رصد روندهای جاری و پیشبینی تحولات آینده، خطر فوری و فراگیر داعش برای منطقه آسیای مرکزی را رد میکند اما بروز چالشهای امنیتی فعلا خفته در منطقه، میتواند دامنه و عمق خطر نفوذ جریان افراط را دو چندان کند. از این رو، پیش بینی میشود داعش در گام اول، بدنبال جذب، سازماندهی و یافتن جاپایی برای تحریک همان چالشهای بالقوه خواهد بود و انتقال بخشی از نیروهای افراط حاضر در نقاط بحرانی مانند افغانستان، پاکستان عراق و سوریه، به مناطق شمال، شمال شرق و شمال غرب افغانستان در این راستا قابل ارزیابی است.
ایران شرقی/ سید محمد علوی زده
شکنندگی اوضاع امنیتی در آسیای مرکزی که نمودهای آن در مقایسه با میزان مشابه در سالهای گذشته، روندی افزایشی را نشان میدهد، هر روز بر انگارههای اثبات فرضیه «کانون آینده بحران جهانی» که در مورد کشورهای منطقه مورد مطالعه آسیای مرکزی عنوان میگردد، میافزاید. این منطقه که به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک، مجاورت با کانونهای فعلی بحران، وجود برخی چالشها و اختلافات قومی، ذخائر انرژی و ترانزیت آن به بازارهای مصرف، همواره مورد توجه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای قرار داشته است؛ طی سالهای اخیر بنابر دلایلی که ذکر آن به مختصر خواهد رفت، به یکی از مراکز توجه جریان موسوم به داعش بنابر حضور در نقشه کلان خراسان بزرگ نیز تبدیل یافته است. البته، علاوه بر این دلیل، ظرفیتهای ایجابی خود منطقه برای ظهور و نقش آفرینی جریانات تکفیری نیز از جمله عواملی دانسته میگردد که بر پیچیدگیهای تحلیل روندها میافزاید. در این میان و بدون قضاوت در مورد راستی آزمایی تبلیغی یا واقعی بودن جریان داعش، واکنش جمهوری اسلامی ایران با توجه به مجاورت جغرافیایی و اشتراکات فرهنگی و دینی؛ بنابر تاثیرپذیری تحولات امنیتی بر مناطق همجوار، جدی و قابل تامل است. دستگاه سیاست خارجی کشورمان طی دههای گذشته و سالهای پیش، آنطور که میبایست، با برنامه مدون به پیش نرفته و اکنون به جایگاهی حاشیهای در این منطقه ژئوپلیتیک جهانی دست یافته است، موضوعی که میتواند در صورت ادامه سیاست انفعالی، به نقطهای آسیب پذیر در آینده مباحث کلان امنیتی منطقه تبدیل یابد.
واقعیت یا تبلیغ؟
تهدید افراطگرایی در میان کشورهای آسیای مرکزی، برای مدتهای زیادی در محافل تئوری و عملی، موضوع بحث در میان جامعه تحلیلگر، به ویژه پس از حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان بود. اما در سالهای اخیر، همزمان با خروج نیروهای ائتلاف از این منطقه (تعطیلی پایگاهای نظامی ترمذ و خان آباد در ازبکستان و ماناس قرقیزستان) و رشد و قدرتگیری تکفیریها در مناطق مجاور (افغانستان، پاکستان، سوریه و عراق) مسئله تهدید افراطگرایی وارد فاز جدیدی از مباحث خود در منطقه شده است.
هدف این بخش نیز ارزیابی تهدید ستیزهجویان تکفیری در منطقه آسیای مرکزی با اشاره خاص به داعش است. اما پیش از پرداختن به این فرضیه و برای آشنایی خواننده محترم با چیستی و واقعیت مسئله حضور داعش در آسیای مرکزی، به 2 نظریه متضاد و البته قابل تامل خواهیم پرداخت.
