اگرچه آمریکا حربههایی در منطقه آسیای مرکزی دارد، اما برگ برنده حضور و نفوذ این کشور در این منطقه با توجه به از دست دادن پایگاههای نظامی، و تغییر مواضع روسیه، بسیار اندك و شکننده است و با توجه به هزینههاي حفظ این نفوذ، آمریکا به تدریج از ایفاي نقش در این منطقه کناره گیري میکند اما همچنان در رسانه و دیپلماسی، صدای همکاری و تاثیرگذاری در روند تحولات جاری و آتی با آسیای مرکزی بلند است.
ایران شرقی/ دومین نشست مشترک کشورهای 5 گانه آسیای مرکزی و آمریکا در سطح وزرای امور خارجه؛ در حالی برگزار شد که مقامات ارشد دولتی این کشورها اذعان دارند نهادهای ویژه آمریکا بدلیل حضور گسترده نظامی در خاورمیانه و افغانستان از واقعیات موجود در این مناطق اطلاعات دقیقی داشته و همکاری با آنها برای مقابله با تروریسم در منطقه کمک شایانی خواهد کرد. این توجیه حکام منطقه در حالیست که بنابر نظریاتی در سطح تحلیل کلان، گروههای تروریستی از ابتدا به ابزار دست کشورهای قدرتمند در جنگهای نیابتی تبدیل یافته و بمنظور دستیابی به اهداف ژئوپلتیکی در مناطق مختلف دنیا که آسیای مرکزی یکی از این مناطق حساس است، مورد استفاده قرار میگیرند. در این شرایط 2 فرضیه قابل پیگیری است. ابتدا اجلاس c5+1 و حمایت آمریکا از آسیای مرکزی در راستای مقابله با نفوذ داعش تنها یک شوی سیاسی با اهداف خاص تبلیغاتی بوده و بنابر تسلط نسبی چین و روسیه بر منطقه مورد ذکر، همچون دیگر پروژههای کلان تاپی و کاسا هزار جنبه عملیاتی نخواهد یافت و دوم؛ به فرض جدی بودن اراده آمریکا برای تاثیرگذاری، واشنگتن برگ برنده اندکی در آسیاي مرکزی دارد. به عبارت دیگر هم از نظر جغرافیایی و هم از جهت روانشناختی، آمریکا فاصله بسیاري با منطقه داشته و در مقابل اهرم های روسیه و چین در دنیای تحرکات واقعی کاری از پیش نخواهد برد. اهمیت اجلاس с5+1 در شرایط فعلی
دومین نشست مشترک وزرای امور خارجه کشورهای آسیای مرکزی و وزیر امور خارجه آمریکا، هفته گذشته در واشنگتن به انجام رسید. در این نشست، در رابطه با شرایط انجام و پیاده سازی 5 لایحه مصوب در 5 کشور منطقه تصمیماتی اتخاذ شد و آمریکا در دایره این طرح ها، جهت ادامه همکاریهای واشنگتن با کشورهای آسیای مرکزی، مبلغ 15 میلیون دلار به آنان اختصاص داد. دفتر مطبوعاتی وزارت خارجه آمریکا نیز در بیانیهای، لایحه مذکو را در راستای گسترش روابط اقتصادی و مطابقت بخشی با پیشگیری تغییر یابی اقلیم و مقابله با تهدیدات عمومی تروریسم عنوان کرده است.
اما آنچه که بر اهمیت این اجلاس افزود و توجهات را بیش از دور اول آن بخود جلب کرد، مقاله سایت دیپلمات بود. این سایت هفته گذشته مدعی شد که اطلاعاتی در دست دارد که نشان میدهد پس از شکست نسبی داعش در عراق و سوریه و از دست دادن 50 درصد از منابع سرزمینی و انسانی خود، رهبری این گروه دستور به بازگشت پنهانی داعش به کشورهایشان را صادر کرده است. این مسئله هم از تضعیف بیشتر نیروی انسانی در مناطق تحت کنترل «دولت اسلامی» خواهد کاست و هم زمینههای رشد و یافتن سرزمینهای دیگری بمنظور توسعه فعالیت را شامل خواهد شد. آسیای مرکزی بنابر ادعای دیپلمات، یکی از جدی ترین گزینههای بازگشت داعشیان و تصرف سرزمینی از سوی آنان است.
