بعد از حمله آمریکا به افغانستان در سال 2001، حضور نیروهای این کشور به یکی از متغیرهای عمده در تحلیل نظم افغانستان و حتی منطقه تبدیل شد. آمریکاییها طی این سالها تحت تاثیر تحولات منطقه، شدت فعالیتهای تروریستی و جابجایی ساکنان کاخ سفید همواره نیروهای خود را در افغانستان کم و زیاد کرده اما بعد از سال 2014 بحث کاهش و خروج نیروهای خود از این کشور را به عنوان یکی از گزینههای اصولی خود برگزیدهاند. بویژه، این گزینه بعد از توافق صلح آمریکا با طالبان در اوایل سال 2020 وارد مرحله جدیدی شده و تحولات میدانی در کنار اظهارات دولتمردان آمریکایی حاکی از جدیت آنها در این تصمیم است. فارغ از علل و انگیزههای آمریکا برای تصمیم فوقالذکر، کاهش شدید نیروهای آمریکایی فعال در افغانستان از یک سو بر بازیگران و روندهای داخلی افغانستان اثر گذاشته و به واسطه آن به چشمانداز نظم این کشور شکل می¬دهد و از سوی دیگر، راهبردها و رویه¬های قدرت¬های منطقه¬ای را تحت تأثیر قرار می¬دهد.
ایران شرقی/
سیداحمد فاطمینژاد*
بعد از حمله آمریکا به افغانستان در سال 2001، حضور نیروهای این کشور به یکی از متغیرهای عمده در تحلیل نظم افغانستان و حتی منطقه تبدیل شد. آمریکاییها طی این سالها تحت تاثیر تحولات منطقه، شدت فعالیتهای تروریستی و جابجایی ساکنان کاخ سفید همواره نیروهای خود را در افغانستان کم و زیاد کرده اما بعد از سال 2014 بحث کاهش و خروج نیروهای خود از این کشور را به عنوان یکی از گزینههای اصولی خود برگزیدهاند. بویژه، این گزینه بعد از توافق صلح آمریکا با طالبان در اوایل سال 2020 وارد مرحله جدیدی شده و تحولات میدانی در کنار اظهارات دولتمردان آمریکایی حاکی از جدیت آنها در این تصمیم است؛ به طوری که در یکی از جدیدترین اظهارات، مارک اسپر وزیر دفاع ایالات متحده در اوایل ماه جاری از عزم این کشور برای کاهش نیروهای آمریکایی در افغانستان به کمتر از پنج هزار نفر تا پایان نوامبر سخن گفته است.
فارغ از علل و انگیزههای آمریکا برای تصمیم فوقالذکر، پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که کاهش شدید نیروهای آمریکایی فعال در افغانستان چه تاثیری بر نظم افغانستان و منطقه پیرامون آن خواهد داشت؟ برای پاسخ به این پرسش باید وضعیت شاخصهای اثرگذار در نظم جاری را مد نظر قرار داد و تغییرات احتمالی آنها بعد از خروج نیروهای آمریکایی را ارزیابی کرد. بنابراین در ادامه، شاخصهای داخلی و خارجی اثرگذار در نظم افغانستان به ترتیب مورد بررسی قرار میگیرند.
نخستین شاخص مهم، وضعیت دولت مرکزی افغانستان پس از خروج نیروهای آمریکایی است. آمریکا تلاش میکند تا همزمان با/ قبل از، خروج نیروهای خود، وضعیت دولت مرکزی افغانستان را به نوعی، ثبات نسبی برساند. ثبات دولت مرکزی افغانستان و اقتدار ارگ بیش از هر چیزی متاثر از دو عنصر کیفیت رابطه طالبان با کابل و مدیریت تنشهای قومی است. آمریکا طی ماههای اخیر سعی کرده تا به واسطه صلح با طالبان و پذیرش مشارکت این گروه در قدرت افغانستان مسأله نخست را حل کند و با تقسیم امور کشوری میان غنی و عبدالله بر مسأله دوم سرپوش نهد. اما مشکل اینجا است که هیچ یک از این مسائل به چشمانداز روشنی نرسیدهاند. از یک سو، طالبان مرتب تأکید میکند که «اداره کابل» را به عنوان دولت افغانستان نمیپذیرد و صرفا به گفتگوهای بینالافغانی پایبند است. بدتر اینکه، اجرای پیش نیازهای صلح طالبان از جمله آزادی طالبان زندانی با دستاندازهای متعددی مواجه است. از سوی دیگر، تنشهای قومی بر سر تسلط بر ارگ نیز فراتر از منازعه طرفداران غنی و عبدالله بوده و حتی مصالحه موقت این دو نیز چندان پایدار به نظر نمیرسد.