نظریه اول که به تبلیغی بودن جریان داعش در آسیای مرکزی معتقد است، با دیده تردید به قضایای موجود مینگرد. سوال اصلی قائلین به این نظریه در اینجاست که چطور میشود گروهی که تا 4 سال قبل اسمی از آن نبوده ناگهان از شاخ آفریقا تا آسیای مرکزی تا اندونزی و مالزی اکثر حوادث امنیتی را تحت الشعاع خود قرار دهد؟ به واقع آیا کشورهایی که اکنون در معرض اتهام نفوذ داعش هستند، پیش از این کشورهایی با ثبات حداکثری و آرام بودهاند؟ آیا واقعا یک گروه در این مدت کوتاه توانسته این همه فضای موجود را به نفع خود تغییر داده که ما بتوانیم به داعش در این نقطه از جهان یا در آن نقطه از جهان اشاره کنیم؟ این خود سوال بزرگی است.
به اعتقاد قائلین به این نظریه، مطالعه تئوری و واقعیات روابط بین الملل ثابت میکند که در هر نقطهای از جهان اتفاقات و جریاناتی وجود دارد که اینها مانند شاخههای مختلف، به دلایلی، به هم متصل شده و از ظرفیتهای همدیگر استفاده میکنند. به عنوان مثال در شمال آفریقا کشوری به نام لیبی ناگهان به جهت مداخله کشورهای خارجی و ناتو از هم پاشیده و خلا جریان حاکمه قدرت بوجود میآید و در این شرایط، گروههای افراطی شکل میگیرد که خود را بعد از مدتی به جریاناتی منتسب میکنند، به عنوان مثال ادعا میکنند با داعش بیعت کردهاند اما در واقع داعش آنها را عضوگیری نکرده بلکه در یک جریان منطقی آنها میخواهند از ظرفیتهای همدیگر استفاده کنند.
باتوجه به همین نکته، حضور داعش در آسیای مرکزی به این معنا نیست که داعش حرکتی کرده و در آسیای مرکزی عضوگیری کرده بلکه در آسیای مرکزی وضعیت، شرایط، امکانات و مشکلاتی وجود دارد که آنها از ظرفیتهای موجود خودشان را به همدیگر معرفی میکنند.
به اعتقاد این عده از نظریه پردازان، واقعیت مطلب این است که در آسیای مرکزی ما با پدیدهای به نام اسلام گرایی بعد از فروپاشی شوروی به صورت واقعی مواجه هستیم که اکنون میخواهد با توجه به عدم دسترسی به خواستههای خود از ظرفیت داعش استفاده کند. پس داعش به آسیای مرکزی نرفته تا یک حرکت و یک جریان برای خودش درست کند. این جریانات وجود دارند و چون به این جریانات رسیدگی نمیشود و رویکرد غلطی با آنها وجود دارد، آنها خود را به داعش متصل میکنند.
دیدگاه دوم که استناداتی به مراتب قوی تر از نگاه اول به موضوع دارد، میگوید: روندهایی مانند شیوههای اقتدارگرایانه حکمرانی، رشد معنادار تحرکات تروریستی و افراطی در بستر آموزشهای سلفی گری، موقعیت ژئوپلتیکی آسیای مرکزی در کنار حضور چند هزار نفری تندروهای منطقه در سوریه، دارا بودن منابع غنی نفت و گاز، عدم آگاهی لازم مردم از اسلام واقعی و محدود کردن اسلام به علمای دولتی و چندین و چند نشانه دیگر، همگی علاوه بر اینکه نمونه عراق و سوریه پیش از داعش را در ذهن متجلی میکند، نشان میدهد این منطقه به جهت دارا بودن تمامی شرایط نفوذ جریان افراط، از سالها پیش تحت تصرف فکری این پدیده قرار گرفته و امروزه خطر داعش به مهمترین دغدغه امنیتی تبدیل یافته است.
