دولت سازی، توجه به قوم گرایی (عصبیت)، بحث خلافت و امارت از جمله مواردی است که طالبان به واسطه آنها قصد تحکیم موقعیت سیاسی و اجتماعی خود را در دولتسازی پسا مذاکرات دارد. این گروه در شرایط کنونی و با توجه به اقتضائات زمانی خود، نیاز به الگوهای عملی از منابع تاریخی اهل سنت دارد. کتاب مقدمه ابن خلدون نکات و مباحث مهمی را در این موضوعات مطرح کرده است و به نظر میرسد طالبان با بررسی تطبیق دیدگاههای ابن خلدون در جامعه افغانستان احتمالا برای دولتسازی از نظرات این سیاستمدار مسلمان قرن هشتم هجری الهام خواهد گرفت و به دولت خود جنبه علمی و عملیاتی ببخشد.
از جمله مواردی که همسانی نظرات ابن خلدون و طالبان را میرساند، بحث خلافت است که هر دوی آنها بر این عقیده هستند که خلافت قریش و خلفای راشدین منبعث از عصبیت بود، و نه امر الهی. ابن خلدون و طالبان امروزی در تفسیر جدید در تلاش هستند تا وجوه دینی را از وجوه اجتماعی و سیاسی تمیز دهند. در واقع نگاه افرادی مانند ابن تیمیه به سیاست، نگاه از زاویه دین بود، بر عکسِ نگاهِ ابن خلدون و مخصوصا طالبانِ امروزی، که با گفتگو با آمریکا مرز معینی بین اجتماع و دین کشیدهاست.
مطالعات شرق/
غلامحسین بشکنی*
مقدمه موسسه مطالعات شرق
پس از آغاز مذاکرات صلح بین طالبان و آمریکا و بویژه پس از امضای توافقنامه دوحه، برخی از فعالان طالبان در شبکههای اجتماعی اقدام به انتشار مطالبی پیرامون حکومتداری کردهاند. مطالب منتشر شده شامل جزوه، کتابهای الکترونیکی، یادداشت و مقاله است. یکی از مطالبی که در این میان بیشتر حائز اهمیت بود انتشار کتاب الکترونیکی "مقدمه ابن خلدون" بود. با توجه به این که طالبان سودای حکومتداری و یا گرفتن سهمی از حکومت آینده افغانستان را در سر دارد و از سویی باید متناسب با چارچوبهای ایدئولوژیک خود الگوی حکومتداری را ترسیم کند، این رفتارها را میتوان تکاپویی هر چند دیر هنگام برای شناخت این الگو و اقدام برای معرفی آن دانست . مقاله زیر به سفارش این موسسه توسط دکتر غلامحسین بشکنی دکترای تاریخ تمدن و آشنا با مسائل افغانستان برای پاسخ به چرایی انتشار کتاب مقدمه ابن خلدون توسط طالبان در فضای مجازی به رشته تحریر در آمده است.
مقدمه نویسنده
عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون (1406 – 1332) یکی از متفکرین، اندیشمند، جامعهشناس، مورخ، سیاستمدار و قاضی مالکی مذهب است که با اثر بزرگ مشهور خود به نام «العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر» بویژه مقدمه آن، سهم بزرگی در اعتلای تمدن اسلامی دارد. این مقدمه و موضوع، بحثها و بررسیهای بسیاری در بین طالبان افغانستان به وجود آورده و این سئوال را به ذهن متبادر میسازد که آیا طالبان در حکومتداری آینده خود به نظرات ابن خلدون توجه دارد. در پاسخ به این سئوال این فرضیه مطرح میشود که طالبان با انتشار دیدگاههای خود مطابق با دیدگاههای ابن خلدون از جمله در دولت سازی، توجه به قوم گرایی (عصبیت) و بحث خلافت و امارت، قصد تحکیم موقعیت سیاسی و اجتماعی خود را در دولت سازی پسا مذاکرات دارد.
