت بهبود شرایط خود با چندین راهبرد مواجه هستند؛ اگر فرد از افغانستان مهاجرت نکند شرایط به همان شکل قبلی ادامه دار است اما اگر مهاجرت کند باید در مقصد مورد نظر با افراد مهاجری که قبل از او در آنجا حضور دارند همکاری و مخارج زندگی را تقسیم کند و در نتیجه نسبت به حالت قبلی از سود بیشتری در زندگی خود برخوردار شود، اگر یک فرد بدون در نظر داشت شبکه روابط در جامعه مقصد مهاجرت کند به دلیل شرایط جدید محیط زندگی نسبت به دیگر افراد سود کمتری به دست میآورد زیرا مدت زمان بیشتری لازم است تا بتواند با شرایط جدید همسان گردد و از طرفی برای افراد حاضر در مقصد؛ پذیرش فرد جدید نیز میتواند با سود و حمایت مالی، روانی و اجتماعی همراه باشد.
در این بازی که از نوعِ تضمینی است شاهد دو نقطه تعادل میباشیم که برای هر دو بازیگر انتخاب راهبردی بهتر است که منجر به بیشترین بهره میشود. این دو نقطه تعادل شامل مهاجرت فرد و مراجعه به افراد حاضر در شبکه ارتباطی وی است. افغانستانیهای ساکن ایران با کمک به مهاجران تازه وارد در پیدا کردن شغل، منافع مورد انتظار از مهاجرت را افزایش میدهند و به کاهش هزینههای عاطفی و زندگی مهاجر جدید کمک میکنند بدین صورت که پیوندهای ضعیف، پیوندهای اجتماعی قوی را ایجاد میکنند. بدین ترتیب تعدادی از مهاجرین مقیم مقصد مورد نظر با تشکیل یک زنجیره هم بسته از مراودات و تعاملات اجتماعی – اقتصادی با ساکنین مبدا؛ ضمن هدایت جریانهای مهاجرتی، ریسک مهاجرت دیگر افراد را کاهش داده و سبب متعادل نمودن شرایط اولیه تازه واردان میشوند که این امر میتواند یکی از دلایل مهاجرت سیل عظیمی از افراد افغانستانی به ایران باشد.
مرحله دوم: دگرگونی عادتوارهها طبق نظریه میدان بوردیو
مهاجرت کنشی اجتماعی است که طی آن مهاجر یک نظام ساختاری اجتماعی را پشت سر گذاشته و وارد نظام ساختاری دیگر و مقیم در آن میشود. کشور افغانستان و کشور ایران هرکدام برای خود میدانی هستند. هر میدان در بردارنده الگوهای کوچکتری از قاعدهها، نهادها، مقررات و اشکال قدرت است. میدان قدرتی است که تصمیمات مشخص خود را بر افرادی که وارد آن میشوند تحمیل میکند. مهاجرت از کشوری به کشور دیگر به عنوان یک عادت واره در بین این دو میدان در نظر گرفته میشود. از نظر میدانهای اجتماعی و فرهنگی، شبکه روابط فرهنگی در افغانستان رنگ و بوی سنتی دارد. میدان اجتماعی روابط و مقامها در افغانستان با میدانهای اجتماعی در ایران همخوانی چندانی ندارد.