این دسته برای اثبات ادعای خود همچنین به استناداتی در خصوص فعال شدگی جریان داعش به معنای واقعی و نه خیالی آن در آسیای مرکزی اشاره میکنند که مهمترین دلایل آنها بدین قرار است:
- اعلام بیعت با خلیفه خودخوانده، برافراشته شدن پرچمهای سیاه در مناطق مختلف، تبلیغات گسترده در حوزههای میدانی و شبکههای اجتماعی و توزیع نشریات
- ابراز نگرانی گسترده مقامات سیاسی و امنیتی کشورهای مختلف از جمله روسای جمهور 5 کشور آسیای مرکزی و افغانستان، وزرای خارجه و مقامات ارشد سیاسی امنیتی روسیه، چین و ...
- دستگیری دهها نفر از عناصر مرتبط با موضوع تبلیغ تفکرات تکفیری، ماموران جذب و اعزام نیروی نظامی برای داعش، روند رو به رشد عملیاتهای انتحاری و نظامی در شمال افغانستان
- بسترهای ایدئولوژیک مناسب به دلیل فعالیت گسترده نهادها و موسسات وابسته به سلفیت تحت حمایت مالی کشورهای عربی عمدتا عربستان، قطر، امارت و کویت
- به حاشیه رفتن نیروهای معتدل دینی تحت تاثیر اقدامات دین ستیزانه کشورهای منطقه.
به اعتقاد این دسته از نظریه پردازان، رصد روندهای جاری و پیشبینی تحولات آینده، خطر فوری و فراگیر داعش برای منطقه آسیای مرکزی را رد میکند اما بروز چالشهای امنیتی فعلا خفته در منطقه، میتواند دامنه و عمق خطر نفوذ جریان افراط را دو چندان کند. از این رو، پیش بینی میشود داعش در گام اول، بدنبال جذب، سازماندهی و یافتن جاپایی برای تحریک همان چالشهای بالقوه خواهد بود و انتقال بخشی از نیروهای افراط حاضر در نقاط بحرانی مانند افغانستان، پاکستان عراق و سوریه، به مناطق شمال، شمال شرق و شمال غرب افغانستان در این راستا قابل ارزیابی است.
تشریح مهمترین تهدیدات داعش در کشورهای 5 گانه آسیای مرکزی
جدای از فرضیه تبلیغی و یا حقیقی بودن موضوع افراط و جریان خاص داعش در آسیای مرکزی، بنابر اطلاعات موثق، مسئله نفوذ و قدرتیابی تروریستها در منطقه آسیای مرکزی و کشورهای همجوار 5 کشور این سرزمین، حکایت از حرکتی خزنده و نگران کننده نسبت به افزایش تهدیدات امنیتی دارد که در این بخش سعی خواهد شد به اختصار مهمترین دلایل این نگرانیها، ذکر گردد. ترکمنستان:
موضوع داعش و ترکمنستان را شاید بتوان در مسائل مرزی خلاصه کرد. منطقه مرزی مشترک این دو کشور در چند سال گذشته نسبتا ساکن بوده، اما از سال 2014 همه چیز تغییر کرد. طی 3 سال اخیر، درگیری بین نگهبانان مرزی ترکمن و بازیگران محلی افغانستان، طالبان و غیر طالبان به طور یکسان، بالا گرفت. افغانها ادعا کردند که اتباع ترکمن زمینهای آنها را به سرقت بردهاند. نگهبانان مرزی ترکمن نیز ادعا میکنند آنها فقط از مرزهای خود حفاظت کردهاند. چندین مرگ و میر، درگیریهای متعدد، و اکنون برنامه کلان نفوذ و اثرگذاری داعش افغانستان بر تاسیسات انرژی مناطق جنوبی ترکمنستان، که با شواهدی نیز همراه است، بر دامنه نگرانیها افزوده است. این در حالیست که تحرکات شبه نظامیان مستقر در این مناطق و وقوع درگیریهای محدود میان مرزبانان ترکمن و این گروهها، با وجود تاکیدات طالبان بر عدم خروج از سرزمین هد، زمینه جلب توجه ناظران و گمانه زنیهای تحلیل گران را نسبت به اهداف داعش فراهم کرده است. تاجیکستان:
بنابر اطلاعات موجود، یک جبهه جدید علیه شبهنظامیان اسلامگرای داعش در امتداد مرز تاجیکستان-افغانستان تشکیل شده است جایی که در آن گروههای متعدد ستیزهجویان آسیای مرکزی به همراه طالبان پاکستان و افغانستان، به نیروهای داعش پیوستهاند تا رژیمهای به اصطلاح سکولار جمهوریهای شوروی سابق را به چالش بکشند. با توجه به گزارشهای افسران ارشد نظامی و اطلاعاتی تاجیک، هزاران نفر از این مبارزان مناطق زیادی از شمال افغانستان را در دست دارند که این امر چشم انداز گسترش شبهنظامی گری اسلامی در کشورهای آسیبپذیر که تا کنون در امان بودهاند، افزایش میدهد.
