مناسبات پاکستان و عربستان سعودی که تاکنون استراتژیک به نظر میرسیده است در حال دگرگونی عمیقی است. این دگرگونی تحت تاثیر رقابتهای سیاسی و ایدئولوژیک منطقهای و نیز رقابت قدرتهای جهانی در قالب دو بلوک شرقی و غربی یکی به رهبری مشترک چین و روسیه و دیگری سازمان ناتو به رهبری آمریکا در حال تشدید است. بحث اصلی قدرت هژمون در قرن 21 است. دو بلوک شرقی و غربی درحال یارگیری از خاورمیانه تا اقیانوس هند و در تداوم آن تا اقیانوس کبیر و شرق آسیا هستند.
بر مبنای این تحولات منطقهای و جهانی که مناسبات عینی و قابل تحقق و از سوی دیگر مناسبات ذهنی و غیر قابل تحقق دو کشور را تحت تاثیر قرار داده است، آینده روابط عربستان و پاکستان تا حد زیادی بسته به سرنوشت رقابتهای کلان و بلوک بندیهای جهانی خواهد بود.
مطالعات شرق/
پیرمحمد ملازهی*
شاهمحمود قریشی وزیر امور خارجه پاکستان اخیرا ضمن ابراز نارضایتی از این که پادشاهی عربستان سعودی حاضر به حمایت از موضع پاکستان در قبال رفتار دولت هند در کشمیر نشده و سازمان همکاریهای اسلامی که مقر آن در جده عربستان سعودی میباشد را دعوت به اجلاس بررسی تحولات کشمیر نکرده، گفته است پاکستان گزینههای دیگر را بررسی میکند. اشاره وی به پیوستن پاکستان به اتحادی خارج از سازمان همکاریهای اسلامی است که پیشنهاد آن قبلا از طرف رجب طیب اردوغان رئیس جمهوری ترکیه مطرح شده بود. طبق این طرح یک نشست جایگزین، خارج از نفوذ عربستان سعودی با شرکت ایران، ترکیه، مالزی، پاکستان و با همکاری چین میتواند شکل گیرد و از سایر کشورهای اسلامی دعوت به پیوستن به این جمع جدید و جایگزین سازمان همکاریهای اسلامی شود که کارائی خود را از دست داده است. پرسش اصلی این است آیا دوره مناسبات استراتژیک توصیف شده پاکستان و عربستان در آستانه خط پایان قرار گرفته است؛ اگر چنین است زمینهها ودلایل آن چیست؟
برای درک روشنتر تحولات پیش روی پاکستان و عربستان لازم است مروری گذرا به گذشته مناسباتی این دو کشور داشته باشیم که راهبردی توصیف شدهاند. این مناسبات را میتوان به دو بخش تقسیم کرد.
الف: مناسبات عینی و قابل تحقق
- 1- همکاریهای اقتصادی در دو سطح
- ایجاد بازار کار برای نیروی انسانی پاکستان در عربستان سعودی وکسب درآمد ارزی تا 4/5 میلیارد دلار در سال
- اعطای کمک مالی بلاعوض و پرداخت وام با شرایط مساعد
ب: مناسبات ذهنی و غیر قابل تحقق
- - برداشت ذهنی در عربستان که قدرت نظامی و هستهای پاکستان ضامن بقای سلطنت سعودی است و به هنگام ضرورت در دسترس و بدون مانع است. بمب هستهای پاکستان بمب اسلامی است
- برداشت ذهنی پاکستان که عربستان سعودی متحدی است که در هر شرایطی از مواضع این کشور در رقابت با هند حمایت خواهد کرد. در مواقع حساس و بروز بحرانهای اقتصادی پول و انرژی عربستان به پاکستان سرازیر خواهد شد.
اما حقیقت آن است که تحولاتی در سطح منطقهای و در سطح جهانی روی داده که با این گونه برداشتهای ذهنی یک طرفه همخوانی ندارد. مهمترین آنها را میتوان چنین خلاصه کرد.