1- نظريه سياسي ابن خلدون - دولت شمشير و قلم
ابن خلدون از معدود صاحب نظران اسلامي و در عين حال، مشهورترين آنها است که دولت را پديدهاي پويا و در حال تکامل ميداند؛ به بيان سادهتر، او همانند فارابي زندگي اجتماعي را ضروري ميداند، به آن دليل که تامين نيازهاي مادي، بقاي نسل و دفاع در برابر حيوانات درنده، مشروط به همکاري و پذيرش تقسيم کار است. در مرحله تقسيم کار که انسان به توليد مصنوعات بيش از نياز اوليه ميپردازد، تجاوز به حقوق و اموال يکديگر آغاز و حيات انساني به صحنه کشمکش و درگيري مبدل ميشود. براي جلوگيري از جنگ ميان انسانها، دولتي لازم است که به وسيله قويترين و داناترين فرد جامعه اداره شود. بدین ترتیب «پيشرفت زندگي اجتماعي و تحصيل، مازاد توليد، نياز به دولت را پديد ميآورد.» به عقيده ابن خلدون، شکلگيري دولت مشروط به آن است که مجموعهايي از افراد در سرزميني مشخص، دور هم گرد آيند و حکومت تشکيل دهند. چنين دولتي موظف به مبارزه با دشمن، تعيين حدود جغرافيايي و حراست از آنها، دريافت ماليات، منع مردم از دست زدن به اعمال خلاف قانون و وظايفي مانند آن است؛ دولتي که شمشير (سربازان) و قلم (نويسندگان)، کارگزاران و دستگاه ديواني از عناصر تشکيل دهنده آن بشمار میآیند. در راس دولت، پادشاه قرار دارد که به کمک شمشير و زور به قدرت دست يافته و به واسطه اعمال زور از سوي فردي ديگر، قدرت خود را به انتها ميرساند و دولتي جديد متولد ميشود. در این تفسیر طالبان خود را دولت شمشیر و قلم میداند که میتواند دولت را با همراهی دانشمندان فراوان و نیروی 50 هزار نفری نظامی خود اداره کند. این دولت اعتقاد دارد که میتواند محدوده سرزمینی برای خود تعریف و دولت خود را بر اساس کارگزاران و دستگاه دیوانی خود عملیاتی نماید.
2- نظریه عصبیت ابن خلدون
اصطلاح عصبیت به کرات در نوشتههای ابن خلدون آمده است. نویسندگان و دانشمندان، این اصطلاح را که در حقیقت محور اصلی سخنان و نظریات او است را به صورتهای مختلف مورد تفسیر قرار دادهاند. در حال حاضر، اغلب جامعه شناسان، اصطلاح انسجام اجتماعی دورکیم را برای عصبیت به کار میبرند، ولی چنانچه بخواهیم این اصطلاح را بازتر مورد مطالعه قرار دهیم، لازم است به مطالعات و بررسیهایی که در این مورد شده است اشاره کنیم.
یکی از پژوهشگرانی که درباره ابن خلدون و خصوصا در مفهوم عصبیت به بحث پرداخته لاگوست مؤلف کتاب "جهان بینی ابن خلدون" است وی درباره مفهوم عصبیت و تعاریف مختلفی که توسط نویسندگان ارائه شده است چنین مینویسد معذلک غالب مفسرین و شارحین ابن خلدون به معنای عمیق آن توجه نکردهاند. بعضی عصبیت را فقط بر اساس بخشی از نتایج سیاسی حاصله از آن تعریف کرده و بعضی دیگر برای آن تعاریفی ساختهاند که با مضامین کلی جامعه شناسی مترادف است، دسته سوم عصبیت را با شرایط و مقتضیاتی که موجب توسعه و قوت آن میشود یکی گرفتهاند.
برخی که عصبیت را از مجرای نتایج آن تعریف کرده، اصطلاحات زیر را پیشنهاد کردهاند (جنبندگی دولت)، (قوه حیاتی یک قوم)؛ از نظر روزنتال عصبیت قوه محرکه تاسیس دولت است. تعاریفی امثال (وطن پرستی )، (شعور ملی) به کلی نادرست است. برای تعریف عصبیت، مفاهیم کلی جامعه شناسی نیز بکار رفته است. نظیر روح عام، همبستگی اجتماعی، همبستگی گروهی، اراده مشترک و همبستگی در معنای وسیع آن.