در کنار این مسئله، سایر ستیزهجویان آسیای مرکزی در «بدخشان» استان شمالی افغانستان، منطقه کوهستانی مجاور به تاجیکستان در شمال، و مجاور به پاکستان در جنوب و چین در شرق متمرکز شدهاند (یک میدان بالقوه برای انجام حملات مرزی متعدد). در میان این گروهها نیز «جنبش اسلامی ازبکستان» متشکل از شبهنظامیانی از طیف وسیعی از گروههای ترک زبان، قصد ایجاد خلافت از ترکیه تا استان سین کیانگ چین که ایغورهای مسلمان ترک در آنجا ساکن هستند را دارند. در همین حال، مقامات تاجیک میگویند گروههای دیگری مانند، «جندالله» در ازبکستان؛ «جماعت انصار الله» در تاجیکستان و «جنبش اسلامی ترکستان شرقی» که متشکل از اویغورها هستند خود در سیطره نفوذ داعش قرار داشته و خطرات بالقوهای برای تاجیکستان محسوب میگردند.
همچنین، شوک عظیم برای دولت تاجیکستان، پناهنده شدن سرهنگ «گلمراد کلیموف» به داعش در سال گذشته بود. فرمانده مشهور نیروهای ویژه پلیس، وی در ماه آوریل 2015 ناپدید شد و در ویدیویی منتشر شده در اواخر ماه می این سال گفت که وی در حال حاضر در سوریه است. وی رهبری تاجیک را محکوم کرد و به رئيس جمهور تاجیکستان، امامعلی رحمان گفت: ما برای کشتن شما خواهیم آمد، انشاالله. مقامات تاجیک و غربی نگران هستند که وی اطلاعاتی در مورد برنامههای دفاعی دولت تاجیکستان ، برنامههای چین و روسیه برای حمایت از دولتهای آسیای مرکزی و روشهای آموزشی استفاده شده توسط نیروهای امنیتی تاجیکستان را در اختیار داشته باشد. ازبکستان:
تعداد زیادی از گزارشات خبری اخیر در ازبکستان، تحرکات نسبت داده شده به گروه موسوم به «داعش»، را منعکس کردهاند. طی ماههای اخیر نیز گزارش شده است که دهها تن از افراد به ظن داشتن ارتباط با این گروه تروریستی دستگیر شدهاند و گفته میشود برخی نیروهای امنیتی به دلیل نگرانی در مورد ناآرامیهای احتمالی به حالت آماده باش هستند. در میان همه این سر و صداها، اطلاعات کمی در مورد حضور داعش در ازبکستان و اینکه آیا ادعاهای نیمه رسمی در مورد اقدامات ضد تروریستی میتواند واقعیت داشته باشد، وجود دارد اما انتشار تصاویری از احتزاز پرچم داعش در تاشکند و حضور تایید شده 550 ازبک در درگیرهای عراق و سوریه، فرضیاتی را در ذهن متبادر میکند.
همچنین بیعت کردن سران جنبش اسلامی ازبکستان در سال 2015 با خلیفه داعش و الهام پذیری این گروه از راهبرد داعش در غصب قدرت در قسمتهایی از غرب عراق و شرق سوریه و حمایت فکری و تاکتیکی از سوی داعش به این گروهها نشانه و سیگنالهایی برای خطر داعش در ازبکستان نیز هست. قرقیزستان:
کارشناسان بر این باورند که قرقیزستان مکانی مناسب برای فعالیت داعش و گروههای افراط گرا میباشد. این گروهها به جوانان آسیای مرکزی آموزش میدهند تا در بازگشت به وطن خود بتوانند اهداف و ایدههای افراط گرایی را تبلیغ نمایند.
