پدیده طالبان را نمیتوان بدون دگردیسیهایی که در دو سه قرن اخیر در مذهب حنفی به وجود آمده است، تحلیل کرد. ظهور طحاویه در آسیای مرکزی و تشکیل جمعیت علمای اسلام در دیوبند هند در کنار مسائلی چون استعمار و تهاجم شوروی به افغانستان، جغرافیای فرهنگی و مذهبی ایجاد کرد که بستر فرهنگی ظهور طالبان گردید. با این وجود باید طالبان را جنبشی با رنگ و لعاب مذهبی ـ قومی دانست که در شکلگیری آن بازیهای استراتژیک در منطقه نقش جدی و اساسی داشت. تحلیل این جنبش به دلیل این که مانیفستی ندارد و فقط سالی یک یا دوبار پیامی از سوی رهبر آن منتشر میشود، مشکل است اما در مجموع طالبان پدیدهای عملگرا است تا این که اسیر یک ایدئولوژی باشد. هر چند این گروه در دوران حکومت و در زمان حاضر میخواهد نیروهای خود را با توجیه ایدئولوژیک در صحنه نگه دارد، اما ماهیت آن بیشتر بر عملگرایی و احترام به ارزشهای قبیلهای استوار است.
ایران شرقی/
پس از اینکه گروه طالبان در طول دو دهه گذشته و با حامیان پیدا و پنهانی که دارد، بار دیگر جایگاه خود در عرصه معادلات قدرت را تثبیت کرد، اکنون در آستانه گذار از شبهنظامیگری به حضور در ساختار سیاسی قدرت و مسئولیتپذیری اجتماعی قرار دارد. این گذار در عین حالی که خوشبینی و امید را برای پایان جنگهای افغانستان به وجود آورده، بیم و هراس فراوانی را نیز در پی داشته است؛ هراس از نوع قرائت و روایت طالبان از شریعت و اسلام و چگونگی ساختار نظام آینده سیاسی و دینی این کشور. سئواات مهمی درباره قرائت طالبان از اسلام و همچنین مبانی فکری این گروه مطرح است که میتوان با درک آنها، الگوی رفتاری و فکری طالبان را دوران پیش رو پیشبینی کرد. موسسه مطالعات آسیای مرکزی و افغانستان برای این منظور گفتوگویی با علی امیری، پژوهشگر و استاد دانشگاه در کابل انجام داده است که به شرح زیر است.
سئوال: خاستگاه ایدئولوژیک طالبان به کدام یک از مکاتب فکری اسلامی باز میگردد؟ مکتب بخارا، مکتب دیوبندی، یا مکاتب دیگر؟ مشخصات بارز این مکتب فکری را بیان فرمایید.
امیری: نظر من این است که اگر به طالبان به عنوان یک قشر سیاسی بنگریم، ابعاد قبیلهای، منطقهای و استراتژیک این گروه نسبت به بعد ایدئولوژیک آن بیشتر است. طالبان بیشتر یک جنبش با رنگ و لعاب مذهبی ـ قبیلهای است و خاستگاه قبیلهای و قومی این گروه مهم است. از سوی دیگر، در شکلگیری طالبان بیشتر بازیهای مهم استراتژیک در منطقه نقش جدی و اساسی دارد.
ولی طبعا پدیده مذهبی طالبان، و جنبشهای مذهبی امثال آن را نمیتوان بدون دگردیسیهایی که در دو سه قرن اخیر در مذهب حنفی به وجود آمده، تحلیل کرد. به طور کل در مذهب حنفی، زمانی مکتب سمرقند وجود داشت که از دورههای قدیم و بعدها تا قرن 7 در بلخ رشد کرد. در این مکتب، حنفیها با معتزلیها یک جریان واحد را شکل میدادند. بعدها در دوران اخیر یک نوع اهل حدیث حنفی در هند شکل گرفت، که شاخههای مختلفی پیدا کرد. این جریان اهلالحدیثی به خصوص در آسیای مرکزی، حتی در دوران اتحاد جماهیر شوروی تأثیر گذاشت و به عنوان مثال، برخی از علمای تاجیک که در هند درس خوانده بودند، به نحوی اسلام رادیکال را ترویج کردند و جریانهای اسلامی آسیای مرکزی هم تحت تأثیر آن قرار گرفتند. در این بین، اتفاقی که در آسیای مرکزی افتاد، این بود که عقیدهای به نام طحاویه ظهور کرد که مرحله بعدی ماتریدیه بود. ماتریدیه یک جنبش معتدل بود و از قرن سه به این طرف در آسیای مرکزی حاکم بود، اما در مقابل آن، طحاویه رشد کرد و اندیشههای آن به سیستم درسی رسمی مبدل شد. عقاید طحاویه یک قرائت افراطی بود که بین مکاتب سمرقند و شبه قاره هند پیوند میزد. اخیرا من دیدم که این عقیده به طرز فکر رسمی نیز مبدل شده است، حتی در شرعیات (دروس دینی) افغانستان هم عقاید طحاویه تدریس میشود که یک روایت فوقالعاده خشن افراطی و ستیزهجو است.
