در "بازی بزرگ" پیشرو که چین و آمریکا بازیگران اصلی آن هستند، افغانستان در سیاست خارجی این دو قدرت اهمیت بسیار زیادی پیدا میکند. هر چند که امروزه افغانستان به لحاظ مسائل داخلی آن برای قدرتهای منطقهای و بینالمللی اهمیت دارد اما در طول تاریخ این کشور بیشتر به دلیل موقعیت منطقهای خود مورد توجه بوده است. افغانستان در گذشته تحت عنوان کشور حائل در نظر گرفته میشد ولی به قول بری بوزان امروزه به عنوان کشوری عایق در نظر گرفته میشود. تفاوت کشور حائل و عایق در این است که کشور حائل در میان قدرتهای بزرگ قرار میگیرد و در حقیقت باعث عدم اصطکاک میشود ولی کشور عایق موجب رقابت کشورهای مختلف بر سر نفوذ در آن میشود. بنابراین افغانستان امروز بدلیل نقش حیاتی خود در سیاست قدرتهای بزرگ و منطقهای، مورد توجه جدی است. متاسفانه مادامی که این نگاه به افغانستان وجود داشته باشد، استقرار صلح در این کشور دشوار خواهد بود. چرا که مبنای رفتار قدرتهای بزرگ در افغانستان رقابت است و نه همکاری و این رقابت نیز هر روز تشدید میشود بویژه آنکه امروز مرکز ثقل رقابت یعنی حوزه آسیا _ پاسیفیک به افغانستان نزدیکتر شده است.
ایران شرقی/
نوذر شفیعی*
در زمینه تحولات اخیر افغانستان و زمزمه خروج نظامیان آمریکایی از این کشور، بعید میدانم که آمریکاییها قصد داشته باشند از افغانستان خارج شوند. ممکن است که در تعداد نیروها تغییراتی را به وجود بیاورند و تعداد نیروها را کاهش دهند اما آمریکا حضور نظامی خود را در افغانستان پایان نخواهد داد و اتفاقا بر این حضور اصرار خواهد کرد.
آمریکا به تداوم حضور خود در افغانستان نیاز دارد. علت آن این است که بازی جدیدی در سطح نظام بینالملل در حال وقوع است. در این بازی جدید چین به عنوان یک قدرت نو ظهور در حال به چالش کشیدن موقعیت آمریکا به عنوان یک قدرت هژمون است. به لحاظ تئوریک قدرت هژمون در مقابل قدرت نو ظهور باید دست به چند اقدام بزند؛ یک اقدام دام توسیدید است. دام توسیدید یعنی این که وقتی یک قدرت نوظهور میخواهد رشد کند قدرت هژمون برای جلوگیری از قدرتیابی این قدرت نوظهور، با آن وارد جنگ میشود. توسیدید معتقد بود جنگ پولوپونز به این دلیل رخ داد که قدرت آتن رو به فزونی نهاد و لذا اسپارت برای جلوگیری از ظهور آتن به عنوان یک قدرت بزرگ با آن وارد جنگ شد. این بدترین سناریوی ممکن راجع به آینده جهان و یا راجع به روابط آینده آمریکا و چین است. چین در حال حاضر یک قدرت نو ظهور است و در حال به چالش کشیدن موقعیت هژمونی آمریکا است. دومین اتفاقی که ممکن است رخ دهد وقوع یک جنگ سرد است که به این اصطلاحا دام چرچیل میگویند. چرچیل در سال 1945 بعد از پایان جنگ جهانی دوم در یک سخنرانی در دانشگاه میسوری آمریکا گفت شوروی باید با هر ابزاری به جز جنگ محدود شود. سومین اتفاق ممکن آن است که چین و آمریکا در چارچوب یک کنسرت دوجانبه (C2) یا یک گروه دوجانبه (G2) بطور هماهنگ به عنوان مدیران امنیت بینالملل عمل کنند.
از منظر آینده پژوهی، دام توسیدید سناریوی ممکن، دام چرچیل سناریوی محتمل و سیستم کنسرت سناریوی مرجح خواهد بود. یعنی ممکن است در آینده دام توسیدید در روابط آمریکا و چین رخ ندهد اما دام چرچیل یعنی جنگ سرد جدید بین چین و آمریکا اتفاق بیفتد. اگر قرار شود این جنگ سرد رخ دهد یکی از مشخصههای جنگ سرد شکلگیری اتحادها و ائتلافها است. در حال حاضر چین به صورت حرف سی انگلیسی (C) در محاصره آمریکا قرار دارد، آمریکا این کار را از طریق متحدین خود در اطراف چین انجام داده است. آمریکا بیش از 700 پایگاه نظامی در جهان دارد که تعداد قابل ملاحظهای از آن در شرق و جنوب شرق آسیا است. همچنین از ۹ اتحاد نظامی آمریکا در جهان سه اتحاد آن یعنی اتحاد با ژاپن، کره جنوبی، و تایوان در منطقه شرق آسیا قرار دارد. توافقنامه کواد یا چهارجانبه بین هند، استرالیا، آمریکا، و ژاپن نیز در راستای محاصره چین شکل گرفته است. آمریکا به ابتکار استرالیا در حال شکل دهی به ایجاد همکاری امنیتی میان کشورهای متوسط منطقه برای محاصره هرچه بیشتر چین است. حتی آمریکا در چارچوب یک استراتژی منطقهای در صدد خارج کردن کشورهای نزدیک به چین مثل کره شمالی و میانمار از آغوش استراتژیک چین است. تحت این شرایط چین فقط در قلمرو خشکی خود به روسیه و مغولستان وصل است. اگر آمریکا بتواند با نفوذ در افغانستان این حلقه را تنگتر کند عملا چین دچار مشکل خواهد شد. از این رو، کشورهایی مانند پاکستان و افغانستان برای چین اهمیت حیاتی دارند و دقیقا به این دلیل است که آمریکا برای مهار چین ناچار است با این دو کشور وارد تعامل شود.