وخامت اوضاع اقتصادی و اجتماعی در جمهوریهای آسیای مرکزی و خصوصا قرقیزستان یکی از مهمترین عوامل جذب جوانان درگروههای افراط گرا و تروریست است زیرا جذب این اتباع بیشتر در مناطق فقیر نشین قرقیزستان و در جنوب این کشور صورت میگیرد. و دولت نیز قادر به کنترل نهادهای مذهبی نیست. در حال حاضر 538 مسجد غیر قانونی در قرقیزستان وجود دارد که همه آانها فعالند و جمعیت فقیر نشین مناطق جنوب طعمه مناسب برای فعالیت داعشیها هستند تا از طریق آنها ایده خود را گسترش دهند.
به غیر از این منطقه «وادی فرغانه» پر جمعیتترین منطقه، شامل 3 استان قرقیزستان، یک استان ازبکستان و یک استان سغد در شمال تاجیکستان می شود. دره بسیار بزرگی که از زمان شوروی به وجود آمد و حالا به مرکزی برای اسلام گرایی به ویژه اسلام گرایی تندرو تبدیل شده است. یعنی گروههای افراطی به دلیل فقر و مشکلات حاکم در کشورهای آسیای مرکزی و از طرف دیگر سرکوب آزادیهای فردی و اجتماعی توانستند در این منطقه گسترش یابند و داعش در این منطقه فعالیت ویژهای را صورت داده است.
در کنار آن، بایستی به یکسری اقدامات میدانی داعش در این کشور نیز اشاره کرد. سال گذشته کمیته امنیت ملی در اقدامی سخت، ساختمانی را در بیشکک به آتش بست و مدعی شد که ساکنان آن از اعضای داعشی بودند که با انتشار تصاویر گسترده، خواهان همراهی مردم برای ایجاد خلاف در قرقیزستان شده بودند. قزاقستان:
قزاقستان از لحاظ مشکلات سرایت رادیکالیسم مذهبی، بنابر دوری از کانون فعلی بحران منطقه یعنی افغانستان از وضعیت به نسبت بهتری برخوردار است. اما با اینحال، در قزاقستان جنوبی نفوذ نهادهای اسلامی در زندگی جامعه معمولاً زیاد است. جریانات احیایی اسلام در این منطقه با بروز اشکال رادیکال آن همراه بودهاند. در سالهای اخیر نیز در قزاقستان غربی نیز وضعیت سختی به وجود آمده است. اکتشافات صنعتی ذخایر نفتی در این منطقه موجب این شد که در اینجا محل تجمع گروههای مختلف به خصوص مهاجران گردد. در این محیط سخت همواره پتانسیل برای تشدید نفوذ گروههای اسلامی رادیکال وجود دارد و حوادث خونین «ژان اوزن» در سال 2011 و اتفاقات اخیر «آکتوبه»، نشانی بر این مدعاست.