وقتی ظهور طحاویه در آسیای مرکزی و بعد تشکیل جمعیت علمای اسلام در دیوبند در شمال دهلی را با مسائلی چون استعمار، تهاجم شوروی به افغانستان و... در نظر بگیریم، یک جغرافیای فرهنگی و مذهبی ایجاد میشود که به نظر من میتواند بستر فرهنگی ظهور طالبان باشد، ولی باز هم تأکید من این است که طالبان را نمیتوان به صورت یک پدیده فرهنگی و فکری تحلیل کرد. اساسا طالبان یک جنبش بیکتاب و بیفرهنگ است و تاکنون هیچگونه متن مکتوبی که مانیفیست این گروه باشد، به دست نرسیده است؛ فقط سالی یکی دو بار رهبران طالبان پیامی را صادر میکنند، اما کتاب یا آثار فکری از این گروه وجود ندارد. طالبان بیشتر به سنتهای قبیلهای و حمایتهایی که از بیرون جذب میشود، متکی است.
سئوال: در زمان برپایی امارت اسلامی چطور؟ آیا در آن زمان بعد سیاسی و قومی گروه برجسته بود؟
امیری: طالبان ناگزیر نمیخواهد که روپوش ایدئولوژیک خود را یکسره کنار بگذارد، زیرا ایدئولوژی برای توجیه یک نظام، نیاز است. طالبان شریعت را به ایدئولوژی تبدیل کرده و از آن برای مقاصد سیاسی خود استفاده میکند. ولی به نظر من در زمان طالبان هم دستورکار قومی و یا به عبارتی هژمونی قومی، بخش اصلی استراتژی این گروه را تشکیل میداد. بعدها که طالبان به یک گروه اپوزیسیون مسلح نیز مبدل شد، باز هم بیشتر بر مسائل قومی و حتی به قول خود «عنعنات قومی» تأکید نموده است. من دوستان زیادی دارم که اسیر طالبان شده و این گروه را از نزدیک دیدهاند؛ شریعت محور اصلی رویکردهای طالبان نیست. به این خاطر، به نظر من، بیشتر کارآمدی برای طالبان مهم است و این گروه به هر ترتیبی تلاش میکند بیشترین میزان خشونت را در جامعه تزریق کند، رعب و وحشت ایجاد نماید و ابزارهای جدیدتری را برای دریافت مالیات به اختیار گیرد. تقریبا هیچ محصولی در قلمرو طالبان نیست که اکنون از آن مالیات یا به قول خود آنها «عشر» (مالیات مذهبی) گرفته نشود.
بر این اساس، به باور من طالبان بیشتر پدیدهای عملگرا است تا این که اسیر یک ایدئولوژی باشد. طبعا این گروه در دوران حکومت خود ایدئولوژی داشته و اکنون هم میخواهد نیروهای خود را با توجیه ایدئولوژیک در صحنه نگه دارد، اما ماهیت آن بیشتر بر عملگرایی و احترام به ارزشهای قبیلهای استوار است.