شرایط نیروهای نظامی افغانستان دومین شاخصی است که باید در پرتو خروج نیروهای آمریکایی مورد توجه قرار گیرد. در یک ارزیابی کلی، به نظر میرسد که حضور نیروهای آمریکایی به لحاظ راهبردی، عملیاتی، آموزشی و مالی بر وضعیت اردوی ملی افغانستان اثرگذار است. فقدان یا کاهش این حضور طبیعتا در ابعاد بالا بر کیفیت ارتش افغانستان اثر میگذارد. بویژه، نیروهای نظامی افغانستان احتمالا به لحاظ عملیاتی و مالی دچار افت قابل توجه خواهند شد و این مستقیما بر نظم افغانستان اثر خواهد گذاشت.
سومین شاخص مهم در نظم افغانستان، کیفیت فعالیت نهادهای بینالمللی در این کشور است که آن نیز کم و بیش، از خروج نیروهای آمریکایی متاثر خواهد شد. هر چند در نگاه کلی ممکن است نقش این نهادها در نظم جاری افغانستان چندان مورد توجه قرار نگیرد اما نمیتوان منکر اثرگذاری آنها در امور روزمره جامعه افغان از مسائل آموزشی و صحی تا امور تجاری و کشاورزی شد. البته فعالیت این نهادها مستقیما به حضور نیروهای آمریکایی وابسته نیست اما بیثباتی احتمالی و کم توجهی جامعه بینالمللی به وضعیت افغانستان در پی خروج نیروهای آمریکا، بر فعالیت نهادهای مذکور نیز اثر خواهد گذاشت.
فعالیت شبهنظامیان در افغانستان پس از خروج آمریکا چهارمین شاخصی است که باید در نظر گرفت. نیروهای شبهنظامی و بعضا نیابتی فعال در افغانستان از یک سو بر نظم افغانستان تأثیرگذارند و از سوی دیگر تحت تاثیر فعالیت نیروهای آمریکایی هستند. در این مورد میتوان به گروههای شبهنظامی خرد و درشتی اشاره کرد که به طور بالقوه یا بالفعل در افغانستان وجود دارند و کیفیت فعالیت آنها متاثر از حضور نیروهای آمریکایی است. برای مثال، گروههای متعدد طالبان، داعش خراسان، شبهنظامیان قومی، شبهنظامیان هوادار فرماندهان نظامی سابق، و حتی دستههای مسلح محدود در روستاها و مناطق خاص، در این زمینه حائز اهمیت هستند. بدیهی است که کاهش نیروهای آمریکایی بر وضعیت این گروهها و کیفیت فعالیت آنها نیز اثر خواهد داشت. کیفیت جذب نیروی این گروهها به همراه انشعاب و اتحادهای آنها میتواند به شدت بر نظم افغانستان تأثیر بگذارد. چه بسا ممکن است برخی از ناراضیان و متمردین طالبان به مرور زمان به صفوف داعشیها پیوسته و عملا صلح طالبان را بلااثر کنند. همچنین با توجه به رشد فعالیت داعش در افغانستان، حتی ممکن است شبهنظامیان جدیدی در این کشور فعال شوند. همه این موارد باعث میشود که جغرافیای فعالیت شبهنظامیان و اثرپذیری آنها از خروج نیروهای آمریکایی به یکی از دغدغهها و شاخصهای اصلی تأثیرگذار در چشمانداز نظم افغانستان بدل گردد.