سطح منطقهای
در سطح منطقهای چند رویداد مهم اتفاق افتاد که در مناسبات عربستان سعودی و پاکستان تاثیرات تعیین کنندهای بر جای گذاشتهاند. مهمترین آنها عبارتند از :
1- جنگ یمن
بن سلمان ولیعهد سعودی به هنگام اعلام ائتلاف بقول خود او اسلامی، بدون آنکه پاکستان را درجریان گذارد این کشور را جزء مهم واصلی ائتلاف اعلام کرد. ظاهرا آن قدر دچار توهم شده بود که حتی نیازی به مشورت ظاهری در حد یک تلفن با پاکستان هم احساس نمیکرده است. اعلام ائتلاف به این شکل، بحرانی جدی بین ارتش و نواز شریف نخست وزیر وقت بوجود آورد. پاکستان احساس کرد استقلال عمل ملی او نادیده گرفته شده است. ارتش پاکستان هم مایل به دخالت در یمن نبود و خطر ورود به چنین جنگ بیسرانجامی را میدانست. دولت نواز شریف نیز به رغم آنکه شخص نواز جان خود را مدیون پادشاه عربستان سعودی بود، ولی ملاحظات سیاسی را در ارتباط با همسایه قدرتمند خود، ایران داشت. از آنجا که جنگ در یمن بخشی از رقابتهای ایدئولوژیک شده بین ایران و عربستان است، منافع ملی پاکستان ایجاب میکرد بیطرف باشد و طبعا نمیتوانست تن به شرایطی دهد که تحقیر آمیز بوده و با منافع ملی او در تضاد باشد.
راه حل میانهای مورد توافق ارتش و دولت نواز شریف قرار گرفت و آن واگذاری تصمیم گیری به مجلس ملی پاکستان بود. صحنه طوری طراحی شد که پیشنهاد در پارلمان رد شده و راه فرار قانونی برای رد درخواست عربستان بدست آمد ولی برای دلجوئی از ولیعهد سرخورده از اقدام پاکستان توافق شد که ژنرال راحیل شریف فرمانده سابق ارتش پاکستان فرماندهی ائتلاف اسلامی عربستان سعودی را بر عهده گیرد؛ هر چند که وی به تازگی بازنشسته شده بود و طبق قانون، دو سال از پذیرش هر مقامی محروم بود. دولت و ارتش پاکستان در نشستی اضطراری، فرماندهی ائتلاف سعودی را بلامانع اعلام و برای رضایت عربستان قانون را دور زدند.
2- بحران کشمیر
دولت راستگرای هند به رهبری مودی نخست وزیر هند بالاخره تصمیم گرفت وعدههای انتخاباتی خود را درباره جامو و کشمیر عملیاتی کند و در یک اقدام بیسابقه موادی از قانون اساسی را که برای کشمیر، خود مختاری ویژهای در نظر گرفته بود لغو کرد. این اقدام امتیازاتی را که جامو و کشمیر داشت پس گرفت. مهاجرت و خرید ملک برای تمامی هندیها در کشمیر هند آزاد شد. این اقدام هند، پاکستان را غافلگیر کرد. پاکستان درخواست نشست فوری اجلاس سازمان همکاریهای اسلامی را کرد، اما عربستان سعودی آن را نپذیرفت. پاکستان برای اولین بار متوجه شد که نمیتواند روی حمایت عربستان حساب باز کند و دیوار بیاعتمادی بین دو کشور یک پله بالاتر رفت.
واقعیت آن است که پاکستان به درستی سیاستی را که بن سلمان در پیش گرفته بود درک نکرد. بن سلمان مناسبات گستردهای با هند برقرار کرد. هر چند که خواهان حفظ نوعی توازن در روابط هند و پاکستان بود ولی روشن بود که دیگر پاکستان جایگاه گذشته خود نزد ریاض را نخواهد داشت. پاکستان سرخورده از وضع پیش آمده دچار سردرگمی قابل توجهی شد.