سئوال: طالبان از برپایی یک نظام اسلامی و یا آنچه اخیرا مطرح میکنند، یک نظام کاملا اسلامی سخن میزنند. چه گمانهزنی میتوان درباره این نظام داشت؟ شاخصهای نظام اسلامی یا کاملا اسلامی بر اساس عقاید این گروه چیست؟
امیری: نظام اسلامی یا کاملا اسلامی یک چیز مبهم است. این که طالبان بر امارت اسلامی تأکید نمیکند، بیشتر به این دلیل است که گویا از افکار عمومی داخل افغانستان و رسانهها هراس دارد. بیشتر استفاده از چنین واژههایی ماهیت سیاسی دارد و این گروه به خاطر هراسی که از افکار عمومی جامعه دارد، به جای امارت از واژه نظام اسلامی استفاده میکند. حال که مسأله صلح به میان آمده، خیلی از طالبان کوشش میکنند از خود مسئولیت نشان داده و به افکار عمومی توجه نمایند، اما واژه مبهم نظام اسلامی برای فریب افکار عمومی، و همچنین اقناع جنگجویان این گروه به کار میرود. از سوی دیگر، استفاده از این واژه در میز مذاکرات هم موثر خواهد بود و میشود روی آن چانهزنی کرد. متأسفانه دولت افغانستان توانایی کافی برای دفاع از جمهوریت و قبولاندن آن به حیث یک نظام اسلامی در تقابل با منطق طالبانی ندارد. به هر حال، حدس من این است که طالبان تاکنون از موضع اصلی خود که همان امارت اسلامی باشد، عدول نکرده، ولی اصطلاح مبهم نظام اسلامی را برای فریب افکار و جلب اعتماد عمومی و همچنین اقناع نیروهای خود استفاده میکند.
سئوال: آیا طالبان ساختار یا چارچوب جدیدی برای نظام اسلامی ندارد و هدف گروه از طرح نظام اسلامی یک اقدام تاکتیکی یا فریب است؟
امیری: تجربه شخصی من این است. در آغاز که طالبان ظهور کرد، ما بیشتر فکر میکردیم این گروه یک جنبش شریعتگرا است که بر مسائل قومی تأکید ندارد، ولی گذر زمان و رفتار طالبان در دورههای اخیر و شناخت بیشتری که از این گروه پیدا شد، نشان میدهد که طالبان واقعا فاصله بسیار زیادی با شریعتگرایی دارد، حتی این گروه با برداشتهای سختگیرانه از شریعت هم زیاد موافق نیست، بلکه بیشتر یک جنبش قبیلهای است که با یک روپوش از شریعت حرکت میکند.
نکته دومی که در مورد طالبان بسیار مهم است و من تذکر دادم، این است که این گروه یک جنبش بیکتاب است و هیچ مانیفستی ندارد، فقط رهبر این گروه سالانه یکی دو پیام عیدی صادر میکند، که آن هم بسیار فقیر و بیمایه است، اما این که یک چنین جریان بسیار فقیر فرهنگی و فاقد منطق تعامل، میخواهد به بخشی از ساختار سیاسی افغانستان مبدل شود، خطرناک است. طالبان هیچ طرح سیاسی قناعتبخشی برای آینده نظام در افغانستان ندارند، و فقط اخیرا فردی به نام ملا حنفی، معاون رهبری طالبان در مصاحبهای بر تغییر قانون اساسی تأکید کرده، ولی نگفته که در این قانون چه عناصری وجود خواهد داشت، آیا انتخابات هست؟ ملا حنفی تأکید کرده که تاکنون انتخاباتی نداشتهاند، ولی نگفته که اگر طالبان بخشی از نظام سیاسی آینده باشد، به مردم اجازه انتخاب زمامدار را خواهد داد یا نه! طالبان با بحرانهای زیادی از جمله در سطح رهبری مواجه است، و به نظر من طرح مشخصی برای ایجاد حکومت اسلامی ندارد، بلکه این گروه یک جنبش قبیلهای بوده که ابزار بازیهای استراتژیک منطقهای قرار میگیرد.