به عقیده توین بی (toynbee) عصبیت عبارت است از بافت روحانی که کلیه اعضای سیاسی و اجتماعی از آن ساخته شدهاند. این تعریف گر چه مبالغهآمیز است ولی اهمیت عصبیت را به خوبی نشان داده است. گروهی دیگر از محققین به طور کلی عصبیت را با تعاون مترادف میدانند.
از تعابیر متعددی که شرح آنها به اختصار گذشت، چنین استنتاج میشود که اولا عصبیت مفهومی است مهم و پیچیده و ثانیا هر یک از این تعابیر فقط نمایانگر بخشی از واقعیت است، بعضی بسیار کلی و بعضی دیگر بسیار جزئی و محدود هستند که در آنها فقط به یکی از عوامل متشکله عصبیت توجه شده و حال آنکه عصبیت مجموعهای است پیچیده، مرکب از عواملی که دارای طبیعتهای بسیار مختلفی هستند.
ابن خلدون عصبیت را در معنای وسیعی به کار برده و آن را مهمترین عامل تبیین تحولات اجتماعی میداند. در مجموع اشتراک اعضای دولت در کارهای گوناگون و همفکری آنان، موجد عصبیت است. ابن خلدون عقیده دارد بعد از این که جامعه قبیلهای، تبدیل به جامعه یکجانشین شد و دولت استقرار یافت و شالوده آن محکم گردید نیروی عصبیت بتدریج از مردم رخت بربسته و به جای آن رفاهجویی، تن آسایی و تجمل پرستی به وجود میآید و در نتیجه سستی و رخوت و عاری شدن جامعه از خصائل و صفاتی که افراد را در مقابل سختیها و شدائد مقاوم نموده بود، زمینه را برای اضمحلال جامعه و سقوط دولت فراهم میکند و این جایگزینی قبائل و تبدیل آنها به جوامع یکجانشین، دائماً ادامه یافته و این همان نظریهای است که به عنوان سیر تطور دورانی تاریخ از آن نام میبرند.
در این تفسیر، طالبان، کشور افغانستان را کشوری میداند که میتواند از جامعه بدوی و قبیلهای گذر کرده و به جامعهای یکجانشین تبدیل شده و طالبان دولت خود را در آن مستقر نماید. مطابق با این تفسیر، عصبیت قبیلهای میتواند شالوده دولت را محکم و کشور افغانستان را کشوری پیشرفته و دارای رفاه کند.
پیام ابن خلدون مطابق با تفسیر طالبان به جامعه ناامنِ افغانستانِ امروزی که هر روز بینظمتر می شود، این است که کلید رفاه مادی و معنوی یک جامعه، همبستگی و یکپارچگی است. از نظر وی جوامعی که همبستگی و یکپارچگی اجتماعی خود را از دست دادهاند به تسلط کسانی در میآید که اتحاد، قدرت و مقاومت خود را حفظ کردهاند. در اینجا با مفهوم عصبیت از ابن خلدون مواجه میشویم. عصبیت یعنی یکپارچگی و همبستگی اجتماعی (عُصبه در عربی به معنای گروه و جمع است). مشکل ترجمه این مفهوم که ابن خلدون از آن با عنوان عصبیت یاد کرده است، به زبانهای دیگر و نیز سختی موجود در انتقال به سایر زبانها در واقع بیانگر عمق و اهمیت این مفهوم است. عصبیت در حکم ریسمانی است که اعضای گروه را به هم پیوند می زند. این ریسمان به اعضای گروه امکان و قابلیت دفاع از خود در مقابل حملات خارجی را داده و باعث میشود در بین خود صلح و نظم برقرار نمایند. یک چنین جامعهای آماده تاسیس تمدن میباشد. به نظر میرسد طالبان با تمسک به این نظریه و تبیین آن به دنبال دفاع از سرزمین خویش در مقابل حملات خارجی نیز میباشد.