این که وزیر خارجه پاکستان میگوید کشور او به گزینه دیگری میاندیشد ناشی از نارضایتی از عربستان میباشد. بیاعتمادی پاکستان به سیاستهای بن سلمان زمانی تشدید شد که وی به هند رفت و قرارداد چندین میلیارد سرمایه گذاری با هند امضاء کرد. خطرناکترین بخش همکاری هند و عربستان در ارتباط با طرح احداث خطوط انتقال انرژی حوزه عربی خلیج فارس از بستر اقیانوس هند از عمان تا بمبئی است که طبق پیش بینیها با احداث یک خط لوله آب، از هند به عربستان همراه است. پروژهای که در سطح آبدهی رودخانههای سند و پنجاب در پاکستان بسیار موثر بوده و پاکستان را به شدت با خطر کم آبی در آینده روبرو خواهد کرد. این موضوع بردامنه سرخوردگیهای پاکستان از سیاستهای عربستان به نحو محسوس افزایش یافته و دیوار بیاعتمادی بین دو کشور را یک پله دیگر بالا برد.
3- معامله قرن
ترامپ رئیس جمهور آمریکا در ماههای پایانی و منتهی به انتخابات 2020 ریاست جمهوری آمریکا پروژه معامله قرن را با نزدیک کردن کشورهای عرب به اسرائیل کلید زد. هر چند عربستان در ظاهر احتیاط میکند ولی تردیدی نیست که وقتی نوعی همکاری نظامی و امنیتی بین محور عربی و اسرائیلی شکل گیرد و از حمایت آمریکا هم برخوردار شود، عربستان دیگر نیازی به حمایت نظامی پاکستان ندارد. حمایتی که جنگ یمن از قبل آن را با پرسش روبرو کرده بود.
4-رقابت برسر الگوی اسلامی قدرت
واقعیت مهم این است که بین مکتبهای فقهی درون دنیای اسلام بر سر الگوی اسلامی قدرت مشروع اختلاف و رقابتهای زیادی وجود دارد؛ لااقل سه مدعی اصلی وجود دارد: گفتمان انقلاب اسلامی ایران و فرمول ولایت فقیه و قابل تکرار در جهان اهل سنت در قالب خلیفه به جای ولی فقیه، الگوی اخوان المسلمین که بعد از شکست در مصر اکنون اردوغان در ترکیه مدعی اصلی آن شده و مکتب وهابیت که عربستان سعودی مروج آن است. پاکستان حنفی با تسلط نسبی مکتب دیوبندی میتواند ضلع چهارم رقابتهای مکتبی شود. فاصله گرفتن تدریجی پاکستان از عربستان سعودی و نزدیکی به ترکیه و ایران شرایط را برای همکاری مکتبی فرمول ولایت فقیه، الگوی اسلامی قدرت اخوانی و مکتب دیوبندی در درون دنیای اسلام را مساعد خواهد کرد. در سطح بالاتر اگر قضاوت ساموئل هانتینگتون و جنگ تمدنهای وی را جدی بگیریم، آن گاه قابل تصور خواهد بود که چین نیز به این جبهه تمایل داشته باشد. پیوستن پاکستان به این جبهه محتمل و همان است که قریشی در نارضایتی و سرخوردگی از عربستان از آن سخن گفته است. بویژه آن که این باور در پاکستان در حال تقویت است که عربستان در مساله کشمیر از هند حمایت میکند و پاکستان را رها کرده است.
سطح بینالمللی
رقابت قدرتهای بزرگ جهانی به تدریج در حال روشن شدن است. موضوع اصلی رقابتها، قدرت هژمون قرن جاری 21.م است. آمریکا قرن جاری را همچنان قرنی آمریکائی تصور میکند و این درحالی است که همه نشانهها حکایت از نزول قدرت آمریکا و صعود قدرت چین دارند. چین در حال کسب شاخصهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و تکنولوژی قدرت است. ترکیبی از شاخصهای سنتی و شاخصهای مدرن، چین را به تدریج در جایگاهی قرار میدهد که به صورت اجتناب ناپذیر و غیر قابل انکار این کشور را در راس هرم قدرت هژمون جهانی قرار میدهد. هر چند چین خیلی آگاهانه خود را کشوری در ردیف کشورهای در حال توسعه معرفی میکند و عجلهای ندارد خود را با آمریکا در رقابت بیموردی قرار دهد. با این حال آمریکا قانع نمیشود و در صدد مهار چین است و مانند نوعی فروپاشی از درون مطابق الگوی تجربه شده در اتحاد شوروی سابق با چین برخورد میکند.