طی روزهای گذشته نیز، در تحلیلهای انجام شده، علت اصلی امید کشورهای منطقه، اشراف اطلاعاتی آمریکا به تحرکات داعش عنوان شده است. در مطلبی که «اصل اف» وزیر خارجه تاجیکستان در همین خصوص عنوان کرده است، آمده، واشنگتن به واسطه سالها مبارزه با تروریسم در خاورمیانه و افغانستان، اکنون تسلط نسبی و مناسبی بر تحرکات گروههای افراطی یافته و بایستی در اقدامی همگرایانه، کشورهای آسیای مرکزی از این امکان و ظرفیت در راستای مقابله با نفوذ تندروها، استفاده لازم را ببرند که گروه c5+1 میتواند در این زمینه، فرصت لازم رامهیا سازد. C5+1 از حرف تا عمل
آنچه که در ذهن مقامات آسیای مرکزی در خصوص بهرهگیری از ظرفیتهای اطلاعاتی آمریکا در مقابله با جریان داعش میرود، از 3 منظر قابل بررسی است. ابتدا فرضیه موازنه مثبت کشورهای آسیای مرکزی در بهرهگیری همزمان از رقابت قدرتهای روسیه و آمریکا در نفوذ و تاثیرگذاری در تحولات منطقه است. از این منظر، هرپنج کشور آسیای مرکزی مشکلاتی شبیه به هم دارند و تقریبا تحولات آنها برسایر کشورهای منطقه بی تاثیر نیست. اگرچه ازلحاظ سطح ونوع مشکلات نیزاختلاف های بین قرقیزستان، قزاقستان ازبکستان ، تاجیکستان و ترکمنستان وجود دارد اما راه حل اساسی را آنان طی سالیان اخیر نه اتکا به یک کدام از قدرتها، بلکه همکاری همزمان با آنان میدانند. اکنون اوضاع بگونهای است که اکثر کشورهای مورد مطالعه، با 3 قدرت روسیه، آمریکا و چین همکاری موازی داشته و از خدمات دهی هرکدام بدون وابستگی مطلق استفاده مینمایند.
دومین فرضیه که در مقابل نظریه اول قرار دارد در سطح تحلیل کلان معتقد است، شکل گیری و سامان دهی به فعالیت گروه های افراطی در بازه زمانی بلند مدت، ساخته و پرداخته غرب بمنظور کسب و بدست گیری اهرم فشاری علیه کشورهای مدعی مقابله با هژمونی آمریکا است. از این منظر، استفاده از این گروه ها میتواند بعنوان ابزاری برای وارد کردن فشار روی رقیبان آمریکا در آسیای مرکزی استفاده شود که در راس آن چین و روسیه قرار دارند. پس بنابراین، واشنگتن نه تنها برنامه ای برای کمک در امر مبارزه با نفوذ احتمالی جریانات تروریستی نداشته، بلکه خود نیز در راهبردی کلان، بدنبال سناریوی جابجایی کانون بحران و کشاندن آن به سمت 2 قدرت برتر منطقه و جهانی است.
فرضیه سوم نیز، با رد ادعاهای هرگونه امکان اثرگذاری آمریکا، شکست پروژههای کلان تاپی و کاسا هزار را شاهدی برای مثال خود آورده و متذکر است، گذشت بیش از ده سال از طرح های انتقال انرژی و بی سرانجامی در انجام آن، نشان میدهد، بنابر سلطه سنتی روسیه و همسایگی چین، مسائل آمریکا در آسیای مرکزی طی سالهای اخیر، تنها به نمایشی سیاسی مبدل شده و در دنیای واقعیت امکانی برای تحقق نخواهد داشت. از این منظر، c5+1 پروژهای تبلیغاتی-سیاسی و با توجه به حساسیت موضوع امنیت، تنها بدنبال فشار دیپلماتیک بر رقبای منطقهای است. البته قابل ذکر است که نه آنکه آمریکا بدنبال پیاده سازی آن نبوده باشد، بلکه بنابر دلایلی که ذکر آن خواهد رفت، امکان و فرصتی در منطقه آسیای مرکزی همچون دهه گذشته نخواهد یافت زیرا در حال حاضر، مثلث اضلاع اثرگذاری بر تحولات آسیای مرکزی، کامل و هرکدام جایگاهی قابل اعتنا را در روندهای جاری بدست آوردهاند. اثرگذاری مثلث چین-روسیه-تندروهای اسلامی بر آینده تحولات منطقه
چنانچه در دهه گذشته، مثلث چین، روسیه و آمریکا بر روند کلان تحولات امنیتی-سیاسی آسیای مرکزی اثرگذار بود، اکنون اضلاع آن به روسیه، چین و گروههای تندرو تبدیل یافته و آمریکا بنابر دلایلی که اشاره خواهد شد، چندان امید و امکانی برای اثرگذاری در تحولات آتی نخواهد داشت. روسیه، مهمترین بازیگر آسیای مرکزی
اولین و مهمترین بازیگر این منطقه بیشکروسیه است که هم شناخت کافی از سرتاسر منطقه دارد و هم با وجود شش میلیون اسلاو که مایل به الحاق دوباره به روسیه هستند، به ویژه در شمال قزاقستان، نفوذ بی مانندي در این منطقه دارد. علاوه برآن، روسیه داراي شبکه لجستیکی (راه ها، راه آهن، لوله گاز و غیره) در این منطقه است که تا حضور چین، دست نخورده باقی میماند. این کشور هنوز در قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان پایگاههاي نظامی دوران شوروي را نگاه داشته است و این پایگاهها داراي اهمیتی اساسی هستند؛ به ویژه در نزدیکی دوشنبه، کولاب که شمار نظامیان روسیه که تا نزدیک به 9 هزار نفر میرسد.