آینده بحران و فرضیههای محتمل
اشاره به سناریوهای آینده در مناطق بحرانی با وجود سخت بودن پیشبینی تحولات نظام بینالملل آنهم در برههای از زمان که از آن بعنوان «دهه معمای امنیتی» یاد میشود، چندان موضوع آسانی نیست اما با توجه به مسائلی که در بخش تشریح فعالیتهای بروز یافته جریان افراط طی 4 سال اخیر در آسیای مرکزی بدان اشاراتی شد. فرضیاتی را میتوان در خصوص آینده تحولات مطرح کرد. فرضیه اول
علیرغم تاکیدات برخی کارشناسان که فضای عمومی آسیای مرکزی بگونهای پیش میرود که اگر گروهی جرقه اولیه را زده و در مخالفت با دولت اقدامی عملی را انجام دهند، این حرکت با استقبال مردمی مواجه شده و جریاناتی اثرگذار از آن حمایت خواهند کرد؛ رویدادهای اخیر نشان میدهد، مردم کشورهای نام برده همچنان از وقوع هرگونه ناامنی حتی در صورتی که مخالفت با دولت را نشانه رفته باشد، ترس و واهمه داشته و به سادگی خود را همراه با تحرکات نخواهند دید پس بنابراین، خطر درگیری با ارتشهای منطقه با عقبه جمعیتی بالا، منطقه را تهدید نمیکند اما احتمال بروز چالشهای امنیتی گذرا و سرکوب پذیر، متصور است. فرضیه دوم
سناریوی دومی که بازهم میتوان در رصد حوادث چند ماهه اخیر گذشته بدان دست یافت؛ عدم حمایت غرب و شرق از هرگونه بی ثباتی در آسیای مرکزی است. این سناریو که البته طرفداران کمی در میان تحلیلگران مسائل سیاسی دارد، میگوید که جریان غرب و شرق به مرکزیت آمریکا و روسیه منافع خود را در ثبات فعلی و ادامه کار حاکمیتهای اقتدارگرای منطقه میدانند و از هرگونه تحرک خشونت آمیز تبری میجویند. فرضیه سوم
فرضیه سوم که بنابر شواهد سالهای اخیر، استنادات بیشتری برای اثبات دارد، معتقد است، آمریکا و روسیه هرکدام بازی خود را در منطقه دنبال میکنند که بخش مهمی از این نگاه منفعت طلبانه، در بی ثباتی و بحران آفرینی مدیریت شده، تامین خواهد گردید. بنابراین نظر، کشورهای قدرتمند، خواهان حداقلی از بی ثباتی و ناامنی در کشورهای منطقه بوده اما تاکنون به شخص مورد وصول و یا جریان قابل اعتمادی دست نیافتهاند، پس بنابراین از حوادث اخیر حمایتی هم صورت نگرفت. فرضیه چهارم
فرضیه دیگری که بدنبال حوادث اخیر مطرح است، شکست تحرکاتی جزیره گونه در مخالفت و مواجهه با دولتهای منطقه میباشد. حوادث امنیتی آسیای مرکزی نشان میدهد ظرفیتهای ایجابی در ظهور و بروز جریانات افراطگرایی تنها در صورت بازی دادن عوامل جغرافیایی، همراه کردن شرایط انسانی و بهرهگیری از بازیگران خارجی میسر خواهد شد، پیش نیازهایی که حوادث امنیتی اخیرفاقد آن بود. فرضیه پنجم
فرضیه پنجم معتقد است، در صورتی که جریانات مخالف تندرو، از عقبه لازم لجستیکی برخوردار نباشند و همانند آنچه که این روزها در افغانستان و پاکستان و یا عراق و سوریه میگذرد، (یک نوع ارتباط کانالیزه شده و مستمر) عمل نکنند، با توجه به اشراف نسبی اطلاعاتی که دولتهای این منطقه در برخورد با این ماجراها از خود نشان دادند با شکست مواجه خواهند شد. به عبارتی حاکمیت آسیای مرکزی امکان مقابله با تحرکاتی که در داخل مرزها بگونهای مستقل و بدون پشتوانه شکل بگیرد را داراست و توان عملیاتی بالایی نیز کسب و تجربه کرده است.
درنهایت نیز میتوان اینگونه گفت جریان افراط در صورت انجام عملیاتهای کور و بدون پشتوانه و همچنین عدم استفاده از موقعیت مناسب جغرافیایی و نبود شرایط آمادگی ذهنی مردم، نخواهد توانست به موفقیتهایی در بی ثبات سازی نائل آید. همچنین که حمایت یا عدم حمایت خارجی نیز تاثیر بسیاری در پیشبرد اهداف خواهد داشت و در صورت تکرار اشتباه، حاکمیتهای حاضر با توجه به تثبیت و بدست گیری نسبی اوضاع امنیتی در زمان حاضر، فرصتی مناسب برای قدرتنمایی خواهند یافت.