محل رقابت در سطح جهانی است اما به نظر میرسد که بخش مهم و اصلی آن در حوزه اقیانوس هند و به طور روشنتر در محدودهای ازجغرافیا است که چندین منظومه امنیتی را به هم پیوند میدهد که همه آنها به گونهای با اقیانوس هند در ارتباط قرار میگیرند. این مجموعههای امنیتی را میتوان چنین در نظر گرفت.
مجموعه امنیتی آسیای مرکزی
مجموعه امنیتی شرق آسیا
مجموعه امنیتی جنوب آسیا
مجموعه امنیتی خاورمیانه و خلیج فارس
این جغرافیا و مجموعههای امنیتی در اقیانوس هند به هم میرسند. بویژه ساحل مکرانی اقیانوس هند، جائی که قرار است محل اتصال این مجموعههای امنیتی شود. به نظر میرسد که محل اصلی رقابتهای آمریکا و چین در همین منطقه گسترده از آسیای مرکزی تا جنوب آسیا و منطقه خاورمیانه شکل نهائی خود را بیابد. در این محدوده جغرافیایی، کشورهای آسیای مرکزی که در حوزه نفوذ روسیه قرار دارند و رقابت قدرتهای بزرگ از قرون گذشته در آن، جریان داشته و تحت عنوان بازی بزرگ صورت بندی شده، به اضافه کشورهای افغانستان، ایران، پاکستان، هند و کشورهای عربی خاورمیانه با محوریت عربستان سعودی واسرائیل قرار دارند. همه این کشورها محل رقابت چین، روسیه و آمریکا هستند و بخشی از بازی بزرگ جدیدی میباشند که قرار است قدرت هژمون جهانی قرن جاری میلادی را مشخص کنند. نظم نوین جهانی، جانشین دوران سپری شده جنگ سرد و دو قطبی قدرت جهانی، احتمالا بیش از هر جغرافیای دیگری در جهان همین جغرافیا را درگیر خواهد کرد. بلوک بندی قدرت این جغرافیا در حال شکل گیری است. ابتکار کمربند راه چین و رشته مروارید دریائی او که جاه طلبترین پروژه این کشور است و بیش از 60 کشور آسیایی، آفریقایی و اروپایی را در برخواهد گرفت. در ساحل مکرانی پاکستان بندر گوادر، از دو طریق خشکی جاده قره قروم، کاشغر را به ساحل اقیانوس هند و از طریق دریا رشته مروارید به بندر گوادر متصل و چین را در موقعیت تعیین کننده برتر قرار خواهد داد. از این پروژه به اصطلاح پاسیفیک - ایندیا یاد شده است. این پروژه دروازه نقشه راه صعود چین از نردبان قدرت جهانی و عقب راندن تدریجی آمریکا با کمترین هزینه احتمالی است.
روشن است که آمریکا نظارهگر ساکتی نیست و برای مهار چین برنامههای خاص خود را دارد. پاسخ آمریکا پروژه موسوم به ایندیا - پاسیفیک است که از حوزه عربی - اسرائیلی ساحل دریایی مدیترانه شروع می شود، حوزه انرژی خلیج فارس را پوشش داده و در تداوم خود، هندوستان در اقیانوس هند را در بر میگیرد و از طریق تنگه مالاکا راه خود را به شرق آسیا باز میکند تا اتحاد بلوک غرب با اتصال ژاپن، استرالیا، کرهجنوبی و برخی از کشورهای حوزه آ.سه.ان را تکمیل کند و چین را در محاصره خود قرار دهد. معامله قرن در خاورمیانه بخشی از این پروژه است. یارگیریهای دو بلوک شرقی قدرت حول محور شانگهای و بلوک غربی قدرت حول محور ناتو در پشت پرده در جریان است. منتها حقیقت آن است که تکلیف چند کشور هنوز روشن نیست و به نظر میرسد به تدریج به محل اصلی دعوا تبدیل میشوند. در راس این کشورها افغانستان، ایران و پاکستان قرار دارند. چین در نظر دارد این کشورها را بخشی از پروژه ابتکار کمربند - راه خود کند ولی آمریکا تلاش دارد از پیوستن این کشورها به چین جلوگیری کند. پیشنهاد چین به ایران برای ایجاد شراکت بندر پاکستانی گوادر در بلوچستان پاکستان با بندر ایرانی چابهار در بخش ایرانی بلوچستان و ادامه تا حوزه انرژی خلیج فارس با پیشنهاد وسوسه انگیز سرمایه گزاری 400 میلیارد دلاری در بخش بالا دستی صنعت نفت ایران را میباید در همین رابطه مهم ارزیابی کرد. پیشنهادی که با پیشنهاد مقابل ایران برای امظاء پیمان 25 ساله راهبردی بین چین و ایران تکمیل میشود. در همین جا است که موضوع رقابت بر سر انرژی مطرح میشود و سرنوشت خط لوله صلح متوقف شده ایران، هند و پاکستان هم رقم خواهد خورد.