بنابراین فرد مهاجر افغانستانی پـس از ورود بـه کشور مقصد، بـا نهادها و قواعد اجتماعی کما بیش متفاوتی سر و کار دارد و نکتۀ مهم ایـن اسـت کـه وي تا زمانی که در موطن اصلی خود زندگی میکـرده، عـادت وارههای متناسب بـا میـدانهاي مختلف در افغانستان، در خوي و خصلت او درونی شده ولی هنگامی کـه پـا در مسیر مهاجرت به ایران میگذارد ناگزیر بیشتر عادت وارههاي زادگاه را کنار گذاشته و کم کم عادت وارههای مهاجرتی را تجربه میکند، او به طور تمام و کمال توانایی درونی کردن عادت وارههای مقصد را ندارد شاید توان تقلید وجود داشته، اما وسایل و شرایطی از جمله موقعیت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و توزیع قدرت و اینکه فرد در چه طبقهای قرار دارد موثر بر این امر واقع میشود. این عادت وارههای جدید در فرد مهاجر باز تولید میشوند به گونهای که او دیگر نه افغانستانی محسوب میشود و نه ایرانی و با افرادی مانند خود، گروههایی را تشکیل میدهند که در یک میدان جدید شامل افراد مهاجر با عادت واره مهاجرتی زندگی میکنند.
مرحله سوم: حضور و زیست در جامعه مقصد (ایران) براساس نظریه پست مدرن
رسانههای نوین، مُبلّغ نوع جدیدی از سبک زندگی هستند که در این سبک تبلیغات معطوف به تصاویر سطحی و بدون معنای عمقی است. سیالیت و سرگردانی انسان در این شرایط باعث شده که روابط میان انسانها سرد و براساس سود و منفعت باشد. با جهانی شدن و کمرنگ شدن مرزهای فرهنگی رسوخ این تبلیغات و سبک زندگی به تمام نقاط سبب میشود تا افراد با رویای زندگی بهتر از محل زندگی خود خارج شده و به سرزمینهایی با امکانات بیشتر مهاجرت کنند، به دلیل نسبی گرایی فرهنگی در این عصر و پذیرش همه خرده فرهنگها، خوب و بد خواندن مسائل برپایه یک ملاک کلی نیست و با توجه به تکثر فرهنگهای مختلف بومی در جامعه ایران، در صورت اجتماعی نشدن و نپذیرفتن هنجارهای مقصد مورد نظر توسط مهاجرین و حفظ فرهنگ خاص خود، زمینه هرج و مرج به سبب آزادی مفرط و بی قید در هر نوع رفتار، میتواند موجب آنارشیسم و آشفتگی شود.
طبق این دیدگاه زمانیکه افراد مهاجر وارد ایران میشوند مجبور به پذیرش بخش عمدهای از فرهنگ جامعه مقصد و ارزشهای آنها هستند. انعطاف پذیری و اجتماعی شدن در جامعه مقصد، ناگزیر جهت پیشرفت و هماهنگی فرد مهاجر با مقصد مورد نظر او رخ میدهد زیرا امکان حل شدن افراد جامعه مقصد در نوع نگاه، سبک زندگی و ارزشهای فرهنگی فرد مهاجر امری بعید به نظر میرسد لذا تحت چنین شرایطی باید هر نوع فرهنگ و قومیتی با سبک زندگی مخصوص به خود آزادانه بتواند به موقعیتهای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی دست یابد که عملی شدن چنین امری سبب آشفتگی و به هم ریختگی در سیستم کلی کشور مقصد میشود. بنابراین برای ممانعت از این به هم ریختگی؛ مهاجران باید طبق اصول و قواعد تنظیم شده بر مبنای نوع حضور آنها در جامعه مقصد عمل کنند و پیرو شرایط کلی که تحت قوانین و چارچوبهای معین تعیین شده است، باشند؛ در غیر این صورت حضور افراد مهاجر در جامعه مقصد میتواند منجر به بروز آسیبهای جدی اجتماعی شود، در چنین شرایطی نیازمند برنامهریزی، سیاستگذاری در زمینه امور مهاجرین و رعایت پروتکل تعیین شده و نظارت بر اجرای آن توسط نهادهای مختلف جامعه مقصد هستیم.