در بازی بزرگ پیش رو، چین و آمریکا بازیگران اصلی هستند که رقابت استراتژیک بین آن دو در جریان است و در این رقابت استراتژیک، افغانستان جایگاه بسیار مهمی دارد. افغانستان در موضوع در محاصره قرار دادن چین دارای اهمیت بسزایی است. آن چه که اکنون در افغانستان رخ میدهد؛ فرآیند صلح چه بین آمریکا با طالبان باشد، چه بین طالبان با کشورهای دیگری مانند روسیه، چین و ایران؛ و یا بین دولت افغانستان و کشورهای پیرامونی، تمامی این موضوعات در چارچوب آن بازی بزرگ قابل ارزیابی است. بنابراین هدف آمریکا از مذاکره با طالبان این است که طالبان با دولت افغانستان وارد صلح شود و در ساخت قدرت سهیم شود چرا که طالبان به پاکستان وابسته است و رابطه پاکستان و چین یک رابطه استراتژیک است. به این دلیل طالبان نمیتواند نیرویی باشد که چین را از دورن دچار مشکل کند. والتز نظریهپرداز روابط بینالملل به آمریکاییها توصیه کرده است که برای جلوگیری از رشد چین باید تمامیت سرزمینی چین را در معرض آسیب قرار دهید. در ادبیات نظامی _ امنیتی، این رفتار را استراتژی منازعه دون متعارف sub conventional conflict strategy مینامند. این استراتژی به معنی آسیبپذیر کردن دشمن از درون است. این استراتژی زمانی اتخاذ میشود که درگیری در شکل متعارف و غیرمتعارف برای طرفهای درگیر بسیار هزینهبردار است.
در هر حال اگر آمریکا بخواهد طبق توصیه والتز عمل کند، یعنی استراتژی دون متعارف را در مقابل چین اتخاذ کند، یکی از حوزههایی که میتواند چین را آسیبپذیر کند، منطقه سین کیانگ است؛ جایی که جنبش ترکستان شرقی در آن فعال میباشد. نیرویی که در افغانستان بتواند از طریق برقراری ارتباط با جنبش ترکستان شرقی چین را آسیبپذیر کند داعش است و نه طالبان. همانطور که گفته شد طالبان به دلیل رابطه نزدیک با پاکستان و رابطه نزدیک پاکستان با چین نمیتواند برای آمریکا در آسیب رساندن به چین سودمند باشد. بنابراین طبیعی است که آمریکا در این زمینه بر روی داعش سرمایه گذاری کند. داعش در افغانستان ترکیبی از تحریک طالبان پاکستان، جنبش ترکستان شرقی، جنبش اسلامی ازبکستان، حزب التحریر و نیروهای افغانستانی است. لذا به نظر میرسد آمریکا با وارد کردن طالبان به پروسه صلح با دولت افغانستان، داعش را فعال خواهد کرد تا داعش بتواند تمامیت ارضی چین را آسیبپذیر کند. تحت این شرایط، برعکس آمریکا، سه کشور روسیه، چین و ایران به سمت نزدیکی بیشتر با طالبان حرکت خواهند کرد تا مانع از این شوند که طالبان بتواند در چارچوب بازی آمریکایی وارد روند صلح افغانستان شود. احتمالا این کشورها سعی خواهند کرد هر چه بیشتر طالبان را از آمریکا دور نگه دارند. چون طالبان هم با آمریکا، هم با داعش و هم با دولت افغانستان که به هر حال تحت تاثیر آمریکا است، مشکل دارد و لذا برخلاف گذشته به متحدینی مثل روسیه و ایران و چین در کنار پاکستان نیاز دارد.
با توجه به این بازی بزرگ، افغانستان اهمیت بسیار زیادی در سیاست خارجی قدرتهای بزرگ پیدا میکند. درست است که امروزه افغانستان به لحاظ داخلی نیز برای قدرتهای منطقهای و بینالمللی اهمیت دارد ولی در طول تاریخ بیشتر به خاطر موقعیت منطقهای خود مورد توجه بوده است. افغانستان در گذشته تحت عنوان کشور حائل در نظر گرفته میشد ولی به قول بری بوزان امروزه به عنوان کشوری عایق در نظر گرفته میشود. تفاوت کشور حائل و عایق در این است که کشور حائل در میان قدرتهای بزرگ قرار میگیرد و در حقیقت باعث عدم اصطکاک میشود ولی کشور عایق موجب رقابت کشورهای مختلف بر سر نفوذ در آن کشور میشود. بنابراین افغانستان امروز بدلیل نقش حیاتی خود در سیاست قدرتهای بزرگ و منطقهای، مورد توجه جدی این قدرتها است. متاسفانه مادامی که این نگاه به افغانستان وجود داشته باشد، استقرار صلح در این کشور دشوار خواهد بود. چرا که مبنای رفتار قدرتهای بزرگ در افغانستان رقابت است و نه همکاری و این رقابت نیز هر روز تشدید میشود بویژه آنکه امروز مرکز ثقل رقابت یعنی حوزه آسیا _ پاسیفیک به افغانستان نزدیکتر شده است.
انتهای مطلب/
*استاد دانشگاه در رشته روابط بینالملل