در این میان ترکیه اسلام گرای اخوانی اردوغان به دلیل ماهیت ایدئولوژیک ترکیبی اخوانی و عثمانیگرائی عظمت طلب خود، که از سنت قدرت تاریخی خلافت عثمانی برخوردار است اما در همان حال بخش شرقی ناتو هم است با موقعیت پیچیدهتری روبرو میباشد. به لحاظ ایدئولوژیِ خلافت گرایِ اخوانی، او با ایران و عربستان که خود مدعی ارائه الگوی اسلامی قدرت هستند در رقابت قرار دارد اما در همان حال گرایش او به کسب هویت اروپائی از طرف غرب رد شده و به ناچار به تقویت هویت خاورمیانهای اسلامی خود در قالب عثمانی گرائی روی آورده است. منتها واقعیت این است که تکلیف نهائی آنکارا روشن نیست و در داخل با چالش ملی گرائی آتاتورکی و اسلام اخوانی درگیر است. پیوستن کامل او به کمپ غرب و یا پیوستن به کمپ شرق بستگی به تجربه ترکیبی اخوانی عثمانی گرائی ترکیه خواهد داشت. اگر موفق شود، عظمت طلبی خلافت گرای او دیر یا زود، او را مجبور به پیوستن کامل به یکی از بلوکهای غربی یا شرقی قدرت خواهد کرد ولی قبل از هر چیز دو موضوع مهم ملی گرائی آتاتورکی و عضویت این کشور در ناتو باید حل شود که با توجه به ساختار چرخشی قدرت حزبی معلوم نیست خط فکری اردوغان تا کجا امکان تداوم خواهد داشت.
جدا از ابهامی که در موقعیت و هویت دوگانه اروپائی و خاورمیانهای ترکیه وجود دارد، جایگاه عربستان سعودی، هندوستان و پاکستان، ایران وافغانستان در مناسبات رقابت آمیز قدرت هژمون قرن 21. م بسیار تعیین کننده است. تا این جای کار تقریبا روشن است عربستان و هند از ظرفیت پیوند خوردن به اردوگاه غربی در حال ظهور قدرت برخوردار شدهاند. دعوا بر سر سه کشور محوری دیگر ایران، پاکستان و افغانستان است. البته به اضافه آسیای مرکزی که روسها با چنگ و دندان به آن چسبیدهاند وکوتاه نمیآیند. درچنین شرایطی است که میتوان تصور کرد که دو بلوک شرقی و غربی قدرت در این بخش از جهان وارد رقابت تعیین کننده قدرت هژمون قرن جاری 21 میلادی شوند. منتها باید دید که هرکدام از چه اهرم هائی برای پیشبرد اهداف خود برخوردار هستند و از آن برای خارج کردن رقیب بهره خواهند گرفت. چین از اهرم اقتصادی و عملیاتی کردن پروژه ابتکار کمربند - راه برخوردار است که پاکستان در آن، نقش محوری را در قالب CPEC دارد. اما دو نقطه ضعف اصلی دارد:
1- از انسجام درونی ملی کافی برخوردار نیست همواره با خطر فروپاشی قدرت ملی از اندرون روبرو است.
2- در رقابت سرنوشت سازی با هند قرار دارد که در حال پیوند خوردن عمیق با بلوک غربی قدرت و فاصله گرفتن از میراث دوران جنگ سرد است.
پاکستان در کنار این دو نقطه ضعف اصلی از دو نقطه قوت اصلی نیز برخوردار است.