سرانجام، به عنوان آخرین شاخص اساسی اثرگذار در نظم افغانستان باید به بازآرایی نیروها و توازن قدرتهای منطقهای در این کشور پس از خروج نیروهای آمریکایی اشاره کرد. همان طور که در بالا گفته شد، آمریکا طی دو دهه اخیر یکی از مهمترین بازیگران فعال در فضای افغانستان بوده و با تکیه بر نیروهای خود بر روندهای امنیتی این کشور و بلکه منطقه اثر گذاشته است. بنابراین، بدیهی است که در غیاب این کشور، سایر رقبای منطقهای تلاش کنند که جای خالی آمریکا را پر کرده و در پی تامین منافع اساسی خود برآیند. در این میان، بویژه باید ملاحظات و راهبردهای چین، هند، پاکستان و ایران بعد از خروج آمریکا از افغانستان به طور جداگانه مورد ارزیابی قرار گیرد:
الف) ملاحظات چین: پکن قبل از هر چیزی نگران صلح و ثبات در نقاط پیرامونی خود است. از این رو، مقامات بلندپایه چین به کرات تأکید کردهاند که خروج آمریکا از افغانستان باید معطوف به ایجاد صلح در این کشور باشد. با نگاهی به روند همگراییهای منطقهای و مناسبات اقتصادی چین مشخص میشود که بیشترین نفع این کشور در مناطقی بوده که از ثبات برخوردارند. تصادفی نیست که مناطق شرقی چین به مراتب توسعهیافتهتر از مناطق جنوب غربی و غرب این کشور بوده و بیشترین مناسبات اقتصادی پکن با آسیای شرقی است نه آسیای جنوبی و مرکزی. بنابراین، افغانستان مطلوب برای چین، کشوری است باثبات که امکان فعالیت و مناسبات اقتصادی چینیها را فراهم کند و به مناسبات اقتصادی آن با سایر کشورها بویژه پاکستان آسیب نزند. در کنار این امر، اثرپذیری اویغورها از شرایط افغانستان بویژه در شرایط جدید که جامعه بینالمللی نسبت به وضعیت آنها حساس شده است، برای چین اهمیت دارد. پیش تر، از حضور آمریکا در افغانستان نیز به عنوان یکی از تهدیدات چین یاد میشد که با خروج نیروهای آمریکایی طبیعتاً کم اهمیت میشود. در مجموع میتوان گفت مهمترین ملاحظه چین در قبال افغانستان این است که راجع به این کشور دغدغه نداشته باشد و بتواند خود را برای مقابله با راهبردهای آمریکا در هند و آسیای شرقی و جنوب شرقی مهیا نماید.
ب) ملاحظات روسیه: لشکرکشی ایالات متحده و اشغال افغانستان در سال 2001 از معدود مداخلات این کشور پس از جنگ سرد بود که نه تنها با مخالفت و مقابله روسیه مواجه نشد بلکه مسکو بویژه در ابتدا رویکرد همدلانهای را با واشنگتن اتخاذ کرد. اما هر چه از سال 2001 گذشت تفاوت رویکردهای آمریکا و روسیه آشکارتر شد و در حال حاضر طبیعتاً روسیه از خروج/ کاهش نیروهای آمریکا در افغانستان استقبال میکند. روسیه به مرور زمان طی این سالها به طالبان نزدیک شده و در سالهای اخیر نیز به شدت بر فعالیتهای دیپلماتیک خود در سطوح بیندولتی و غیردولتی برای نظمسازی در افغانستان افزوده است. مسکو بر این باور است که طالبان بر خلاف داعش رویکرد ملیگرایانه دارد و بر افغانستان متمرکز خواهد شد. بنابراین، ایدئولوژی و مرام آن خطری برای روسیه در پی ندارد. با این ایده، میتوان ادعا کرد که دغدغه اصلی روسیه گسترش نفوذ خود در افغانستان مانند سوریه است؛ با این تفاوت که در مورد دوم ابزار نظامی و مداخله مستقیم به کمک روسیه آمد اما در مورد اول از ابزار دیپلماتیک و احاله مسئولیت به گروههای نیابتی بهره میبرد. با این وصف، خروج آمریکا از افغانستان علاوه بر تأیید افول هژمونی آن کشور در مناطق نزدیک به روسیه (که خوشایند سران کرملین است) دست همراهان روسیه نظیر پاکستان و ایران را نیز در افغانستان باز میکند.