سئوال: به رغم آنکه طالبان به طور صریح بر برپایی امارت اسلامی اصرار نکرده و شما نیز به آن اشاره داشتید، اما به نظر میرسد یکی از چالشها در مذاکرات بینالافغانی، تقابل هواداران امارت و جمهوری باشد. از طرفی چه در داخل و چه اجماع منطقهای و بینالمللی، جمهوریت را به نوعی خط قرمز خود میدانند. چگونه ممکن است که طالبان از این چالش عبور کنند؟
امیری: طالبان برای یک چنین چالشی آمادگی داشته است. طالبان به نام اسلام جنگیده، نیروهای زیادی را به کشتن داده و در مجموع به دشمن خود (آمریکاییها) ضربات جدی وارد کرده است، اما این گروه خود را به کمک همین ایدئولوژی امارت به عنوان یک نیروی مشروع تبدیل کرد. وقتی معاهده آمریکا و طالبان در قطر امضا شد، در آن از طالبان به عنوان امارت اسلامی افغانستان که ایالات متحده آن را به عنوان یک دولت به رسمیت نمیشناسد یاد شده و این عبارت چندین بار در متن توافقنامه صلح تکرار شده است. بناء طالبان از پیش برای مقابله با این چالش آمادگی داشت؛ از یک طرف نیروهای خود را به نام اسلام و امارت توجیه کرده و از سوی دیگر، دست به بسیج اجتماعی و نیرو زده و مجاهد جلب کرده است. اما در مقابل این گروه، گفتمان دمکراسی و حقوق بشر در افغانستان خیلی موفق نبوده، بلکه کسانی که حامی این ایدئولوژی بودند، از یکسو فاسد و از سوی دیگر به آن وفادار نبودند، در نتیجه این ایدئولوژی تقویت نشد.
در چنین شرایطی طالبان از لحاظ گفتمانی هم فضا را به نفع خود تغییر داده و بخش زیادی از گفتمان موجود به نام گفتمان اسلامی مبدل شده که به کمک طالبان میشتابد؛ بنابراین هم مشروعیت سیاسی طالبان بالا رفته و هم این گروه به لحاظ گفتمانی برای خود فضا ایجاد کرده و حتی میخواهد به عنوان یک هژمون، دیگران به نحوی در چارچوب گفتمانی طالبان بازی کنند، و این به نظر من خیلی خطرناک است.
به نظر من در مذاکرات احتمالی بینالافغانی، چالش طالبان کمتر خواهد بود، ولی چالش کسانی که در جبهه جمهوریت قرار دارند، بیشتر است، زیرا آنها ظرفیت فکری و فرهنگی کافی در یک گفتمان اسلامی ندارند. شاید آنها بتوانند به صورت تقلیدی از ارزشهای موجود در چارچوب گفتمان دموکراسی و حقوق بشر دفاع کنند، ولی وقتی که طالبان فضای گفتمانی را به فضای اسلامی تغییر بدهد، فکر میکنم این کار برای جمهوریخواهان دشوار خواهد بود.
سئوال: کشورهای منطقه و جهان در موضعگیریهای خود به صراحت تأکید کردهاند که مخالف روی کار آمدن نظام امارت اسلامی در افغانستان بوده و نظام جمهوری خط قرمز آنها است. با توجه به هشداری که شما مطرح کردید، در صورت آغاز مذاکرات بینالافغانی، روند گفتگوها چگونه پیش خواهد رفت؟
امیری: پیشبینی آن دشوار است، اما این که کشورهای منطقه میگویند بازگشت امارت خط قرمز آنها است، به نظر من خیلی جدی به نظر نمیرسد. معلوم نیست کشورهای منطقه سر این موضع خود پافشاری کنند، بلکه آنها به دنبال منافع استراتژیک و درازمدت خود بوده و چه بسا یک افغانستان بیثابت، به سود سایر کشورهای منطقه باشد، بنابراین خیلی نمیشود روی کشورهای منطقه حساب باز کرد، در حالی که همین کشورهای منطقه با ایجاد روابط سیاسی با طالبان و دید و بازدیدهای رسمی و غیررسمی با این گروه، به نحوی مشروعیت این گروه را بالا بردند و یک گروه تروریستی به یک گروه مشروع سیاسی که طرف تماس آمریکا و کشورهای منطقه، از ایران گرفته تا ازبکستان، روسیه و چین، تبدیل شده است. هیأتهای رسمی طالبان در سطوح عالی با مقامات این کشورها، به خصوص در سطح وزارت خارجه دیدار میکند، و این نشان میدهد که کشورهای منطقه در مخالفت با ایدئولوژی طالبانی جدی نیستند.
متأسفانه آمریکا در رأس همه، مشروعیت سیاسی طالبان را بسیار بالا برد، در حالی که این گروه به کمک حامیان منطقهای خود، ضربههای نظامی به آمریکا وارد کرد. به نظر من آمریکا به وسیله مذاکره با طالبان و به رسمیت شناختن یک گروه تروریستی به عنوان یک طرف مذاکره، دچار یک خطای استراتژیک شد و خیلی به آن پرستیژ سیاسی داد. این رویکرد وضعیت را به ضرر مردم و دولت افغانستان تغییر داده و فعلا طالبان از یک گروه تروریستی نامشروعِ خشونتگرایِ آدمکش، به یک نیروی سیاسی مشروع طرف مذاکره تبدیل شده است. پیشگام این وضعیت آمریکاییها بودند و متأسفانه وضعیت به ضرر نظام سیاسی مشروع و مردم افغانستان در حال تغییر است.