1- صاحب سلاح هستهای است و تنها کشوری در جهان اسلام است که سلاح هستهای در اختیار دارد.
2- از امکان پیوند خوردن با بلوک شرقی قدرت برخوردار است لذا بلوک غربی قدرت را ناچار به احتیاط میکند.
با این حال واقعیت آن است که تکلیف نهائی پاکستان کاملا روشن نیست. نگاه به شرق و یا غرب پاکستان در داخل با هم رقابت دارند. سیاست راهبردی هند در عدم پذیرش تقسیم هند به وسیله انگلیس در سال 1947 به قوت خود باقی مانده است. هند از دو اهرم برای پایان دادن به میراث انگلیس برخوردار است.
با تحولات سالهای اخیر به نظر میرسد که هند در موقع برتر قرار گرفته باشد. نه تنها تحولات کشمیر تحت کنترل خود را مدیریت کرده بلکه توجه خود را به منطقه کشمیر آزاد تحت کنترل پاکستان و منطقه استراتژیک گیلگیت و بلتستان جلب کرده که جاده قره قروم از آن میگذرد و بقا و عدم بقای کریدور کاشغر - گوادر به تسلط بر آن بستگی تام دارد. پیوند هند با بلوک غرب و تقویت مناسبات با عربستانسعودی، پاکستان را در موقعیت سختی در ارتباط با کشمیر قرار داده و یکی از دلایل تیرگی مناسبات این دو متحد استراتژیک تصور شده یعنی پاکستان و عربستان به حساب میآید. اهمیت این موضوع بخصوص در آن است که اهرم قدرتمند اسلام گرائی رادیکال که قرار بود کشمیر را از چنگ هند در بیاورد و به پاکستان پیوند دهد، اکنون ممکن است از طریق عربستانسعودی و آمریکا علیه پاکستان و به سود هند بکار گرفته شود. قابل تصور است که اگر پاکستان به طور کامل به بلوک شرقی قدرت، در شکل غیر قابل برگشتی پیوند بخورد و غرب از سنت کودتای نظامی برای بازگرداندن پاکستان نا امید شود، از اسلام رادیکال و یا ناسیونالیزم قومی برای بر هم زدن بازی در پاکستان استفاده شود، هند برنده این بازی خواهد بود. جریان رادیکال خلافت گرای اهل سنت اکنون سه جریان مرتبط با هم دارد طالبان، القاعده و داعش. این جریان میتواند و از این ظرفیت هم برخوردار است که در افغانستان متمرکز شود و جهاد را علیه رقبای آمریکا و بلوک غربی قدرت درآسیای مرکزی، روسیه و در ایالت سین کیانگ مسلمان نشین قومیت ایغور چین علیه این کشور و در غرب افغانستان علیه ایران رقیب دیگر آمریکا بکار اندازد.
درست به همین دلیل است که صلح درافغانستان دست نیافتنی است. روسیه در جمع بلوک شرقی قدرت میخواهد افغانستان را از چنگ آمریکا در بیاورد و آمریکا میخواهد جهاد گران را علیه متحدین سابق آنها هدایت کند. اتحاد عربستان و هند در بعد منطقهای و پیوند با بلوک غرب قدرت در بعد جهانی میتواند پاکستان را در موقعیت دشوار اصل بقا قرار دهد. تضعیف مناسبات سنتی پاکستان با عربستان به سود هند از یک طرف واسرائیل از طرف دیگر است که نگران سلاح های هستهای پاکستان است. اگر خطر اسلام رادیکال و تسلط احتمالی او بر پاکستان در آینده برجسته شد، به احتمال قوی پروژه توافق شده آمریکا، اسرائیل و هند است که هدف آن از یک طرف خلع سلاح هسته ای پاکستان و از طرف دیگر بیرون کشیدن او از چنگ بلوک شرقی قدرت خواهد بود. تیرگی مناسبات عربستانسعودی و پاکستان در چنین معادلات پیچیدهای است که اهمیت راهبردی دارد و میتواند پاکستان را با اصل بقا روبرو کند. این که در نهایت ارتش و بورکراسی حاکم پاکستان برای بقای خود به کدام طرف بغلطند سرنوشت منطقه و پروژه چین را هم رقم خواهد زد و در نهایت تکلیف قدرت هژمون قرن 21 نیز روشن خواهد شد که قرنی آمریکائی است؛ آن طور که واشنگتن میخواهد یا قرنی چینی خواهد بود که پکن با احتیاط کامل در حال نزدیک شدن به آن است.