ج) ملاحظات هند: به نظر میرسد که هند خود را بازنده شرایط جدید افغانستان ناشی از صلح طالبان - آمریکا و خروج نیروهای آمریکایی از این کشور میداند. اگر در نظر بگیریم که بسیاری از توفیقات هند در افغانستان ناشی از ثبات نسبی و سیاست توسعهگرایانه کابل در سایه حضور آمریکا بوده است، این برداشت هند برای ما ملموستر میشود. علاوه بر این، هند در تمام سالهای مبارزه و مقابله آمریکا با طالبان سعی میکرد که نوعی «هم ذاتپنداری» میان خود و آمریکا ایجاد کرده و هند را نیز مشابه آمریکا، قربانی رادیکالیسم اسلامی معرفی کند. برای مثال، رسانهها و سیاستمداران هندی در گذشته به شدت روی برابرسازی حملات سپتامبر 2001 علیه آمریکا با حملات 2001 علیه پارلمان هند تلاش میکردند. این راهبرد علاوه بر اینکه باعث جلب توجه آمریکا به هند میشد، برخورد دهلی نو با اسلامگرایان و پاکستان را نیز تسهیل و توجیه میکرد. با وقوع وضعیت جدید، هند نه تنها در این زمینه خلع سلاح میشود، بلکه باید شاهد اوج گیری نفوذ پاکستان در افغانستان نیز باشد. هر چند هند رسما با توافق طالبان و آمریکا مخالفتی نکرده اما از شواهد غیررسمی پیدا است که از شکست آن و تداوم حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان استقبال میکند. این دغدغه حتی ممکن است دهلی نو را به سمت گزینههای دور از انتظاری نظیر همراهی غیرمستقیم با فعالیت داعش و سایر گروههای ناراضی در افغانستان سوق دهد.
د) ملاحظات پاکستان: وضعیت جدید افغانستان هر اندازه برای هند ناگوار است، از دید پاکستان خوشایند و مطلوب به نظر میرسد. ظاهرا هدفی که پاکستان در دهه 1990 با عملیات نظامی نیروهای طالبان در پی آن بود در دهه 2020 با دیپلماسی در حال تحقق است. پاکستان همواره در مقابل هند به لحاظ عمق استراتژیک احساس ضعف داشته و سران اسلام آباد تلاش کردهاند که با نفوذ در افغانستان این ضعف را برطرف کنند. اگر تحولات آتی مطابق برنامه پیش رود و طالبان موفق به مشارکت پیروزمندانه در قدرت افغانستان شوند، پاکستان را به هدف خود نزدیک کردهاند. اگر این وضعیت در کنار توسعه روابط پاکستان با چین در سالهای اخیر و تنش پکن-دهلی نو قرار گیرد، وزنه اسلام آباد را بیش از پیش در نظم آینده افغانستان سنگین میکند.
ه) ملاحظات ایران: خروج آمریکا از افغانستان و کل منطقه در زمره اهداف اصلی سیاست خارجی و منطقهای ایران است. تا اینجا به نظر میرسد که خروج آمریکا از افغانستان یکی از اهداف ایران را محقق میکند. اما همزمان باید در نظر داشت که تحقق این هدف در دل خود ممکن است حامل تهدیدهایی برای ایران باشد که مهمترین آنها بیثباتی فزاینده افغانستان و نفوذ گسترده پاکستان هستند. بیثباتی فزاینده افغانستان مخل سرمایه گذاریها و مناسبات اقتصادی ایران با این کشور است و نفوذ گسترده پاکستان و طالبان، منازعات گذشته را به یاد میآورد. با این نگاه، به نظر میرسد توازن قدرتهای متعدد در افغانستان بیش از تسلط یک رویکرد یا کشور خاص به منافع ایران کمک میکند. همچنین، اگر خروج نیروهای آمریکایی باعث تهدید دموکراسی نارس افغانستان شود، وضعیت اقلیتهای مورد عنایت ایران نیز به خطر میافتد.
در مجموع، خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان توازن نسبی موجود در این کشور را تحتالشعاع قرار میدهد. این پدیده از یک سو بر بازیگران و روندهای داخلی افغانستان اثر گذاشته و به واسطه آن به چشم انداز نظم این کشور شکل میدهد و از سوی دیگر، راهبردها و رویههای قدرتهای منطقهای را تحت تأثیر قرار میدهد. در هر یک از این مسیرها، گزینهها و احتمالات متعددی مطرح است که وقوع هر یک از آنها ممکن است شرایط را دیگرگونه کرده و نظم افغانستان و بلکه منطقه را تحت تاثیر قرار دهد.
انتهای مطلب/
*استادیار روابط بین الملل دانشگاه فردوسی مشهد