واکنش منفعلانه ایران به تحولات امنیتی آسیای مرکزی
جمهوری اسلامی ایران علیرغمی که در اظهار نظرات رسمی به سیاست محکوم کردن حوادث و رویدادهای به وقوع پیوسته پرداخته است، اما در عمق و سطح تحلیل کلان، موضعی انفعالی و کاملا حاشیهای را سرلوحه اتفاقات کلان پیرامون کشورهای شمال شرقی خود اتخاذ نموده است. علت این نوع نگاه ایران نیز به رویکردهای کلان ایران به آسیای مرکزی و به طبع حوادث و جریانات امنیتی این کشورها مربوط میگردد نگاهی که همراه در این منطقه نامشخص، غیربرنامه ریزی شده و اورژانسی بوده است.
چرایی نپرداختن ایران به هارتلند جهان که اکنون پس از گذشت ده ها سال از طرح آن، همچنان این نظریه جایگاه خود را حفظ کرده است، موضوعی گسترده و وسیع است که امکان پرداختن به ابعاد مختلف آن در این یادداشت وجود ندارد، ولی به مصداق شعری از مولانا که میگوید: (آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید) حداقل انتظارهایی از کاربرد قدرت نرم در منطقه خصوصا در آسیای مرکزی که موضوع هم زبانی و فرهنگ غنی مشترک نیز در این کشور مطرح است، دور از انتظار نبوده و نیست.
حقیقت این است که طی یکدهه اخیر هرچند با اتخاذ رویکرد «نگاه به شرق» به عنوان محور سیاست خارجی ایران در دولت آقای احمدینژاد انتظار میرفت که توجه به منطقه آسیای مرکزی نیز افزایش یافته و پیوندها میان ایران و این منطقه تحکیم و تثبیت شود، آنچه در عمل رخ داد، عکس این روند بود و منطقه آسیای مرکزی طی یک دهه اخیر هیچگاه از وزن و اهمیت لازم در سیاست خارجی ایران برخودار نشد. بخش مهمی از این مسئله ناشی از آن بود که در چارچوب سیاست نگاه به شرق، توجه دولت قبلی به ویژه در سالهای ابتدایی – بیشتر به کشورهای منطقه آمریکای لاتین معطوف شد. در مورد آسیای مرکزی و به طور کلی حوزه همسایگان شمالی نیز به سبب برقراری رابطهای ویژه میان ایران و روسیه (در اثر فاصله گرفتن روزافزون ایران از غرب) میتوان گفت که اولویتهای ایران با در نظر گرفتن ملاحظات روسیه تدوین میشد.
البته وضع تحریمها علیه ایران از سوی غرب فضای مانور و عمل ایران را در منطقه آسیای مرکزی نیز محدود ساخته است. در دولت 4 ساله آقای روحانی نیز به همین بهانه، بیش از گذشته منطقه آسیای مرکزی علیرغم برخی شعارها و امیدواریها که در اوایل مطرح شد، مورد غفلت و بی توجهی قرار گرفت و کار به جایی رسید که حدود یکسال ایران از داشتن سفیر در تاجیکستان محروم بود.
به این ترتیب و با عنایت به این موارد، میتوان این نتیجه گیری کلی را مطرح کرد که طی بیش از دو دهه اخیر، با وجود تغییر و تحول در ساختار دولتها در جمهوری اسلامی ایران و تغییر در گفتمانها و رویکردهای غالب در عرصه سیاست خارجی، در مقاطع زمانی مختلف منطقه آسیای مرکزی یا اصولاً در زمره اولویتهای سیاست خارجی کشور قرار نداشته، یا سیاستگذاریهای کلان در رابطه با این منطقه به طور صحیح پیگیری نشده و یا ناصحیح بودن ماهیت خود سیاستها و رویکردهای طرح ریزی شده در قبال منطقه، زمینه شکست آنها را فراهم کرده است. موضوعی که اکنون در قبال چرایی سکوت در برابر تحرکات اخیر امنیتی و حوادثی که میتواند آینده امنیت منطقه را تحت تاثیر قرار دهد. تاحدودی آنرا درک کرد.