ج: جمعبندی
مناسبات پاکستان و عربستان سعودی که تاکنون استراتژیک به نظر میرسیده است در حال دگرگونی عمیقی است. این دگرگونی تحت تاثیر رقابتهای سیاسی و ایدئولوژیک منطقهای هند و پاکستان از یک طرف و ایران و عربستان از طرف دیگر قرار گرفته و از طرفی دیگر رقابت قدرتهای جهانی در قالب دو بلوک قدرت حول محور سازمان همکاریهای شانگهای به رهبری مشترک چین و روسیه و سازمان ناتو به رهبری آمریکا در حال تشدید است. بحث اصلی قدرت هژمون در قرن 21 است. محل دعوا خاورمیانه، جنوب آسیا و آسیای مرکزی میباشد که در قالب دو پروژه پاسیفیک - ایندیا مورد نظر چین ؛ و ایندیا - پاسیفیک مورد نظر آمریکا تمرکز یافته است. دو بلوک شرقی و غربی قدرت درحال یارگیری از خاورمیانه تا اقیانوس هند و در تداوم آن تا اقیانوس کبیر و شرق آسیا هستند.
آمریکا در این یارگیریها میخواهد چین را در درجه اول مهار کند و اگر بتواند در مراحل بعدی با فروپاشی قدرت ملی با تحریک تجزیه طلبی قومی مطابق تجربه اتحاد شوروی سابق روبرو سازد و این کشور را از تبدیل شدن به قدرت هژمون قرن21 م باز دارد. تلاش چین خروج از محاصره از طریق جاده ابریشم جدید خشکی و دریائی است. چین در نظر دارد پاکستان، افغانستان و ایران و اگر بتواند ترکیه را در اتحاد با خود قرار دهد. بنابراین دو بلوک قدرت در حال شکل گیری هستند که جایگزین نظم جهانی دوران دو قطبی جنگ سرد شوند، تبلور عینی آنها شانگهای و ناتو خواهد بود. هر چند ابعاد آنها هنوز کاملا روشن نشده ولی یک امر روشن میباشد و آن این که جهان تک قطبی قدرت مطابق انتظارات آمریکا نخواهد بود. جهان چند قطبی قدرت محتملتر از هر زمانی شده و احتمالا آمریکای پس از ترامپ و استقرار دمکراتهای واقع بینتر به رهبری جو بایدن درکاخ سفید پذیرش واقعیت جهان چند قطبی قدرت را راحتتر خواهد کرد. اگر این اتفاق عملی نشود دو قطبی شدن قدرت محتملترین احتمال نظم نوین جهانی و نهائی شدن دو بلوک شرقی و غربی قدرت خواهد بود. در چنین نگاهی سه سناریوی احتمالی در حوزه اقیانوس هند تعیین کننده خواهد بود.
- 1- پیروزی قطعی چین و بلوک شرقی قدرت. در این حالت بلوک غرب و به همراه آن هند و عربستان بازنده و پاکستان و ایران برنده خواهند بود و چین قدرت اول هژمون جهانی است.
2- پیروزی نهایی آمریکا و بلوک غرب در بعد منطقهای پاکستان و ایران بازنده و هند و عربستان برنده بازی خواهند بود و در بعد جهانی آمریکا لااقل تا پایان قرن 21 قدرت هژمون جهانی باقی خواهد ماند
3- جهان چند قطبی تثبیت شود؛ چین، آمریکا، اروپا، روسیه و هند قدرتهای موازی شوند. در چنین احتمالی پاکستان و هند از یک طرف و ایران، عربستان، پاکستان و عربستان از طرف دیگر فرصت اتخاذ مواضع متعادلتری پیدا خواهند کرد و احتمالا میتوانند مناسبات مشارکت جویانهتری را جایگزین مناسبات رقابت آمیزی سازند که تاکنون چیزی جز زیان برای آنها ارمغان دیگری نداشته است.
انتهای مطلب/
*کارشناس مسائل منطقه