در کنار این موقعیت استراتژیک، یکی از حربههاي روسی، مخفی شدن در پشت سازمانهاست. براي مثال میتوان به سازمان پیمان امنیتی جمعی اشاره کرد که به مرور زمان از سال 2002 مسئولیت نیروهاي مداخله ضربتی و واکنش عملیاتی نیروهاي مشترك را با حضور کشورهای آسیای مرکزی بجز ازبکستان برعهده گرفت. شاید تا زمانی که فتح کریمه در مارس 2014 به وقوع نپیوست، باور موفقیت این حربه روس دشوار بود.
روسیه در زمینههاي اقتصادي هم داراي سازمانهاي بیشماري در این ناحیه است. فراتر از همه اینها، میتوان به پیوستگی اجتماعی روسها به آسیاي مرکزي اشاره کرد این امر موجب میشود نوعی گرایش طبیعی در کشورهاي آسیاي مرکزی به روسیه دیده شود؛ به ویژه کشورهاي قرقیزستان و قزاقستان، کانون حضور روسیه در آسیاي مرکزي هستند. نقش و نفوذ چیندرآسیايمرکزی
نفوذ چین بسیار محدودتر از روسیه است و حضور اقتصادي، لجستیکی و تجاري این کشور را دربرمیگیرد. پیشرفت چین در آسیاي مرکزی به علت مجاورت با این ناحیه همراه با دغدغهها و ابزار مالی و فنی آن است. اما درست برخلاف روسیه، چین با اقلیتی چینی در سراسر آسیاي مرکزی روبروست که بنابه دلایل مختلف در سدههاي پیشین، از این کشور به این سمت کوچانده، متواري یا پناهنده شدهاند و به همین سبب، نفرتی عمیق از این کشور در سراسر آسیاي مرکزی دیده میشود.
اما مهمترین و اصلیترین برگ برنده چین، کنترل شدیدي است که بر یک سوم منطقه ازطریق سینگ کیانگ دارد. سینگ کیانگ مرزي مشترك با قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و افغانستان داشته و این امر موجب میشود چین از راه خطوط حمل ونقل، نوعی شبکه نفوذ لجستیکی در منطقه یافته و از سوي دیگر به سادگی از منابع انرژي و معدنی بهره برداري کند؛ مسئلهاي که به ویژه در قرقیزستان دیده میشود. حضور نرم چین از خلال وجود اقلیت مسلمان هان که فعالان و صنعتگرانی قابلند، در قزاقستان و قرقیزستان، براي بیش از 6 سده تأمین شده است. چین تواناییهاي اقتصادي خود را با ایجاد سازمان همکاريهاي شانگهاي، به بعد دیپلماتیک وارد نمود و این سازمان نوعی پیمان همسایگی خوب، دوستی و همکاري میان چین و روسیه و کشورهاي آسیاي مرکزی البته غیر از ترکمنستان که بیطرف است به وجود آورد. ازسوي دیگر، سازمان همکاريهاي شانگهاي با گسترش فوق العاده منطقهاي و جذب کشورهاي بیطرف، از بعد اقتصادي، نظامی و ضدتروریستی، به روسیه و حتی هند و پاکستان علیه برخی مواضع غربی نیز سوق داده شد. بازیگری جریانات تندرو در تحولات آسیای مرکزی
آسیای مرکزی با توجه به موقعیت جغرافیایی، محیط انسانی و تضاد منافع بازیگران، بسترساز بروز چالشهای امنیتی از سوی گروههای تکفیری است. در حقیقت خطر داعش در آسیای مرکزی، عامل جدیدی است که بر مبنای تهدید گسترش افراط گرایی از افغانستان توسعه مییابد. همچنان که در این کشور نمایندگان گروههای افراطی از کشورهای آسیای مرکزی(به ویژه ازبکستان) گرد هم میآیند و در مرزهای افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی(به ویژه تاجیکستان و ترکمنستان) تجمیع و بسیج گروهکهای تروریستی مرتبط با «القاعده» ادامه دارد. طی سالیان اخیر نیز این شکل کلان تهدید، به همراه اتفاقاتی موردی از قبیل بمب گذاری، درگیرهای چریکی، حمله به افراد صاحب نفوذ منطقه را تا مرز بی ثباتی پیش برده است و بسیاری از تصمیمات مقامات ارشد سیاسی، با درنظرداشت مسئله تهدید تروریسم اتخاذ و روند تحولات آتی به آن گره خورده است. نقش رو به افول آمریکادرآسیاي مرکزی