سئوال: اگر تیم جمهوریت به خود نیاید و به لحاظ فکری و فرهنگی، ساختار و خطوط اساسی فکری خود را ترسیم نکند و نتواند از آن دفاع کند، ممکن است همه چیز به لحاظ بعد ایدئولوژیک نیز به نفع طالبان تمام شود؟
امیری: جبهه ایدئولوژیک جمهوریخواهان در افغانستان همیشه ضعیف بوده است. آنها تصور میکردند با همین کمکهای بینالمللی میتوانند نظام جمهوری را در کشور برپا کنند، در حالی که خود آنها مجموعه بیتعهدی بودند که از یکسو کمکها را هم حیف و میل کردند و از سوی دیگر، یک فساد گسترده را در سراسر جامعه تزریق کردند، در نتیجه نیروهای وفادار به دموکراسی در جامعه تقریبا منزوی شده و یا از بین رفتند، و شارلاتانیزم سیاسی، فساد گسترده و مافیا به نام دموکراسی بر کشور حاکم گردید. این جبهه از لحاظ ایدئولوژیک از اصل ضعیف بود و به نظر من، در مصافی که در پیش رو است نیز پیشاپیش باخته است.
سئوال: برگردیم به ساختار سیاسی حکومت طالبان، این ساختار در پیش از 2001 بر مبنای امارت و تعیین امیر توسط شورای حل و عقد بود. انعطافپذیری این ایدئولوژی در زمینه ساختار حکومت چگونه است و آیا دولت - ملت در ایدئولوژی طالبان جایگاهی دارد؟
امیری: این مسأله به میزان زیادی به انعطافپذیری حامیان طالبان بستگی دارد. اگر آنها بخواهند به هر ترتیبی بخشی از ساختار نظام سیاسی آینده باشند، اما روی ساختارها و نهادها پافشاری نداشته باشند، احتمال این که طالبان بسیاری از پدیدههایی را که در افغانستان در حال شکلگیری و رشد بوده، بپذیرد، وجود دارد، ولی اگر رویکرد استراتژیک آنها این باشد که هر نوع تغییر نهادی در افغانستان ممکن است به زیان ایشان بوده و طالبان باید نیرویی باشد که نهاد خاص خود را ایجاد کند، در آن صورت امکان این که طالبان چارچوبهای موجود را نپذیرد، روایت خاص خود از شریعت را تطبیق کند و یک نظام شرعی و اماراتی بسازد، بسیار بالا است. ما هنوز نمیدانیم که اولویتهای طالبان در میز مذاکرات چیست، تاکنون موضع این گروه بسیار مبهم بوده، و همانطور که اشاره کردم، طالبان مانیفیست ندارد و ما چیزی در مورد این گروه در اختیار نداریم. در مورد این که آنها واقعا برای افغانستان چه میخواهند، هیچ چیزی از پیامهای مبهم رهبران آنها به دست نمیآید، و بر این اساس، هیچ چیز به دقت قابل پیشبینی نیست.