مرحله چهارم: اثرات مهاجرت و ماندن در وضعیت مهاجر طبق نظریه تضاد و احساسات
مهاجرت یک رفتار تصادفی نیست بلکه میتواند پاسخی به محرومیتها باشد. زمانی که فرد احساس کند منابع لازم برای رفع محرومیتهای او در خارج از جامعهای که زندگی میکند وجود دارد در این صورت مهاجرت رخ میهد. افرادی که از افغانستان به دلایل مختلف تصمیم به مهاجرت میگیرند در محیط جدید (ایران) با مجموعهای از ارزشها و فرهنگ بومی خود با طبقات اجتماعی متفاوت، سبکهای متفاوت رفتاری، نگرش، تفسیر و فرهنگ مواجه میشوند. در راستای مهاجرت و کشمکش بر سر منابع، هدف مهاجر، گذران زندگی و کسب درآمد است که بدین ترتیب این کشمکشها خشونت زیادی در پی ندارد و در نهایت براساس دسترسیهای متفاوت به وسایل تولید و براساس مشاغل خاصی که بدست میآورند شناخته میشوند و بدین ترتیب سکون اولیه اتفاق میافتد. اگر فرد مهاجر قصد اقامت طولانی مدت در جامعه مقصد را داشته باشد برای حفظ این روند باید به میزانی فرهنگ و نگرش افراد در محیط جدید را نیز پذیرا باشد.
بعد از تثبیت نسبی شرایط، فکر تغییر وضعیت زندگی و تمایل به پیشرفت حاصل میشود در این وضعیت احساس محرومیت نسبی و بیعدالتی در فرد با مشاهده دیگر افراد جامعه، جایگاه آنها و نحوه توزیع منابعِ کمیاب؛ تشدید میشود، این امر کاملا طبیعی است که میان مبدا و مقصد، سلسله مراتب قدرت و توزیع منابع متفاوت است. افراد هنگام مواجه شدن با سلسله مراتب قدرت – منزلت نسبت به خود هوشیاری بیشتری را به دست میآورند که این امر سبب میشود تا واکنشهای احساسی در پاسخ به این هوشیاری افزایش یابد. در جریان کنش متقابل نمادین و نیاز به دریافت منفعت از منابع معقول؛ اگر فرد مهاجر پاسخ لازم و مورد انتظار خود را نگیرد واکنش احساسی مبنی بر تغییر مکان جهت دسترسی به منفعت بیشتر توسط وی صورت میپذیرد. فرد مهاجر در موقعیت جدید هر چه در روابط اجتماعی خود به سطوح بالاتری دست پیدا کند احساس رضایت و قدرت بیشتری خواهد داشت و اگر نتواند پایگاهی را به دست آورد سبب شرم، ناراحتی، اضطراب، ترس و افسردگی در او میگردد.
فرد مهاجر به دلایل باز اجتماعی شدن در جامعه مقصد، برای خویشتن حقوقی مانند حقوق شهروندان جامعه مقصد را قائل میشود اما در واقعیت، وی همچنان به عنوان فردی بیگانه و با عنوان «مهمان» در جامعه مقصد تلقی میگردد که این وضعیت ذهنی و واقعیت موجود سبب ایجاد تضاد در فرد مهاجر میشود، این احساس، نیاز به کانالی برای ابراز دارد که در صورت ایجاد این کانالها میتوان تا حدی از خشونت و برانگیختگی ناشی از این احساس تضاد جلوگیری کرد و در غیر این صورت وجود افرادی از این دست که در جایگاهی قرار گرفتهاند و طلب خدمات شهروندی را در جامعه مقصد دارند و همواره ناراضی هستند میتواند منجر به طولانی شدن این احساس و کشمکش شود که به دنبال آن؛ این احساسات منفی اگر ناشی از تصور فرد نسبت به کنشهای دیگران قلمداد شود، میتواند آمادگی وی را برای منازعه با افراد در موقعیت مقابل خود، افزایش دهد. در نهایت وجود این احساسات منفی میتواند سبب شود مهاجران دست به اقداماتی علیه هنجارهای موجود در جامعه مقصد بزنند و هرج و مرج را افزایش دهند.