در مقایسه با چین و روسیه، آمریکا برگ برنده اندکی در آسیاي مرکزی داشته است همچنانکه هم از نظر جغرافیایی و هم از جهت روانشناختی، آمریکا فاصله بسیاري با آسیاي مرکزی دارد. البته این ایراد از سال 2001 با بهرهگیری از جنگ علیه تروریسم و کسب پایگاههای مهم نظامی در کشورهای منطقه تاحدودی مرتفع گردید و توانست علاوه بر ایجاد توازن با چین و روسیه به نوعی نزدیکی نسبی خود با خلیج فارس و شبه جزیره هند را حفظ نماید. اما در دهه حاضر، با توجه به تغییر شرایط امنیتی منطقه، آمریکا ابتدا مجبور به ترک ابکستان و سپس تعطیلی پایگاه خود در ماناس قرقیزستان شد. پس از این تحولات، آمریکا تنها در افغانستان و «کریدور شمالی» وزنه قابل توجهی که توان اثرگذاری بر تحولات امنیتی منطقه را داشت، حفظ نمود. اما کریدور شمال که از خلال آن امکان مداخله آمریکایی در تاجیکستان، ازبکستان و قزاقستان را امکان پذیر میکرد، با بروز بحران اوکراین و مسدود شدن کریدور از سوی روسیه، یه این اهرم آمریکایی خلل اساسی بوجود آورد و تاحدود زیادی دست واشنگتن در تاثیرگذاری امنیتی-نظامی مستقیم بر آسیای مرکزی کوتاه شد. جمع بندی
تشکیل دومین اجلاس c5+1 شامل کشورهای آسیای مرکزی و آمریکا، که در روزهای اخیر بنابر تغییر اعلام مواضع داعش و سرایت آن به کشورهای پیرامونی عراق و سوریه به امکانی برای مقابله با نفوذ احتمالی جریانات تکفیری تعریف شده است، بنابر دلایلی قابلیت پیاده سازی و اجرای طرحهای مقابلهای را نخواهد یافت. از جمله مهمترین دلایل این عدم موفقیت، سابقه منفی پروژهای واشنگن با کشورهای آسیای مرکزی در حوزه اقتصادی در طرحهای تاپی و کاسا هزار است. این پروژهها که مدد رسانههای منطقه با بزرگنمایی تبلیغ و تهییج شد، در واقع هیچگاه به مرحله اجرا نه تنها رسید، بلکه در آینده نیز با توجه به اوضاع و احوال امنیتی، امیدی برای اجرا نخواهد داشت اما شوی مناسبی برای بازیگری غرب در روند رویدادهای حتی غیرنظامی نیز محسوب گردید. در مورد اجلاس و تشکیل گروه اخیر نیز، در تحلیل کلان، همین وضعیت حکمفرما خواهد بود. روسیه و چین در شرایط فعلی با توجه به کسب قدرت بیشتر، نه تنها در منطقه بلکه در سطح بینالمللی نیز از هژمونی منطقهای به اپوزیسیونی جهانی تبدیل یافته و کمتر اجازه خودنمایی رقیب در همسایگی خود را خواهند داد.
از سوی دیگر، اگرچه آمریکا حربههایی در این منطقه دارد، اما برگ برنده حضور و نفوذ این کشور در منطقه آسیاي مرکزی با توجه به از دست دادن پایگاههای نظامی، و تغییر مواضع روسیه، بسیار اندك و شکننده است و با توجه به هزینههاي حفظ این نفوذ، آمریکا به تدریج از ایفاي نقش در این منطقه کناره گیري میکند اما همچنان در رسانه و دیپلماسی، صدای همکاری و تاثیرگذاری در روند تحولات جاری و آتی با آسیای مرکزی بلند است.