سئوالات: در بررسی رفتارهای طالبان قبل 2001 و بعد از 2001 تغییراتی دیده میشود، مانند استفاده از تکنولوژی، تحصیل زنان در برخی مناطق تحت کنترل این گروه و...، شما این تغییرات را چگونه حس میکنید، دامنه این تغییرات چقدر خواهد بود؟
امیری: دامنه تغییرات جدی نیست، به خاطر این که طالبان در آن زمان که خشونت به خرج میدادند هم سیاسی بود و فعلا هم. طالبان یک نیروی در صحنه هستند و بیشتر نگاه استراتژیک کسانی که در پشت صحنه فعالیتهای این گروه را کارگردانی میکند، مهم است. به طور خاص، حامی طالبان در منطقه، دولت و ارتش پاکستان است، و آنها نگاه بسیار خصمانهای در مورد افغانستان، نهادهای آن و آینده این کشور دارند. اگر آنها واقعا بخواهند افغانستان را اداره کنند، هیچ نیرویی جدیتر از طالبان نمیتوانند پیدا کنند. البته کشورهای دیگر هم تلاش کردهاند که از طالبان استفاده کند. ولی در مجموع حامی جدی و اساسی طالبان، پاکستانیها هستند، اما نمیدانیم که آیا این کشور اجازه شکلگیری نهادها را در افغانستان میدهد، یا واقعا میخواهد با ابزار طالبان، حداکثر ضربه را بر ساختار اجتماعی و فرهنگی افغانستان وارد کنند؟ این که این رویکرد قابل پیشبینی نیست، خیلی خطرناک است. طالبان پیش از این آثار تاریخی مثل بودای بامیان را نابود کردند، و همه اینها در یک نگاه بسیار کلان، که افغانستان حتی به لحاظ فرهنگی و اعتقادی به یک ویرانه تبدیل شود، ریشه دارد. باز هم من تأکید میکنم که رفتار طالبان تابعی از پالیسی اصلی حامیان این گروه در منطقه است که بر اساس آن، خشونت به خرج دهد، یا کم و بیش مماشات کند؟!.
سئوال: پس به نظر شما تمام مباحثی که طالبان در دو سال اخیر در مذاکرات بینالافغانی، نشستهای قطر، مصاحبهها و گفتگوها در مورد حقوق زنان و اقلیتها، آزادی بیان و رسانه و... مطرح کردند، ظاهری و تاکتیکی است؟
امیری: به میزان زیادی همین گونه است، شاید یک سری تغییرات در طالبان ایجاد شده باشد، ولی هیچ شواهدی در مورد این که این گروه به یک نیروی مسئول سیاسی تبدیل شود، وجود ندارد. نکته خطر نیز همین است که طالبان مسئولیت کافی ندارد، اما دولتهای منطقه و به خصوص آمریکا مشروعیت این گروه را بالا بردند، و یک گروه غیرمسئول، ناگهان و یک شبه به بخشی از یک ساختار سیاسی یا حتی مدعی کل یک ساختار سیاسی تبدیل میشود! این بسیار خطرناک است. باید گفت که مسئولیتپذیری طالبان در قبال مردم افغانستان و همچنین جامعه جهانی صفر است.
سئوال: شما به متغیر پاکستان بر رفتار طالبان اشاره کردید، نقش و جایگاه این متغیر، با توجه به نقشی که آمریکا در حال بازی است، چقدر مهم است؟ و آیا در پسا صلح هم این متغیر اثرگذار خواهد بود؟
امیری: صد درصد تأثیر دارد و نقش پاکستان کم نشده است. پاکستان در واقع توانسته ایالات متحده را در راستای منافع خود در منطقه به کار گیرد. مذاکرات طالبان و آمریکا بدون کمکهای پاکستان ممکن نبود. ما شاهد سفرهای متعدد نماینده ویژه آمریکا برای صلح افغانستان به پاکستان بودیم، و فعلا نقش این کشور در روند صلح افغانستان منحصر به فرد است. پاکستانیها توانستند ایالات متحده را در راستای طرحی که از پیش آماده کرده بودند، به کار گیرند. آمریکا بازیهای ناشیانه بسیار زیادی در منطقه داشته و نتوانسته سیاست، منابع و امکانات خود را خوب مدیریت کند، بنابراین، با توجه به ناشی بودن آمریکا در منطقه، پاکستان تسلط و اشراف همهجانبه بر منطقه به دست آورده و اکنون نقش اصلی را دارد.
سئوال: اگر طالبان صلح کند، آیا این گروه به عنوان یک کل یکپارچه عمل خواهد کرد، و دچار انشعابات، به خصوص انشعابات ایدئولوژیک نخواهد شد؟
امیری: انشعبات حتمی است، حتی نشانههای آن از همین اکنون دیده میشود. من صد درصد مطمئن هستم انشعاباتی در گروه طالبان اتفاق میافتد و این انشعابات میتواند ایدئولوژیک نیز باشد. برخی حلقات افراطیتر مانند شبکه حقانی در درون طالبان وجود دارد. شبکه حقاتی تا مدتها بیرون از گروه طالبان بود و فقط بعد از وفات ملا عمر به معاونت طالبان رسید، ولی هنوز هم در عملکرد خود جداگانه و خودسرانه رفتار میکند. کسان دیگری هم بیمیل نیستند که در صورت صلح بدنه اصلی طالبان مثل شورای کویته و رهبران این گروه و ورود آنها به ساختار سیاسی، گروههای بدیل و زاپاس برای ایجاد خشونتهای بیشتر در افغانستان وجود داشته باشد. به لحاظ تاکتیکی هم برخی نیروهای میانی طالبان مثل ملا قیوم ذاکر میخواهند حلقات مسلح نظامی خود را تا مدتهای طولانی در اختیار داشته و خودسرانه عمل کنند، این هم سبب انشعاب در طالبان میشود.