همچنین به عقیده ابن خلدون یکی از پایههای اصلی زندگی اجتماعی ارتباطات خویشاوندی است. به نظر وی هیچ رابطهای بر رابطه خویشاوندی ارجحیت ندارد. هیچ کسی جرات نمیکند به گروهی که رابطه خویشاوندی قوی بین آنها وجود دارد، حمله کند. طالبان معتقد به خویشاوند سالاری از نوع پشتونیسم، میخواهد از این نوع ارتباط قوی استفاده نموده و پایههای دولت خود را مستقر و سپس مستحکم نماید. این تئوری در مورد افغانستان که اقوام متعدد در آن وجود دارد صادق است.
با توجه به وضعیت امروزی کشور افغانستان و مشکلاتی که گریبانگیر این کشور شده، میتوان گفت اکنون زمان مراجعه به ابن خلدون و تئوریهای وی فرا رسیده است. ادامه یکپارچگی اجتماعی و نیز تمدن شهرنشینی به طور کلی وظیفه همه افغانستانیها است. به نظر میرسد نظریه عصبیت وی شاه کلیدی برای حل همه مشکلاتی است که در افغانستان وجود دارد. عصبیت او دولت ساز است و این فرضیه را مطرح میکند که مشکلات جامعه بدوی قبیلهای مدنظر طالبان افغانستان، میتواند از مجرای نظرات ابن خلدون بهتر حل و فصل شود. بر پایه نظرات ابنخلدون، عوامل موثر در تکوین دولت، «عقیده» (به عنوان عامل ایدئولوژیک)، «قبیله» (به عنوان ساختار اجتماعی و سیاسی) و «غنیمت» (به عنوان عامل اقتصادی) معرفی میشود. این عوامل سهگانه، از جمله مباحثی هستند که در «اندیشه ابنخلدون» مورد بحث و بررسی قرار گرفته و با تفکرات طالبان مطابقت دارد، و از طرف دیگر اندیشه ابن خلدون، اندیشهای فلسفی است و چنین اندیشهای همان قدر که اندیشه زمان است، به دیگر اعصار نیز تعلق دارد.
3- بحث خلافت و امارت
از جمله مواردی که تطبیق نظرات ابن خلدون و طالبان است میتوان از بحث خلافت نام برد که هر دو آنها بر این عقیده هستند که خلافت قریش و خلفای راشدین منبعث از عصبیت بود، و نه امر الهی، و این از نظر هر دو یک تحول بزرگ در اندیشه اسلامی است که از عمق اندیشه و اصالت تفکر نشانه دارد و مساله، قلمرو امر دینی و قلمرو امر دنیایی است. به بیان دیگر ابن خلدون و طالبان امروزی در تفسیر جدید در تلاش هستند تا وجوه دینی را از وجوه اجتماعی و سیاسی، یا وجوه غیر دینی تمیز دهند. در واقع نگاه افرادی مانند ابن تیمیه به سیاست، نگاه از زاویه دین بود، بر عکسِ نگاهِ ابن خلدون و مخصوصا طالبانِ امروزی، که با گفتگو با آمریکا مرز معینی بین اجتماع و دین کشیدهاند.
نتیجهگیری
دولت سازی، توجه به قوم گرایی (عصبیت)، بحث خلافت و امارت از جمله مواردی است که طالبان به واسطه آنها قصد تحکیم موقعیت سیاسی و اجتماعی خود را در دولت سازی پسا مذاکرات دارد. این گروه در شرایط کنونی و با توجه به اقتضائات زمانی خود، نیاز به الگوهای عملی از منابع تاریخی اهل تسنن دارد. کتاب العبر و به ویژه مقدمه آن نکات و مباحث مهمی را در این موضوعات مطرح کرده است.
با این حال باید در نظر داشت که این گروه با مطالعه دقیق این کتاب و تطبیق آن با جامعه افغانستان قصد دارد دولت خود را بر اساس نظرات ابن خلدون که روزگاری از سیاستمداران شمال آفریقا (تونس، مصر) و اندلس در قرن هشتم هجری بوده، نهادینه کرده و به دولت خود جنبه علمی و عملیاتی ببخشد. در صورت صحیح بودن این دیدگاه (استفاده طالبان از دیدگاههای ابن خلدون) پیشنهاد میشود که زندگانی وی و طرز حکومتداری ایشان در مواجهه با وقایع، مورد مطالعه دقیق قرار گیرد.
انتهای مطلب/
*دکترای تاریخ تمدن