از همه اینها مهمتر، گروههای میانی طالبان منافع استراتژیک گستردهای از ادامه جنگ دارند؛ آنها عشر و مالیات میگیرند و یک اقتصاد بسیار گسترده مافیایی و جنگی ایجاد کردهاند. منبع ارتزاق و معیشت آنها از همین طریق است و به همین دلیل به هیچ وجه نمیتوانند منافع بسیار گسترده از جنگ را به راحتی با صلح معاوضه کنند. بنابراین گروههای زیادی آمادگی دارند که حتی بعد از صلح هم به وضعیت جنگی ادامه دهند. طالبان صد درصد دچار انشعاب میشوند، اما این که این انشعاب در حدی خواهد بود که به چالشی برای صلح با طالبان تبدیل شود، باید کمی صبور باشیم.
سئوال: به عنوان سئوال آخر، با توجه به تلاشهایی که در سالهای اخیر در داخل افغانستان برای ترویج ایدئولوژیهای سلفی و وهابی، حتی در داخل دانشگاهها وجود داشته روند ترویج اندیشههای افراطی در داخل افغانستان را چگونه میبینید؟
امیری: متأسفانه یک مشکل جدی در افغانستان این بوده است؛ کسانی که به طور رسمی حامل ایدئولوژی دمکراسی و حقوق بشر بودند، از لحاظ اسلامی بسیار ضعیف بوده و همیشه یک نقطه ضعف دینی اسلامی داشتند. پایگاه اسلامی دمکراسیخواهان در افغانستان و خاستگاههای مذهبی آنها همواره ضعیف بوده است، در نتیجه آنها همیشه به گروههای افراطی باج دادهاند. سالهای اخیر از دوران محمد اشرف غنی، سالهای باجدهی به گروههای افراطی بود، و این گروهها به خوبی از این فرصت استفاده کردند. آنها در سربازگیری و ترویج ایدئولوژی خود دست باز داشتند، شبکه گستردهای از مدارس را تقریبا در سراسر افغانستان ایجاد کردند، مساجد بسیاری با امکانات گسترده ساختند و شبکههای مختلف اصلاح و تربیت و... را ایجاد کردند. در نتیجه همانطور که گفتم، این فعالیتها گفتمان موجود را به نفع طالبان تمام کرد. در داخل مساجد، دانشگاهها و جاهای مختلف زمینههای بسیاری با امکانات مالی گسترده برای طالبان فراهم شده است، مجوز صدها مدرسه دینی توسط وزارت معارف افغانستان به آنها داده شد که با سرمایههای هنگفت از کشورهای منطقه ساخت و ساز کردند و در نتیجه ساختار فرهنگی سنتی کشور به هم خورد. این وضعیت واکنشهایی را حتی در قشر سنتی ایجاد کرد. در این بین، بخش سنتی که دست آنها از پول خالی بود، بسیار زود میدان را به افراد تحصیلکرده و بیش از حد افراطی که با یک ادبیات جدید صحبت میکردند، واگذار کردند. افغانستان در برابر این موج جدید واقعا میدان را خالی کرده و زمینه برای ترویج سلفیت و وهابیت در بین اهل سنت فراهم شده است.
سئوال: با وجود روند صلح پیشرو با طالبان، آینده فعالیت گروههای به شدت افراطی در داخل افغانستان را چگونه میبینید؟
امیری: فعلا گروههای افراطی از لحاظ گفتمانی موفق عمل کرده و زمینه را برای افراطیت بیشتر فراهم نمودهاند. برای افراطیت دینی ـ مذهبی در افغانستان مانند سلفیت ادبیاتسازی شده است اما برای دمکراسی نیمبند موجود ادبیاتسازی نشد. این وضعیت آینده افغانستان را خطرناک میکند و امکان خشونتهای مذهبی را بسیار بالا برده است.
انتهای مطلب/